فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله تفسیر سوره حمد

اختصاصی از فی دوو دانلود مقاله تفسیر سوره حمد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
تفسیر چیست؟
تفسیر در لغت به معنای برگرفتن نقاب از چهره است.
مگو تو آن که نور و کلام مبین است نقابی بر چهره دارد که از آن برگیریم؟
نه، نقابی قرآن ندارد این ما هستیم که باید نقاب از چهره جان برگیریم و پرده از دیده عقل و هوش خود کنار زنیم تا مفاهیم قرآن را دریابیم و روح آن را دریابیم. از سوی دیگر قرآن تنها یک چهره ندارد، یک چهره عمومی دارد که برای همه گشاده است، و نور مبین است و رمز هدایت خلق!
این چهره ها که در لسان احادیث «بطنون» قرآن نامیده شدند برهمه کس تجلی نمی کنند و یا صحیحش را همه چشم ها قدرت دیدن آن را ندارد و تفسیر کمک می کند که حجاب ها کنار برود و به ما شایستگی دید دهد.

 

 

 

 

 

 

 


ویژگی های سوره ی حمد
این سوره در میان سوره های قرآن درخشش فوق العاده ای دارد که از مزایای زیر سرچشمه می گیرد:
1- آهنگ این سوره 2- سوره حمد، اساس قرآن است 3- سوره حمد، افتخار بزرگ پیامبر
4- تأکید بر تلاوت این سوره
محتوای این سوره
این سوره 7 آیه دارد و هر کدام اشاره به یک مطلب مهم می کند:
«بسم الله» سر آغازی است برای هر کار و استمداد از ذات پاک خدا را به هنگام شروع در هر کار به ما می آموزد.
«الحمد لله رب العالمین» درسی است از همه ی بازگشت های نعمت و تربیت همه ی موجودات و توجه به این حقیقت که همه این مواهب از ذات پاکش سرچشمه می گیرد.
« الرحمن الرحیم» این نکته را بازگو می کند که اساس خلقت و تربیت و حاکمیت او بر پایه ی رحمت و رحمانیت است و محور اصلی نظام تربیتی جهان را همین اصل تشکیل می دهد.
«مالک یوم الدین» توجهی است به معاد و سرای پاداش اعمال و حاکمیت خداوند بر آن دادگاه عظیم.
«ایاک نعبد و ایاک نستعین» توحید در عبادت و توحید در نقطه ی اتکاء انسان ها را بیان می کند.
« اهدنا الصراط المستقیم» بیانگر نیاز و عشق بندگان به مسأله ی هدایت و نیز توجهی است به این حقیقت که هدایت ها همه از سوی او است!
سرانجام آخرین آیه ی این سوره، ترسیم واضح و روشنی است از صراط مستقیم راه کسانی است که مشمول نعمت های او شده اند، و از راه مغضوبین و گمراهان جدا است.و از یک نظر این سوره به دو بخش تقسیم می شود. بخشی از حمد و ثنای خدا سخن می گوید و بخشی از نیازهای بنده.
چنان که در «عیون اخبار الرضا» علیه السلام در حدیثی از پیامبر (ص) می خوانیم:
خداوند متعال چنین فرموده: من سوره ی حمد را میان خود و بنده ام تقسیم کردم، نیمی از آن برای من و نیمی از آن برای بنده ی من است، و بنده ی من حق دارد هر چه را می خواهد از من بخواهد:
هنگامی که بنده می گوید:«بسم الله الرحمن الرحیم» خداوند بزرگ می فرماید بنده ام به نام من آغاز کرد و بر من است که کارهای او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر برکت کنم و هنگامی که می گوید : «الحمدلله رب العالمین» خداوند بزرگ می گوید بنده ام مرا حمد و ستایش کرد و دانست نعمت هایی که دارد از ناحیه ی من است، و بلاها را نیز من از او دور کردم، گواه باشید که من نعمت های سرای آخرت را بر نعمت های دنیای او می افزاییم و بلاهای آن جهان را نیز از او دفع می کنم، همانگونه که بلاهای دنیا را دفع کردم.
و هنگامی که می گوید «الرحمن الرحیم» خداوند می گوید: بنده ام گواهی داد که من رحمان و رحیم، گواه باشید بهره ی او را از رحمتم فراوان می کنم و سهم او را از عطایم افزون می سازم و هنگامی که می گوید «مالک یوم الدین» او می فرماید: گواه باشید همانگونه که او حاکمیت و مالکیت روز جزا را از آن من می دانست، من در روز حساب، حسابش را آسان می کنم، حسناتش را می پذیرم و از سیئاتش صرف نظر می کنم.
و هنگامی که می گوید« ایاک نعبد» خداوند بزرگ می گوید بنده ام راست می گوید، تنها مرا پرستش می کند، من شما را گواه می گیرم بر این عبادت خالص ثوابی به او می دهم که همه ی کسانی که مخالف این بودند به حال او غبطه خوردند.
و هنگامی که می گوید «ایاک نستعین» خدا می گوید: بنده ام از من یاری جسته و تنها به من پناه آورده، گواه باشید من او را در کارهایش کمک می کنم، در سختی ها به فریادش می رسم و در روز پریشانی دستش را می گیرم.
و هنگامی که می گوید « اهدنا الصراط المستقیم ........» تا آخر سوره. خداوند می گوید این خواسته ی بنده ام برآورده است و او هرچه می خواهد از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد آنچه امید دارد، به او می بخشم و از آنچه بیم دارد ایمنش می سازم.
تفسیر:
1- بسم الله الرحمن الرحیم
میان همه ی مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پردازشی را به نام بزرگی از بزرگان آغاز می کنند و نخستین کلنگ هر مؤسسه ارزنده ای را به نام کسی که مورد علاقه ی آن هاست بر زمین می زنند، یعنی آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباط می دهند.
ولی آیا بهتر نیست که برای پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات، آن را به وجود پایدار و جاودانی ارتباط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد، چرا که همه ی وجودهای این جهان به سوی کهنگی و زوال می روند، تنها چیزی باقی می ماند که با آن ذات لایزال بستگی دارد.
اگر نامی از پیامبران و انبیاء باقی است به علت پیوندشان با خدا و عدالت و حقیقت است که کهنگی در آن راه ندارد، و اگر فی المثل اسمی از «حاتم» بر سر زبان ها است به خاطر همبستگیش با سخاوت است که زوال ناپذیر است.
از میان تمام وجودها آن که ازلی و ابدی است تنها ذات پاک خداست و به همین دلیل باید همه چیز و هرکاری را با نام او آغاز کرد و در سایه ی او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستین آیه ی قرآن می گوییم « به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر »
این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد، بلکه باید از نظر واقعیت و معنی با او پیوند داشته باشد، چرا که این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار می دهد و از هرگونه انحراف باز می دارد و به همین دلیل چنین کاری حتماً به پایان می رسد و پربرکت است.
به همین دلیل در حدیث معروفی از پیامبر(ص) می خوانیم: کل امر ذی بال لم یذکر فیه اسم الله فهو ابتر:«هرکار مهمی که بدون نام خدا شروع شود، بی فرجام است»
امیرالمؤمنین علی (ع) پس از نقل این حدیث اضافه می کند «انسان هرکاری را که می خواهد انجام دهد باید بسم الله بگوید یعنی با نام خدا این عمل را شروع می کنم و هر عملی که با نام خدا شروع شود خجسته و مبارک است و نیز می بینیم که امام محمد باقر (ع) می فرماید:«سزاوار است هنگامی که کاری را شروع می کنیم چه کوچک باشد چه بزرگ، بسم الله بگوییم تا پربرکت و میمون باشد».
کوتاه سخن این که پایداری و بقای عمل بسته به ارتباطی است که با خدا دارد.
به همین مناسبت خداوند بزرگ در نخستین آیات که به پیامبر وحی شد، دستور می دهد که در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه ی خطیر را با نام خدا شروع کند: اقرء باسم ربک.
و می بینیم حضرت نوح (ع) در آن طوفان سخت و عجیب هنگام سوار شدن بر کشتی و حرکت روی امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرات فراوانی روبرو بود برای رسیدن به سر منزل مقصود و پیروزی و مشکلات به یاران خود دستور می دهد که در هنگام حرکت و در موقع توقف کشتی «بسم الله» بگویند.
تنها سوره ی توبه است که بسم الله در آغاز آن نمی بینیم چرا که سوره ی توبه با اعلان جنگ به جنایتکاران مکه و پیمان شکنان آغاز شده و اعلام جنگ با توصیف خداوند به « رحمان و رحیم» سازگار نیست.
در اینجا توجه به یک نکته لازم است و آن این که ما در همه جا بسم الله می گوییم چرا نمی گوییم بسم الخالق یا بسم الرزاق و مانند آن؟!
نکته این است که الله چنان که به زودی خواهیم گفت، جامع ترین نام های خداست و همه ی صفات او را یک جا بازگو می کند، اما نام های دیگر اشاره به بخشی از کمالات او است، مانند خالقیت و رحمت او و مانند آن .
به هرحال هنگامی که کارها را با تکیه بر قدرت خداوند آغاز می کنیم، خداوندی که قدرتش مافوق همه ی قدرت هاست، سبب می شود که از نظر روانی نیرو و توان بیشتری در خود احساس کنیم، مطمئن تر باشیم، بیشتر کوشش کنیم، از عظمت مشکلات نهراسیم و مأیوس نشویم و ضمناً نیت و عملمان را پاک تر و خالص تر کنیم. و این است رمز دیگر پیروزی به هنگام شروع کارها به نام خدا.

