فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله بررسی ارتباط بین میزان رضایت زناشویی والدین

اختصاصی از فی دوو دانلود مقاله بررسی ارتباط بین میزان رضایت زناشویی والدین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

بررسی ارتباط بین میزان رضایت زناشویی والدین و میزان افسردگی کودکان آنها
مقدمه :
افسردگی یکی از اختلالات روانی است که بین کودکان و نوجوانان نیز شایع است. تشخیص افسردگی در کودکان و نوجوانان موضوعی بالنسبه تازه است.
طبق نظریه فروید و پیروان او، افسردگی مربوط است به کشمکش های وجدان اخلاقی (سوپرایگوی ) رشد یافته و چون طبق نظریه آنها رشد ایگو تا نوجوانی کامل نیست، افسردگی واقعی در کودکان نمی تواند وجود داشته باشد.
چون کودکان همواره در حال رشد و تغییرات بدنی و روانی هستند ارزیابی مفهوم یا اثرات درازمدت رفتارهای افسردگی و سایر مسائل رفتاری مشکل است.
اکنون این توافق بالنسبه کلی وجود دارد که کودکان نیز ممکن ست مانند بزرگسالان افسرده شوند اکثر متخصصان بالینی نیز موافق اند که نشانه های افسردگی در گروههای سنی تغییر می کند. فرد 6 تا 8 ساله افسرده احساس غم، بیچاره گی و شاید ناامیدی می کند. خصوصیات فرد افسرده، 8 تا 15 ساله عبارت اند از افکار منفی دربارة اعتماد به نفس و فرد 13 تا 15 ساله می تواند به عنوان کسی که احساس گناه
می کند توصیف شود (آزاد، 1374).
پژهشگران به رابطه بین افسردگی و عوامل زیستی، شناختی، اجتماعی و ...
پی برده اند و یکی از مهمترین اینها رابطه بین خانواده و افسردگی فرزندان می باشد. خانواده نهادی است که همه ِ نهادهای دیگر با آن ارتباط دارد و به حق شایسته است که بیش از اینها درباره ی خانواده تحقیق کنیم.
براون و همکارانش (1978) معتقدند که میزان آسیب پذیری در مقابل افسردگی به عنوان بخشی از عوامل مرتبط با خانواده می باشد.
سعادتمند (1376) در پژوهش خود به وجود رابطه بین کارآیی خانواده و ابتلاء فرزندان به اضطراب، اختلال خام، کارکرد اجتماعی و افسردگی پی برده است. مشکلات خانواده شکلهای مختلفی دارد که یکی از این مشکلات نارضایتی زناشویی می باشد که به شکل تعارضات بین والدین خود را نشان می دهد.
کیفیت رابطه زناشویی والدین، عاملی مهم در ایجاد و تشدید اختلاف عاطفی یا رفتاری کودک است. بچه های والدین که ازدواج شان با نزاع، تنش، نارضایتی متقابل، انتقاد، خصومت و فقدان گرمی و صمیمت قرین باشد احتمالاً بیشتر آشفته و رنجیده خاطر می شوند. حقیقت این است که فرزندان والدین جدا شده از هم، به وضوح مسائل و آشفتگی های بیشتری دارند (هترینگتون، 1982).
برخی مطالعات نشان می دهد که موفقیت و همدلی در رابطه زناشویی ، لیاقت و کارآیی فرزندان را افزایش می دهد.
پژهشگر در پژوهش حاضر به دنبال یافتن رابطه بین رضایت زناشویی والدین و افسردگی فرزندان می باشد که اگر چنین رابطه ای موجود باشد امیدوارم در
پژوهش های دیگر عوامل مرتبط با رضایت زناشویی بررسی گردیده و از این طریق راهکارهایی برای رضامند کردن والدین ارائه گردد و در ضمن از میزان ابتلاء فرزندان به افسردگی کم شده و قدمی در جهت بهداشت روانی جامعه برداشته شود.

 

بیان مسئله :
افسردگی یکی از رایج ترین انواع ناراحتی های روانی است، به حدی این بیماری شایع است که می توان آن را با سرماخوردگی در میان ناراحتی جسمی مقایسه کرد. در هر لحظه از زمان پانزده تا بیست درصد افراد جامعه ممکن است عوارض و نشانه های مختلف افسردگی را از خود نشان دهند.
حداقل دوازده درصد از جمعیّت کشورهای پیشرفته در طی عمر خود برای معالجه علائم افسردگی به متخصصان روانی مراجعه می کنند (مهربان، 1373).
عوامل متعددی در ایجاد افسردگی نقش ایفاء می کنند که یکی از این عوامل خانواده می باشد. خانواده به عنوان اولین محیط شکل گیری شخصیت انسان از اهمیت زیادی برخوردار است، به خصوص اینکه رابطه والدین بر رشد سالم و متعالی عاطفی روانی تأثیر زیادی می توان داشته باشد.
چندین مقاله نظری و تعدد گزارش های روانی در زمینه ارتباط بین کارکرد خانواده و شروع اختلالات خلقی، بخصوص اختلالات افسردگی اساسی وجود دارد (کاپلان، 1994).
با توجه به اینکه برای پیشگیری از ناراحتی های روانی بایستی عوامل وابسته به آن ناراحتی را شناسایی نمود و از آنجا که نتایج پژوهش های زیادی نشان می دهد که بسیاری از نارحتی های عاطفی و روانی فرزندان با کیفیت زناشویی مرتبط است لذا پژوهش حاضر در صدد بررسی ارتباط بین میزان رضایت زناشویی والدین و میزان افسردگی کودکان آنها است (ترجمه پورافکاری، 1376).

 

اهداف پژوهش:
با توجه به اینکه خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشهای معیارهای فکری است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک و خط مشی زندگی آینده فرد را دارد و اخلاق و صحت و سلامتی روانی فرد تا حدود بسیار درگرو آن است و از آنجا که خانواده یک واحد اجتماعی است که ارزش ها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود. هدف کلی این پژوهش بررسی رابطه بین میزان رضایت زناشویی والدین و افسردگی کودکان آنها در جامعه انتخابی دانش آموزان مقطع تحصیلی راهنمایی منطقه پنج تهران می باشد و اهداف جزئی آن نیز عبارتند از :
1- شناخت روابط بین میزان رضایت زناشویی پدران و میزان افسردگی فرزندان دختر مقطع راهنمایی آنها
2- شناخت روابط بین میزان رضایت زناشویی مادران و میزان افسردگی فرزندان دختر مقطع راهنمایی آنها

 

فرضیه پژوهش :
1- بین میزان رضایت زناشویی پدران و میزان افسردگی فرزندان دختر آنها رابطه ای وجود دارد.
2- بین میزان رضایت زناشویی مادران و میزان افسردگی فرزندان دختر آنها رابطه ای وجود دارد.

 

تعیین متغیر متغیر مستقل : میزان رضایت زناشویی
متغیر وابسته : افسردگی کودکان
تعاریف متغیرها :
رضایت زناشویی :
از دیدگاههای مختلفی تعریف شده که با هم متفاوت هستند. سلیمانیان به نقل از وینچ و همکاران (1986) رضایت زناشوی را انطباق بین وضعیتی که وجود دارد و وضعیتی که مورد انتظار است تعریف می کند. بنابراین تعریف رضایت مندی از زناشویی بستگی زیادی به نوع تفکرات فرد دارد. یعنی رضایت مندی تابع نگرش ها و انتظارات فرد است.
سلیمانیان (1373) به نقل از هاکینز (1987) رضایت از زناشویی را چنین تعریف می کند: احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت از تجربه توس زن یا شوهر موقعی که همه جنبه های ازدواج شان را در نظر می گیرند.

 

افسردگی :
افسردگی اصطلاحی است که به مجموعه رفتارهایی اطلاق می شود که عناصر مشخص آن کندی حرکت و کلام، گریه کردن، غمگینی، فقدان پاسخ های شاد، خود کم بینی ، فقدان علاقه ، کم ارزشی، بی خوابی، بی اشتهایی، خلق افسرده، بازداری از عمل و بازداری از تفکر است (احمدی، 1368).

 

تعریف عملیاتی متغیرها
در این پژوهش رضایت زناشویی به متغیر مستقل عبارت است از نمرة حاصله از فرم 47 سؤالی پرسشنامه رضایت زناشویی ENRICH.
افسردگی به عنوان متغیر وابسته عبارت است از نمرة حاصله از پرسشنامة افسردگی کودکان و نوجوانان.

