فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد سیری در مفاهیم نهج البلاغه

اختصاصی از فی دوو تحقیق در مورد سیری در مفاهیم نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سیری در مفاهیم نهج البلاغه


تحقیق در مورد سیری در مفاهیم نهج البلاغه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:19

 

 

 

خود شگفتی (عُجْبْ)

حب و بغض

چاره اندیشی برای بیچارگان

جهاد

 ثروت

تاریخ

پارسایی

بینش

اخلاق

دعا

ذکر

رنگارنگی روزگار

رهبری

زیان زبان

ژرفای هستی

ساده زیستی

سینه فراخی (شرح صدر)

سپاسگزاری

شهرت گریزی

شهادت خواهی

 

 

 

 

برای آنکه از کنار دریای بیکران نهج البلاغه، لب تشنه بازنگردیم و با موضوعات و مفاهیم گوناگون نهج البلاغه و سبک و سیاق آن آشنایی بیشتری پیدا کنیم، گزیده‎ای از مفاهیم این کلام جاودانه را به شیوة الفبایی از نظر می‎گذرانیم. باشد که با غوطه‎ور شدن در دریای کلام امام ـ علیه السّلام ـ غبار تیرگی‎ها از جان بزداییم و با گوش جان سپردن به آوای ملکوتی نهج البلاغه، روح و روان را صفا بخشیم.
برای پرهیز از اطالة کلام وبا توجه بهگستردگی معارف غنی ارزشی نهج البلاغه، در هر حرف از حروف الفبا تنها به یک یا دو مفهوم ( آن هم به نقل یک یا دو جمله) بسنده می‎کنیم:[1]
1. اخلاق
آنکه حساب نفس خود کرد سود برد، و آنکه از آن غافل ماند زیان دید، و هر که ترسید ایمن گردید، و هر که پند گرفت بینا شد، و آنکه بینا شد فهمید و آنکه فهمید به دانش رسید.[2]
2. بینش
همانا دنیا، نگاه کوردلان را بن‎بستی است که فراسویش هیچ نمی‎بیند. ولی آنکه بیناست نگاهش از دنیا گذرد، و از پس آن سرای آخرت را نگرد، بینا از دنیا رخت بربندد، و نابینا دل به دنیا بندد. بینا از دنیا بهره گیرد و کوردل برای دنیا توشه برگیرد.[3]
3. پارسایی
ای مردم، پارسایی، دامن آرزو در چیدن است، و شکر نعمت حاضر گفتن، و از ناروا پارسایی ورزیدن و اگر از عهدة این کار برنیایید، چند که ممکن است خود را از حرام واپایید و شکر نعمت موجود فراموش منمایید که راه عذر برشما بسته است، با حجّت‎های روشن و پدیدار، و کتاب‎های آسمانی و دلیل‎های آشکار.[4]
4. تاریخ
از گذشتة دنیا، آینده‎اش را چراغ عبرتی ساز؛ چرا که پاره‎های تاریخ با یکدیگر همانند است و در نهایت پایانش به آغازش می‎پیوندد و تمامش در حال دگرگونی است و رفتنیست.[5]
5. ثروت
هیچ ثروتی چون خرد، هیچ تهیدستی چون نادانی، هیچ میراثی چون ادب وهیچ پشتیبانی چون مشورت نمودن نیست.[6]
6. جهاد
امّا بعد، جهاد، دری است از درهای بهشت که خدا بر روی برگزیدة دوستان خود گشوده است؛ و جامة تقواست که تن آنان را پوشانده است. زره استوار الهی است که آسیب نبیند؛ و سپر محکم اوست که تیر در آن ننشیند. هر که جهاد را واگذارد و نا خوشایند داند، خدا جامة خواری بر تنش پوشاند و فوج بلا برسرش کشاند و در زبونی فرو ماند. دل او در پرده‎های گمراهی نهان، و حق از او روی گردان. به خواری محکوم و از عدالت محروم.[7]
7. چاره اندیشی برای بیچارگان
(ای مالک) خدای را، خدای را، در خصوص فرودستان، زمینگیران، نیازمندان، گرفتاران، و دردمندان که دردشان را هیچ چاره‎ای نیست، چه در میان این قشر کسانی به دریوزگی روی می‎آورند و کسانی با نیاز آبرو داری می‎کنند.
پس، برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برایشان تعیین کرده است و تو را به رعایتش فرمان داده است و از بیت المال و محصول زمین‎های غنیمتی اسلام ـ در هر شهری ـ سهمی برایشان در نظر بگیر؛ چرا که برای دورترین مسلمانان، همانند نزدیک‎ترینشان سهمی هست و تو مسئول رعایت حق همگانی.[8]
8. حب و بغض
ای مردم، محور اجتماع مردم حب و بغض (خوشنودی وخشم) است، بی‎گمان ناقة ثمود را تنها یک نفر پی کرد، اما چون تمامی قوم ثمود به کار او رضا دادند، خداوند همة ایشان را سزاوار عذاب ساخت و این سخن خداوند سبحان است که فرمود: «پس آن ناقه را پی کردند و همگی پشیمان شدند.»[9]


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سیری در مفاهیم نهج البلاغه

تحقیق در مورد سیری در مفاهیم نهج البلاغه

اختصاصی از فی دوو تحقیق در مورد سیری در مفاهیم نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سیری در مفاهیم نهج البلاغه


تحقیق در مورد  سیری در مفاهیم نهج البلاغه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه19

 

 سیری در مفاهیم نهج البلاغه                                                        به ترتیب الفبایی
برای آنکه از کنار دریای بیکران نهج البلاغه، لب تشنه بازنگردیم و با موضوعات و مفاهیم گوناگون نهج البلاغه و سبک و سیاق آن آشنایی بیشتری پیدا کنیم، گزیده
‎ای از مفاهیم این کلام جاودانه را به شیوة الفبایی از نظر می‎گذرانیم. باشد که با غوطه‎ور شدن در دریای کلام امام ـ علیه السّلام ـ غبار تیرگی‎ها از جان بزداییم و با گوش جان سپردن به آوای ملکوتی نهج البلاغه، روح و روان را صفا بخشیم.
برای پرهیز از اطالة کلام وبا توجه بهگستردگی معارف غنی ارزشی نهج البلاغه، در هر حرف از حروف الفبا تنها به یک یا دو مفهوم ( آن هم به نقل یک یا دو جمله) بسنده می‎کنیم:[1]
1. اخلاق
آنکه حساب نفس خود کرد سود برد، و آنکه از آن غافل ماند زیان دید، و هر که ترسید ایمن گردید، و هر که پند گرفت بینا شد، و آنکه بینا شد فهمید و آنکه فهمید به دانش رسید.[2]
2. بینش
همانا دنیا، نگاه کوردلان را بن‎بستی است که فراسویش هیچ نمی‎بیند. ولی آنکه بیناست نگاهش از دنیا گذرد، و از پس آن سرای آخرت را نگرد، بینا از دنیا رخت بربندد، و نابینا دل به دنیا بندد. بینا از دنیا بهره گیرد و کوردل برای دنیا توشه برگیرد.[3]
3. پارسایی
ای مردم، پارسایی، دامن آرزو در چیدن است، و شکر نعمت حاضر گفتن، و از ناروا پارسایی ورزیدن و اگر از عهدة این کار برنیایید، چند که ممکن است خود را از حرام واپایید و شکر نعمت موجود فراموش منمایید که راه عذر برشما بسته است، با حجّت‎های روشن و پدیدار، و کتاب‎های آسمانی و دلیل‎های آشکار.[4]
4. تاریخ
از گذشتة دنیا، آینده‎اش را چراغ عبرتی ساز؛ چرا که پاره‎های تاریخ با یکدیگر همانند است و در نهایت پایانش به آغازش می‎پیوندد و تمامش در حال دگرگونی است و رفتنیست.[5]
5. ثروت
هیچ ثروتی چون خرد، هیچ تهیدستی چون نادانی، هیچ میراثی چون ادب وهیچ پشتیبانی چون مشورت نمودن نیست.[6]
6. جهاد
امّا بعد، جهاد، دری است از درهای بهشت که خدا بر روی برگزیدة دوستان خود گشوده است؛ و جامة تقواست که تن آنان را پوشانده است. زره استوار الهی است که آسیب نبیند؛ و سپر محکم اوست که تیر در آن ننشیند. هر که جهاد را واگذارد و نا خوشایند داند، خدا جامة خواری بر تنش پوشاند و فوج بلا برسرش کشاند و در زبونی فرو ماند. دل او در پرده‎های گمراهی نهان، و حق از او روی گردان. به خواری محکوم و از عدالت محروم.[7]
7. چاره اندیشی برای بیچارگان
(ای مالک) خدای را، خدای را، در خصوص فرودستان، زمینگیران، نیازمندان، گرفتاران، و دردمندان که دردشان را هیچ چاره‎ای نیست، چه در میان این قشر کسانی به دریوزگی روی می‎آورند و کسانی با نیاز آبرو داری می‎کنند.
پس، برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برایشان تعیین کرده است و تو را به رعایتش فرمان داده است و از بیت المال و محصول زمین‎های غنیمتی اسلام ـ در هر شهری ـ سهمی برایشان در نظر بگیر؛ چرا که برای دورترین مسلمانان، همانند نزدیک‎ترینشان سهمی هست و تو مسئول رعایت حق همگانی.[8]
8. حب و بغض
ای مردم، محور اجتماع مردم حب و بغض (خوشنودی وخشم) است، بی‎گمان ناقة ثمود را تنها