 

 

 

 

 


نکته ها:
1- آیا بسم الله جزء سوره است؟!
در میان دانشمندان و علماء شیعه، اختلافی در این مسأله نیست که بسم الله جزء به سوره ی حمد و همه ی سوره های قرآن است، اصولاً ثبت «بسم الله» در متن قرآن مجید در آغاز همه ی سوره ها، خود گواه زنده این امر است،زیرا می دانیم در متن قرآن چیزی اضافه نوشته نشده است و ذکر بسم الله در آغاز سوره ها از زمان پیامبر (ص) تا کنون معمول بوده است.
2- الله جامع ترین نام خداوند
در جمله ی « بسم الله» نخست با کلمه ی « اسم» روبرو می شویم که به گفته ی علمای ادبیات عرب، اصل آن از «سمو» بر وزن غلو گرفته شده که به معنی بلندی و ارتفاع است و این که به هر نامی اسم گفته می شود، به خاطر آن است که مفهوم آن بعد از نامگذاری ،معنی پیدا می کند و از مهمل و بی معنی بودن در می آید و ارتفاع می یابد.
تنها نامی که اشاره به تمام صفات و کمالات الهی یا به تعبیر دیگر جامع صفات جلال و جمال است همان «الله» است.
3- رحمت عام و خاص خدا
مشهود در میان گروهی از مفسران این است که صفت «رحمان» اشاره به رحمت عام خدا است که شامل دوست و دشمن، مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکار می باشد، زیرا می دانیم « باران رحمت بی حسابش همه را رسیده، و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده» همه ی بندگان از مواهب گوناگون حیات بهره مندند، و روزی خویش را از سفره ی گسترده نعمت های بی پایانش برمی گیرند، این همان رحمت عام او است که پهنه ی هستی را در برگرفته و همگان در دریای آن غوطه ورند .
ولی « رحیم» اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژه ی بندگان مطیع و صالح و فرمانبردار او است، زیرا آن ها به حکم ایمان و عمل صالح، شایستگی این را یافته اند که از رحمت و بخشش و احسان خاصی که آلودگان و تبهکاران از آن سهمی ندارند، بهره مند گردند.
4- چرا صفات دیگر خدا در بسم الله نیامده است؟!
پاسخ این سؤال، این که در آغاز هر کاری لازم است از صفتی استمداد کنیم که آثارش بر سراسر جهان پرتو افکن است، همه ی موجودات را فراگرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانی نجات بخشیده است.
مؤمنان راستین با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» در آغاز کارها دل از همه جا بر می کنند و تنها به خدا دل می بندند، و از او استمداد و یاری می طلبند، خداوندی که رحمتش فراگیر است و هیچ موجودی از آن، بی نصیب نیست.
اَلحَمدُلِلهِ رَبِّ العالَمین
اَلرَحمنِ اَلرَحیم
جهان غرق رحمت اوست. این که می گوییم: انگیزه، به خاطر آن است که هر انسانی به هنگامی که نعمتی به او می رسد فوراً می خواهد، بخشنده ی نعمت را بشناسد و طبق فرمان فطرت به سپاسگزاری برخیزد و حق شکر او را ادا کند.
و این که می گوییم: راهنمای ما در شناخت پروردگار نعمت های او است، به خاطر آن است که بهترین و جامعترین راه برای شناخت مبدأ، مطالعه در اسرار آفرینش و رازهای خلقت و مخصوصاً وجود نعمت ها در رابطه با زندگی انسان هاست.
به این دو دلیل سوره فاتحه الکتاب با این جمله شروع می شود(الحمدلله رب العالمین). برای پی بردن به عمق و عظمت این جمله لازم است به تفاوت میان «حمد» و «مدح» و «شکر» و نتایج آن توجه شود.
حمد در لغت عرب به معنی ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیاری است، یعنی هنگامی که کسی آگاهانه کار خوبی انجام می دهد و یا صفتی را برای خود برگزیند که سرچشمه ی اعمال نیک اختیاری است، ما او را حمد و ستایش می گوییم.
مدح به معنی هر گونه ستایش است، خواه در برابر یک امر اختیاری باشد یا غیر اختیاری،فی المثل تمرینی را که از یک گوهر گران بها می کنیم، عرب آن را مدح می نامد.
شکر از یک نظر عمومیت بیشتری دارد، چرا که شکر گاهی با زبان است و گاه با عمل در حالی که حمد و مدح معمولاً با زبان است.
اما کلمه «رب» در اصل به معنی مالک و صاحب چیزی است که به تربیت و اصلاح آن می پردازیم و کلمه «ربیبه» که به دختر همسر انسان گفته می شود از همین جا گرفته شده است، زیرا او هرچند از شوهر دیگری است ولی زیر نظر پدر خوانده اش پرورش می یابد.
کلمه ی « عالمین» جمع عالم است و عالم به معنی مجموعه ای است از موجودات مختلف که دارای صفات مشترک و یا زمان و مکان مشترک هستند، مثلاً می گوییم عالم انسان و عالم حیوان و عالم گیاه و یا می گوییم عالم شرق و عالم غرب، عالم امروز و عالم دیروز، بنابراین «عالم» خود به تنهایی معنی جمعی دارد و هنگامی که به صورت « عالمین» جمع بسته می شود، اشاره به تمام موجودات و مجموعه های این جهان است.
نکته ها:
1- خط سرخ بر همه رب النوع ها
مطالعه تاریخ ادیان و مذاهب نشان می دهد که منحرفان از خط توهین راستین، همواره برای این جهان رب النوع هایی قائل بودند، سرچشمه این تفکر غلط این بوده که گمان می کردند که هر یک از انئاع موجودات نیاز به رب النوع مستقلی دارد که آن نوع را تربیت و رهبری کند، گویا خدا را کافی برای تربیت این انواع نمی دانستند! حتی برای اموری همانند عشق، عقل، تجارت، جنگ و شکار رب النوعی قائل بودند، از جمله یونانیان دوازده خدای بزرگ را(رب النوع) پرستش می کردند که به پندار آن ها بر فراز قله بزم خدایی دائر ساخته و هر یک مظهر یکی از صفات آدمی بودند!
پرورش الهی راه خداشناسی
گرچه کلمه رب همانگونه که گفتیم در اصل به معنی مالک و صاحب است ولی نه هر صاحبی، صاحبی که عهده دار تربیت و پرور می باشد و به همین جهت در فارسی به عنوان پروردگار ترجمه می شود.
دقت در سیر تکاملی موجودات زنده و تحول و دگرگونی های موجودات بی جان، و فراهم آمدن زمینه های تربیت موجودات و ریزه کاری هایی که در هر یک از این قسمت ها نهفته شده است یکی از بهترین طرق خداشناسی است.

 


اَلرَحمن اَلرَحیم
معنای رحمان و رحیم و گسترش مفهوم آن ها و همچنین تفاوت میان این دو کلمه را در تفسیر (بسم الله) مشروحاً گفتیم: نکته ای که باید این جا اضافه کنیم این است که دو صفت که از مهمترین اوصاف الهی است در نمازهای روزانه ی ما حداقل 30 بار تکرار می شوند( دو مرتبه در سوره ی حمد و یک مرتبه در سوره ای بعد از آن می خوانیم) و به این ترتیب 60 مرتبه خدا را به صفت رحمتش می ستاییم.
بنابراین آوردن «رحمان و رحیم» بعد از رب العامین اشاره به این نکته است که ما در عین قدرت نسبت به بندگان خویش، با مهربانی و لطف رفتار می کنیم این بنده نوازی و لطف خدا، بندگان را شیفته ی او می سازد:که با یک دنیا علاقه بگویند«الرحمن الرحیم»
مالِکِ یومِ الدین
در این جا به دومین اصل مهم اسلام یعنی قیامت و رستاخیز توجه می کند و می گوید: خداوندی که مالک روز جزا است.
و به این ترتیب محور مبدأ و معاد که پایه ی هرگونه اصلاح اخلاقی و اجتماعی است در وجود انسان تکمیل می گردد.بدون شک مالکیت خداوند در آن روز یک مالکیت اعتباری، نظیر مالکیت ما نسبت به آنچه در این جهان ملک ماست، نمی باشد، چرا که این یک مالکیت قراردادی است با تشریفات و اسنادی می آید و با تشریفات و اسناد دیگری از بین می رود، ولی مالکیت خدا نسبت به جهان هستی مالکیت حقیقی است و آن پیوند و ارتباط خاص موجودات با خداست که اگر یک لحظه از او بریده شوند نابود می شوند.
در حدیثی از امام سجاد(ع) می خوانیم: هنگامی که به آیه ی « مالک یوم الدین » می رسید، آن قدر آن را تکرار می کرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند.
اما کلمه ی یوم الدین این تعبیر در مواردی که در قرآن استعمال شده به معنی قیامت آمده است و اینکه چرا آن روز، روز دین معرفی شده؟به خاطر این است که آن روز، روز جزاست و دین در لغت به معنی جزا می باشد و روشن ترین برنامه ای که در قیامت اجرا می شود همین برنامه جزا و کیفر و پاداش است، در آن روز پرده از روی کارها کنار می رود و اعمال همه دقیقاً مورد محاسبه قرار می گیرد و هرکس جزای اعمال خویش را اعم از خوب و بد می بیند.
ایّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعین
این جا سرآغازی است برای نیازهای بنده و تقاضاهای او از خدا و در حقیقت لحن سخن از اینجا عوض می شود، زیرا آیات قبل از حمد و ثنای پروردگار و اظهار ایمان به ذات پاک او و اعتراف به روز قیامت بود.
در واقع آیات گذشته سخن از توحید ذات و صفات می گفت و در این جا سخن از توحید عبادت و توحید افعال است.
توحید عبادت آن است که هیچ کس و هیچ چیز را شایسته ی پرستش جز ذات خدا ندانیم و تنها به فرمان گردن نهیم، تنها قوانین او را به رسمیت بشناسیم و از هر نوع بندگی و تسلیم در برابر غیر ذات پاک او بپرهیزیم.
انسان تنها متکی به الله خواهد بود،تنها قدرت و عظمت را مربوط به آن می داند و غیر او در نظرش فانی، زوال پذیر و فاقد قدرت می باشد. تنها ذات الله قابل اعتماد و ستایش است و لیاقت این دارد که انسان او را تکیه گاه خود در همه چیز قرار دهد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تفسیر سوره حمد

دانلود مقاله تفسیر سوره جن

اختصاصی از فی دوو دانلود مقاله تفسیر سوره جن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالو انا سمعنا قرآنا عجبا یهدی الی الرشید
در این آیه شریفه رسول گرامی خود را دستور داده که داستان زیر را برای امتش نقل کند. و منظور از اینکه بگوید به من وحی شده این است که خدا به من وحی کرده، و مفعول کلمه استمع قرآن است، البته در ظاهر آیه نیامده است، چون کلام بر آن دلالت داشته و کلمه نفر به معنای جماعت است که شامل سه نفر تا نه نفر می شود. این طور مشهور است، ولی بعضی گفته اند که از سه تا چهل نفر را شامل می شود.
و کلمه عجب بفتحه عین و فتحه جیم به معنای چیزی است که بخاطر غیر عادی بودن آن آدمی را به تعجب وا دارد. و اگر قرآن را عجب خواندند برای همین بود که کلامی است خارق العاده هم در الفاظش و هم در معانی و معارفش، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه این کلام از شخصی صادر شده که بی سواد است نه می تواند بنویسد و نه می تواند بخواند.
کلمه رشد بمعنای رسیدن بواقع در هر نظریه است که خلاف آن یعنی به خطا رفتن از واقع راغی می رساند.
و معنای آیه این است که ای رسول به مردم بگو به من وحی شده یعنی خدا به من وحی کرده که چند نفری از« جن» قرآن را شنیدند و وقتی به قوم خود بر گشتند بایشان گفتند: ما کلامی را شنیدیم خواندنی که کلامی خارق العاده بوده است و بسوی عقائد و اعمالی دعوت می کرد که دارنده آن عقائد و اعماتل را باصابه واقع و رسیدن بحقیقت سعادت پیروز می گرداند.