 

 

 

 

 

فصــل دوم
«گسترۀ نظری مسئله مورد بررسی»
و
«سوابق پژوهش»

سابقه پژوهش :
خانواده : شاید بتوان ادعا کرد که خانواده اولین نهاد اجتماعی است که بر اساس نیاز بشر بوجود آمده است، همچنین پایدارترین نهاد اجتماعی است که در طول تاریخ تحولات و تغییرات اجتماعی خود را حفظ کرده است. خانواده هنوز به عنوان یک نهاد آموزشی، اقتصادی، عاطفی، اجتماعی، اهمیت خود را دارا می باشد(فرجاد، 1372).
خانواده مانند هر نظام اجتماعی دیگر نیازهای اولیه ای دارد. از جملة این نیازها می توان به این موارد اشاره کرد:
- احساس امنیت فیزیکی
- احساس صمیمیت و وابستگی
- احساس مسئولیت
- نیاز به انگیزه
- نیاز به شادی
- نیاز به تأیید و تصدیق و
- نیازهای روحی و معنوی.
خانواده همچنین به پدر و مادری احتیاج دارد که به برقراری یک رابطه سالم با هم و فرزندان متعهد باشند و آنقدر احساس امنیت کنند تا بتوانند فرزندان خود را به دور از آسیبها بزرگ کنند (براد شاو، ترجمه قرچه داغی، 1372).
خانه و خانواده مکانی است که کودک با تمامی تجربه های دیگر لحظه های اجتماعی و زندگی خود بدان بازمی گردد، آسایشگاهی که در آن جامعه افتخارات و موفقیّت هایش را به نمایش می گذارد. در آنجا او به دنبال مداوا و مرهمی برای تألمات، شکست ها، جراحات و زخم های وارد برخود می گردد تا آلام خود را تسکین دهد (نوابی نژاد، 1377).
حساسیت روانی کودک، انعطاف او، مخصوصاً تجمع هر اثر خارجی که بر وی وارد می شود در جزء ناآگاه وجدانش اثر اولیه خانواده را پایاتر می سازد. در این زمینه باز هم آثار بسیاری پدید می آید که بر تأثیر تربیت در خانواده و مخصوصاً نقش حساس مادر دلالت دارد.
حتی کارلسون خرسندی فرزندان را به هنگام ازدواج متأثر از خرسندی والدین آنان در خانواده می دانست. همچنان که درست در همین مضمون، کوترل و برگس سعادت فرزندان را در زندگی زناشویی از سعادت والدین در خانواده متأثر می دانند (ساروخانی، 1370).
اهمیّت خانواده در رشد و سلامت اعضاء بیشتر از آن چیزی که بتوان در این مختصر بیان نمود، لذا در این جا بطور اجمال به بررسی نقطه شروع خانواده یعنی ازدواج می پردازیم.

 

 

 


اهمیّت خانواده و ازدواج:
ازدواج عملی است که پیوند دو جنس مخالف را بر پایه روابط پایای جنسی، موجب می شود. بنابراین، رابطه دو فرد از یک جنس چه بطور موقت و چه به طور دایم ازدواج خوانده نمی شود. از سوی دیگر در تعریف ازدواج، روابط جسمانی بین دو انسان از دو جنس مخالف به خودی خود کافی به نظر نمی رسد، چه ازدواج مستلزم انعقاد قراردادی اجتماعی است که مشروعیت روابط جسمانی را موجب می گردد. به بیان دیگر، در راه تحقق ازدواج باید شاهد تصویب جامعه ینز باشیم (ساروخانی، 1370).
در تمام فرهنگ ها و ادیان، ازدواج و خانواده امری لازم و ضروری برای حفظ بقاء جامعه و حفظ تعادل روانی و سلامت افراد آن شمرده می شود. لذا هر گونه اختلال در نظام خانواده و ایجاد جو تشنج در روابط زن و شوهر موجب آسیب به اعضای آن می شود.
استون (1993) نشان داد کودکانی که در خانواده های دارای تعارض بزرگ شده اند، دارای نگرشهای منفی نسبت به تشکیل خانواده هستند. نلسون و الیسون (1992) طی یک بررسی به این نتیجه رسیدند که فرزندان خانواده های دارای تعارض در کسب صمیمیت و هویت در دوران جوانی و نوجوانی دچار اختلال می شوند. یافته های فوق بیانگر اهمیّت خانواده می باشد.

 

عناصر و اهداف ازدواج:
مصلحتی (1379) بیان می کند که عده از از روان شناسان از جمله فروید، معتقدند که ازدواج در گذشته متضمن پنج عصر یا عامل بوده است. این عوامل هنوز کم و بیش، بویژه در اجتماع ما، از جمله معیارهای اساسی زناشویی می باشند که این عوامل
عبارتند از :

 

1- عامل اجتماعی ازدواج :
از آنجا که ازدواج یک پدیده اجتماعی است. بنابراین تنها اجتماع می تواند همواره بر آن نظارت نماید و مصالح مورد علاقه زن و مرد را که مورد تأیید مقررات اجتماعی و قانونی نیز هست را در هر ازدواجی در نظر بگیرد. بدون تردید اگر نظارت و کنترل جامعه نبود، زناشویی به تدریج جنبه فردی و خصوصی به خود می گرفت و تنها عنصر حکم فرمای آن، تمایلات غریزی و جنسی و میل طرفین می گردید.
جامعه از ازدواج اهدافی مستحکم و منطقی را خواستار است، به عبارت دیگر خواستار تولیدمثل، بقای نسل، پرورش و تربیت نونهالان، ایجاد آرامش و تعادل روانی و کمال شخصیت و خلاصه خواستار تشکیل خانواده و سازمانی است که یار و مددکار افراد سالم جامعة فردا باشد(مصلحتی، 1379).

 


2- عامل اقتصادی ازدواج:
یعنی قبول تأمین احتیاجات زن بوسیله شوهر، یا شوهر بوسیله زن. در جامعه ی ما عموماً چه از نظر حقوقی و چه از نظر عرف و عادت، تأمین معاش و زندگی زن، به عهده مرد است. خودداری مرد از پرداخت هزینه زندگی در فقه اسلامی و حقوق مدنی ما می تواند علت و دلیل کافی برای طلاق باشد. لیکن جوامعی نیز وجود دارند که در آنها تأمین معاش به عهده زن است.

 

3- عامل جنسی ازدواج
یعنی اجازه داشتن روابط جنسی مرتب زن و مرد با یکدیگر. در حقیقت شاید بتوان گفت که بدون این عامل اساسی و ثابت زناشویی فاقد هرگونه مفهوم واقعی و زیستی است. انسان دارای مجموعه ای از نیازها و غرائز است که عدم ارضاء ویا نقص در ارضای هر کدام از این غرائز ایجاد تزلزل در شخصیت را موجب می گردد. یکی از نیرومندترین غرائز انسان غریزه جنسی است که در اثر ازدواج تأمین این نیاز در مسیر طبیعی و سالم قرار می گیرد و زن و مرد را از انحراف و گناه مصون می دارد. شاید به همین علت است که رسول خدا (ص) می فرماید: «هر کس که ازدواج کرد نصف دینش را حفظ کرد»(نوابی نژاد، 1377).

 


4- عامل زیستی ازدواج :
یکی از موضوعات مهمی که در ازدواج دختر و پسر مطرح است و از ثمرات بزرگ ازدواج شمرده می شود مسئله تولید مثل و بقای نسل است که از اهداف اساسی ازدواج محسوب می شود. به بیان دیگر تولید انسان هایی که نیازمند تربیت و پرورش صحیح هستند. وجود فرزندان باعث گرمی، پویایی و صفای کانون خانوادگی و انگیزه ای برای دوام زندگی و احتمالاً تخفیف در درگیریهای زن وشوهر است. رسول خدا(ص) در همین زمینه می فرماید: « تزویج کنید تا صاحب فرزند شوید و بر شمار شما افزوده شود، زیرا من در قیامت با امت های دیگر به وسیلة کثرت شما مباهات می کنم» (نوابی نژاد، 1377).

 

5- عامل روانی ازدواج :
یعنی جلب رضایت و تمایل طرفین یا خانواده طرفین، که رکن اساسی هر زناشویی به شمار می رود. یکی دیگر از هدفهای ازدواج تکمیل و تکامل است. هیچ انسانی به تنهایی کامل نیست.
دختران و پسران جوان پس از دوران بلوغ و نوجوانی ضمن آنکه در صدد رسیدن به استقلال فکری هستند برای جبران نواقص خود و تأمین نیازهای بی شمار خویش به سوی ازدواج سوق داده می شوند وبا گزینش همسری شایسته موجبات رشد و تکامل خویش را فراهم می کنند. در زندگی زناشویی زن و مرد از تشویق ها و حمایت ها و رهنمودها و کمکهای یکدیگر بهره مند می گردند و در مسائل و مشکلات زندگی از تعاون و همکاریهای همسر خویش استمداد می جویند. پس از ازدواج برای انسان نوعی کمال محسوب می شود. (نوابی نژاد، 1377)
بعد از ازدواج دوام و سلامت خانواده به عوامل زیادی بستگی دارد و یکی از مهمترین عوامل رضایت زن و شوهر از زندگی زناشویی شان می باشد.