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سیری در مفاهیم نهج البلاغه

دانلودمقاله نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین (ع)

اختصاصی از فی دوو دانلودمقاله نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مختصری از زندگی نامه حجت الاسلام استاد محمد دشتی :

 

استاد محمد دشتی در سال 1330 در روستایی به نام (آزادمون) از توابع شهرستان محمود آباد به دنیا آمد پس از گزرراندن مراحل ابتدایی در سال 1342 با توجه به علاقه شدید ایشان به علوم حوزوی وارد حوزه علمیه شده و در حوزه علمیه شهر آمل (مسجد امام حسن عسگری ) به فراگیری علوم حوزوی پرداختند . سپس در سال 1343 وارد حوزه علمیه قم شده ودر مدرسه حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی مشغول به تحصیل شدند ودر مدارس رضویه و فیضیه ادامه تحصیل دادند .
دروس خارج فقه را در خدمت حضرت آیت الله مشکینی و حضرت آیت الله جوادی آملی و حضرت آیت الله مکارم شیرازی و یک دوره اصول را در خدمت حضرت آیت الله میرزا هاشم آملی فرا گرفتند در فلسفه کتاب اشارات را در خدمت حضرت آیت الله حسن زاده آملی و کتاب اسفار اربعه را در خدمت آیت الله جوادی آملی و حضرت آیت الله محمدی گیلانی و شرح منظومه را خدمت آیت الله حقی فرا گرفتند .
روش تحقیق و نویسندگی را ابتداء در محضر شهید مفتح و سپس حضرت آیت الله سبحانی و شهید محمد مصطفوی کرمانی در طول سال های 50 تا 57 آموختند .
استاد دشتی در تحقیقات خود محور اصلی را نهج البلاغه قرار دادند ودر ضمن آن را به عقاید اسلامی فلسفه احکام و ارزیابی زندگی سیاسی اهل بیت نیز توجه داشتند . از استاد دشتی حدود 110 اثر گران بها به یادگار مانده است که به جهت دارا بودن از قلم روان و بیان مطالب مورد نیاز جامعه مورد استقبال فراوانی قرار گرفته است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به نام آنکه علی را به جهانیان عطا فرمود
مقدمه سید رضی بر نهج البلاغه
ستایش خدا را سپاس که حمد را بهای نعمتها و پناهگاه بلاها و وسیله رسیدن به نعمتها و بهشت جاویدان و موجب افزایش احسان و کرمش قرار داد . درود بر پیامبر رحمت و پیشوای رهبران الهی و چراغ روشنی بخش امت که ریشه های وجودش بزرگواری و درخت اصل و نثبش پر برگ و پر ثمر بوده است و درود بر اهل بیتش که چراغ های روشنی بخش تاریکی ها و وسیله نجات امتها و نشانه های روشن دین و مرکز ثقل فضیلت و برتری می باشند . درود بر همه انان باد درود بر انا باد تا زمانی که سفیده صبح گریبان شب را می شکافد و ستارگان طلوع و غروب می کنند .
چگونگی پیدایش کتاب نهج البلاغه
در آغاز جوانی و طراوت زندگی دست به تالیف کتابی در خصائص و ویژگی های ائمه (ع) زدم که مشتمل بر خبر های جالب و سخنان برجسته انها بود .
انگیزه این عمل را در آغاز آن کتاب یاد آور شدم و آن را آغاز سخن قرار دادم.
پس از گرد اوردن خصائص امیر مومنان مشکلات و حوادث روزگار مرا از اتمام بقیه کتاب باز داشت . من ان کتاب را مبوب نموده و به فصل های مختلفی تقسیم کرده بودم در پایان ان فصلی که متضمن سخنان جالب امام (ع) از سخنان کوتاه در موائظ حکم انصال و اداب آورده شد برخی از دوستان آنرا جالب و شگفت انگیز از جنبه های گوناگون دانستند و از من خواستند کتابی تالیف کنم که سخنان برگزیده امیر مومنان در جمیع فنون و بخشهای مختلف از حکمها نامه ها مواعظ و ادب در ان گرد اید زیرا امیر مومنان منشاء فصاحت و منبع بلاغت و پدید اورنده ان است .
مکنونات بلاغت به وسیله او آشکار گردیده و قوانین و اصول آن از او گرفته شده تمام خطبا و سخنرانان به او اقتدا نموده و همه واعظان بلیغ از سخن او استمداد جسته اند . با این همه او همیشه پیشرو آنها دنباله رو او او مقدم است آنها موخر . زیرا سخن او کلامی است که آثار علم الهی و بوی عطر و سخن یامبر را به همراه دارد . از این رو خواسته دوستان را اجابت کردم و این کار را شروع کرده زیرا یقین یافتم سود و نفع معنوی آن بسیار است و بزودی همه جا را تحت سیطره خود قرار خواهد داد و اجر آن ذخیره اخرت خواهد بود منظورم این بود که علاوه بر فضائل بی شمار دیگر بزرگی قد و شخصیت امیر مومنان را از این نظر روشن سازم که :امام علی (ع) تنها فردی است که از میان تمام گذشتگانی که سخنی از آنها به جا مانده با اخرین مرحله فصاحت وبلاغت رسیده و گفتار او اقیانوسی است بیکرانه که سخن هیچ بلیغی به پایه آن نخواهد رسید .
خواستم در افتخار کردن به امام (ع) به قول شاعر معروف {فرزدق} متمسل شوم (که در مورد افتخار به پدران خود به شخصی به نام جریر خطاب می کند ) ای جریر! اینها پدران ونیاکان منند اگر می توانی در آن هنگام که در مجمعی گرد آمدیم همانند آنها را برای خود بر شمار .
سخنانآن حضرت بر مدار سه اصل میچرخد:
اول خطبه ها واوامر
دوم: نامه ها ورسائل
سوم: کلمات حکمت آمیز ومواعظ
تصمیم گرفتم ابتدا خطبه ها پس از آن نامه ها وسپس کلمات قصار (حکمت آمیز ) جالب آن حضرت را جمع کنم .
سپس به هر کدام از آنها بابی را اختصاص دادم وصفحاتی ویژه آن گردانیدم تا مقدمه ای تا مقدمه ای باشد برای بدست آوردن آنچه که به آن دسترسی ندارم (وممکن است )در آینده به آن برسم.
از شگفتی های سخن امام که او خود در این زمینه تنهاست و شریک و همتایی در آنها ندارد. این است که : سخن آن حضرت را که در باره زهد و مواعظ است هر گاه کسی تامل کند و خود را از این جهت بیگانه دارد که این سخن شخصی عظیم القدر ونافذ الامر است که همه در برابر او سر فرود می آورند شک وتردید نخواهد کرد که گوینده این سخن کسی است که جزء در وادی زهد وپارسایی قدم نگذاشته است و هیچ اشتغالی به جزء عبادت نداشته است و هیچ گاه نمی تواند باور کند که این سخن کسی است که به هنگام جنگ در دریای لشکر دشمن فرو می رفت و پهلوانان و جنگجویان نیرومند را بر زمین می افکند . و او با این حال یکی از زهاد و یکی از افراد صالح و پاک و نمونه ای است که نظیر ندارد .
اما وظیفه من غی از تلاش و کوشش وسعی فراوان برای یافتن این گم شده نیست و از خدا می خواهم در این راه مرا یاری کند بعد از تمام شدن کتاب چنین دیدم که نامش را "نهج البلاغه " بگذارم زیرا این کتاب درهای بلاغت را به روی بیننده می گشاید و خواسته هایش را به او نزدیک می کند این کتاب هم مورد نیاز دانشمند وعالم وهم دانشجو و متعلم است وهم خواسته شخص بلیغ و زاهد در آن یافت می شود در بین کلمات امام علی (ع) سخنان شگفت انگیزی در مورد توحید ،عدل وتنزیه خداوند از شباهت به خلق می بینیم که تشنگان را سیراب کرده و پرده ها را از روی تاریکی شبهات بر می گیرد . از خداوند بزرگ توفیق و نگهداری از لغزش را خواستارم ونیز می خواهم که به من در این راه مقاومت ویاری بخشد واز خطای فکر پیش از خطای زبان واز خطای سخن پیش از لغزش قدم به او پناه می برم او مرا کفایت می کند و بهتری حافظ ویاور است .