 

 

 


گفتاری پیرامون جن
کلمه جن بمعنای نوعی از مخلوقات خدا است که از حواس ما مستوراند و قرآن کریم وجود چنین موجوداتی را تصدیق کرده است و در آن باره مطالبی را بیان کرده است اول اینکه: این نوع مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده اند و دوم اینکه این نوع مخلوقات از جنس آتش خلق شده اند.و در این باب فرموده: جان را ما قبلا از آتشی سموم آفریده بودیم.
و سوم اینکه این نوع مانند انسان زندگی و مرگ و قیامت دارند ودر این باب فرمود: اولئک الذین حق علیهم القول فی امم قد خلت من قبلهم من الجن والانسان اینان کسانیند که همان عذابها که امتهای گذشته جنی و انسی را منقرض کرده بود برایشان حتمی شده.
و چهارم اینکه این نوع از جانداران مانند سایر جانداران نر و ماده و ازدواج و توالد وتکاثر دارند ودر این باره فرمود: و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن واینکه مردانی از انس بودند که بمردانی از جن پناه می بردن «جن_6». پنجم اینکه این نوع مانند نوع بشر دارای شعور و اراده است و علاوه بر این کارهائی سریع و اعمالی شاقه را میتواند انجام دهند که از نوع بشر ساخته نیست همچنانکه در آیات مربوطه بقصص سلیمان علیه السلام و اینکه جن مسخر آنجناب بودند و نیز در قصه شهر سبا آمده است. ششم اینکه جن هم مانند انس مؤمن وکافر دارند بعضی صالح و بعضی فاسدند ودر این باره آیات زیر را میخوانیم وما خلقت الجن والانس الالیعبدون من جن والانس را خلق نکردیم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند انا سمعنا قرانا عجبا یهدی الی الرشد فامنا به جن وانا منا المسلمون و منا القاسطون واین مائیم که مسلمانان و دادگران از مایند جن قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم یا قومنا اجیبوا داعی الله گفتند ای قوم ما آگاه باشید که ما کتابی را شنیدیم بعد از موسی نازل شده که کتابهای آسمانی قبل را تصدیق دارد کتابی است که بسوی حق و بسوی طریق مستقیم هدایت می کند ای قوم ما منادی خدا را اجابت کنید.
آیات دیگریکه به سایر خصوصیات جنیان اشاره می کند. از کلام خدایتعالی استقاده می شود که ابلیس از طائفه جن بوده و دارای فرزندانی و قبیله ای است چون در قرآن میخوانیم:
کان من الجن ففسق عن امر ربه او از جن بوده و در آخر از امر پروردگارش سر پیچی کرد و نیز میخوانیم: افتخذونه و ذریته اولیاء من دونی آیا ابلیس و ذریه او را بجای من اولیاء خود میگیرید و نیز میخوانیم: انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم. و او و قبیله اش از جائی که شما ایشانرا نبینید میبینید
فامنا به ولن نشرک بربنا احدا
این جمله از ایمان جنیان بقرآن و تصدیق آن باینکه حق است خبر میدهد و جمله ولن نشرک بربنا احدا بمعنای ایمانشان به قرآنرا تاکید می کند و می فهماند که ایمان جنیان بقرآن همان ایمان به خدائی است که قرآن را نازل کرده در نتیجه رب ایشان هم همان خدا است و ایمانشان به خدای تعالی ایمان توحیدی است یعنی احدی را ابدا شریک خدا نمی گیرند.
وانه تعالی جد ربنا ما اتخذ صاحبةو لاولدا
مفسرین کلمه جد را بعظمت و بعضی به بهره معنا کرده اند و آیهء شریفه در معنای تاکیدیست برای جملهء: ولن نشرک بربنا احدا و قرائت مشهور کلمه انه را بفتحه همزه خوانده و بعضی آنرا در خصوص این آیه بکسره همزه و در آیات بعدش که دوازده آیه است بفتحه همزه خوانده اند و درست هم همین است چون سیاق ظهور در این دارد که آیات حکایت کلام جن است. و اما قرائت بفتحه وجه روشنی ندارد بعضی ها آنرا توجیه کرده اند باینکه جمله وانه الخ عطف است بر ضمیر مجرور در جملهء آمنابه و تقدیر کلام آمنابه وبا نه تعالی جدربنا الخ است میخواهد از جنیان خبر دهد که باینکه نسبت بنفی صاحب و ولد برای خدا که بت پرستان بدان معتقدند ایمان دارند.
لکن این توجیه بر اساس نحویین کوفی درست در می آید که عطف بر ضمیر متصل مجرور را جایز دانسته اند و اما بنا بر مذهب بصریها که آنرا جائز نمیدانند بعضی از قبیل فرا و رجاج و ز مخشری بطوریکه از ایشان حکایت شده گفته اند: که کلمه وانه عطف است بر محل جارو مجرور و محل جارومجرور آمنابه نصب است چون این جمله در معنای تصدیق داریم آنرا می باشد که کلمه آنرا مفعول ایمان بمعنای تصدیق است و تقدیر کلام و صدقنا انه تعالی جدربنا الخ ولی خواننده خود میداند که این توجیه توجیه زورکی است. بعضی دیگر این قرائت را توجیه کرده اند باینکه در جملهء عطف شده حرف جری در تقدیر است و چنین در دو حرف ان و ان شایع است و تقدیر کلام آمنا به با تعالی جد ربنا الخ میباشد. یک اشکال بهمهء این وجود وارد است چه آنوجهی که می گفت جمله وانه الخ عطف بضمیر مجرور است و چه آنکه می گفت عطف بمحل آنست وچه آنکه می گفت حرف جری در جمله معطوف در تقدیر است وآن اشکال اینست با این سه وجه تنها میتوان دو آیه: وانه تعالی جد ربنا الخ و آیه و انه کان یقول مفیهنا علی الله را توجیه کرد واما بقیه آیاتی که کلمه ان در اول آن آمده مانند آیهء و انا ظننا ان لن تقول الخ و آیه وانه کان رجال من الانس الخ و آیهء: و انا لمسنا السماء.
قطعا چاره ساز نیست چون معنا ندارد اجنه بگویند ما ایمان آوردیم و یاتصدیق کردیم که گمان کردیم انس و جن علیه خدا دری وری نخواهند گفتو باز معنا ندارد گفته باشند ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم که رجالی از انس همواره برجالی از جن پناه میبردند و یا گفته باشند:ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم که ما بآسمان نزدیک شدیم ودیدیم که چنین و چنان بود. پس با آن سه توجیه هیچ دردی دواء نمی شود تنها چاره در همانست که بعضی ازمفسرین ابراز داشته اند وآن اینستکه اگر دو آیه اول با تقدیر گرفتن ایمانو یا تصدیق تو جیه نمود.
بعضی دیگر از مفسرین مفتوح بودن کلمه انه در آیه مورد بحث را اینطوری توجیه کرده اند: که این آیه و همه آیاتی که کلمه ان در آغاز آن آمده عطف است بر جمله: انه استمع نفر الخ و فساد این توجیه بر کسی پوشیده نیست برای اینکه در این صورت باید بگوییم همه آیات در مقام خبر دادن از مطالبی استکه برسولخدا ص وحی شده که جنی ها چنین و چنان گفتند: قل اوحی الی انه استمع الخ بمردم بگو که بمن وحی شد که چند نفر از جنیان بصدای تلاوت قرآن گوش دادند و نزد قوم خود شده گفتند که چنین و چنان گفتند:که چنین و چنان شده و نیز بمن وحی شده و نیز بمن وحی شده که انه جد ربنا که او پروردگار عظیم ماست و نیز به من وحی شده که بعضی از سفیهان ما علیه خدا دری وری می گفت. آنوقت این سوال پیش می آید که کلمه انه و انهم و انا اگر جزء کلام جنیان نبوده و قرآن آنرا زیاد کرده که این یک زیادی مخل است و نظم کلام را بهم میزند و اگر جزء گلمات خود جنیان است که قرآن حکایتش کرده آنوقت رو بر هم ان و ما بعد آن کلام تامی نخواهد بود و باید چیزی تقدیر گرفته شود تا حکایت آ ن صحیح باشد و اگر چیزی تقدیر نگیریم عطف شدنش بر جمله ان استمع الخ دردی را دواء نمیکند و دقت فرمایید واز این نکته غفلت نورزید ساده تر بگوییم که اگر جنیان گفته بودند: ما قرآنی عجیب شنیدیم که چنین و چنان بود وخدایتعالی پروردگار عظیم ما است الخ و افراد نادان ما علیه خدا چنین و چنان گفتند
در این صورت چند جمله تام از «جنیان» حکایت شده بود و دیگر احتیاج نداشت قرآن کریم از ناحیه خودش در سر هر جمله بگوید و اینکه واینکه و اینکه انه انهم انا و اگر چنانچه خود چنین گفته اند:
ما قرآنی عجیب عجیب شنیدیم که چنین و چنان بود و اینکه خدایتعالی پروردگار عظیم ماست و اینکه افراد نادان ما علیه خدا چنین و چنان گفته اند در این صورت تمامی این جمله ها ناقص میبود و یک خبری می خواست تا جمله را تمام کند مثلا گفته باشند و اینکه خدای تعالی پروردگار عظیم ماست اعتقاد ماست و این که نادان ما علیه خدا دری وری گفتند باعث شرمندگی ما است و اینکه ما خیال کردیم که انس و جن علیه خدا دروغ نمیتراشند خیال خام ماست.
وانه کان یقول سفیهنا علی الله شططنا
کلمه سفه بطوریکه راغب گفته بمعنای خفت نفس است که از کمی عقل ناشی می شودو کلمه شطط بمعنای سخن دور از حقیقت است. این آیه هم در مقام تاکید جملهء لن نشرک بربنااحدا است. و منظورشان از جمله سفی ما مشرکینی است که قبل ایشان در میان جنیان بوده اند.
بعضی هم گفته اند: منظور ابلیس است که او نیز از جنیان بوده لکن این احتمال از سیاق آیه بعید است چون از جمله: کان یقول سفیهنا این معنا استفاده می شود که در سابق در بین ما سفیهی بود که پیش روی ما بخد ا دری وری می گفت نه اینکه قرنها قبل از ما ابلیس چنین و چنان گفت:
وانا ظننا ان لن تقول الانس و الجن علی الله کذبا
این آیه اعترافی است از« جنیان» باینکه خیال کرده بودندانس و جن هر چه می گویند راست است و هرگز علیه خدا دروغ نمیگویند در نتیجه وقتی برخوردند به مشرکین و شنیدند از ایشان که نسبت داشتن زن وفرزند بخدا میدهند باور کردن وآن وقت بان نسبت های ناروا ایمان آورده در نتیجه مثل خود آنان مشرک شدند و همچنان در شرک بودند تا اینکه قرآن را شنیدند و حقیقت برایشان روشن گردید واین اعتراف جنیان در حقیقت تکذیب مشرکین وجنی است.
وانا کان رجال منالانس یعوذون برجال منالجن فزادهم رهقا
راغب میگوید:کلمه عوذ بمعنای ملتجی شدن بغیر است و جمله رهقه الامر معنایش اینست قهر فلان امر بر او احاطه کرد این بود گفتار راغب کلمه رهق بگناه و طغیان هم تفسیر شده بعضی هم آنرا بترس و شر معنا کرده اند بعضی دیگر گفته اند:بمعنای ذلت و ضعف است و همه این معانی لازمهء معنای اصلی کلمه است. ومراد به پناه بردن انس به جن بطوریکه گفته اند اینستکه در عرب رسم بوده که در مسافرت در شب به بیابانی بر میخوردند از شر جانوران و شر سفیهان« جنی »بعزیزی آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه میبردند و می گفتند: من پناه می برم بعزیز این وادی از شر سفها قومش و از مقاتل نقل شده که گفته اولین کسی که پنا هنده «بجن» شدطایفه ای از یمن و سپس قبیله بنوحنیفه بودند وآنگاه در همه عرب شایع گردید. و بعید نیست مراد به پناهنده شدن بجن این شدن که برای رسیدن به بکاهنی مراجعه نموده از او بخواهند اجنه را بکمک دعوت کند داستانی هم که از بعضی ها نقل می کنند و ذیلا از نظر خواننده می گذرد بهمین معنا برگشت می کند وآن داستان اینستکه رسم بوده هر گاه از اذیت و مضرت «جن» می ترسیدند.