 

رضایت زناشویی:
الیس (1982) به نقل از سلیمانیان (1373) می نویسد: طرق مختلفی برای تعریف رضایت زناشویی وجود دارد که یکی از بهترین تعاریف توسط هاکینز انجام گرفته. وی رضایت زناشویی را چنین تعریف می کند:« احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر موقعی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر
می گیرند». اساساً اگر رضامندی زناشویی حاصل مبادله رفتارهای پاداش بخش باشد، عدم رضامندی فقط هنگامی خواهد بود که دو شریک از چیزی رنج ببرند.
به نظر السون سه زمینه کلی رضایت مندی وجود دارد که با یکدیگر تداخل داشته و وابسته به یکدیگرند: رضایت افراد از ازدواجشان، رضایت از زندگی خانوادگی و رضایت کلی از زندگی بعضی از محققین (مانند واتین و لی یاد ، 1997؛ سیلورمن، 1978) معتقدند که هر گاه خانواده بتواند کارکردهایی را که از آن مورد انتظار است خوب انجام دهد، نشانگر رضایت اعضای آن می باشد. این کارکردها که در غالب وظایف اعضای خانواده مطرح می شود به شرح زیر است.
1- کنترل و تنظیم روابط جنسی و مشروعیت بخشیدن به آن
2- بقای نسل و تولید مثل
3- تأمین نیازهای جسمانی انسان مانند غذا، مسکن، لباس و غیره
4- تأمین نیازهای روانی و عاطفی افراد خانواده
5- مشارکت در تولید بهبود وضع اجتماعی و اقتصادی (محلوجی، 1371)
ساعتچی (1365) به نقل از «گانت و موئر» اظهار می دارد که برای بقاء خانواده و ایجاد رضایت از زندگی زناشویی شرایط زیر لازم است.
1- اعتقاد به اینکه ازدواج یک تعهد طولانی مدت و خانواده یک نهاد مقدس است.
2- داشتن گرایش یا طرز تلقی مثبت به همسر.
3- توافق در مورد هدف کلی زندگی.
از دهه 1950 پژوهشگران عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی را بررسی کردند و هر کس با توجه با نگرش خاص خود و یا نتایج پژوهشهایش، عواملی را برای رضایت زناشویی بیان می کند. هم اکنون به بررسی مهمترین این عاملها می پردازیم.

 

 

 

عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی
1- ابراز محبت و عشق زوجین به یکدیگر:
اساس شیدایی اوایل ازدواج به مرور می تواند به عشقی بالغانه تبدیل شود. زن می تواند از گفتن «دوستت دارم» و شوهر از شنیدن آن لذت ببرند، زیرا محبت و جذابیت متقابل دریافت صمیمیت، وفاداری، اعتماد و دوستی به هم گره خورده، عشق قویتر و عمیق تری را پایه گذاری می کند.(بک 1988، ترجمه قارچه داغی، 1376).
آنچه در ازدواجهای پریشان وجود ندارد ابراز محبت و صمیمیت است. زن و شوهر که دلیل ابراز خشم خود را درک نمی کنند در مراودت خود به جایی می رسند که هر دو یا دست کم یکی از آنها به این نتیجه می رسند که به قدر کافی مورد عشق و محبت همسر خود قرار ندارند (بلاچ، ترجمه قراچه داغی، 1370) .

 

2- احترام به همسر:
تاجیک اسماعیلی (1377) در رابطه با نقش های شوهر می نویسد: مرد بایستی به همسر خود، بخصوص در حضور دیگران احترام بگذارد، این احترام باید توأم با صمیمیت و مهربانی باشد. زن نیازمند دریافت محبت و احترام از شوهر است ، به ویژه هنگامی که در حضور دوستان و آشنایان قرار داشته باشد. این امر باعث می شود که زن از داشتن شوهر احساس افتخار و سربلندی کند و این احساس، شوق او را به زندگی زناشویی و آمادگی وی را برای گذشت و بردباری در برابر محرومیت ها و سختی های احتمالی بیشتر کند.
در پژوهشی که توسط میشل (1971) به نقل از موسوی (1375) در سه کشور امریکا، فرانسه، شوروی انجام شد، به این نتیجه رسید که 70 تا 90 درصد زنان احترام متقابل را مهمترین مسئله در رضایت زناشویی می دانند.

 

3- رابطه جنسی :
پژوهشها نشان می دهد که مسائل جنسی از لحاظ اهمّیت در ردیف مسائل درجه اول یک زندگی زناشویی قرار دارند و سازگاری درروابط جنسی از مهمترین علل خوشبختی زندگی زناشویی است به طوری که اگر این روابط ارضاء کننده و کامل نباشد منجر به ناراحتی شدید، اختلافات و حتی از هم پاشیدگی خانواده می شود (میلانی فر، 1370).
نجاتی (1376) در این خصوص بیان می دارد، در ابتدای ازدواج زوجین جهت بهبود، شناخت و اصلاح روابط جنسی خود باید در مورد توقعات، رفتار و ارزشها با هم گفتگو کنند. گفتگو به منظور بهبود روابط جنسی بسیار سازنده است چون از نحوه بینش یکدیگر آگاه شده و می توانند به طور مطلوب رضایت خاطر هم را فراهم کنند.
در تحقیقی که توسط کوپر و استولنبرگ (1987) انجام شد، یک برنامه آگاه سازی در خصوص ارتباط اجتماعی در رابطه با غنی ساختن رابطه جنسی بین زوج ها اجرا شد که نتایج نشان داد افزایش اطلاعات در خصوص روابط جنسی موجب افزایش رضایت زناشویی می گردد.
راف (1985) به این نتیجه رسید که بین زنان و مردان در رضایت از زناشویی تفاوت وجود دارد و همچنین بین رضایت از زناشویی به طور کلی و رضایت جنسی در مردان از ظاهر جسمی همسر ارتباط معنادار وجود دارد. امّا در زنان روابط جنسی با ارتباط عاطفی و محبت نزدیکی دارد.

 

4- مسائل اقتصادی و اجتماعی :
کارشناسان خانواده توصیه می کنند که خانواده دختر و پسر از نظر طبقه و وضع اقتصادی ـ اجتماعی مشابه باشند تا سازگاری بیشتری را در کنار هم تجربه کنند
(نوابی نژاد 1377) .
مسائل مربوط به دخل و خرج هم اغلب موجبات اختلاف زن و شوهر را فراهم
می سازد. وضعیت اقتصادی نامناسب، درآمد کم، عدم برنامه ریزی و ولخرجی
می تواند منجر به نارضایتی از زندگی شود. اگر چه ثبات مالی و پولی نمی تواند عامل رضایت از زناشویی شود، اما فقر می تواند موجب به وجود آمدن مشکلات فراوان در زندگی زناشویی گردد (فرجاد، 1372) .

 

 

 


5- ارتباط با اقوام و اطرافیان
وابستگی های عاطفی زن و شوهر به خانواده های خود می تواند بر روابط زناشویی تأثیر سوء بگذارد. در بسیاری از موارد، توجه زیاد زن و شوهر به پدر و مادر اسباب تکدر خاطر دیگری را فراهم می سازد(بک 1988، ترجمه قراچه داغی، 1376).
والدین حتی اگر دخالت ظاهری نکنند به طور غیرمستقیم در زندگی فرزندشان مؤثر می باشند، چرا که افکار زن و شوهر شخصیت شان تحت تأثیر افکار والدین شان شکل گرفته است، و هر دو همان رفتاری را با همدیگر می کنند که از پدر و مادرشان گرفته اند. نقش خانواده اصلی بعد از ازدواج به قدری قوی است که وقتی دو نفر به هم پیوند زناشویی می بندد در واقع والدین پسر و والدین دختر همه در تمام ابعاد و اوضاع و شرایط زندگی زوج جدید حضور دارند (ثنایی، 1379).

 

6- مسائل ارزشی، عقیدتی و مذهبی:
همسانی میان زن و شوهر از نظر مذهبی، سبب جذب و وابستگی هر چه بیشتر زن و شوهر و استواری پیوند زناشویی شان می باشد و برعکس ناهمسانی سبب و سرچشمة کشمکشهای خانوادگی است. ناهماهنگی مذهبی علاوه بر ایجاد اختلاف بین زن و شوهر مشکلاتی بسیار را نیز در روابط ایشان با والدین همسرشان ایجاد می کنند (ساروخانی، 1370).
روان شناسان ، ازدواج دو نفر از مذاهب مختلف را کار غیرعاقلانه ای می دانند. بعلاوه تربیت کودکان بسیار مؤثر از نگرش مذهبی زوجین است. اگر هر کدام پای بند به عقاید خود باشند، تلاش در تربیت کودکان مبتنی بر اندیشه دین خود خواهند داشت و این امر سبب بروز اختلافات خانوادگی می شود (شاملو، 1376).