 

 

 


خلاصه ای از خطبه های نهج البلاغه :
عجز انسان از شناخت ذات خدا : سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن آن عاجزند و حسابگران از شمارش نعمت های آن ناتوان وتلاشگران از ادای حق او در مانده اندخدای که افکار ژرف اندیش ذات او را درک نمی کنند ودست غواصان دریای علوم به آن نخواهد رسید پروردگاری که برای صفات او حد ومرزی وجود ندارد وتعریف کاملی نمی توان یافت وبرای خدا وقتی معین و سر آمدی مشخص نمی توان تعیین کرد . مخلوقات را با قدرت خود آفرید وبا رحمت خود بادها را به حرکت در آورد وبه وسیله کوهها اضطراب ولرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد .
دین وشناخت خدا : سر آغاز دین خدا شناسی است و کمال شناخت خدا باور داشتن اوست و کمال باور داشتن خدا شهادت به یگانگی اوست و کمال توحید اخلاص و کمال اخلاص خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است زیرا هر صفتی نشان می دهد که غیر از موصوف وهر موصوفی نشان میدهد که غیر از صفت است پس کسی که خدا رابا صفات مخلوقات تعریف کند اورابه چیزی نزدیک رده است وبا نزدیک کردن خدا به چیزی دو خدا مطرح شده وبا طرح دو خدا اجزایی برای او تصور نموده وبا تصور اجزاء برای خدا اورا نشناخته است .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  15  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین (ع)

دانلود مقاله تعلیم و تربیت از نظر نهج البلاغه

اختصاصی از فی دوو دانلود مقاله تعلیم و تربیت از نظر نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مقدمه:
الحمدلله رب العالمین وصلی‏الله علی سیدنا وحبیب قلوبنا وطبیب نفوسنامحمدصلی الله علیه وآله وآله الطاهرین ولاسیما بقیة الله فی‏الارضین واللعنة علی اعدائهم اجمعین الی‏یوم الدین.
قال الله عزوجل: لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته‏ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین ;
خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خود آنها در میان آنان برانگیخت که بر آنهاآیات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنان احکام شریعت وحقایق حکمت‏بیاموزد، هر چند که قبل از آن در گمراهی آشکاری بودند.
موضوع تعلیم و تربیت «انسان‏» است و طراحی نظام صحیح و جامعی برای تعلیم وتربیت انسان، تنها از ناحیه وحی ممکن خواهد بود. قرآن کتاب انسان سازی و علی‏علیه السلام‏ترجمان و مبین قرآن است.
چه کسی غیر از آن حضرت می‏تواند مفسر کتاب خدا باشد؟ همو که اعلم به وحی وسنت و سیره نبوی و اسبق به ایمان و اقرب به پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله است.
در قسمتی از خطبه قاصعه در معرفی خود می‏فرماید:
من در دوران نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه‏های بلند درخت‏قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم; شما به خوبی موقعیت مرا از نظر خویشاوندی و قرابت ومنزلت و مقام ویژه نسبت‏به رسول خدا می‏دانید: او مرا در دامن خویش پرورش داد; من کودک بودم،او همچون فرزندش مرا در آغوش خویش می‏فشرد و در استراحتگاه مخصوصش جای می‏داد،بدنش به بدنم می‏چسبید و بوی پاکیزه او را استشمام می‏کردم; غذا را می‏جوید و در دهانم‏می‏گذاشت. هرگز دروغی در گفتارم نیافت و اشتباهی در کردارم پیدا ننمود ... .
من همچون سایه‏ای به دنبال آن حضرت حرکت می‏کردم و او هر روز نکته تازه‏ای‏از اخلاق نیک برای من آشکار می‏ساخت و مرا فرمان می‏داد که به او اقتدا کنم. مدتی از سال،مجاور کوه حرا می‏شد، تنها من او را مشاهده می‏کردم و کسی جز من او را نمی‏دید. در آن روزغیر از خانه رسول خدا، خانه‏ای که اسلام در آن راه یافته باشد وجود نداشت. تنها خانه‏آن حضرت بود که او و خدیجه و من نفر سوم آنها اسلام را پذیرفته بودیم. من نور وحی و رسالت رامی‏دیدم و نسیم نبوت را استشمام می‏کردم. به هنگام نزول وحی بر رسول خدا، صدای ناله‏ای‏را شنیدم; از آن حضرت پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خویش‏مایوس گردیده; تو آنچه را که من می‏شنوم می‏شنوی و آنچه را می‏بینم می‏بینی، تنها فرق میان‏من و تو این است که تو پیغمبر نیستی، بلکه وزیر منی و بر طریق و جاده خیر قرار داری; من همواره‏با او بودم ...
در جای دیگر می‏فرماید:
یا کمیل ان رسول الله‏صلی الله علیه وآله ادبه الله وهو ادبنی وانا اؤدب المؤمنین و اورث ادب المکرمین;
ای کمیل! پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله را خدا تربیت کرد و آن حضرت مرا تربیت نمود و من نیز اهل ایمان‏را تربیت نموده و آداب پسندیده را به آنها یاد می‏دهم.
پس در وادی حیرت و سرگردانی انسانها بین مذاهب و مکاتب گوناگون، گوش جان به‏فرمان مطاع مبارکش می‏سپاریم که فرمود:
فاستمعوا من ربانیکم واحضروه قلوبکم واستیقظوا ان هتف بکم;
به سخن مرد خدا و مربی الهی خویش گوش فرا دهید و دل‏های خود را در پیشگاه او حاضرسازید و هنگامی که به خاطر احساس خطر فریاد می‏کشد، بیدار شوید.
برای بررسی صحیح و مفید مبحث «تعلیم و تربیت‏»، از دریای بیکران معارف الهی‏نهج‏البلاغه بهره‏مند خواهیم گشت و گرچه غور در این بحر عظیم و استخراج مرواریدهای‏درخشان آن غواص ماهری را باید، لکن:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
ما در این نوشتار، «تعلیم و تربیت‏» در نهج‏البلاغه را در دو بخش و هر دو بخش را در دوفصل مورد بررسی قرار داده‏ایم. امید است مقبول درگاه خدای تعالی و مورد استفاده‏خوانندگان گرامی قرار گیرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


پی‏نوشتها:
1) آل عمران (3) آیه 164.
2) نهج‏البلاغه، خطبه 125: «هذاالقرآن انما هو خط مستور بین‏الدفتین لاینطق بلسان ولابد له من ترجمان.»
3) یکی از فضایل امیرالمؤمنین‏علیه السلام حدیث اشباه است که مورد اتفاق فریقین می‏باشد. علامه امینی در جلد سوم الغدیر، صفحه 355 تحت عنوان «حدیث الاشباه‏» می‏نویسد:
«هذا الحدیث الذی رواه الحموی فی معجمه نقلا عن تاریخ ابن بشران قد اصفق علی روایته الفریقان غیر ان له الفاظا مختلفة و الیک نصوصها: اخرج امام الحنابلة احمد عن عبدالرزاق باسناده المذکور بلفظ: من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه و الی نوح فی فهمه و الی ابراهیم فی خلقه و الی موسی فی مناجاته و الی عیسی فی سنته و الی محمد فی تمامه وکماله فلینظر الی هذا الرجل المقبل فتطاول الناس فاذا هم بعلی بن ابی طالب کانما ینقلع من صبب و ینحط من جبل. اخرج ابوبکر احمد بن الحسین البیهقی ... .»
4) برای مطالعه ادله برتری علی‏علیه السلام بر سایر صحابه، رجوع کنید به یوسف‏بن مطهر حلی، کشف‏المراد فی تجرید الاعتقاد، المسالة السابعة فی ان علیاعلیه السلام افضل‏الصحابة.
5) نهج‏البلاغه، خطبه 192.
6) بحارالانوار، ج‏77، ص‏268.
7) نهج‏البلاغه، خطبه 108.
8) شایان ذکر است که شماره خطب و رسائل و حکم بر طبق نهج‏البلاغه «صبحی صالح‏» و «المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه‏» محمد دشتی و کاظم محمدی‏می‏باشد.
9) مثنوی معنوی.
10) بقره (2) آیه 127.