برجالی از انس مراجعه می کردند. ودو ضمیر در فزادهم اولی بر جالی از انس و دومی برجالی از جن برمیگردد و معنای جمله اینستکه رجال جن گناه رجال انس و طغیان و یا ذلت و ترس آنان را زیادتر کردند. وانهم ظنوا کما ظننتم ان لن یبث الله احدا ضمیر انهم برجالی از انس بر میگرددو خطاب در ظننتم متوجه قوم جنی ایشان است و مراد به بعث بعث رسول بر رسالت است.که مشرکین منکر آنند بعضی گفته اند: مراد به بعث هم زنده کردن مردگان است ولی سیاق آیات معنای اول را تایید میکند. و از بعضی نقل شده که گفته اند:
این آیه و آیه قبلش اصلا جزء کلام جنی ها نیست بلکه خدایتعالی است که در وسط آیات حاکی کلام جنیان بعنوان جمله معترضه قرار گرفته و بنابراین نظریه ضمیر انهم « بجنیان» بر می گردد و خطاب در ظننتم بمردم است ولی این نظریه از سیاق آیات بدور است.
وانا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا
لمس سماء بمعنای نزدیک شدن بآسمان بوسیلهء صعود بدان است و کلمه حرس بطوریکه گفته اند اسم جمع کلمهء حارس است و بهمین جهت با صفت مفرد توصیف شده و مرا بحرص شدید نگهبانان قویی است که نمی گذارند شیطانها در آسمانها استراق سمع کنند و بهمین جهت دنبالش فرمود: و شهبا که منظور از شهاب ها سلاح آن نگهبانان است.
و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجدله شهابا رصدا
صدر این آیه اگر منضم با آیهء قبلی در نظر گرفته شود این معنا استفاده می شود: پر شدن آسمان از حارسان شدیدا اخیرا پیش آمده و قبلا چنین نبوده بلکه « جنیان» آزادانه به آسمان بالا می رفتند ودر جاییکه خبر های غیبی و سخنان ملائکه بگوششان برسد می نشستند و از ذیل آیه که با فاء تفریح فرموده فمن الخ و ذیل آیه را متفرع بر همه مطالب گذشته نموده استفاده میشود که جنیان خواسته اند بگویند: از امروز هر کس از ما بخواهد در آن نقطه های قبلی آسمان بگوش بنشیند تیر های شهابی را می یابد که از خصوصیاتش اینستکه تیر اندازی در کمین دارد.
در نتیجه از مجموع دو آیه این خبر بدست می آید که جنیان بیک حادثه آسمانی برخورده اند حادثه ای جدید که مقارن با نزول قرآن وبعثت خاتم الانبیاء صلوات الله علیه رخ داده و آن عبارت از اینستکه با بعثت آن جناب جنیان از تلقی اخبار غیبی آسمانی واستراق سمع برای بدست آوردن آن ممنوع شده‌اند.
در اینجا باستدلال عجیبی از بعضی ازمفسرین بر می خوریم و آن اینستکه این دو آیه رد بر کسانی استکه معتقدند داستان رجم شیطانها از آسمان قبل از بعثت رسول خدا ص هم بوده و آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است چون فرموده: ملئت حرسا و این جمله ظهور دارد در اینکه اصل نگهبانان آسمان بوده اند آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است ونیز فرموده: نقعد منها مقاعد للسمع و این جمله ظهور دارد در اینکه ما در آسمان بعضی از ننشیمنگاها را خالی از حارس و شهب می یافتیم و اما امروزهیچ جای خالی نیست همه جا پر شده بطوریکه در هر نقطه بنشینی برای استراق سمع شهابی را در کمین می بینی. واین استدلال همانطوریکه گفتیم عجیب است برای اینکه اگر این دو آیه می خواستند از پر شدن آسمان از حارسان و زیاد شدن عدد آنان بحدیکه جای خالی در آن نمانده خبر دهد باید نفی را متوجه شنیدن از تمامی نقاط کند در قبال وضع گذشته که جنیان میتوانستند در بعضی نقاط بنشینند و اسرار را بشنوند نه اینکه نفی را متوجه صرف شنیدن کند و ما میبینیم در آیه شریفه فمن یستمع الان یجدله شهابا رصدا سخنی از همه نقاط و بعضی نکرده تنها فرموده هر کس از جنیان بخواهد چیزی بشنود شهابی را در کمین می بینید. و بفرضی که قبول کنیم که از این عبارت نفی کلی استفاده میشود و می خواهد سمع را علی الاطلاق نفی کند و همین مقدار در نفی کلی کافی است لکن همینکه می دانیم غرض خبر دادن از پر شدن آسمان از حارسان است
با اینکه قبلا بعضی از نقاطش خالی بوده و همچنین اینکه جملهء: فمن یستمع الخ را مقید کرد بقیه الان خود دلیل بر اینست که امر جدیدی در بارهء رجم جن رخ داده و آن امر جدید اینستکه که اجنه را از تمامی نقاط رجم می کنند و از بگوش نشستن آنان بطور مطلق جلوگیری می شود در در حالی که قبلا اینطور نبوده و اجنه می توانسته در بعضی از نقاط استراق سمع کنند وکسی جلوگیری ننماید واین مقدار برای اثبات دعوی مدعی کافی است. وباید این را هم متوجه بود که مفاد آیه رخ دادن رجم جن به وسیله شهاب رصد است نه رخ دادن اصل شهاب آسمانی پس این اشکال وارد نیست که کسی بگوید شهابها قبل از زمان رسول خدا ص و نزول قرآن هم بودندچون آنچه از قرآن استفاده می شود این استکه در عهد رسول خدا ص این حادثه رخ داد که شیطانها بوسیله شهاب رجم شدند و قرآن در هیچ موردی معترض اصل شها بها نشده و ما در اول سوره صافات هم مطالبی مربوط باین بحث ایراد کردیم.
وانا لاندری اشر ارید بمن فی الارض ام اردبهم ربهم رشدا
کلمه رشد با دو فتحه و کلمه رشد با ضمه راء و سکون شین بمعنای رسیدن بواقع است بر خلاف کلمه غی که بمعنای خلاف آنست و نکره آوردن رشدا برای این است که بفهماند خدای تعالی نوع خاصی از رشد برای آنان خواسته. و اینکه جنیان گفتند ما نمی دانیم آیاخدای تعالی شر اهل زمین را خواسته یا رشد آنان را برای جهل وتحیری است که نسبت به مساله رجم و جلوگیری از اطلاع یافتن شیطانها ازاخبار اسمانی داشته اند چیزی که هست این مقدار را فهمیده بودند که این حادثه که در آسمان رخ داده مربوط به اهل زمین است.
حال یا برای خیر است یا شر شان،و اگر خدای تعالی از پدید آوردن این حادثه خیر اهل زمین را خواسته باشد قطعا آن خیر یک نوع هدایت و سعادت زمین خواهد بود و به همین جهت در لنگه دوم احتما ل خود که جا داشت بگویند و یا خیر ایشان را گفتند و یا رشد مؤید این معنا جمله او را د بهم ربهم است که اشعار بر حمت و عنایت دارد.
جنیان در این کلام خو د فاعل اراده رشد را ذکر کردند ولی در جانب شر فاعل را ذکر نکردند،و نگفتند: اشرار اد بمن فی الارض بلکه فعل اراده بصیغه مجهول آوردند، تا هم رعایت ادب را نسبت به خدای تعالی کرده باشند، و هم فهمانده باشند خدای تعالی شر کسی را نمی خواهد مگر انکه خود انسان کاری کرده باشد که مستحق شر خدای شده باشد.
وا نا منا الصالحون و منادون ذلک،کناطر ائق قددا
کلمه صالح به معنای شایستگی است، در مقابل کلمه طلاح که به معنای نا شایستگی است، و مراد به کلمه دون ذلک به طوری که گفته شده رتبه ای پایین تر و نزدیک به رتبه صالحان است،ولیکن انچه به نظر ما ظهور دارد این است که مراد به کلمه دون به معنای غیر است، خواسته اند بگویند: بعضی از ما صالحان، و بعضی دیگر غیر صالح،موید این ظهور جمله بعد است که می فرماید: کناطر ائق قددآ. ما دارای مسلک های متفرق بودیم،و این عبارت بر تفرقه و تشتت دلالت دارد و کلمه طرائق جمله طریقه است که به معنای روشهایی است که مورد عمل واقع شده و کلمه قدد جمع قده است که از مصدر قد_قطع و به معنای قطعه است
و اگر طرائق را به وصف قدد توصیف کرده،به این مناست بود که هر یک از آن طریقه ها مقطوع از طریقه دیگر است و سالک خود رابه هدفی غیر هدف دیگری می رساند،آن مفسری هم که کلمه قدد را براههای متفرق تفسیر کرده برگشت کلامش به همین معنا است.
و ظاهرا مراد به کلمه الصالحون صالحان به حسب طبع اولیه است آنهایی که در معاشرت و معامله طبعا اشخاصی سازگارند، نه صالحلان بر حسب ایمان، چون اگر منظور صلاحیت به حسب ایمان بود مناسب تر آن بود که این آیه بعد از آیه: وا نا لما سمعنا الهدی آمنا به الخ قرار گیرند که در آن سخن از ایمان آورده اندبعد ار شنیدن هدایت رفته اند.
بعضی از مفسرین گفته اند کلمه طرائق قددا اگر به صدای بالا خوانده می شود، به خاطر ظرفیت است،و حرف فی در تقدیر ان است، در حقیقت فی طرائق قدد بوده، یعنی در مذاهب متفرق، بعضی دیگر گفته اند: صدای بالای ان به خاطر حذف مذاف و تقدیر ان ذوی طرائق قدد_صاحبان راههای متفرق بوده، این احتمال هم بعید نیست، که جمله نام برده استعاره باشد و خواسته باشند خودشان را در اختلاف و تضادی که دارند تشبیه به طرقی کنند، که هر یک سر از جائی جداگانه در می اورد.
ومعنای ایه این است که بغضی از ما صالحان با لطبعند، و بعضی غیر صالحند، وما در مذاهب مختلفه بوده ایم،بنابر اینکه فی در تقدیر بگیریم و یا ما صاحب مذاهب مختلفه بوده ایم و بنا بر اینکه کلمه ذوی را تقدیر بگیریم و یا ما خودمان مثل راههای بریده از هم هستیم که هر کدام از یک جا سر در می اورد بنابر اینکه جمله استعاره باشد.
وانا ظننا ان لن نعجز فی الارض، ولن نعجزه هربا
در اینجا کلمه ظن که ظننا ماضی ان است به معنای علم تعیینی است،و مناسب تر ان است که مراد به اینکه گفتند: هرگز خدا را در زمین عاجز نمی کنیم این باشد که نمی توانیم درزمین از راه فساد در ارض جلوی خواست خدا را بگیریم،و او را عاجز سازیم، و نگذاریم نظامی که در زمین جاری کرده جاری شود چون افساد خود آنان هم اگر محقق شود تازه یکی از مقدرات خود خدا است، نه اینکه خدا را عاجز ساخته باشند، و و نیز مراد به جمله ولن نعجزه هر با این باشدکه اگر خدا خدا بخواهد ما را دستگیر کند منی توانیم از چنگ او بگریزیم و او نتواند به ما دست یابد. ولی بعضی از مفسرین گفته اند معنای جمله اول این است که ما تا چندی که در زمین هستیم نمی توانیم خدا را عاجز سازیم، و معنای جمله دوم این است که نمی توانیم به آسمان بگریزیم،در نتیجه معنای آیه این است که نه در زمین می توانیم خدا را عاجز کنیم نه در آسمان، لیکن خواننده خود می داند که این معنا درست نیست.