 

علل نارضایتی از زناشویی:
هیچ زوجی وجود ندارد که برای خوشبختی ازدواج نکند و هیچ تشکیل خانواده ای به قصد جدایی شروع نمی شود. اما چه عواملی موجب به وجود آمدن مشکلات در خانواده و نارضایتی از زناشویی می شوند؟
نارضایتی از زناشویی یک پدیده واحد که در اثر یک عامل ایجاد شود نمی باشد بلکه در بوجود آمدن آن عوامل متعددی دخیل هستند و عوامل چندگانه ای در آن نقش دارند. نکته حائز اهمیت این است که بسیاری از زوج ها با وجود مشکلات موجود به دلایل مختلف به زندگی پر استرس خود ادامه می دهند و این امر موجب افزایش در آمار افراد ناراضی از زندگی زناشویی می گردد. در جامعه ایران کنونی به علت عوامل اقتصادی و اجتماعی مانند مهریه های سنگین و نگرش منفی جامعه نسبت به طلاق، زوجهای فراوانی می باشند که با وجود نارضایتی از زندگی زناشویی به زندگی خود ادامه می دهند (وکیلی، 1373).
فرجاد (1372) عوامل مؤثر در ناپایداری ازدواج را به شرح زیر نشان داده است:
1- فقر اقتصادی
2- کم سالی زن و مرد
3- بی فرزندی و کم فرزندی
4- رشد صنعت و شهرنشینی
5- فرهنگ و مذهب متفاوت
6- استقلال مالی زن
7- اختلالات روحی و روانی و اعتیاد.
بنابراین به وجود آمدن نارضایتی از زناشویی هم از عواملی بیرونی و هم از عوامل درونی ناشی می شود.
روانکاوان علل مشکلات را در تعارض های ناخودآگاه می داند و روان شناسان رفتارگرا بیشتر بر روی عواملی محیطی و بیرونی تأکید دارند. از طرف دیگر شناخت گرایان معتقد به این نظریه هستند که به جای حوادث بیرونی افکار و طرز تلقی فرد است که رفتار او را شکل می دهد (بک، آرول. تی ، ترجمه قراچه داغی 1376).
بطور کلی وقتی که به ادبیات تحقیق زناشویی توجه می کنیم عوامل فراوانی در نارضایتی زوجین نقش دارند که در اینجا به چند عامل مهم اشاره می کنیم.
1- عشق رمانتیک:
به عنوان یک عامل نارضایتی در سالهای اخیر در بسیاری از تحقیقات مورد توجه قرار گرفته است. انتظارات بسیار و بی نقص از زوج مقابل در ازدواج، یکی از پدیده هایی است که موجب دلسردی زن و شوهر از زندگی آنان می شود (مالاچ پینز، 1996) .
این حالت امید و انتظار بیش از حد، این توانایی را دارد که قدرت درک و بینش زوج ها را از بین ببرد و موجب تحلیل رفتگی زناشویی می شود یعنی در همان حالت عشق ایده آل و رمانتیک با واقعیات زندگی برخورد می کند و پذیرش واقعیت برای او غیرقابل قبول است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  69  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بررسی ارتباط بین میزان رضایت زناشویی والدین

اینترنت،کودکان و والدین

اختصاصی از فی دوو اینترنت،کودکان و والدین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
مسلما دنیای مجازی دنیای وسیعی است و پا گذاشتن به هر دنیای جدید مستلزم شناخت ان میباشد. کودکان بیشترین میزان اسیب خوردگی از دنیای اینترنت دارند لذا این وظیفه پدران ومادران است که انها را در وارد شدن به این دنیا یاری کنند
این فایل محتوی 10 نکته ی کار امد است که والدین را در راهنمایی فرزندانشان و ورود انها به جامعه ی مجازی یاری میدهد
فرمت: پی دی اف

دانلود با لینک مستقیم


اینترنت،کودکان و والدین

مقاله تاثیر شیوه های فرزند پروریِ والدین بر شخصیتِ اجتماعی و فرهنگی جوانان

اختصاصی از فی دوو مقاله تاثیر شیوه های فرزند پروریِ والدین بر شخصیتِ اجتماعی و فرهنگی جوانان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله تاثیر شیوه های فرزند پروریِ والدین بر شخصیتِ اجتماعی و فرهنگی جوانان


مقاله تاثیر شیوه های فرزند پروریِ والدین بر شخصیتِ اجتماعی و فرهنگی جوانان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:15

فهرست:

تاثیر شیوه های فرزند پروریِ والدین بر شخصیتِ اجتماعی و فرهنگی جوانان

انسانها در بَدو تولد مانند کاغذ سفیدی هستند که هنوز چیزی بر روی آن نوشته نشده است. (راموز, ۱۹۷۶ : ۱۱۹) هر آنچه که ما بر روی آنها بنویسیم, در آینده همان را خواهیم خواند. به عبارت دیگر، شخصیتِ اجتماعی و فرهنگیِ فرزندان توسط : خانواده، مدرسه، رسانه ها و محیط های اجتماعی دیگر ساخته می شود. یعنی, قاعدتا شکل، فرم و محتویِ هر کدام از این منابع, نسبتا مشابه شکل, فرم و محتویِ شخصیتِ روانی، اجتماعی و هویت فرهنگی جوانان خواهد بود.

این منابع بطور یکسان عمل نکرده و تاثیر یکسانی بر روی افراد جامعه ندارند. در بعضی از افراد، خانواده و در افراد دیگر، مدرسه و در تعدادی دیگر, ممکن است رسانه ها بیشترین تاثیر را داشته باشند. اما، همانطوری که تحقیقات نشان می دهند، بیشترین تاثیر در روند جامعه پذیری و فرهنگ پذیری انسان، در نتیجه, شخصیت روانی و فرهنگی او تا قبل از ۶ سال پایه ریزی می شود و این زمان را انسان بیشتر در خانواده می گذراند. (دادسون, ۱۹۷۲)

در مواقعی که خانواده بتواند با روابط آموزشی صحیح، فرزند را به سمت خود جذب کند، تاثیر نیروهای دیگر حتی در صورتی که مخالف با فرهنگ رایج خانواده باشند, به حداقل خواهد رسید، و در صورت موافقت نیز تشدید خواهد شد. در صورتیکه خانواده با روابط نا صحیح خود نقش دافعه را نسبت به فرزند داشته باشد، طبیعتا, منابعِ دیگر که رابطه ای بهتر و آموزشی تر از خانواده ایجاد کنند، می توانند بر روی چگونگی شخصیتِ روانی، اجتماعی و فرهنگی فرزندان اثر بسزایی داشته باشند. از منظری دیگر، در صورتیکه رابطة خانواده، رابطه ای بر اساس دمکراسی و آزادی باشد، اولا, فرزند بیشتر به سمت خانواده تمایل نشان خواهد داد، ثانیا, جنبة اجتماعی شدن او بیشتر تقویت شده و وی نقش فعالتری را در جامعه ایفا می کند. در غیر اینصورت غالبا دیده شده که فرد منزوی بوده و با محیط اطراف خود منفعلانه بر خورد خواهد کرد.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله تاثیر شیوه های فرزند پروریِ والدین بر شخصیتِ اجتماعی و فرهنگی جوانان

دانلود مقاله حق ارتقا نسبت به والدین

اختصاصی از فی دوو دانلود مقاله حق ارتقا نسبت به والدین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