 

 

 

 

 

بخش اول: تعلیم و تعلم
ارزش علم
1. فضیلت علم
2. ترغیب و تشویق به فراگیری دانش
3. نکوهش جهل و نادانی

 

1. فضیلت علم
علم، میراثی گرانبها
قال‏علیه السلام: العلم وراثة کریمة والآداب حلل مجددة والفکر مرآة صافیة; (1)
دانش، میراثی گرانبها و آداب، زینتی دایمی و فکر، آیینه‏ای است صاف و شفاف.
در این حکمت استعاراتی به کار رفته است:
1. از «علم‏» تعبیر به «میراث‏» شده، به این مناسبت که همان‏گونه که فرزند، مال وثروت را از پدر به ارث می‏برد، هر عالمی هم علم و دانش را از استادش به ارث برده.از آن‏جا که در میراث دانش خصوصیتی است که در میراث مال وجود ندارد، میراث‏علم به کرامت و ارزشمند بودن توصیف شده: «وراثة کریمة‏». منشا این خصوصیت،بقای علم و فنای مال و ثروت است. مالی را که فرزند از پدر به ارث می‏برد در معرض‏فنا و نابودی است، در حالی‏که علم و دانش باقی و از خطراتی که مال را تهدید می‏کنددر امان است.
در سایر روایات نیز از علم تعبیر به میراث و از علما تعبیر به ورثه شده است:
قال امیرالمؤمنین‏علیه السلام: العلم وراثة کریمة والآداب حلل حسان والفکر مرآة صافیة والاعتبارمنذر ناصح وکفی بک ادبا لنفسک ترکک ماکرهته لغیرک; (2)
دانش، میراثی ارزشمند و آداب، زیوری نیکو و فکر، آیینه‏ای درخشنده و شفاف و حوادث‏عبرت‏انگیز بیم دهنده و اندرزگوست و برای تادیب خویشتن همین بس که آنچه برای دیگران‏نمی‏پسندی ترک کنی.
عن ابی عبدالله‏علیه السلام قال: ان العلماء ورثة الانبیاء وذلک ان الانبیاء لم یورثوا درهماولادینارا وانما اورثوا احادیث من احادیثهم فمن اخذ بشی‏ء منها اخذ حظا وافرا فانظروا علمکم‏هذا عمن تاخذونه فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال‏المبطلین وتاویل الجاهلین; (3)
دانشمندان و علمای دینی وارثان پیامبرانند، زیرا انبیا از خود درهم و دیناری به ارث‏نمی‏گذارند و آنچه از خود باقی می‏گذارند احادیثی است از احادیث آنها، هر که از آن احادیث‏برگیرد، بهره فراوانی برده; پس مواظب باشید دانش خود را از چه کسی می‏گیرید. همانا در بین مااهل بیت در هر دوره جانشینان عادلی هستند که تغییر دادن افراطی‏ها و بدعت‏گذاری خرابکاران وتاویل نادانان را از دین برمی‏دارند.
2. از آداب و اخلاق پسندیده، به زیورهای متجدد و دایمی تعبیرگردیده، به این‏جهت که فضایل برای نفس زینت و زیورند، همان‏طوری که لباس و زیور آلات‏زینت‏بدن انسان می‏باشد. توصیف این زیورهای باطنی به تجدد و دوام، به این جهت‏است که به علت رسوخ در نفس، دایمی و با انسان همراه است.
3. از فکر، تعبیر شده به «مرآة صافیة‏»; یعنی آیینه درخشنده و شفاف، زیراهمان‏طوری که آیینه شفاف، اشکال و صورت‏های مقابل خود را به خوبی منعکس‏می‏نماید، فکر انسان نیز پرده از مجهولات تصوری و تصدیقی او برداشته و آنها رامعلوم می‏کند و به تعبیر بعضی از شارحان نهج‏البلاغه، فکر به منزله اصطرلابی (4) است روحانی. (5)
شارح بحرانی‏رحمه الله در توضیح این حکمت و کلام نورانی می‏گوید:
الثالثة عشر: العلم وراثة کریمة وهو فضیلة النفس العاقلة وهو اشرف الکمالات التی تعتنی‏بها وبحسب ذلک کان وراثة کریمة من العلماء بل کان اکرم موروث ومکتسب واراد الوراثة‏المعنویة کقوله تعالی: فهب لی من لدنک ولیا یرثنی ویرث من آل یعقوب (6) ; ای العلم والحکمة.
الرابعة عشر: والآداب حلل مجددة واراد الآداب الشرعیة ومکارم الاخلاق واستعار لها لفظ‏الحلل المجددة باعتبار دوام زینة الانسان بها وتجدد بهائه وحسنه وتهذیب نفسه علی استمرارالزمان بلزومها واستخراج محاسنها کالحلل التی لایزال تجدد علی لابسها.
الخامسة عشر: والفکر مرآة صافیة والفکر قد یراد به القوة المفکرة وقد یراد به حرکة هذه‏القوة مطلقا ایة حرکة کانت وقد یراد به معنی آخر وعنی هنا القوة نفسها واستعار لها لفظ المرآة‏باعتبار انها اذا وجهت نحو تحصیل المطالب التصوریة والتصدیقیة ادرکها وتمثلت‏بها کما یتمثل‏فی المرآة صور مایحاذی بها; (7)
سیزدهم: دانش، میراثی ارزشمند است وفضیلت و ارزشی است‏برای انسان. علم و دانش ازبهترین کمالاتی است که مورد توجه است و به همین جهت میراثی گرانبها و ارزشمند از دانشمندان،بلکه گرانبهاترین چیزی است که از علما به ارث می‏رسد و به دست می‏آید. منظور از میراث، میراثی‏معنوی است، همان‏طوری که در قول خدای تعالی: فهب لی من لدنک ولیا یرثنی ویرث من‏آل یعقوب، میراث به معنای علم و حکمت است.
چهاردهم: آداب زینت‏های دایمی و همیشگی است. منظور آداب شرعی و فضایل اخلاقی‏است و این‏که از آداب تعبیر به زینت‏های دایمی شده، به این مناسبت است که آداب همیشه با انسان‏همراه است و ارزش و شخصیت انسان را استمرار می‏دهد، مثل زینت‏هایی که دایما آنها را می‏پوشد.
پانزدهم: فکر، آیینه‏ای شفاف و درخشنده است، فکر گاهی به معنای قوه تفکر و گاهی به معنای‏فکرکردن و گاهی به معنای دیگر به کار می‏رود و در این‏جا به معنای قوه تفکر است و این‏که از فکر،تعبیر به آیینه شفاف شده، به این خاطر است که همان‏طوری که آیینه شفاف هر چه را در مقابل داردنشان می‏دهد، فکر هم مطالبی را که به آن عرضه می‏گردد نشان می‏دهد; یعنی از مبادی، انسان را به‏مراد می‏رساند.
سعادت انسان در افزودن علم است
سئل عن الخیر ما هو؟ فقال‏علیه السلام: لیس الخیر ان یکثر مالک وولدک ولکن الخیر ان یکثرعلمک; (8)
از امام‏علیه السلام سؤال شد که خیر چیست؟ در جواب فرمودند: خیر این نیست که دارایی وفرزندانت زیاد شود، بلکه خیر آن است که دانش و علمت افزون گردد.
خیر در چند آیه از قرآن به معنای مال و متاع دنیوی به کار رفته:
کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین بالمعروف حقاعلی المتقین; (9)
دستور داده شد که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر دارای متاع دنیاست، وصیت کند برای‏پدر و مادر و خویشان به قدر متعارف، این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است.
ایحسبون انما نمدهم به من مال و بنین نسارع لهم فی الخیرات بل لایشعرون; (10)
آیا این مردم کافر می‏پندارند که ما آنها را مدد به مال و فرزندان می‏نماییم برای آن‏که می‏خواهیم‏در حق ایشان مساعدت و تعجیل به خیرات دنیا کنیم؟ برای امتحان است و آنها نمی‏فهمند.