 

و انا لما سمعنا الهدی آمنا به،فمن یومن بر به فلا یخاف بخسا ولا رهقا
منظور از کلمه هدی قرآن است که به این اعتبار که متضمن هدایت است،و کلمه بخس بمعنای نقص است، اما نه هر نقصی، بلکه نقص بر سبیل ظلم، و کلمه رهق بمعنای فرا گرفتن و احاطه کردن نا ملایمات به انسان است.
و حرف فاء که در جمله فمن یومن آمده است برای این است که مطلب را نتیجه و فرع مطالب قبلی کند البته در اینجا علت را تفریع بر معلول کرده است تا بفهماند حجت و علت ایمان آوردنشان به قرآن به محض شنیدن آن و بدون درنگ، این بود که هر کس به پر ور دگار خود ایمان داشته باشد،نه دچار ترس از بخس می شود و نه ترس از رهق.
و حاصل معنای ایه این است که ما وقتی قران را که کتاب هدایت است شنیدیم، بدون درنگ ایمان اوردیم،برای اینکه هر کس به قران ایمان بیاورد،در حقیقت به پرور دگار خود ایمان اورده و هر کس به پروردگار خود ایمان بیاورد،دیگر ترس ندارد،نه ترس از نقصان در خیر،که مثلا خدا بظلم خیر او را ناقص کند،و نه ترس از اینکه مکروه احاطه اش کند،چنین کسی دیگر چرا عجله نکند،و بدون درنگ ایمان ن یاورد ؟ ودر اقدام در ایمان اوردن تردید کند ؟ که مثلا نکند ایمان بیاورم ودچار بخس و رهق شوم.
وانا منا المسلمون،و منا القاسطون،فمن اسلم فاو لئک تحرو ار شدا
مراد به کلمه مسلمون این است که ما تسلیم امر خدائیم، پس مسلمین کسانی اند که امر را تسلیم خدا کردند،و مطیع او در هر چه بخواهد ودستور دهد هستند،و مراد به کلمه قا سطون ما یلین به سوی باطل است، در مجمع البیان گفته که قاسط به معنای عدول کننده از حق است بر خلاف کلمه مقسط که به معنای عدول کننده به سوی حق است،این بود گفتار صاحب مجمع.
و معنای آیه این است که ما گرو ه جنیان بدو طائفه تقسیم می شویم یک طائفه آنهایی تسلیم امر خدا و مطیع او هستیم و طائفه دیگر کسانیکه از تسلیم شدن برای امر خدا با اینکه حق است عدول کرده، و منحرف شده اند.
و کلمه تحری در جمله فمن اسلم فا ولئک تحرو ارشدا در مورد هر چیزی استعمال شود به معنای کشتن برای جستن آن است و معنای جمله این است که کسانی تسلیم امر خدا شدند آنها در صدد یافتن واقع و ظفر جستن به حق بر آمدند.
و اما القاسطون فکانو الجهنم حطبا
و اما منحرفین هیزم جهنم اند و در دوزخ با سوختن موذب می شوند، جانشان مشتعل می گردد،عینا نظیر منحرفین از انس که قرآن کریم آتش گیرانه دوزخشان خواند ه، و فرمود فا تقوا النار التی وقودها الناس.
بسیاری از مفسرین جمله فمن اسلم فاو لئک. لجهنم حطبا را تتمه کلام «جن» دانسته اند خواسته اند بگو یند، مومنین از «جن» با این کلام خود قوم خود را مخاطب قرار داده اند و لی بعضی گفته اند که این قسمت کلام خدای تعالی است و خطاب در آن به رسول خدا ص دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سعادت‏»; مطلوب فطرى انسان
همه مردم طالب سعادت و فطرتا دنبال خوشبختى‏اند، از گرفتارى‏ها به تنگ مى‏آیند و در صدد نجات از آن‏ها برمى‏آیند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلاف‏نظر دارند; یکى از آن‏ها تعیین مصداق «سعادت‏» - همان گمشده فطریشان - است. همه مى‏خواهند خوشبخت‏باشند و هیچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسیارى از آن‏ها نمى‏دانند که خوشبختى واقعى کدام است.
بسیارى از مردم تصور مى‏کنند مطلوب‏فطرى‏آن‏هاهمین لذت‏هاى زودگذر دنیوى است. بنابراین، همه توان خود را صرف رسیدن به آن مى‏کنند و دنبال چیز دیگرى نمى‏روند. این‏ها تلاش نمى‏کنند تا دریابند سعادت واقعى کدام است.
دسته‏اى دیگر از مردم اجمالا مى‏دانند که لذت‏هاى زودگذر لیاقت دل‏بستگى را ندارد، مى‏بینند که هر روز مردم به یک چیز دل مى‏بندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مى‏کنند ولى هر قدر هم نسبت‏به چیزى علاقه‏مند بوده و از رسیدن به آن خرسند شده باشند، برایشان باقى نمى‏ماند و از بین مى‏رود، مى‏بینند که آنچه مردم‏زندگیشان را صرف به دست آوردن آن کرده بودند پایدار نمى‏ماند و به اصطلاح، «آنچه را نپاید دل‏بستگى را نشاید»، در مى‏یابند که آن‏ها لیاقت دل‏بستن ندارند، اما نمى‏دانند آنچه را باید دنبال کنند چیست. این قبیل افراد دو دسته‏اند:
یک دسته کسانى‏اند که به کمک عقل و راهنمایى‏هاى افرادى که از سوى خداوند آمده‏اند هدف اصلى‏شان را مى‏شناسند و مى‏فهمند سعادت واقعى چیست; همان که در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبیر مى‏کنیم. «فمنهم شقى و سعید فاما الذین سعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض.» پس سعادت واقعى این است که انسان نزد خداوند از خوشبختى ابدى و بى‏نهایت‏بهره‏مند باشد.
اما دسته دیگر وقت صرف مى‏کنند، فکر مى‏کنند، بحث مى‏کنند، اما در شرایطى قرار مى‏گیرند که موفق نمى‏شوند بفهمند، دچار شک و شبهه‏هاى واهى و وسوسه‏هاى شیطانى مى‏شوند; نه خدا را درست مى‏شناسند و نه قیامت را رست‏باور دارند; کوتاهى نمى‏کنند، اما تشخیص هم نمى‏دهند.
کسانى که سعى مى‏کنند و راه درست را مى‏شناسند و مى‏فهمند که سعادت واقعى در قرب خدا و جوار رحمت اوست‏باید در صدد برآیند که راه صحیح را بشناسند. اما برخى از این افراد در این زمینه، وقت کافى نمى‏گذارند، به قدر کافى تحقیق نمى‏کنند; متوجه مى‏شوند که سعادت حقیقى در ایمان به خدا و روز جزاست، در این است که انسان نزد خداوند معزز و مقرب باشد، اما سعى نمى‏کنند که بفهمند راه آن کدام است. به حرف هر کس یا هر شرایطى که در جامعه حکم‏فرماست، هرچند درست نباشد، اعتماد مى‏کنند و به قدر کافى به تحقیق نمى‏پردازند. کسانى هم که در اطراف آن‏ها هستند، نمى‏توانند راه صحیح را به آن‏ها نشان دهند. البته نشناختن این دسته مراتبى دارد; برخى در مسائل فردى به شناخت کافى نمى‏رسند و برخى در مسائل اجتماعى یا سیاسى یا غیر آن.
اما در هر صورت، برخى افراد موفق مى‏شوند به شناخت کافى برسند. ولى پس از این، نوبت «عمل‏» مى‏رسد; یعنى رسیدن چنین اشخاصى به سعادت مطلوبشان در گرو اینست که چه قدر در این راه پاى‏مردى نمایند، از راه صحیح منحرف نشوند و افراط و تفریط نکنند.