براى همه ما بدیهى است که نژاد موجودات جاندار، در عالم طبیعت، از راه توالد و تناسل، در روى زمین حفظ مى شود.
مولودى که ادامه وجود والدین و وسیله استمرار نژاد خویش است، دوره اى به نام کودکى و در حقیقت، آمادگى را پشت سر مى گذارد تا بتواند مستقلاً زندگى خود را اداره کند و مسؤولیت هایى که بر عهده اوست، انجام دهد.
دوره کودکى و آمادگى در موجوداتِ مختلف متفاوت است. بعضى از آنها داراى دوره کودکى بسیار کوتاه و بعضى از آنها داراى دوره کودکى بسیار طولانى هستند.
کوتاهى و درازى دوره کودکى بستگى دارد به این که موجود از نظر خلقت و آفرینش و بزرگ بودن مغز و پیچیدگى ارگانیسم در چه مرحله از مراحل کمال باشد.
در این میان، انسان گوى سبقت را از همه موجودات ربوده و طولانى ترین دوره را از لحاظ کودکى و آمادگى به خود اختصاص داده است. چرا!.
علت آن را باید در سنگینى بار امانتى جستجو کرد که بر دوش این انسان است. انسانى که مى تواند پا بر قله بلند (مطلق گونگى) بگذارد و در نظام بیکرانه آفرینش، واسطه میان خدا و خلق گردد و در این مرتبه، مبدأ و منتها و آغاز و پایان و حاکم مطلق بر همه ممکنات گردد.
انسان، مانند همه موجودات مادى حرکت طبیعى و جوهرى دارد و باید همواره از قوه و استعدادى به فعلیتى درآید؛ یعنى هر قوه اى، مقدمه و زمینه یک فعلیت و هر فعلیتى ضمن این که فعلیّت مرحله قبل است، قوه و استعداد مرحله بعد است و این حرکت، تا آن جا مى تواند ادامه پیدا کند که انسان به مرتبه عبودیت مطلق و وارستگى کامل برسد که در کنه (عبودیت مطلق) ربوبیت است و فلاسفه ما گفته اند:.
العُبُودِیَّةُ جَوهَرَة کُنْهُهَا الرُبُوبِیَّةُ؛.
بندگى خدا گوهرى است که کنه و حقیقت آن، مقام ربوبیت است.
بنابراین، انسان هر چه از لحاظ عبودیت کامل تر بشود، از نظر درجه و مقام ربوبیت نیز کامل تر مى شود و عبودیت مطلق انسان، همان مقام (مطلق گونگى) و وساطت او میان خدا و خلق است.
چنین انسانى در زیر این چرخ کبود، از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است و همه عاشقان کمال را غلام همت خود مى سازد.
والدین، بر حسب نظام طبیعت، عامل مؤثر به فعلیت رسیدن قوه ها و استعدادها در نطفه، جنین و وجود طفلند.
نطفه ها حامل کروموزوم ها و کروموزوم ها حامل ژن ها هستند و ژن ها دنیاى پیچیده اى از استعدادهاى ارثى اند که با پیمان مقدس ازدواج و آمیزش دو انسان در مسیر فعلیت قرار مى گیرند.
در این میان، نقش مادر به مراتب مهم تر از نقش پدر است. او ماه ها طفل را در رحم با شیره جانش و بعد از تولد، ماه ها از مجراى سینه اش که کانون عواطف پاک و جایگاه قلب پرمهر اوست پرورش مى دهد و از آن پس نیز همواره هستى اش را براى هستى فرزند دلبند خود مى خواهد.
زانکه هر کره پى مادر رود
تا بدان جنسیتش پیدا شود.
آدمى را شیر از سینه رسد
شیرخر از نیم زیرینه رسد.
در تمام این مدت، هم مادر و هم فرزند تحت سرپرستى پدر زندگى مى کنند و این پدر است که وظیفه دارد نیازمندى هاى مادى آنها را از نظر لباس و خوراک و مسکن، فراهم سازد.
پدر و مادر وظیفه دارند که با رعایت قوانین بهداشتى، جسم و محیط زندگى خود را سالم نگاه دارند، زیرا اگر آنها سلامت جسمى خود را به خطر اندازند و محیط زندگى را از آلودگى ها حفظ نکنند و مراقبت هاى لازم بهداشتى نداشته باشند، طفل را گرفتار خطرات و مهالکى خواهند کرد که به هیچ وجه قابل اغماض نیست و نه تنها براى آنها غم و اندوه و افسردگى و مصیبت به بار مى آورد، بلکه اگر ناشى از تقصیر باشد، مجازات و مؤاخذه الهى نیز دامنگیر آنها مى شود.
آنها با آمیزش خود و با تلاش ها و کوشش هایى که متحمل مى شوند و با رعایت همه جنبه هاى بهداشتى مى توانند زمینه ساز سلامت و تندرستى کودک خود باشند و سلامت و تندرستى کودک، زمینه ساز به فعلیت رسیدن قوه ها و استعداد هاى گوناگونى است که در وجود او به ودیعت نهاده شده است.
بگذارید با صراحت هر چه بیشتر این مطلب را بگویم که فرزندان تنها از لحاظ جسمى مولود و محصول آمیزش والدین و ژن هایى که از آنها به ارث مى برند نیستند و نیز تنها اموال و اندوخته هاى والدین را پس از مرگ آنها به ارث نمى برند و نیز تنها از خلق و خوى و روش تربیتى صحیح یا غلط آنها برخوردار نمى شوند، بلکه از عکس العمل کردارها و رفتارهاى نیک و بد آنها نیز بى بهره نمى مانند!.
اگر با یک دید ظاهرى و ماتریالیستى به مسأله بنگریم، تنها پنج مطلب است که مورد قبول واقع مى شوند:.
1. قانون وراثت از لحاظ ژنتیک.
2. آثار و عوارضى که ژنتیک نیست، بلکه جنبه مادرزادى دارد؛ مانند عوارض اعتیاد و بیمارى هاى جنسى و آنچه نتیجه عدم رعایت بهداشت و این گونه امور است.
3. تأثیراتى که والدین از نظر اخلاقى و تربیتى بر فرزندان خود دارند و حتى اقداماتى که آنها از لحاظ فراهم کردن امکانات تحصیلى و غیره، انجام مى دهند، در همین قسم قرار مى گیرند.
4. ارث بردن فرزندان از اندوخته هاى مالى والدین.
5. بهره مند شدن فرزندان از عناوین و اعتبارات خانوادگى که ما نیز در بحث گذشته پذیرفتیم که اصالت و شرافت خانوادگى مى تواند یکى از معیارها باشد.
هرگاه با دید باطنى و متافیزیکى نیز مسأله را مطالعه کنیم، مطالب بالا مورد قبول واقع مى شود، لیکن یک مطلب دیگر هم باید اضافه کنیم و آن عبارت است از:.
6. برخوردارى و بهره مندى فرزندان از عکس العمل کردارها و رفتارهاى والدین.
این جاست که انسان متوجه مى شود که پدر و مادر شدن، تنها یک جنبه فیزیکى و آمیزش تن به تن نیست و فرزند فقط وارث جسمى و مالى والدین نیست، بلکه وارث همه جنبه هاى دیگر نیز هست و اینهاست که وظایف والدین را هر چه بیشتر سنگین و دشوار مى سازد.
درباره مطلب ششم، باید قدرى توضیح بدهیم:.
ما نمى خواهیم بگوییم که فرزند به کیفر یا پاداش اعمال و رفتار پدر و مادر مى رسد. اقتضاى عدالت این است که هر کسى خودش پاداش یا کیفر اعمال نیک یا بد خود را ببیند؛ اما در عین حال مى خواهیم بگوییم: فرزند از واکنش هاى طبیعى و تکوینى اعمال والدین بى بهره نمى ماند. پدر یا مادرى که مشروبات الکلى مصرف مى کند یا به واسطه بعضى از قصورها یا تقصیرها گرفتار عوارض مزمن جسمى مى شود. فرزند هم از این گونه عوارض و واکنش هایى که براى جسم والدین مطرح است، مصونیت ندارد.
اینها چیزهایى است که مطابق سنت آفرینش است و به رابطه علت و معلول و قانون دترمینیسم بستگى دارد. این ماییم که باید رفتار خود را با سنت هاى آفرینش و رابطه غیرقابل تخلّف علت ها و معلول ها هماهنگ کنیم. نه ما مى توانیم سنت هاى آفرینش و رابطه هاى على و معلولى را در هم بریزیم و نه عاقلانه است که چنین توقعى داشته باشیم.
تمام کودکانى که ناقص العضو یا علیل و رنجور به دنیا مى آیند، نتیجه تخلف انسان ها از سنت هاى آفرینش و پیروى نکردن آنها از جریان طبیعى و تکوینى آفرینش است که البته آنهایى که ندانسته و ناآگاهانه است قابل اغماض است و آنهایى که دانسته و آگاهانه است، جرم و جنایت است و به هیچ وجه قابل اغماض نیست.
امام صادق(ع) فرمود:.
هر زنى شوهر شرابخوار خود را اطاعت کند و با او هم بستر شود، گناهانش به اندازه ستارگان آسمان است و هر فرزندى که از او بزاید، پلید است و خدا هیچ توبه و فدیه اى از او قبول نمى کند، مگر شوهرش بمیرد یا از او جدا شود.
متأسفانه، بسیارند افرادى که بدون توجه به مسؤولیت هاى والدین و قصورها و تقصیرهاى آنها سؤال مى کنند که چرا کودکى ناقص العضو یا بیمار و مفلوک به دنیا مى آید آیا با عدل خدا سازگار است که انسانى را این طور خلق کند.
این گونه به دستگاه آفرینش نگریستن و از تأثیراتى که واسطه ها در پدید آمدن یک انسان دارند چشم پوشیدن، گناهش کمتر از تخلفات والدین و اجداد و دهن کجى آنها در برابر سنت هاى آفرینش نیست، زیرا این گونه نگرش ها و بینش هاست که موجب آن گونه اهمال ها و لاابالیگرى ها و بدبختى و فلاکت کودکان مى شوند.
اما دید عالمانه این طور نمى گوید، دکتر کارل مى گوید:.
مستى زن یا شوهر در لحظه آمیزش، جنایت واقعى است، زیرا کودکانى که در این شرایط به وجود مى آیند، اغلب از عوارض عصبى یا روانى درمان ناپذیر رنج مى برند.
دید عالمانه، انسان را بدون چون و چرا در برابر مسؤولیت ها به خضوع و تواضع وامى دارد و دید جاهلانه، انسان را به چون و چرا و گردنکشى و سقوط مى کشاند.
تا این جا مطلب روشن است، اما سخن ما این است که حتى اعمالى که جنبه اخلاقى دارد و ارتباطى به جسم و قوانین فیزیکى و پزشکى و...ندارد، در وضعیت و سرنوشت کودکان بى تأثیر نیست و این همان است که گفتیم: جنبه ماتریالیستى ندارد، بلکه جنبه ماوراى ماده دارد و نتیجه ارتباط دقیق و عمیق ماده و ماوراى ماده است.
در اول سوره نساء - که وجود این سوره در قرآن نشانگر اهمیتى است که اسلام براى زنان و حقوق آنها قایل است - آیاتى درباره یتیمان و تکالیفى که جامعه نسبت به آنها دارد آمده است و سپس مى فرماید:.
وَلْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولوُا قَوْلاً سَدیداً؛(4).
آنهایى که اگر فرزندان ضعیفى از خود به جا گذارند، بر آنها بیمناکند، باید بترسند و در برابر خدا تقوا پیشه کنند و سخن صواب بگویند.
در این سخن الهى، تکیه بر یک اصلِ مسلم شده و آن این که انسان بر فرزندان ضعیف خود بیمناک است و به همین جهت مى خواهد کارى کند که اسباب پریشانى و گرفتارى و بدبختى آنها فراهم نیاید.
با توجه به این اصل مسلم، انسان باید رعایت حال یتیمان را بکند و از تجاوز به حقوق آنها خوددارى نماید، زیرا همان طورى که او به یتیمان مردم ظلم مى کند، باید انتظار داشته باشد که روزى یتیمان خود یا فرزندها و فرزندزادگانش نیز گرفتار شوند.
عکس این مطلب را هم در قرآن داریم: در سوره کهف - که داستان خضر و موسى آمده است - خضر به موسى مى گوید:.
وَأمّا الجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِى المَدینَةِ وَکانَ تَحْتَهُ کَنْز لَهُما وَکانَ أبُوهُما صِالِحاً فَاَرادَ رَبُّکَ أنْ یَبْلُغا اَشُدَّهُمِا وَیَسْتَخْرِجا کَنْزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ؛(5).