و انه لحب الخیر لشدید; (11)
و انسان بر حب مال دنیا سخت فریفته و بخیل است.
اگر مال و فرزند خیر است پس چگونه امام‏علیه السلام در این کلام، خیر بودن را از مال وفرزند سلب می‏نمایند؟
پاسخ این است که خیر دو قسم است: مطلق و مقید; خیر گاهی استعمال می‏شوددر «خیر مطلق‏»; یعنی خیری که هیچ شری را در برندارد، و گاهی استعمال می‏شود در«خیر مقید»; یعنی خیری که برای همه و در همه حال خیر نیست. کلام امام‏علیه السلام به نحوسلب عموم است، نه عموم سلب; یعنی خیر محض افزایش علم و دانش است،نه زیادی مال و فرزند.
شارح بحرانی‏رحمه الله در بیان این حکمت گوید:
الخیر فی العرف العامی هو کثرة المال و القینات الدنیویة وفی عرف السالکین الی الله‏هو السعادة الاخرویة وما یکون وسیلة الیها من الکمالات النفسانیة وربما فسره قوم بما هو اعم‏من ذلک وقد نفی‏علیه السلام ان یکون الاول خیرا وذلک لفنائه ومفارقته ولما عساه ان یلحق بسببه من‏الشر فی الآخرة وفسره بالثانی وعد فیه کمال القوی الانسانیة فکثرة العلم کمال القوی النظریة‏للنفس العاقلة; (12)
خیر در عرف عام، فراوانی و کثرت مال و لذایذ دنیوی است، و در اصطلاح سالکین الی الله،خوشبختی و سعادت اخروی است و کمالات نفسانیه‏ای که وسیله رسیدن به آن سعادت باشد;بعضی خیر را به اعم از این تفسیر نموده‏اند. در این کلام امام‏علیه السلام خیر بودن را از کامیابی‏های دنیوی‏نفی نموده، زیرا این لذت‏ها و کامیابی‏ها فانی است و از انسان جدا می‏گردد و چه بسا موجب رسیدن‏شر اخروی به انسان باشد و خیر را به معنای دوم تفسیر نموده و کمال قوای انسانی را خیر دانسته‏اند;پس کثرت علم کمال قوه نظریه نفس عاقله است.
امام پنجم حضرت باقرعلیه السلام نیز از پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله نقل کرده‏اند که فرمودند: در غیراز تعلیم و تعلم خیری نیست.
قال رسول الله‏صلی الله علیه وآله: العالم والمتعلم شریکان فی الاجر للعالم اجران وللمتعلم اجر ولاخیرفی سوی ذلک. (13)
در غررالحکم از امیرالمؤمنین‏علیه السلام نقل شده که:
العلم اصل کل خیر.
مقام و منزلت علما نزد پیامبران
قال‏علیه السلام: ان اولی الناس بالانبیاء اعلمهم (اعملهم) بما جاؤوا به ثم تلاعلیه السلام:ان اولی الناس‏بابراهیم للذین اتبعوه وهذا النبی والذین آمنوا; (14) و (15)
نزدیک‏ترین مردم به پیامبران کسانی هستند که به تعالیم انبیا آگاه‏ترند; سپس این آیه را تلاوت‏فرمود: نزدیک‏ترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کنند و این پیغمبر و امتش که اهل‏ایمانند.
مجلسی‏رحمه الله می‏گوید:
و فی بعض النسخ اعملهم وهو اظهر; (16)
در بعضی از نسخه‏ها به‏جای اعلمهم، اعملهم آمده که با ظاهر کلام تطابق بیشتری دارد.
ابن ابی الحدید می‏گوید:
هکذا الروایة «اعلمهم‏»، والصحیح «اعملهم‏» لان استدلاله بالآیة یقتضی ذلک وکذا قوله فیمابعد «ان ولی محمد من اطاع الله‏» الی آخر الفصل ولم یذکر العلم وانما ذکر العمل; (17)
اعلمهم روایت‏شده و حال آن‏که صحیح اعملهم است، زیرا استدلال به آیه شریفه و کلام امام‏بعد از استدلال که فرمود: کسی دوست محمد است که از خدا پیروی و اطاعت نماید، تا آخر فصل، واین‏که حرفی از علم در میان نیست و سخن در مورد عمل است و عمل را ذکر نموده‏اند، دلیل است‏برصحت اعملهم نه اعلمهم.
ممکن است در جواب گفته شود: بین استدلال به آیه شریفه و کلمه «اعلمهم‏» هیچ‏منافاتی وجود ندارد، زیرا تبعیت و موافقت کامل با اوامر و نواهی پیامبران، زمانی‏حاصل می‏گردد که شخص به دستورات انبیا آگاهی لازم را داشته باشد و هر اندازه‏علم و آگاهی بیشتر به اوامر و نواهی داشته باشد، بهتر می‏تواند در عمل آنها را به‏کارگرفته و با انبیا توافق و تطابق داشته باشد و اطاعت‏بدون آگاهی ممکن نیست.
شارح بحرانی‏رحمه الله در تثبیت این مطلب می‏گوید:
و لما کان الغرض من الانبیاءعلیهم السلام جذب الخلق الی الله بطاعته فکل من ابلغ فی الطاعة کان‏اشد موافقة لهم واقرب الی قلوبهم واقوی نسبة الیهم ولما لم یکن طاعتهم الا بالعلم بما جاؤوا به‏کان اعلم الناس بذلک اقربهم الیهم واولاهم بهم وبرهان ذلک الآیة المذکورة; (18)
چون هدف از نبوت انبیاعلیهم السلام توجه دادن مردم به خدای تعالی است که به‏وسیله طاعت‏حاصل‏می‏گردد، پس هرکس تلاش بیشتری در اطاعت داشته باشد، موافقت‏بیشتری با آنها دارد و نزد انبیادارای قرب بیشتری خواهد بود و نسبت نزدیک‏تری با ایشان دارد; و چون اطاعت آنها بدون علم به‏دستورات و فرامین آنها میسر نیست، آگاه‏ترین مردم به دستورات آنها، نزدیک‏ترین و شایسته‏ترین‏مردم به انبیا می‏باشد; دلیل بر این مطلب آیه‏ای است که ذکر شده.
ارزش علم
قال‏علیه السلام: لاشرف کالعلم; (19) هیچ شرافت و ارزشی همانند علم نیست.
در شرافت و ارزشمند بودن علم، روایات دیگری نیز از حضرت‏امیرالمؤمنین‏علیه السلام رسیده است:
قال‏علیه السلام: المودة اشبک الانساب و العلم اشرف الاحساب; (20)
دوستی، ناگسسته‏ترین پیوندها، و دانش برترین افتخارات است.
قال‏علیه السلام: یتفاضل الناس بالعلوم والعقول لا بالاموال والاصول; (21)
مردم به‏وسیله دانش و عقل بر یکدیگر برتری پیدا می‏کنند، نه به‏وسیله مال و ثروت واصل و نسب.
قال‏علیه السلام: کفی بالعلم شرفا ان یدعیه من لایحسنه ویفرح اذا نسب الیه، کفی بالجهل ذمایبرا منه من هو فیه; (22)
در شرافت و فضیلت علم همین اندازه کافی است که کسی هم که آن را ندارد، اگر به اونسبت داده شود خوشحال می‏گردد، و در مذمت جهل و نادانی همین بس که جاهل نیز خود را از آن‏بری می‏داند.
این مطلب منحصر به علم و جهل نیست، بلکه در شجاعت و جبن، کرم و بخل،عدالت و فسق و سایر اوصاف و سجایای متضاد، این قاعده جریان دارد; یعنی‏فاقد علم و کرم و عدالت را انتساب به آن شاد و از انتساب به جهل و بخل و فسق‏متنفر است.
تحسین صفات حمیده حتی به وسیله فاقدان آن صفات و تقبیح رذایل اخلاقی وصفات ناپسند به وسیله واجدان آنها، ناشی از قوه‏ای است که خداوند در انسان قرارداده است:
فطرت الله التی فطر الناس علیها; (24-23)
فطرت و سرشت الهی است که انسان بر آن آفریده شده است.