 

برخوردارى مؤمنان از نعمت‏هاى ویژه الهى در دنیا و آخرت
اگر کسانى تحقیق کردند، هدف را شناختند، به درستى هم عمل کردند، آیا ممکن است‏خداى متعال چیزى از آن‏ها کم بگذارد؟ آیا ممکن است چیزى به صلاحشان باشد و خدا به آن‏ها ندهد، چه در دنیا و چه در آخرت؟ محال است چنین باشد; زیرا خداوند بخیل نیست، عالم را هم آفریده تا انسان‏ها با حرکت اختیارى خودشان، راه تکامل را طى کنند و به فیوضات و رحمت‏هاى ابدى او نایل شوند و اصلا هدف الهى این است که وقتى کسى راه درست را شناخت و تمام نیرویش را صرف عمل کرد و کوتاهى ننمود خداوند درباره‏اش کوتاهى نکند. خداوند به کسانى که اهل عصیان و تمردند و از یاد خدا غفلت ورزیده‏اند نعمت‏هاى فراوان مى‏دهد، آیا ممکن است‏به کسانى که توانشان را صرف هدایت‏خود و عمل به دستورات خدا کرده‏اند، عنایت نکند؟ خیر، خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنیا و آخرت، به آن‏ها خواهد داد. از نعمت‏هاى آخرت، که هیچ تزاحمى با همدیگر ندارد، به قدرى که افراد لیاقت داشته باشند، به آن‏ها خواهد داد; «جنة عرضها کعرض السماء والارض‏». بهشتى که گستره‏اش به اندازه تمام آسمان‏ها و زمین است در اختیارشان مى‏گذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده کنند مضایقه‏اى نخواهد بود; زیرا بهشت و نعمت‏هاى آن مثل این دنیا نیست که مثلا، اگر کمى غذا خوردند سیر شوند یا اگر زیاد خوردند مریض شوند.
در آن‏جا، تزاحمى نیست. چنین نیست که اگر از چیزى تمتع بردند، خسته شوند یا دیگر نتوانند استفاده کنند. در آن جا، نه خستگى وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،.... خدا مى‏داند که آن جا چه عالمى است! و چه نعمت‏هایى در اختیار بندگان شایسته‏اش قرار مى‏دهد! چنین کسانى که راه را به خوبى شناخته‏اند و به خوبى آن را پیموده‏اند، در آخرت، هیچ مشکلى ندارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار مى‏گیرد حتى بیش از آنچه تصور مى‏کنند و به عقلشان مى‏رسد. معمولا انسان باید تصورى از چیزى داشته باشد تا آن را بخواهد. اما خداوند آن قدر نعمت مى‏دهد که تصورش را هم نمى‏کنند; «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین.» در جایى هم مى‏فرماید: «لهم ما یشاؤون فیها و لدنیا مزید»; هر چه بخواهند مى‏دهیم، بیش‏تر هم مى‏دهیم.
اما در دنیا، خیرات و نعمت‏ها کمابیش با یکدیگر تزاحم دارد. نعمت‏ها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدودمى‏توانداز آن‏ها استفاده کند، چه در خوردنى‏ها باشد، چه در نوشیدنى‏ها، چه در پوشیدنى‏ها یا دیگر نعمت‏ها. دنیا همه چیزش محدود است و به قدر محدود باید از آن‏ها استفاده کرد. اگر از حد خودش بگذرد نتیجه معکوس مى‏دهد; مثلا، اگر انسان پرخورى کند، مریض مى‏شود. خداوند هم وقتى مى‏خواهد در این دنیا به کسى چیزى بدهد به مقدار محدود مى‏دهد، وقتى هم نعمت‏هاى مادى و معنوى او با یکدیگر تزاحم پیدا مى‏کند، نعمتى را که برایشان اصل است‏به آن‏ها مى‏دهد.
به همین دلیل است که گاهى بندگان شایسته در این دنیا مبتلا به گرفتارى‏هایى مى‏شوند. این طبیعت دنیاست که به دلیل این تزاحمات، گرفتارى‏ها ایجاد مى‏شود. اصلا زندگى دنیا بدون سختى ممکن نیست. اما قرار بر این است که بندگان شایسته خدا هر چه خواستند، خداوند در این دنیا هم به آن‏ها بدهد، مگر مصلحتى قوى‏تر در کار باشد و نعمتى با دیگرى تزاحم پیدا کند. بندگان خدا چیزهایى را مى‏خواهند، اما این خواست گاهى موجب محرومیت آن‏ها از چیزهاى دیگر مى‏شود. در چنین مواقعى، خداوند به آن‏ها چیزى مى‏دهد که به صلاحشان باشد. البته بندگان شایسته خدا هم کارشان را به خدا واگذار مى‏کنند و معمولا مطابق خواسته دلشان از خدا چیزى نمى‏خواهند، مى‏گویند: خدایا، هر چه را براى ما بهتر است نصیبمان کن. خداوند هم چنین اراده مى‏کند که به عنوان مثال، براى محفوظ ماندن آن‏ها از گرما، ابرى بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا اگر از باران روز ناراحت مى‏شوند، شب برایشان باران بفرستد. ولى واست‏خداوند چنین است که اگر این نعمت‏ها با یکدیگر تزاحم پیدا کرد، آن را که برایشان بهتر است عطا کند; حتى گاهى از دنیایشان کم مى‏گذارد و بر نعمت‏هاى اخرویشان مى‏افزاید و درجاتشان را بالا مى‏برد.
پس با دلایل عقلى و برهانى، مى‏توان اثبات کرد که اگر کسانى راه صحیح را بشناسند و آن را درست‏بپیمایند، هر چه را برایشان خیر باشد خدا به آن‏ها مى‏دهد، حتى اگر به این صورت باشد که در روز گرم تابستان، ابرى بر سرشان سایه بیندازد یا اگر مریض شدند شفا پیدا کنند، مگر این‏که خداوند خیرشان را در غیر از این دیده باشد. در هر صورت، قرار بر این است که هیچ ناراحتى نبینند.

 

سعادتمند واقعى کیست؟
این‏ها چه کسانى‏اند؟ آیا کسانى که مقصد را شناخته‏اند، راه رسیدن به آن را هم در میان تمام مسائل فردى و اجتماعى و دیگر جنبه‏هاى زندگیشان به خوبى شناخته‏اند و توفیق عمل داشته‏اند یهودى‏اند یا نصرانى یا بودایى یا غیر آن؟
بر اساس عقیده ما، راه صحیح «اسلام‏» است و هر کس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبى شناخته است. گم‏شده حقیقى انسان نزد خدا و در عالم ابدى است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است. براى رسیدن به او نیز تنها راه «اجراى دستورات اسلام‏» است. بنابراین، ممکن نیست کسى مسلمان باشد، اما ضروریات اسلام را نداند. پس هر کس مقصد را شناخته، راه را هم کمابیش یافته است. چنین شخصى مستحق دریافت نعمت‏هاى بى‏منتهاى خدا در دنیا و آخرت است.

 