آن دیوار مال دو بچه یتیم در شهر بود و زیر آن گنجى براى آن دو بود و پدرشان مرد صالحى بود. خدا مى خواست که آنها بزرگ شوند و گنج خود را استخراج کنند و این رحمتى بود از پروردگار تو.
در این جا صالح بودن پدر یتیمان سبب مى شود که حضرت خضر و موسى بیایند و روزى بدون مزد کار کنند و دیوارى را تعمیر نمایند تا گنج در زیر آن محفوظ بماند و بچه ها هنگامى که بزرگ شدند، از آن بهره گیرند.
این جاست که باید تأیید کنیم که نتیجه اخلاق و رفتار انسان، تنها متوجه خود او نمى شود، بلکه به ذریه او نیز مى رسد؛ البته اگر در حال حاضر هیچ گونه پاسخى براى این چرا نداشته باشیم، چیزى از اعتبار اصل مطلب کاسته نمى شود، زیرا آنچه قرآن مى گوید، حق است و اهل ایمان با اعتقاد محکم، آن را مى پذیرند؛ در عین حال اگر بتوانیم به این (چرا) پاسخى بدهیم، به عظمت قرآن بهتر و بیشتر پى مى بریم.
انسان، هنگامى که ظلمش به ضعیفى مى رسد، گامى در راه آشفته کردن روابط انسان ها برداشته و به اصل و حقیقت انسانیت لطمه وارد کرده است! همچنان که اگر احسانى کند، گامى در راه بهبود بخشیدن به روابط انسان ها و تقویت اصل انسانیت برداشته است.
آن که ظلمش به ضعیفى مى رسد، به انسانیت لطمه زده و بدون این که خودش توجه کند، به خود و بستگانش نیز لطمه زده است و آن که احسان مى کند، به انسانیت خدمت کرده و چه بداند و چه نداند، به خود و بستگانش نیز خدمت کرده است و در حقیقت، آنچه انجام مى دهد، با عمل خویش روى آن صحه گذاشته و مى خواهد و مى پسندد و حتى به زبان حال سؤال کننده آن است و خداوند هم سؤال انسان را بى جواب نمى گذارد.
آیا آن که آدم مى کشد، خواسته اش جز رواج بازار آدمکشى چیز دیگرى است مگرنه همین آدم کش وقتى نمى تواند آدمکشى کند، به دعا و نیایش مى پردازد و چون قدرت بر آدمکشى پیدا کند، خود دست به کار مى شود به همین جهت، در بعضى از روایات اسلامى آمده است که: (نفرین ناحق نباید کرد!).
در حقیقت، خواست باطنى یکى است. اگر قدرت ندارد، طرف خود را نشان تیر دعا مى کند و اگر قدرت دارد، نشان تیر ژ3 و کِلاشینکف و....
بنابراین، با توجه به خواست باطنى، یا سؤال عملى است یا قلبى و به همین لحاظ هیچ کس نیست که در برابر خداى خود بى سؤال باشد، که قرآن مى فرماید:.
یَسْاَلُهُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالأَرْضِ؛(6).
همه آنهایى که در آسمان ها و زمینند از او سؤال مى کنند.
و هیچ سؤالى هم نیست که بى جواب بماند، چنان که باز قرآن مى فرماید:.
وءاتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَألْتُمُوهُ؛(7).
هرچه از خداوند سؤال کرده اید، به شما داده است.
پس کسى که روابط ظالمانه با مردم ضعیف و مستضعف دارد، خود چنین چیزى را مى پسندد و براى خود و بستگانش هم مى خواهد و به طور عملى سؤال مى کند و این سؤال، جواب دارد و جواب آن به خود یا بستگانش مى رسد.
و آنگهى مگر نه این است که ما خانواده را وحدت جسم ها و روح ها و افکار و عقاید دانستیم و فرزند را امتداد وجود والدین و میوه آن درخت وحدت یافته، شناختیم! چگونه ممکن است که آفتى که به ریشه و تنه درخت مى خورد به میوه آن نخورد و کرمى که تنه درختى را مى خورد به امتداد آن تنه لطمه و صدمه وارد نسازد!.
چقدر در اشتباهند پدران و مادرانى که فکر نمى کنند که ممکن است نتیجه تهمت ها و غیبت ها و جوسازى ها و آزار و اذیت ها و بدنام کردن ها و لکه دار نمودن ها نیز روزى دامنگیر جگر گوشه هاى آنها بشود و آنها را نیز به همین عواقب، گرفتار و مبتلا سازد!.
چقدر کوتاه بینند آنهایى که فقط به فکر جسم و غذاى جسمانى و لباس و مسکن فرزندان خود هستند و غافلند از این که از جهتى آنها را کامروا مى کنند و از جهاتى ناکام و پریشان!.
چقدر ظاهر بینند والدینى که ظاهر چهره فرزندان خود را مى خواهند گلگون و پرنشاط بنگرند، اما نمى خواهند به رنگ پریده و غمزده چهره باطنى آنها توجهى کنند!.
بیایید از این سوى چهره ها به آن سوى چهره ها برسید و ببینید که از برخوردهاى نامطلوب و انحصارگرى ها وحق کشى ها و انحراف ها و اعوجاج هاى باطنى آن جا را چه ماتم زده و افسرده و پریشان کرده اید! و تا دیر نشده، چاره اى بیندیشید.
گربه خارى خسته اى خود کشته اى
ور حریر و قزدرى خود رشته ای.
تو گناهى کرده اى شکل دیگر
دانه کشتى دانه کى ماند به بر.
آب صبرت جوى آب خلد شد
جوى شیر خلد مهر تست و ود.
آب آتش را کشد آتش به خو
مى بسوزد نسل و فرزندان او.
باز در این مقوله با خواننده گرامى گفتگو دارم، باشد که جامعه انقلابى ما همان طورى که براى صادر کردن معیارهاى انقلابش به دنیا عزم را جزم کرده، به عمق بسیارى از خانواده ها نیز معیارهاى اسلام انقلابى و انقلاب اسلامى را صادر کند.
خودسازى والدین.
یقیناً همه جوانانى که پیمان مقدس زناشویى را امضا مى کنند، از همان آغاز توجه دارند که دیر یا زود به عنوان پرافتخار مادرى و پدرى سرفراز مى شوند.
در حقیقت، در عمق عشق به همسر، عشق به فرزند نهفته است و دو انسانى که براى تشکیل کانون گرم خانواده، یکدیگر را جذب مى کنند موجود سومى مى جویند که مظهر آمیزش جسم و روح آنهاست و آن چنان به آنها یگانگى و هماهنگى مى بخشد که به شادى اش هر دو شاد و به اندوهش هر دو اندوهگینند و به طراوتش نشاط پیدا مى کنند و به رنگ پریده اش هر دو افسرده مى شوند.
آنها در ضمیر و باطنشان خواهان این هستند که براى فرزندان خود بهترین پدر و مادر باشند و در راه تربیت و ساختن انسانى نمونه و ایدآل هرچه بیشتر موفق شوند.
اینها آرزوهاى آنهاست؛ آرزوهایى مقدس که اگر برآورده نشود، چه تلخى ها و دشوارى ها که به دنبال خواهد داشت!.
بدیهى است که بر آورده شدن آرزوها نیازمند تلاش ها و کوشش هاى آگاهانه است و بنابراین، قبل از هر چیز، والدین باید خود را براى رسیدن به ایده ها و آرزوها آمادگى بخشند و در این رابطه، هر چه در توان دارند، به کار اندازند.
این جاست که مسأله خودسازى والدین مطرح مى شود. شاید این مطلب، کمى براى خواننده تعجب انگیز باشد که چرا براى داشتن بهترین فرزند، خودسازى رإ؛ه‏ه‏3! اساس و مبدأ قرار مى دهیم!.
اما با توجه به مطالبى که درگفتار پیش آوردیم و توضیحاتى که اکنون مى دهیم، نه تنها جاى تعجبى باقى نمى ماند، بلکه هر چه بهتر پى مى بریم که جز از راه خودسازى نمى توان به این گونه خواسته ها و آرزوها دسترسى پیدا کرد.
امیدوارم خواننده گرامى تحمل این را داشته باشد که براى پى بردن به مفهوم صحیح (خود) از یک بحث فلسفى الهام بگیریم.
خویشتن ما چیز مستقلى از مبدأ آفرینش نیست، بلکه حقیقت آن ارتباط و تعلق و وابستگى محض است و اگر توجه به این حقیقت داشته باشیم، هم خود را خوب شناخته ایم و هم خدا را، در حالى که اگر از این حقیقت غافل بمانیم، نه خود را مى شناسیم و نه خدا را و نتیجه آن (از خدا بیگانگى) و (از خود بیگانگى) است.
این که انسان خویشتن را موجود مستقلى در برابر خدا بشناسد که گاه گاه مانند گرسنه اى که متوجه نان مى شود، به او توجه پیدا کند، بینش نادرست و بى پایه اى است، زیرا خویشتن انسان، این نیست. انسان، شی‏ء مستقلى در برابر هستى و نظام اسرار آمیز آن نیست. اصولاً رابطه ممکنات با مبدأ هستى همچون رابطه خورشید و اشعه آن است که هرگاه رابطه اشعه را از خورشید قطع کنى، اشعه اى باقى نمى ماند و هرگز اشعه نمى تواند در برابر خورشید مدعى استقلال و شیئیت باشد.
بنابراین، از دیدگاه فلسفه ما، خویشتن انسان؛ یعنى: ربط و تعلق و اضافه او به مبدأ هستى و عالى ترین درجه خودشناسى همین است و مى تواند منشأ آثار و فواید بى شمار گردد.
به همین جهت است که: (من) فلسفى و عرفانى، یعنى آن چیزى که جز وابستگى و تعلق به مبدأ، حقیقتى ندارد و تأکید مى کنم که مفهوم وابستگى غیر از مفهوم وابسته است، زیرا در دومى، در عین وابستگى توجهى به استقلال هم هست و در اولى به هیچ وجه، استقلال مطرح نیست درخانواده و اجتماع نیز (من) مطرح است و ما شب و روز با این واژه سروکار داریم و حتماً باید بفهمیم (من) خانوادگى و اجتماعى یعنى چه.
شناخت (من) خانوادگى و اجتماعى جنبه ایدئولوژیک دارد. همچنان که شناخت (من) فلسفى و عرفانى جنبه جهان بینى دارد و تو خوب مى دانى که: هر ایدئولوژى تکیه بر جهان بینى دارد.
وقتى (من) فلسفى و عرفانى، خود را در رابطه با مبدأ، وابستگى و تعلق محض مى داند و با صراحت مى گوید: نامى است ز من بر من و باقى همه اوست! من خانوادگى و اجتماعى نیز باید خود را در کادر خانواده و در کادر اجتماع، فانى و همچون ستاره، در پرتو نور خورشید محو و ناپیدا و در عین حال منشأ اثر و فایده بشناسد.
(من) خانوادگى چیست.
فرزند خانواده است. شاخه نورسته ولطیف و سرسبزى است که از آن اصل، تغذیه مى کند و به آن تکیه دارد و نمى تواند و نباید خویشتن را منهاى این اصل بنگرد و این پیوند را از یاد ببرد که بیگانگى از خانواده، یعنى بیگانگى از خود!.
کم کم جوان مى شود و با عضوى از یک خانواده دیگر پیمان همسرى مى بندد و با پیوند دوشاخه از دو خانواده، نه تنها آن دو خانواده اصل، با یکدیگر به هم مى آمیزند، بلکه با تشکیل خانواده جدید، من خانوادگى، همسر و شریک زندگى و غم و شادى دیگرى مى شود.
دیرى نمى پاید که من خانوادگى با تولد نوزاد، پدر یا مادر مى شود و همچون سه ضلع یک مثلث - که نه مثلث بى آنها تحقق مى یابد و نه هر یک آنها بى دیگرى مثلث مى شود - در یک وحدت عینى متجلى مى شوند.
روى این حساب، همان طورى که در نظام هستى (من) هرگز ظهور استقلالى ندارد و همواره ظهور آن در کادر تعلق و وابستگى امکان پذیر است و اگر خوب بیندیشى، مى بینى (من) مستقل، یعنى هیچ! در نظام خانوادگى و اجتماعى نیز (من) هرگز نمى تواند ظهور استقلالى داشته باشد و (من) مستقل از خانواده و اجتماع، یعنى هیچ!.
در نظام هستى (من) و (ما) را مولوى این گونه تفسیر مى کند:.
ما عدم هائیم و هستى هاتما
(تو) وجود مطلق و هستىّ (ما).