 

پی‏نوشتها:
1. نهج‏البلاغه، حکمت 5.
2. بحارالانوار، ج‏1، ص‏169. نظیر این روایت را سید رضی در کلمات قصار، حکمت 365 آورده است: «الفکر مرآة صافیة والاعتبار منذر ناصح وکفی ادبا لنفسک تجنبک ماکرهته لغیرک.»
3. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج‏1، ص‏32.
4. در معنای اصطرلاب گفته‏اند:
به یونانی استر ترازو بود که در سکه عدل ساز او بود اگر معنی‏ام باز پرسی زلاب بود هم به گفتار روم آفتاب پس آن کو مراد از سطرلاب جست ترازوی خورشید باشد درست
5. ابن ابی الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج‏18، ص‏93.
6. مریم (19) آیه 5 - 6 .
7. ابن میثم بحرانی، شرح نهج‏البلاغه، ج‏5، ص‏240.
8. نهج‏البلاغه، حکمت 94.
9. بقره (2) آیه 180.
10. مؤمنون (23) آیه 55 و 56
11. عادیات (100) آیه 8 .
12. ابن‏میثم بحرانی، شرح نهج‏البلاغه، ج‏5، ص‏288.
13. بحارالانوار، ج‏1، ص‏173.
14. نهج‏البلاغه، حکمت 96.
15. آل عمران (3) آیه 68 .
16. بحارالانوار، ج‏1، ص‏183.
17. شرح نهج‏البلاغه، ج‏18، ص‏252.
18. شرح نهج البلاغه، ج‏5، ص‏289.
19. نهج البلاغه، حکمت 113.
20. بحارالانوار، ج‏1، ص‏183.
21. عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم.
22. بحارالانوار، ج‏1، ص‏185.
23. روم (30) آیه 30.
24. مولوی می‏گوید:
این صدا در کوه دل‏ها بانگ چیست گه پر است از بانگ این گاهی تهی است هر کجا هست آن حکیم اوستاد بانگ او از کوه دل خالی مباد هست که کآوا مثنا می‏کند هست که آواز صدتا می‏کند
مرحوم مظفر در توضیح و تبیین این قوه درونی انسان می‏گوید:
«ان الله تعالی خلق فی قلب الانسان حسا وجعله حجة علیه یدرک به محاسن الافعال ومقابحها وذلک‏الحس هو الضمیر بمصطلح علم الاخلاق الحدیث وقد یسمی بالقلب او العقل العملی او العقل المستقیم‏او الحس السلیم عند قدماء الاخلاق. فهذا الحس فی القلب او الضمیر هو صوت الله المدوی فی دخیلة‏نفوسنا یخاطبها به ویحاسبها علیه ونحن نجده کیف یؤنب مرتکب الرذیلة ویقر عین فاعل الفضیلة وهوموجود فی قلب کل انسان وجمیع الضمائر تتحد فی الجواب عند استجوابها عن الافعال، فهی تشترک‏جمیعا فی التمییز بین الفضیلة والرذیلة وان اختلفت فی قوة هذا التمییز وضعفه کسائر قوی النفس اذتتفاوت فی الافراد قوة وضعفا; خدای تعالی در درون انسان حسی را خلق کرده و آن‏را حجت‏بر انسان قرار داده که به واسطه آن حس‏درونی، خوبی‏ها و بدی‏های کارها را تشخیص می‏دهد. این حس در اصطلاح علم اخلاق جدید«ضمیر» و نزد قدمای علم اخلاق «قلب‏» یا «عقل عملی‏» یا «عقل مستقیم‏» یا «حس سلیم‏» نامیده می‏شود.این حس درونی یا ضمیر، ندای طنین‏انداز الهی است که نفس انسان به واسطه آن صدا مخاطب و موردمحاسبه واقع می‏گردد. ما در درون خود می یابیم که این حس چگونه مرتکب کار ناپسند را سرزنش وملامت می‏کند و کسی را که کار خوب انجام می‏دهد، شاد باش گفته تشویق می‏کند. این حس در قلب‏هر انسانی هست و همه وجدان‏ها به پرسش از افعال پاسخ هماهنگ و یکنواخت می‏دهند و همه‏فضایل را از رذایل تمیز می‏دهند، گرچه در این تشخیص بعضی قوی‏تر و بعضی ضعیف‏ترند، مانندسایر قوای نفس.» (المنطق، ص‏295).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم:
تربیت در نهج البلاغه
پیش از بررسى تربیت در نهج البلاغه، یادآورى یک نکته ضرورت دارد.
معمولا وقتى از تربیت بحث مى‏شود، دو معنا به ذهن مى‏آید، اول معناى عام و دوم معناى خاص. تربیت در معناى خاص با پرورش انسان بطور کلى و امر تعلیم و تعلّم سر و کار دارد. تربیت بمعناى عام با امورى مانند خویشتن شناسى، رابطه انسان و خدا، رابطه انسان و طبیعت، رابطه انسان با همنوعان و رشد و تکامل انسان در رابطه با ارزشهاى الهى و انسانى و حرکت او بسوى اللَّه ارتباط دارد. بدون تردید این دو معنا با هم ارتباط نزدیک دارند.
مطالعه نهج البلاغه و زندگى حضرت على علیه السلام این حقیقت را آشکار مى‏سازد که تربیت در دو معناى عام و خاص در رفتار و گفتار این شخصیت الهى متبلور و منعکس است.
نهج البلاغه یک کتاب تربیتى
کتاب نهج البلاغه در مجموع یک کتاب تربیتى است. با مطالعه نهج البلاغه فرد مى‏تواند خود را بشناسد و موقع خود را در جهان آفرینش درک کند، با جهان شناسى الهى آشنائى پیدا کند، وظیفه خود را در برابر خدا تشخیص دهد، رابطه خود را با همنوعان در سایه ضوابط و معیارهاى اسلامى استحکام بخشد، از مطالعه موجودات‏مختلف به پیچیدگى مسئله آفرینش و نقش خدا در خلقت موجودات پى برد، از بررسى تاریخى عبرت گیرد، وضع خود را در برابر ارزشهاى معنوى و دنیائى روشن سازد و با الهام از تعلیمات اخلاقى نهج البلاغه شخصیت اخلاقى خود را به سوى رشد و تکامل سوق دهد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 35   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تعلیم و تربیت از نظر نهج البلاغه