تفاوت بهره افراد از «سعادت‏
اما مسلمانان فرقه‏هاى گوناگونى دارند. همیشه هم کسانى بوده‏اند که مى‏خواسته‏اند راه صحیح را بشناسند، تحقیق هم کرده‏اند، ولى موفق نشده‏اند، به خصوص در دوران ائمه اطهارعلیهم‏السلام کسانى بودند که در گوشه و کنار زندگى مى‏کردند; مى‏خواستند اسلام را دقیقا بشناسند، ولى شرایط اجتماعى آن دوران و حکومت‏هاى جابرانه مانع این کار بود. این دسته افراد به اندازه‏اى که شناخت پیدا کرده‏اند، مسؤولیت دارند و باید به همان مقدار عمل کنند. طبعا استحقاق دریافت همه‏گونه عنایتى را هم ندارند; چون تمام راه را نپیموده‏اند; در چیزهایى که نشناخته‏اند کمالاتى وجود داشته که آن‏ها به دلیل عمل نکردن، به آن‏ها دست نیافته‏اند، هرچند تقصیرى در زمینه شناخت نداشته‏اند. خداوند هم در همین حد پاداش آن‏ها را خواهد داد: «انا لانضیع اجر من احسن عملا.». آن‏ها تقصیر نداشته‏اند; در شناخت، قصور داشته‏اند و به آنچه فهمیده‏اند عمل کرده‏اند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان مى‏دهد.
اما کسانى که مقصد را شناخته‏اند، با تلاش و کوشش خود نیز در مسیر صحیح گام نهاده‏اند و براى طى طریق، مشمول توفیق الهى شده‏اند - یعنى: شیعه اهل بیت‏علیهم‏السلام هستند - دیگر هیچ مشکلى ندارند، مگر در زمینه عمل; باید در عمل بکوشند چون هدف و راه را درست‏شناخته‏اند. البته این‏ها هم از لحاظ معرفت، مراتبى دارند. چنین نیست که هر که شیعه شد، تمام دستورات اهل بیت ‏علیهم‏السلام را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با یکدیگر فرق مى‏کند و ممکن است‏بعضى‏ها به شناخت کامل تمام جزئیات نرسیده باشند و بالتبع، از درک آثارش نیز محروم خواهند شد. هر که به شناخت کامل‏تر رسیده باشد، از آثار بیش‏ترى برخوردار خواهد شد.
فرض ما بر این است که ما شیعیان از لحاظ شناخت کمبودى نداریم، اسلام را از شیوه اهل بیت‏علیهم‏السلام با همه ابعادش شناخته‏ایم. پس اگر به درستى عمل کنیم، خداوند در دنیا و آخرت، ما را غرق در نعمت‏خواهد کرد و چرا چنین نکند؟ مگر خدا مى‏خواهد نعمت‏هایش را براى چه کسى ذخیره کند؟ مگر بخل دارد؟ آیا اگر به بعضى‏ها بدهد، نعمت‏هایش تمام مى‏شود؟ در آخرت تزاحم و تعارضى نیست، هر چه را به یکى داده به دیگرى هم مى‏تواند بدهد; «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون.» محدودیت از ویژگى‏هاى دنیاست و در آخرت وجود ندارد. در این‏جا هم هر کس راه شناخت را درست پیمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا مى‏کند، مگر آن که مصلحت نباشد; به گونه‏اى که حتى اگر به خودش هم گفته شود که اگر فلان چیز به تو داده شود از چیز دیگرى محروم مى‏شوى، قبول نمى‏کند و مى‏گوید همان که خدا خواسته بهتر است.
پس کسانى که مقصد را درست تشخیص داده‏اند، راه را هم درست رفته‏اند و تمام توانشان را نیز براى رسیدن به آن به کار گرفته‏اند - همان کسانى که در دنیا و آخرت، غرق در نعمت‏هاى خدا خواهند شد - مسلمانانى هستند که شیوه اهل بیت‏علیهم‏السلام را درست نشناخته‏اند و آن را در تمام ابعاد زندگیشان پیش رو قرار داده‏اند. بر این اساس، امام صادق‏علیه‏السلام مى‏فرماید: اى پسر جندب، اگر شیعیان ما کسانى که مقصد زندگیشان; یعنى: خدا و قیامت را رست‏شناخته‏اند و سعادت حقیقى را وجهه همت‏خود گردانده‏اند استقامت‏به خرج دهند و از مسیرى که انتخاب کرده‏اند منحرف نشوند خداوند آنان را غرق در نعمت‏هاى خود مى‏کند.

 

استقامت; شرط دست‏یابى به سعادت
در توضیح «استقامت‏»، بجاست‏بدانیم که در چند جاى قرآن، به پیامبرصلى الله علیه وآله امر به استقامت‏شده‏است; یکى در سوره هود که از آن حضرت نقل است که فرمود: «شیبتنی سورة هود لمکان هذه الآیة: "فاستقم کما امرت و من تاب معک"»; سوره هود مرا پیر کرد; به سبب وجود این آیه: پس استقامت‏بورز تو و هر که با تو توبه کرده‏است، همان‏گونه که فرمان داده شده‏اى. حضرت امام‏رحمه الله در سخنان خود، زیاد بر این حدیث تاکید مى‏کردند. به واقع، آنچه انسان را پیر مى‏کند و کمرشکن است «استقامت‏» است. به همین منظور، خداوند به استقامت ورزندگان در آیه دیگرى بشارت مى‏دهد: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنة التی کنتم توعدون‏»; آنان که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزیدند و پایدارى کردند، فرشتگان بر آنان فرود آیند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت ما بر شما به بهشتى که وعده داده شده‏اید.
بنابراین، صرف ایمان به خدا و پذیرش دین حق و مذهب اهل بیت‏علیهم‏السلام کافى نیست، بلکه باید در این راه پایدارى کنیم و استقامت‏به خرج دهیم; باید مراقب باشیم تا لحظه‏اى منحرف نشویم. اگر کسى این‏گونه باشد، خداوند از هیچ خیرى در حق او فروگذار نمى‏کند. چنین کسى مستجاب الدعوه است; هر چه از خدا بخواهد به او عطا مى‏کند و اصلا جز آنچه مرضى خداست انجام نمى‏دهد; ملائکه هم با او مصافحه مى‏کنند و دست مى‏دهند. البته کسانى که به درجات بالاتر و کامل‏ترى رسیده باشند ملائکه را هم مى‏بینند و مصافحه‏شان را درک مى‏کنند.
دیدن ملائکه مختص به پیامبران‏علیهم‏السلام نیست. ائمه اطهارعلیهم‏السلام پیامبر نبودند، ولى ملائکه را مشاهده مى‏کردند یا حضرت مریم‏علیهم‏السلام نه امام بود و نه پیامبر، اما ملک را مشاهده کرد و گفت: «اعوذ بالرحمان منک ان کنت تقیا» و حضرت عیسى‏علیه‏السلام را ملک به او مرحمت کرد; «قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا.»

 

هماهنگى مصلحت الهى با بهره‏مندى مؤمنان از نعمت‏هاى دنیا
باید توجه داشته باشیم که آنچه به عنوان نمونه از امتیازات شیعیان و مؤمنان واقعى در این روایت نقل شده قاعده کلى و همیشگى نیست، بلکه اقتضائاتى است که امام صادق‏علیه‏السلام برخى از آن‏ها را در خصوص آنان ذکر کرده‏اند; یعنى: چنین کسانى این‏گونه اقتضایى در وجودشان هست که خداوند مثلا، در گرماى هوا ابرى بفرستد تا بر سر شان سایه بیندازد یا ملائکه با آن‏ها مصافحه کنند. اما باید توجه داشت که اگر خداوند براى بعضى از بندگان مؤمنش این کارها را نکرده به دلیل مصالحى بالاتر است; یعنى: این اقتضا براى آنان وجود دارد که روزهایشان آفتابى باشد و اگر قرار باشد بارانى ببارد، در شب برایشان بفرستد و...، اما ممکن است‏به دلیل برخى مصالح والاتر، این امتیازات را به آن‏ها ندهد.
از جمله امتیازاتى که خداوند به چنین بندگانى عطا مى‏کند این است که «لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم‏»; آنان روزى خود را، هم از بالاى سر و هم از زیرپایشان‏دریافت مى‏کنند. شاید این تعبیر کنایى بوده و منظور این باشد که نعمت از هر طرف به سوى آنان سرازیر مى‏شود. به این مضمون، در قرآن هم مى‏فرماید: «ولو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض‏» اعراف:96; اگر اهل زمین ایمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏کردند شناخت و استقامت، از آسمان و زمین بر آن‏ها درهاى برکات را مى‏گشودیم. مصداق کامل چنین کسانى شیعیان خالص اهل بیت‏علیهم‏السلام هستند که هیچ چیز از خدا نمى‏خواهند، مگر این‏که دعایشان را مستجاب مى‏گرداند; «لما سالوا الله شیئا الا اعطاهم.

 

تحذیر از بدگویى نسبت‏به شیعیان
در ادامه روایت، امام صادق‏علیه‏السلام مؤمنان را از بدگویى نسبت‏به شیعیان بر حذر داشته و به ایشان سفارش مى‏کند که حتى اگر برخى از شیعیان گناهکار باشند، جز سخن خیر، چیز دیگرى درباره آن‏ها نگویند، بلکه با خضوع و خشوع و التماس، دعا کنید که خداوند به آن‏ها توفیق دهد گناهانشان را ترک و توبه کنند تا مشمول آمرزش حق تعالى قرار گیرند.
این یک دستور اخلاقى است که مؤمنان نباید به محض این‏که خطایى از برادران دینى خود مشاهده کردند، با آن‏ها قطع رابطه کنند و ایشان را منحرف، غیر قابل هدایت و اهل جهنم بدانند. اگر شیعیان گناهکار هستند ولى اساس ایمان و اعتقادشان درست است، باید خالصانه - و نه سرسرى - برایشان دعا کنیم که خداوند توفیق توبه و ترک گناه به آن‏ها عطا فرماید.
اگرچه این قسمت از روایت‏یک دستور اخلاقى به شمار مى‏آید، ولى مبتنى بر یک سلسله مسائل اعتقادى است که معمولا در اذهان بسیارى از مردم سؤالات و شبهاتى پیرامون آن وجود دارد.
حضرت در ادامه این روایت مى‏فرماید: هر کس سراغ ما بیاید و ولایت ما را پذیرفته و ولایت دشمنان ما را نپذیرفته باشد به این شرط که هر چه مى‏داند بگوید و از گفتن چیزهایى که نمى‏داند پرهیز کند و اگر اشکالى در یک زمینه‏اى دارد سکوت نماید، مشمول شفاعت ما شده و به بهشت مى‏رود.
بر این اساس، اگر سؤالى از شخصى که نسبت‏به آن علم ندارد پرسیده مى‏شود باید سکوت کند و از اظهار نظر خوددارى نماید. بسیارى از افراد هستند که وقتى یک مساله‏اى مطرح مى‏شود، بدون این‏که درباره آن علم داشته و تحقیق کرده باشند، به انکار آن مى‏پردازند در حالى که دلیل انکار خود را نیز نمى‏دانند. از طرفى دیگر، کسانى که درباره موضوعى خوب تحقیق کرده‏اند و نسبت‏به آن علم و آگاهى دارند، باید محکم و استوار روى حرفشان بایستند و از آن دفاع نمایند. بسیارى از مسائل نیز وجود دارد که باور کردن آن‏ها از جانب کسانى که ممارست در معارف اهل بیت‏علیهم‏السلام ندارند، مشکل است. این‏گونه افراد اگر مرتکب گناهى هم شده باشند در صورتى که در مسائل دینى که از آن‏ها سؤال مى‏شود با صراحت‏بگویند نمى‏دانم; از کسى که تحقیق بیش‏ترى در این زمینه کرده و متخصص‏تر است‏بپرسید، در قیامت مشمول شفاعت مى‏شوند.
انسان باید نسبت‏به مؤمنین حسن ظن داشته باشد; بر فرض اگر گناهى هم کرده‏اند، فقط هما

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تفسیر سوره جن

تفسیر سوره کوثر

اختصاصی از فی دوو تفسیر سوره کوثر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تفسیر سوره کوثر


تفسیر سوره کوثر

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:12

 

 

 

 

سوره کوثر
سوره کوثر مکى است و سه آیه دارد

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَعْطیْنَک الْکَوْثَرَ(1)

فَصلِّ لِرَبِّک وَ انحَرْ(2)

إِنَّ شانِئَک هُوَ الاَبْترُ(3)

 

 

ترجمه آیات

 

به نام اللّه که به نیک و بد بخشنده

و به نیکان مهربان است . محققا ما به تو خیر کثیر (فاطمه (علیهاالسلام ) دادیم (1).