 

در نظام اجتماعى نیز (من) و (ما) را یک جامعه شناس این گونه مى نگرد:.
اگر یک روز، نانوا بگوید: من دیگر نان نمى پزم، خودت نان تهیه کن و خیاط بگوید: من لباس نمى دوزم، خودت لباس بدوز و کفاش بگوید: من کفش نمى دوزم، خودت کفش بدوز و کشاورز بگوید: من کشاورزى نمى کنم، خودت کشاورزى بکن و پلیس بگوید: من امنیت شهر و کشور و اجتماع تو را بر عهده نمى گیرم، خودت بر عهده بگیر و... چه کارى مى توانم بکنم! هیچ! چاره اى جز مردن و از عرصه طبیعت و زندگى طبیعى محو شدن، ندارم.
به همین ترتیب، تو مى توانى در نظام خانوادگى تکلیف (من) و(ما) را روشن کنى.
(من) بدون وابستگى به خانواده، یعنى هیچ، تجلى (من) فرزند، همسر، پدر و مادر است.
فرد، اگر بخواهد مجرد از جامه زیباى فرزندى و همسرى و پدرى و مادرى و عریان از پوشش افتخارآمیز عضویت اجتماع و ملت و امت، خودنمایى بکند، وحشى است! و به قول آن جامعه شناس: مردنى و رفتنى است!.
ظهور استقلالى (من) در نظام هستى، مستلزم کفر و شرک است و در حقیقت (خود فراموشى) و (از خود بیگانگى) است و ظهور استقلالى (من) در نظام خانوادگى و اجتماعى نیز کافرانه و مشرکانه است و در این حالت، نه خشت هاى بناى مقدس خانواده، روى هم بند مى آید و نه خشت هاى بناى عظیم اجتماع و ملت و امت و باید بپذیریم: همان طورى که اولى (از خود بیگانگى) است، دومى نیز ( از خود بیگانگى) است. با این تفاوت که اولى از لحاظ جهان بینى است و دومى از لحاظ ایدئولوژیک!.
بدبختانه، مکاتبى که دم از ترقى و تعالى مى زنند، ناخواسته و ناآگاهانه، ضربه هاى مهلکى بر پیکر (من) اجتماعى و خانوادگى وارد کرده و با بریدن او از پیکر خانواده و اجتماع به پوچى و بیهودگى اش سوق داده اند.
کمونیسم، خانواده را مولود اقتصاد سرمایه دارى مى داند و مى گوید: با زوال نظام سرمایه دارى، خانواده نیز از بین مى رود و نتیجه آن از بین رفتن همسرى و پدرى و مادرى و فرزندى است. در حالى که اینها تجلیگاه و مظاهر مقدس (من) هستند و اگر اینها از بین بروند، (من) نیز واله و سرگردان و هیچ و پوچ است.
جالب این است که این مکتب خشک مادى، (من) اجتماعى را نیز از بین مى برد و فقط جامعه را به عنوان یک کل مى نگرد و بدون هیچ گونه توجهى به ارزش هاى (من) براى جامعه تصمیم گیرى مى کند.
نظام سرمایه دارى نیز - که خود را متعالى و مترقى مى داند - بدبختى دیگرى دارد. این نظام، با طرح دموکراسى - در مفهوم غربى آن - (من) خانوادگى و اجتماعى را سخت جریحه دار کرده است. در این نظام، هم تشکیل خانواده به عنوان امرى مقدس و ضرورى تلقى نمى شود و هم فرو ریختن کاخ مقدس خانواده امرى عادى و اجتناب ناپذیر است و هم فردگرایى افراطى فرد، او را از وظایف اخلاقى و اجتماعى اش باز داشته است.
در این نظام، روابط جنسى نامشروع آزاد است و همین امر سبب شده که افراد، کمتر به فکر تشکیل خانواده باشند و نیز سبب شده است که زن و شوهرها به یکدیگر خیانت کنند و در نتیجه، نه اینها در محیط خانواده احساس خوشبختى مى کنند و نه فرزندان آنها که احیاناً اصل و نسب آنها نیز به درستى معلوم نیست و به همین جهت، به آسانى از اصل خود مى برند و در دام مهالک گرفتار مى شوند.
روابط جنسى آزاد، هم مانع تشکیل خانواده است و هم وسیله انهدام بنیان خانواده و هم وسیله جا نیفتادن (من) خانوادگى و ناکام ماندن کودکان از نظر محبت و مهر و عاطفه پدرى و مادرى!.
به همین جهت، اسلام براى زناى محصنه - زناى کسى که داراى همسر است - کیفرى به نام رجم یا سنگسار کردن مقرر داشته و براى زناى غیر محصنه - زناى کسى که داراى همسر نیست - کیفرى در حد صد ضربه شلاق در نظر گرفته است؛ زیرا این گونه اعمال، ضربه اى مهلک و کوبنده بر پیکر (منِ) خانوادگى است که باید با آنها مبارزه جدى بشود.
هیچ مکتبى به اندازه اسلام، در تقویت (من) خانوادگىِ پیروان خود کوشش نکرده است.
اسلام جشن عروسى را - که جشن تشکیل خانواده است - مى پسندد و اعلام مى دارد که:.
إنَّ مِنْ سُنَنِ المُرْسَلِینَ الإطْعامُ عِنْدَ التَزْویجِ؛(8).
مهمانى دادن در موقع عروسى از سنّت هاى پیامبران است.
تشکیل خانه و تشکیل خانواده و ولادت نوزاد و ختنه طفل، همه از زیبایى هاى زندگى است و همچون نوروز ما ایرانیان - که نشانگر بهار طبیعت است - نشانگر لطف و صفا و طراوت زندگى است.
از این رو اسلام توصیه مى کند که:.
لاولیمَةَ إى فى خَمْسٍ: فى عرسٍ أوْ خُرْسٍ أوْ عِذارٍ أوْوِکارٍ أوْ رِکازٍ؛(9).
ولیمه فقط در پنج مورد است: عروسى و تولد و ختنه و خریدن خانه و بازگشتن از مکه.
به استثناى پنجمى که به مفهوم تقویت (من) اجتماعى است، بقیه، همه و همه به مفهوم تقویت (من) خانوادگى است.
کسى که براى عروسى و تولد و ختنه و خریدن خانه، جشن مى گیرد و دوستان و بستگان را مهمان مى کند، در حقیقت گام هایى استوار در راه تقویت (من) خانوادگى بر مى دارد.
در اسلام، کارها و اعمالى که (من) خانوادگى را تضییع مى کند محکوم است و هرگونه عملى که (من) خانوادگى را تقویت کند، داراى ارزش و قداست است.
بچه یتیم، بزرگ ترین صدمه اى که متحمل مى شود، تضییع (من) خانوادگى اوست. او پدر و مادرى ندارد که در دامان پرمهر آنها رشد یابد و خود را در پناه دژ مقدس خانواده، آرام و آسوده دل بیابد.
از نظر اسلام، بهترین خانواده ها آن خانواده اى است که این گونه اطفال را پناه بدهد و براى آنها این احساس را به وجود آورد که اگر پناهگاه اصلى خود را از دست داده، پناهگاه دیگرى هست که سرفرازانه آماده است تا او را پناه بدهد و (من) خانوادگى او را تقویت و پاسدارى کند.