دانلود مقاله ارزش ادبی نهج البلاغه

اختصاصی از فی دوو دانلود مقاله ارزش ادبی نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 این مجموعه نفیس و زیبا به نام " نهج البلاغه " که اکنون در دست ما است و روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشه‏های نوتر و روشن‏تر مرتبا بر ارزش آن افزوده است ، منتخبی از " خطابه‏ها " و " دعاها " و " وصایا " و " نامه‏ها " و " جمله‏های‏ کوتاه " مولای متقیان علی ( ع ) است که بوسیله سید شریف بزرگوار " رضی‏ " رضوان الله علیه در حدود هزار سال پیش گردآوری شده است . آنچه تردید ناپذیر است اینست که علی ( ع ) چون مرد سخن بوده است ،
خطابه‏های فراوان انشاء کرده ، و همچنین به تناسبهای مختلف جمله‏های‏ حکیمانه کوتاه فراوان از او شنیده شده است ، همچنانکه نامه‏های فراوان‏ مخصوصا در زمان خلافت نوشته است ، و مردم مسلمان علاقه و عنایت خاصی به‏ حفظ و ضبط آنها داشته‏اند . " مسعودی " که تقریبا صد سال پیش از سید رضی می‏زیسته است( اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری ) در جلد دوم مروج الذهب تحت عنوان "
فی ذکر لمع من کلامه و اخباره و زهده " می‏گوید : " آنچه مردم از خطابه‏های علی در مقامات مختلف حفظ کرده‏اند ( 1 ) بالغ بر چهارصد و هشتاد و اندی می‏شود ، علی ( ع ) آن خطابه‏ها را بالبدیهه‏ و بدون یادداشت و پیشنویس انشاء می‏کرد ، و مردم هم الفاظ آنرا می‏گرفتند و هم عملا از آن بهره‏مند می‏شدند " .
گواهی دانشمند خبیر و متتبعی مانند مسعودی می‏رساند که خطابه‏های علی چه‏ قدر فراوان بوده است ، در نهج البلاغه تنها 239 قسمت به نام خطبه نقل‏ شده است ، در صورتیکه مسعودی چهارصد و هشتاد و اندی آمار می‏دهد و به‏ علاوه اهتمام و شیفتگی طبقات مختلف را بر حفظ و ضبط سخنان مولی می‏رساند
سید رضی و نهج البلاغه
سید رضی شخصا شیفته سخنان علی ( ع ) بوده است ، او مردی ادیب و شاعر و سخن شناس بود ، ثعالبی که معاصر وی بوده درباره‏اش گفته است : " او امروز شگفت‏ترین مردم عصر و شریفترین سادات عراق است و گذشته‏ از اصالت نسب و حسب به ادب روشن و فضل کامل آراسته شده است . . . او از همه شعرای آل ابی الب برتر است با اینکه آل ابی طالب شاعر برجسته فراوان دارند ، اگر بگویم در همه قریش‏ شاعری به این پایه نرسیده است دور از صواب نگفته‏ام " ( 1 ) . سید رضی به خاطر همین شیفتگی که به ادب عموما و به کلمات علی ( ع ) خصوصا ، داشته است بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولی‏ می‏نگریسته است ، و به همین جهت در انتخاب آنها این خصوصیت را در نظر گرفته است ، یعنی آن قسمت‏ها بیشتر نظرش را جلب می‏کرده است که از جنبه بلاغت برجستگی خاص داشته است ، و از این رو نام مجموعه منتخب‏ خویش را " نهج البلاغه " نهاده است ، و به همین جهت نیز اهمیتی به‏ ذکر ماخذ و مدارک نداده است ، فقط در موارد معدودی به تناسب خاصی نام‏ کتابی را می‏برد که آن خطبه یا نامه در آنجا آمده است .
در یک مجموعه تاریخی و یا حدیثی در درجه اول باید سند و مدرک مشخص‏ باشد وگرنه اعتبار ندارد ، ولی ارزش یک اثر ادبی در لطف و زیبایی و حلاوت و شیوائی آن است . در عین حال نمی‏توان گفت که سید رضی از ارزش‏ تاریخی و سایر ارزشهای این اثر شریف غافل و تنها متوجه ارزش ادبی آن‏ بوده است .
خوشبختانه در عهدها و عصرهای متاخرتر افراد دیگری در پی گرد آوری اسناد و مدارک نهج البلاغه برآمده‏اند ، و شاید از همه مشروحتر و جامعتر کتابی است به نام نهج‏ السعاده فی مستدرک نهج البلاغه " که در حال حاضر بوسیله یکی از فضلای‏ متتبع و ارزشمند شیعه عراق به نام محمد باقر محمودی در حال تکوین است ، در این کتاب ذی قیمت مجموعه سخنان علی ( ع ) اعم از خطب ، اوامر ، کتب و رسائل ، وصایا ، ادعیه ، کلمات قصار جمع آوری شده است این کتاب‏ شامل نهج البلاغه فعلی و قسمت‏های علاوه‏ای است که سید رضی آنها را انتخاب‏ نکرده و یا در اختیارش نبوده است و ظاهرا جز قسمتی از کلمات قصار ، مدارک و ماخذ همه بدست آمده است . تاکنون چهار جلد از این کتاب چاپ‏ و منتشر شده است .
این نکته نیز ناگفته نماند که کار گردآوری مجموعه‏ای از سخنان علی ( ع ) منحصر به سید رضی نبوده است ، افراد دیگری نیز کتابهایی با نام‏های‏ مختلف در این زمینه تالیف کرده‏اند . معروف ترین آنها " غرر و درر آمدی " است که محقق جمال الدین خوانساری آن را به فارسی شرح کرده است‏ و اخیرا به همت فاضل متتبع عالیقدر آقای میر جلال الدین محدث ارموی ، از طرف دانشگاه تهران چاپ شده است .
" علی الجندی " رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمه‏ای که‏ بر کتاب " علی بن ابی طالب ، شعره و حکمه " نوشته است ، چند کتاب و نسخه از این مجموعه‏ها نام می‏برد که برخی از آنها به صورت خطی مانده است‏ و هنوز چاپ نشده است ، از این قرار : 1 - دستور معالم الحکم ، از قضاعی صاحب الخطط .
" نثراللئالی " این کتاب به وسیله یک مستشرق روسی در یک جلد ضخیم ترجمه و منتشر شده است .3 - " حکم سیدنا علی ( ع " نسخه خطی در دارالکتب المصریه .
دو امتیاز کلمات امیرالمومنین ( ع ) از قدیم‏ترین ایام با دو امتیاز همراه بوده‏است و با این دو امتیاز شناخته می‏شده است : یکی فصاحت و بلاغت ، و دیگر چند جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بعدی بودن . هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی ( ع ) ارزش فراوان بدهد ، ولی توام شدن این دو با یکدیگر یعنی اینکه سخنی در مسیرها و میدانهای‏ مختلف و احیانا متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت خود را در همه آنها حفظ کرده باشد ، سخن علی ( ع ) را قریب به حد اعجاز قرار داده‏ است و به همین جهت سخن علی در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته‏ است و درباره‏اش گفته‏اند : " فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق " ! زیبایی این امتیاز نهج البلاغه برای فردی که سخن شناس باشد و زیبایی سخن را درک کند نیاز به توضیح و توصیف ندارد ، اساسا زیبایی درک کردنی است‏ نه وصف کردنی . نهج البلاغه پس از نزدیک چهارده قرن برای شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گیرندگی و جذابیت را دارد که برای مردم آنروز داشته‏ است ، ما نمی‏خواهیم در مقام اثبات این مطلب برآئیم ، به تناسب‏ بحث و گفتگویی درباره تاثیر و نفوذ سخن علی در دلها و در برانگیختن‏ اعجابها که از زمان خود آنحضرت تا امروز با این همه تحولات و تغییراتی‏ که در فکرها و ذوقها پیدا شده ، ادامه دارد ، انجام می‏دهیم و از زمان خود آنحضرت آغاز می‏کنیم :
یاران علی ( ع ) خصوصا آنان که از سخنوری بهره‏ای داشتند شیفته سخنانش‏ بودند ، ابن عباس یکی از آنهاست . ابن عباس آنچنانکه " جاحظ " در " البیان و التبیین " نقل می‏کند خود خطیبی زبردست بوده است ( 1 ) . وی اشتیاق خود را به شنیدن سخنان علی ( ع ) و لذت بردن خویش را از سخنان نغز آن حضرت کتمان نمی‏کرده است ، چنان که هنگامی که علی ( ع ) خطبه معروف شقشقیه را انشاء فرمود ابن عباس حضور داشت ، در این بین ، مردی از اهل سواد کوفه نامه‏ای که مشتمل بر مسائلی بود به دست آن حضرت‏ داد و سخن قطع شد . علی علیه السلام پس از قرائت آن نامه با آنکه ابن‏ عباس تقاضا کرد سخن را ادامه دهد ادامه نداد ، ابن عباس گفت هرگز در عمر خود از سخنی متاسف نشدم آنچنانکه بر قطع این سخن متاسف شدم . ابن عباس در مورد یکی از نامه‏های کوتاه علی که به عنوان خودش صادرشده می‏گوید : " بعد از سخن پیامبر اکرم ( ص ) از هیچ سخنی به اندازه‏ این سخن سود نبردم " ( 2 ) . معاویه بن ابی سفیان که سرسخت ترین دشمنان وی بود به زیبایی و فصاحت‏ خارق العاده سخن او معترف بود .
محقن بن ابی محقن به علی ( ع ) پشت می‏کند و به معاویه رو می‏آورد و برای این که دل معاویه را که از کینه علی ( ع ) می‏جوشد خرسند سازد گفت : از نزد بی زبانترین مردم به نزد تو آمدم . آنچنان این چاپلوسی مشمئز کننده بود که خود معاویه او را ادب کرد . گفت : وای بر تو ! علی بی زبانترین افراد است ؟ ! قریش پیش از علی از
فصاحت آگاهی نداشت ، علی به قریش درس فصاحت آموخت .
تاثیر و نفوذ
آنان که پای منبر او می‏نشستند سخت تحت تاثیر قرار می‏گرفتند ، مواعظ وی دلها را می‏لرزانید و اشکها را جاری می‏ساخت ، هنوز هم کدام دل است که‏خطبه‏های موعظه‏ای علی ( ع ) را بخواند و یا گوش کند و بلرزه در نیاید ، سید رضی پس از نقل خطبه معروف " الغراء " ( 1 ) می‏گوید : وقتی که علی‏ ( ع ) این خطابه را القا کرد بدنها لرزید ، اشکها جاری شد ، دلها به طپش‏ افتاد ! همام بن شریح از یاران وی است ، دلی از عشق خدا سرشار و روحی از آتش‏ معنی شعله‏ور داشت ، با اصرار و ابرام، از علی علیه السلام می‏خواهد سیمای‏ کاملی از پارسایان ترسیم کند علی از طرفی نمی‏خواهد جواب یاس بدهد و از طرفی می‏ترسد همام تاب شنیدن نداشته باشد لذا با چند جمله مختصر سخن را کوتاه می‏کند ، اما همام راضی نمی‏شود بلکه آتش شوقش تیزتر می‏گردد ، بیشتر اصرار می‏کند و او را سوگند می‏دهد . علی شروع به سخن کرد ، در حدود 1 . 5 صفت ( 1 ) در این ترسیم گنجانیده و هنوز ادامه داشت اما هر چه سخن علی‏ ادامه می‏یافت و اوج می‏گرفت ضربان قلب همام بیشتر می‏شد و روح متلاطمش‏ متلاطمتر می‏گشت و مانند مرغ محبوسی می‏خواست قفس تن را بشکند ، ناگهان‏ فریاد هولناکی جمع شنوندگان را متوجه خود کرد ، فریاد کننده کسی جز همام‏ نبود ، وقتی که بر بالینش رسیدند قالب تهی کرده و جان به جان آفرین‏