پس به شکرانه اش براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى کن (2).

و بدان که محققا شماتت گوى و دشمن تو ابتر و بلا عقب است (3).

 

 

بیان آیات


در این سوره منتى بر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) نهاده به اینکه به آن جناب کوثر داده ، و این بدان منظور است که آن جناب را دلخوش سازد و بفهماند که آن کس که به وى زخم زبان مى زند که اولاد ذکور ندارد و اجاق کور است ، خودش اجاق کور است ، و این سوره کوتاه ترین سوره قرآن است ، و روایات در اینکه آیا این سوره در مکه نازل شده و یا در مدینه مختلف است ، و ظاهرش این است که در مکه نازل شده باشد.
و بعضى از مفسرین به منظور جمع بین دو دسته روایات گفته اند: ممکن است دو نوبت نازل شده باشد یکى در مکه و بار دیگر در مدینه .

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 638

اقوال مختلف درباره مراد از ((کوثر)) و بیان شواهددال بر اینکه مراد از آن ذریّه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) یعنى فرزندان فاطمه(علیه السلام ) است

إِنَّا أَعْطیْنَک الْکَوْثَرَ


در مجمع البیان مى گوید: کلمه ((کوثر)) بر وزن ((فوعل )) به معناى چیزى است که شانش آن است که کثیر باشد، و کوثر به معناى خیر کثیر است .
ولى مفسرین در تفسیر کوثر و اینکه کوثر چیست اختلافى عجیب کرده اند: بعضى گفته اند: خیر کثیر است . و بعضى معانى دیگرى کرده اند که فهرست وار از نظر خواننده مى گذرد:
1 -
نهرى است در بهشت . 2 - حوض خاص رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در بهشت و یا در محشر است . 3 - اولاد رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است . 4 - اصحاب و پیروان آن جناب تا روز قیامت است . 5 - علماى امت او است . 6 - قرآن و فضائل بسیار آن . 7 - مقام نبوت است . 8 - تیسیر قرآن و تخفیف شرایع و احکام است . 9 - اسلام است .10 - توحید است . 11 - علم و حکمت است . 12 - فضائل رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم )است . 13 - مقام محمود است . 14 - نور قلب شریف رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است . و از این قبیل اقوالى دیگر که به طورى که از بعضى از مفسرین نقل شده بالغ بر بیست و شش قول است .


دانلود با لینک مستقیم


تفسیر سوره کوثر

تفسیر سوره کافرون

اختصاصی از فی دوو تفسیر سوره کافرون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تفسیر سوره کافرون


تفسیر سوره کافرون

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:6

 

 

 

 

آیات 1 - 6، سوره کافرون
سوره کافرون مکى است و شش آیه دارد.

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قُلْ یَأَیهَا الْکفِرُونَ(1)

لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ(2)

وَ لا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ(3)

وَ لا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتمْ(4)

وَ لا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ(5)

لَکمْ دِینُکُمْ وَ لىَ دِینِ(6)

 

 

ترجمه آیات

 

به نام اللّه بخشنده به عموم ، و مهربان به خواص .

بگو هان گروه کفر پیشه ! (1).

من نمى پرستم آنچه را که شما مى پرستید (2).

و شما هم نخواهید پرستید آنچه را که من مى پرستم (3).

من نیز براى همیشه نخواهم پرستید آنچه را شما مى پرستید (4).

و شما هم نخواهید پرستید آنچه را من مى پرستم (5).

دین شما براى خودتان و دین من هم براى خودم (6).

 

 

بیان آیات


در این سوره رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) را دستور مى دهد به اینکه برائت خود از کیش وثنیت آنان را علنا اظهار داشته ، خبر دهد که آنها نیز پذیراى دین وى نیستند، پس نه دین او مورد استفاده ایشان قرار مى گیرد، و نه دین آنان آن جناب را مجذوب خود مى کند، بنابر این نه کفار مى پرستند آنچه را که آن جناب مى پرستد، و نه تا ابد آن مى پرستد آنچه را که ایشان مى پرستند، پس کفار باید براى ابد از سازشکارى و مداهنه آن جناب مایوس باشند.

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 645

مفسرین در اینکه این سوره مورد بحث مکى است و یا مدنى اختلاف کرده اند، و از ظاهر سیاقش بر مى آید که در مکه نازل شده باشد.
روایاتى راجع به زخم زبان در ((یا ایّها الکافرون ...)) به گروهى معهود و معین ازکفار بوده و ((و لا انتم عابدون ما اعبد)) اخبار غیبى از آینده است صفحه

قُلْ یَأَیهَا الْکفِرُونَ


ظاهرا خطاب به یک طبقه معهود و معین از کفار است نه تمامى کفار، به دلیل اینکه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را مامور کرده از دین آنان بیزارى جوید و خطابشان کند که شما هم از پذیرفتن دین من امتناع مى ورزید.

لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ


از این آیه تا آخر سوره آن مطلبى است که در جمله ((قل یا ایها الکافرون )) مامور به گفتن آن است ، و مراد از ((ما تعبدون )) بت هایى است که کفار مکه مى پرستیدند، و مفعول ((تعبدون )) ضمیرى است که به ماى موصول بر مى گردد، و با اینکه مى توانست بفرماید: ((ما تعبدونه )) اگر ضمیر را حذف کرده براى این بود که کلام دلالت بر آن مى کرده ، حذف کرد تا قافیه آخر آیات هم درست در آید، و عین این سؤ ال و جواب در جمله هاى ((اعبد)) و ((عبدتم )) و ((اعبد)) مى آید چون در آنها هم باید مى فرمود: ((اعبده )) و ((عبدتموه )) و ((اعبده )).
و جمله ((لا اعبد)) نفى استقبالى است ، براى اینکه حرف ((لا)) مخصوص نفى آینده است ، همچنان که حرف ((ما)) براى نفى حال است ، و معناى آیه این است که من ابدا نمى پرستم آنچه را که شما بت پرستان امروز مى پرستید.


دانلود با لینک مستقیم


تفسیر سوره کافرون

تفسیر سوره اخلاص

اختصاصی از فی دوو تفسیر سوره اخلاص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تفسیر سوره اخلاص


تفسیر سوره اخلاص

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:21

 

 

 

 

محتوای سورة اخلاص:

این سوره چنان که از نا مش پیدا است (سورةاخلاص و سورة توحید) از توحید پروردگار و یگانگی او سخن می گوید و در چهار آیة کوتاه چنان توصیفی از یگانگی خداوند کرده که نیاز به اضافه ندارد.

در شان نزول این سوره از امام صادق (ع) چنین نقل شده:( یهود از رسول الله (ص) تقاضا کردند خداوند را برای آنها توصیف کند پیغمبر (ص) سه روز سکوت کرد و پاسخی نگفت  تا این سوره نازل شد و پاسخ آنها را بیان کرد ).

در بعضی از روایات آمده : این سؤال کننده (عبدالله بن صوریا) یکی ازسران معروف یهود بود و در بعضی روایات دیگری آمده :( عبدالله بن سلام) چنین سؤالی را در مکه کرد سپس ایمان آورد و ایمان خود را همچنان مکتوم می داشت.

در روایات دیگری آمده است : مشرکان مکه چنین سؤالی را کرده اند. در بعضی از روایات آمده است : سؤال کنندگان گروهی از مسیحیان (نجران) بوده اند. در میان این روایات تضادی وجود ندارد.زیرا ممکن است این سؤال از ناحیه ی همه ی آنها مطرح شده باشد و این خود دلیلی است بر عظمت فوق العادة این سوره که پاسخگوی سؤالات افراد و اقوام مختلف است.

فضیلت تلاوت این سوره :

در فضیلت تلاوت این سوره روایات زیادی در منابع معروف اسلامی آمده است که حاکی از عظمت فوق العادة آن می باشد ازجمله : در حدیثی از پیغمبر اکرم (ص) می خوانیم که فرمود : ایعجز احدکم ان یقرا ثلث القران فی لیله؟:(آیاکسی از شما  عاجز است ازاین که یک سوم قرآن را در یک شب بخواند)؟!

یکی از حاضران عرض کرد :ای رسول خدا ! چه کسی توانایی بر این کار را دارد؟!

پیغمبر فرمود : اقروا قل هو الله  احد : (سورةقل هو الله احد را بخوانید)

در حدیث دیگری از امام صادق (ع) می خوانیم : (هنگامی که رسول خدا (ص) بر اجازة (سعد بن معاذ) نماز گزارد فرمود :هفتاد هزار ملک که در میان آنها (جبرئیل) نیز بود بر اجازه ی او نماز گزاردند! من از (جبرئیل) پرسیدم : او به خاطر کدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟ گفت : به خاطر تلاوت (قل هو الله احد) در حال نشستن و ایستادن و سوار شدن و پیاده شدن و رفت و آمد).

ودر حدیث دیگری از امام صادق (ع) میخوانیم : کسی که یک روزو شب بر اوبگذرد و نماز های پنج گانه رابخواند و در آن (قل هو الله احد)

را نخواند به او گفته میشود : یا عبد الله! لست من المصلین!:(ای بنده ی خدا تو از نماز گزاران نیستی)!

در حدیثی دیگر از پیغمبر اکرم (ص) آمده است که فرموده : ( کسی

کهایمان به خدا و روز قیامت دارد خواندن سورة (قل هو الله احد ) رابعد از هرنماز ترک نکند. چرا که هر کس آن را بخواند خداوند خیر دنیا  و آخرت را برای اوجمع می کند و خودش و پدر و مادرش و فرزندانش را می آمرزد.)

از روایت دیگری استفاده می شود :( خواندن این سوره به هنگام ورود به خانه روزی را فراوان می کند و فقر را دور می سازد.)

روایات در فضیلت این سوره بیش از آن است که در این مختصر بگنجد و آنچه نقل کردیم تنها قسمتی از آن است .در این که : چگونه سوره ی (قل هو الله احد) معادل یک سوم قرآن است؟ بعضی گفته اند : به خاطر این که قرآن مشتمل بر (احکام) و (عقائد) و (تاریخ) است و این سوره بخش (عقائد)را به طور فشرده بیان

 می کند.


دانلود با لینک مستقیم


تفسیر سوره اخلاص