 

پیامبر گرامى اسلامْ فرمود:.
خَیْرُ بُیُوتِکُمْ بَیْت فیهِ یَتیم یُحْسَنُ إلَیْهِ، وَشَرُّ بُیُوتِکُمْ بَیْت یُساءُ إلَیْهِ؛(10).
بهترین خانه هاى شما خانه اى است که در آن یتیمى باشد و به او نیکى شود و بدترین خانه هاى شما خانه اى است که در آن یتیمى باشد و به او بدى شود.
اکنون با توجه به این مطالب، مى توانیم دریابیم که خودسازى والدین یعنى چه و این خودسازى از کى آغاز مى شود.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   19 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حق ارتقا نسبت به والدین

نقش والدین در تحصیل فرزندان

اختصاصی از فی دوو نقش والدین در تحصیل فرزندان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  45  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 

 

مقدمه:

 

   منظور از اختلالات شخصیت، الگوهایی از رفتار غیر انطباقی است. به طوری که هنگامی ویژگیهای شخصیت چنان انعطاف ناپذیر و غیر انطباقی شوند که کارکرد فرد را به میزان چشمگیری مختل کنند، در این صورت به اختلالهای شخصیت تبدل می شوند.

 

اختلالات شخصیت در واقع شیوه های نامناسب برای حل مسئله و کنار آمدن با فشار روانی هستند که اغلب در اوایل نوجوانی بروز می کنند و در سراسر بزرگسالی ادامه می یابند.

 

 افراد مبتلا به اختلالات شخصیت معمولا ناراحتی یا اضطرابی احساس نمی کنند، انگیزشی برای تغییر رفتار خود نشان نمی دهند و برخلاف افراد اسکیزوفرنیایی تماس خود را با واقعیت از دست نمی دهند و نابسامانی چشمگیری در رفتارشان مشاهده نمی شود.

 

در III DSM از 12 نوع اختلالات شخصیت یاد شده است که یکی ازآنها اختلال شخصیت ضد اجتماعی است که در این پژوهش مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

 

افرادی که به اختلال شخصیت ضد اجتماعی مبتلا هستند فاقد حس مسئولیت و درک اخلاقی هستند و توجهی به دیگران ندارند. رفتار آنها کم و بیش زیر سلطه نیازهای خود آنان است و به عبارت دیگر آنها فاقد وجدان هستند.

 

اختلال شخصیت ضد اجتماعی الگوی رفتاری خاصی است مشخص با شرارت، اعمال ضد اجتماعی، جنایی که در کودکی و اوایل نوجوانی شروع می شود و منجر به اختلالات شدید در خیلی از زمینه های زندگی مثل روابط خانوادگی، تحصیل، شغل، خدمت سربازی و ازدواج می گردد.

 

علام اساسی این اختلال عبارتند از: بی قراری، میدان توجه کوچک، نزاعهای مکرر که اغلب منجر به درگیری با افراد دیگر می شود، سابقه تحصیلی خراب، فرار از منزل، سابقه شغلی ناموفق، درگیری با پلیس، دروغگویی، هرزگی، بی مبالاتی در رفتار جنسی، همجنس خواهی، عدم احساس گناه، فقدان محبت، اضطراب، عدم وجود شرم و حیا و غیره.

 

شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی میان نوجوانان بسیار دیده می شود. زیرا دوره نوجوانی مرحله حساسی از رشد یک انسان است و دوره نوجوانی در میان دوران رشد انسان، یکی از حقایق قطعی و غیر قابل سوال می باشد.

 

   همانطور که در هر دوره جبر تاریخ جوی بوجود می آورد که باعث ظهور بعضی افراد می گردد، حوادث فرهنگی و اجتماعی نیز نوجوانی را به عنوان یک مرحله قطعی و مشخص در رشد انسان بوجود آورده است که زمینه ای است برای مطالعات وسیع.

 

 

 

 


 اهداف تحقیق:

 

هدف از این تحقیق این است که بدانیم آیا از نظر زمینه های رفتاری و روانی وشخصیتی میان نوجوانان والد دار و بدون والد تفاوتی وجود دارد یا خیر؟

 

هدف دیگر این است که میزان شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی را میان نوجوانان والد دار و بدون والد تعیین کنیم.

 

هدف دیگر این است که در صورت مشخص شدن تفاوتها، نتایج در اختیار موسسات و کسانی که در کار تعلیم و تربیت و آموزش نوجوانان هستند، قرار بگیرد تا گامی موثر باشد در تدوین برنامه های منظم برای رفع مسائل و مشکلاتی که ممکن است در میان نوجوانان وجود داشته باشد.


تعریف اصطلاحات عمومی:

 

  • شخصیت: این اصطلاح را می توان تمامی سیستم تمایلات نسبتاً پایدار روانی و جسمی هر فرد تعریف نمود. تمایلاتی که نحوه تطابق وی را نسبت به محیط روانی- اجتماعی و مادی معین می سازد. (پورافکاری، 1321، ص 1106)
  • اختلالات شخصیت: این اختلالات به صورت الگوهای ناسازگارانه، انعطاف ناپذیر بسیار عمیق و با ثبات در درک و برخورد با محیط و خود فرد تظاهر می کنند. (همان منبع، ص 1107)
  • اختلال شخصیت ضد اجتماعی: این اختلال با اعمال جامعه ستیزانه و جنایی مستمر مشخص است اما معادل جنایتکاری نیست بلکه ناتوانی برای تطابق با موازین اجتماعی است که شامل بسیاری از وجوه رشد نوجوانی و جوانی بیمار می گردد. (همان منبع، ص 91)

 

 


 

 

چکیده پژوهش:

 

موضوع این پژوهش بررسی اختلال شخصیت ضد اجتماعی میان نوجوانان والد دار و بدون والد است. همانطور که می دانیم نوجوانی یکی از مراحل حساس دوران زندگی هر فرد محسوب می شود که مهمترین و اثرگذارترین جریانات در این دوره حساس اتفاق می افتد که ممکن است زندگی یک فرد را تحت شعاع قرار دهد. در این پژوهش ابتدا به بررسی دوره حساس نوجوانی پرداخته شده است و رابطه میان نوجوان و خانواده بررسی شده و مشکلات دوره نوجوانی نیز بررسی شده است.

 

بعد از بررسی دوره نوجوانی، بزهکاری، علل آن و دیدگاه هایی در مورد بزهکاری بررسی شده است و عواملی که می تواند نوجوان را به سوی بزهکاری بکشاند.

 

اختلال شخصیت ضد اجتماعی، یکی از اساسی ترین مشکلاتی است که ممکن است یک نوجوان به آن مبتلا شود. اختلال شخصیت ضد اجتماعی، علائمی نظیر، بی احساسی مزمن، دروغگویی، دزدی، کلاهبرداری، انحرافات جنسی و غیره مشخص می شود که در این پژوهش به طور مفصل به آن پرداخته شده است.


در این پژوهش دو فرضیه مطرح شده است که میزان اختلل شخصیت ضد اجتماعی را میان نوجوانان تعیین می کند. برای اثبات فرضیه ها از پرسشنامه 71 سوالی mmpi یا مینه سوتا استفاده شده است که سوالات مربوطه به آیتم اختلاف شخصیت ضد اجتماعی (pd) که شامل 19 سوال بوده است، انتخاب شده و در اختیار نوجوان دختر پایه اول دبیرستان گذاشته شده است که نیمی از آنها دارای والد و سرپرست و نیمی دیگر بدون والد و سرپرست بوده اند. داده های به دست آمده از پرسشنامه با روش t استیودنت محاسبه شده اند و با t جدول در سطح 05/0 و با درجه آزادی بی نهایت مقایسه شده است و نتیجه اینکه t به دست آمده از t جدول کوچکتر شده یعنی فرضیه ما در این پژوهش رد شده است یعنی تفاوت معنی داری میان میانگین های دو گروه وجود ندارد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  45  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


نقش والدین در تحصیل فرزندان