تسلیم کرده بود . علی فرمود : " من از همین می‏ترسیدم ، عجب ! مواعظ بلیغ با دلهای‏ مستعد چنین می‏کند ؟ ! " این بود عکس العمل معاصران علی در برابر سخنانش . اعترافات علی ( ع ) یگانه کسی است بعد از رسول خدا که مردم به حفظ و ضبط سخنانش اهتمام داشتند . ابن ابی الحدید از " عبدالحمید کاتب " که در فن نویسندگی ضرب المثل‏ است . ( 1 ) و در اوایل قرن دوم هجری می‏زیسته است نقل می‏کند که گفت‏ هفتاد خطبه از خطبه‏های علی ( ع ) را حفظ کردم و پس از آن ذهنم جوشید که‏ جوشید .
" علی الجندی " نیز نقل می‏کند که از " عبدالحمید " پرسیدند : چه‏ چیز تو را به این پایه از بلاغت رساند ؟ گفت :
حفظ کلام الاصلع ( 2 ) = " ازبر کردن سخنان علی " . عبدالرحیم بن نباته ضرب المثل خطبای عرب است در دوره اسلامی ، وی‏ اعتراف می‏کند که سرمایه فکری و ذوقی خود را از علی ( ع ) گرفته است . وی به نقل ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه می‏گوید : " صد فصل از سخنان علی را حفظ کردم و به خاطر سپردم و همانها برای من‏ گنجی پایان ناپذیر بود " .
جاحظ ، ادیب سخندان و سخن شناس معروف که از نوابغ ادب است و در اوایل قرن سوم هجری می‏زیسته است و کتاب " البیان و التبیین " وی یکی‏ از ارکان چهارگانه ادب بشمار آمده است ( 1 ) مکرر در کتاب خویش‏ ستایش و اعجاب فوق العاده خود را نسبت به سخنان علی ( ع ) اظهار می‏دارد .
از گفته‏های وی بر می‏آید که در همانوقت سخنان فراوانی از علی ( ع ) در میان مردم پخش بوده است . در جلد اول " البیان و التبیین " ( 2 ) رای و عقیده کسانی را نقل‏
می‏کند که صحت و سکوت را ستایش ، و سخن زیاد را ، نکوهش کرده‏اند ، جاحظ می‏گوید : " سخن زیاد که نکوهش شده است سخن بیهوده است ، نه سخن مفید و سودمند وگرنه علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس نیز سخن‏ فراوان داشته‏اند " .
جاحظ در همان جلد اول ( 1 ) این جمله معروف را از علی ( ع ) نقل می‏کند :
« قیمه کل امرء ما یحسنه » " ( 2 ) . آنگاه بیش از نیم صفحه این جمله را ستایش می‏کند و می‏گوید : " در همه کتاب ما ، اگر جز این یک جمله نبود کافی ، بلکه کفایت بود ، بهترین سخن آن است که کم آن ، تو را از بسیارش ، بی نیاز کند ، و
معنی در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد " . آنگاه می‏گوید :
" و کان الله عز و جل قد البسه من الجلاله و غشاه من نورالحکمه علی‏ حسب نیه صاحبه و تقوا قائله " . " گویا خداوند جامه‏ای از جلالت و پرده‏ای از نور حکمت متناسب با نیت‏ پاک و تقوای گوینده‏اش ، بر این جمله کوتاه پوشانیده است " . . .
جاحظ در همین کتاب ، آنجا که می‏خواهد درباره سخنوری صعصعه بن صوحان ( 1 بحث کند می‏گوید : " از هر دلیلی بالاتر بر سخنوری او اینست که علی گاهی می‏نشست و از او می‏خواست سخنرانی کند " .
سید رضی جمله معروفی در ستایش و توصیف سخنان مولی ( ع ) دارد : می‏گوید :
" کان امیرالمومنین علیه السلام مشرع الفصاحه و موردها و عنه اخذت‏ قوانینها و علی امثلته حذا کل قائل خطیب و بکلامه استعان کل واعظ بلیغ و مع ذلک فقد سبق و قصروا ، و تقدم و تاخروا ، لان کلامه علیه السلام ، الکلام‏ الذی علیه مسحه من العلم الالهی و فیه عبقه من الکلام النبوی " . امیرالمؤمنین آبشخور فصاحت و ریشه و زادگاه بلاغت است . اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشت و قوانین آن از او اقتباس شد . هر گوینده‏ سخنور از او دنباله روی کرد و هر واعظ سخندانی از سخن او مدد گرفت ، در عین حال به او نرسیدند و از او عقب ماندند . بدان جهت که بر کلام او نشانه‏ای از دانش خدایی و بوئی‏ از سخن نبوی موجود است .
ابن ابی الحدید از علماء معتزلی قرن هفتم هجری است ، او ادیبی ماهر و شاعری چیره دست است و چنانکه می‏دانیم سخت شیفته کلام مولی است و مکرر در خلال کتاب خود شیفتگی خویش را ابراز می‏دارد . در مقدمه کتاب خویش می‏گوید :
" به حق ، سخن علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده‏اند ، مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فرا گرفته‏اند . . . همین کافی است که یک دهم بلکه یک بیستم آنچه مردم از سخنان علی گرد آورده و نگهداری کرده‏اند از سخنان هیچکدام از صحابه رسول اکرم با آنکه‏ فصحایی در میان آنها بوده است ، نقل نکرده‏اند ، و باز کافی است که مردی‏ مانند جاحظ در البیان و التبیین و سایر کتب خویش ستایشگر او است " . ابن ابی الحدید در جلد چهارم کتاب خود در شرح نامه امام به عبدالله بن‏ عباس پس از فتح مصر به دست سپاهیان معاویه و شهادت محمد بن ابی بکر که امام ، خبر در آئینه این عصر از چهارده قرن پیش تاکنون . جهان هزاران رنگ به خود گرفته ، فرهنگ‏ها تغییر و تحول یافته و ذائقه‏ها دگرگون شده است ، ممکن است کسی بپندارد که فرهنگ قدیم و ذوق قدیم سخن علی را می‏پسندید و در برابرش خاضع بود ، فکر و ذوق جدید بنحو دیگری قضاوت می‏کند ، اما باید بدانیم که سخن علی ( ع ) چه از نظر صورت و چه از نظر معنی محدود به هیچ زمان و هیچ مکانی‏ نیست ، انسانی و جهانی است ، ما بعد در این باره بحث خواهیم کرد فعلا به موازات اظهار نظرهایی که در قدیم در این زمینه شده است اظهار نظرهای‏
صاحب نظران عصر خود را اندکی منعکس می‏کنیم . مرحوم " شیخ محمد عبده " مفتی اسبق مصر از افرادی است که تصادف و دوری از وطن او را با نهج البلاغه آشنا می‏کند و این آشنایی به شیفتگی‏ می‏کشد و شیفتگی به شرح این صحیفه مقدس و تبلیغ آن در میان نسل جوان عرب‏ ، منجر می‏گردد .
وی در مقدمه شرح خود می‏گوید : " در همه مردم عرب زبان ، یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی ( ع ) بعد از قرآن و کلام نبوی ، شریفترین و بلیغ‏ترین و پرمعنی‏ترین و جامعترین سخنان است " . علی الجندی رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمه کتاب " علی‏ بن ابی طالب ، شعره و حکمه " درباره نثر علی ( ع ) می‏گوید : " نوعی خاص از آهنگ موسیقی که بر اعماق احساسات پنجه می‏افکند در این سخنان هست ، از نظر سجع ، چنان منظوم است که می‏توان آنرا " شعر
منثور " نامید " . وی از قدامه بن جعفر نقل می‏کند که گفته است :
" برخی در سخنان کوتاه ، توانایند و برخی در خطبه‏های طولانی ، و علی در هر دو قسمت بر همه پیشی گرفته است ، همچنانکه در سایر فضیلتها " . " طه حسین " ادیب و نویسنده معروف مصری معاصر ، در کتاب " علی و بنوه " داستان مردی را نقل می‏کند که در جریان جنگ جمل دچار تردید می‏شود ، با خود می‏گوید چطور ممکن است شخصیت‏هایی از طراز طلحه و زبیر برخطا باشند ؟ ! درد دل خود را با خود علی ( ع ) در میان می‏گذارد و از خود علی‏ می‏پرسد که مگر ممکن است چنین شخصیتهای عظیم بی‏سابقه‏ای برخطا روند ؟ علی‏ به او می‏فرماید : " « انک لملبوس علیک ، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال ، اعرف الحق تعرف اهله ، و اعرف الباطل تعرف اهله » " . یعنی تو سخت در اشتباهی ، تو کار واژگونه کرده‏ای ، تو به جای اینکه حق و باطل را مقیاس عظمت و حقارت شخصیتها قرار دهی ، عظمتها و حقارتها را که قبلا با پندار خود فرض کرده‏ای ، مقیاس حق و باطل قرار داده‏ای ، تو می‏خواهی حق را با مقیاس افراد بشناسی‏ ! برعکس رفتار کن ! اول خود حق را بشناس ، آن وقت اهل حق را خواهی‏ شناخت ، خود باطل را بشناس ، آنوقت اهل باطل را خواهی شناخت ، آنوقت‏ دیگر اهمیت نمی‏دهی که چه کسی طرفدار حق است و چه کسی طرفدار باطل ، و از خطا بودن آن شخصیتها در شگفت و تردید نخواهی بود . " طه حسین " پس از نقل جمله‏های بالا می‏گوید :
" من پس از وحی و سخن خدا ، جوابی پر جلال‏تر و شیواتر از این جواب‏ ندیده و نمی‏شناسم " . " شکیب ارسلان " ملقب به امیرالبیان یکی دیگر از نویسندگان زبر دست‏ عرب در عصر حاضر است . در جلسه‏ای که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود ، یکی از حضار می‏رود پشت تریبون و ضمن سخنان خود می‏گوید :
دو نفر در تاریخ اسلام پیدا شده‏اند که به حق شایسته‏اند " امیر سخن " نامیده شوند : یکی علی بن ابی طالب و دیگری شکیب " . شکیب ارسلان با ناراحتی برمی‏خیزد و پشت تریبون قرار می‏گیرد و از دوستش که چنین مقایسه‏ای به عمل آورده گله می‏کند و می‏گوید : " من کجا و علی بن ابی طالب کجا ! من بند کفش علی هم به حساب‏ نمی‏آیم " ( 1 ) .
" میخائیل نعیمه " نویسنده مسیحی معاصر لبنانی در مقدمه کتاب " الامام علی " تالیف جرج جورداق مسیحی لبنانی ، می‏گوید : " علی تنها در میدان جنگ قهرمان نبود ، در همه جا قهرمان بود : در صفای دل ، پاکی وجدان ، جذابیت سحر آمیز بیان ، انسانیت واقعی ، حرارت‏ ایمان ، آرامش شکوهمند ، یاری مظلومان ، تسلیم حقیقت بودن در هر نقطه و هر جا که رخ بنماید ، او در همه این میدانها قهرمان بود " .
سخن خود را پایان می‏دهیم و بیش از این به نقل ستایش افراد و اشخاص‏ نمی‏پردازیم ستایشگر سخن علی ( ع ) ستایشگر خود است .
مادح خورشید ، مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد است .
سخن خود را در این زمینه به سخن خود علی ( ع ) پایان می‏دهیم : روزی یکی از اصحاب علی ( ع ) خواست خطابه‏ای ایراد کند ، نتوانست و زبانش به اصطلاح بند آمد ، علی فرمود : همانا زبان ، پاره‏ای از انسان است و در اختیار ذهن او ، اگر ذهن نجوشد و واپس رود از زبان کاری ساخته نیست ، اما آنگاه که ذهن باز شود مهلت‏
به زبان نمی‏دهد . سپس فرمود : " « و انا لامراء الکلام و فینا تنشبت عروقه و علینا تهدلت غصونه »". همانا ما فرماندهان سپاه سخنیم ، ریشه درخت سخن در میان ما دویده و جا گرفته و شاخه‏هایش بر سر ما آویخته است ( 1 )

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  22  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ارزش ادبی نهج البلاغه