فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله جاهلیّت در آیینه تاریخ و قرآن

اختصاصی از فی دوو دانلود مقاله جاهلیّت در آیینه تاریخ و قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

ظـهـور اسـلام در شبه جزیره عربستان زندگى مردم را در تمام ابعاد دگرگون کرد، و آنان را از وادى گـمـراهـى به شاهراه هدایت رهنمون ساخت . اسلام عربها را که تا آن روز در مقایسه با تمدنهاى ایران و روم هیچ به شمار مى آمدند، به همه چیز رساند و سرور جهان ساخت ، کسانى را که تا زمان ظهور اسلام بدترین نوع زندگى و زشت ترین اخلاق را داشتند، پرچمدار اخلاق و فضیلت گردانید.
در اینجا وضعیت قوم عرب را پیش از اسلام بقدر گنجایش مورد بررسى قرار خواهیم داد.
مفهوم جاهلیّت

 

واژه جـهل دو معنا دارد: یکى ؛ ضد علم به معناى نادانى و دیگرى ضد حلم به معناى سفاهت و بى خـردى و بـدسـیـرتـى . ایـن واژه در قـرآن کـریم به صورتهاى گوناگون آمده است . بعضى دانشمندان علوم قرآنى معتقدند که جهل در این کتاب شریف به مفهوم ضد حلم یعنى سفاهت آمده است .(1)
قرآن کریم آنان را که پس از نزول قرآن هنوز در پى قوانین عصر جاهلیت اند این چنین محکوم مى سازد:
((اءَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغوُنَ وَ مَنْ اءَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْما لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ))(2)
آیـا حـکـم جـاهـلیـت را مـى جـویـنـد و کـدام حـکـم از حـکـم خـدا بـراى اهل یقین نیکوترخواهدبود؟
بیان قرآن درباره تعصبهاى جاهلى چنین است :
((اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فى قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ، حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ))(3)
آنگاه کافران در دلهاتعصب ، آن هم تعصب جاهلیت پروردند.
همچنین درباره آرایش زنان پیامبر فرموده است :
((وَ قَرْنَ فى بُیوُتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَةِ الْاُولى ))(4)
و در خانه هایتان قرار و آرام گیرید و مانند دوران جاهلیت پیشین آرایش مکنید.
از مـجموع آیه هایى که ذکر شد و نیز آیه هاى همانند، معلوم مى شود، جاهلیتى که در قرآن ذکر شده ناظر بر شیوه رفتار و نوع پندار عرب است نه بر حد دانش آنان ؛ با این توضیح که در دوره جـاهـلیـت ، دشـمـنـى ، جـنـگ و خـونـریـزى ، زنـده بـه گـور کـردن دختران ، شرابخوارى و ربـاخـوارى در مـیـان مـردم رایـج بـود، و پـیـداسـت کـه ارتـکـاب ایـن مـفـاسـد بـیـشـتـر مـعـلول ضـعـف اخـلاقـى اسـت نـه بـى دانـشـى ، چـنان که امروز نیز برخى از آنها حتى در جوامع پـیـشـرفـتـه و مـتـرقـى بـا وجود آگاهى مردم از تمام مفاسد آن به چشم مى خورد. به مردم چنین جوامعى نمى شود گفت : دانش ندارند، با اینکه دانش دارند: بى خردند.
دوره جاهلیّت
جـاهـلیـت نـامـى است که قرآن کریم بر دوره تاریخى پیش از اسلام نهاده است . گذاردن این نام بـر اوضـاع قبل از اسلام به منظور بیان تفاوتهاى اساسى و عمیق آن عصر با اوضاع پس ‍ از ظهور اسلام است .(5)
ایـن امـر در مـیان بیشتر جوامع معمول است ، چنان که ما نیز امروزه به دوره سلطنت خاندان پهلوى دوره طـاغـوت مـى گـوییم که بر اساس مقایسه با جامعه پس از انقلاب و حاکمیّت ولایت فقیه و بـرقرارى نظام جمهورى اسلامى است . بطور معمول این گونه نامگذاریها بیانگر حالت تنفر و انزجار از دوره پیشین است .
مـورّخـان بـه دوره زمـانـى دویـست سال قبل از بعثت تا آغاز بعثت یا تا هجرت و تاءسیس ‍ حکومت اسلامى در مدینه ، دوره جاهلیت مى گویند.(6) واژه جاهلیت در قرآن کریم نیز در سوره هاى مدنى به کار رفته است .(7)
وایـن نـشـان مـى دهـد کـه اسـتـعـمـال ایـن واژه در مـیـان مـسـلمـانـان پـس از هـجـرت مـعـمـول شده است .(8) همچنین موّرخان براى جاهلیت نیز چند دوره در نظر گرفته اند: دوره نـزدیـک بـه اسـلام کـه مدّت دویست سال بود و دوره پیش از آن که جاهلیت قدیم نام گذارى شده است .(9)
وضع عمومى عرب در دوره جاهلیّت
عرب عصر جاهلیّت ، در نهایت انحطاط اخلاقى به سر مى برد و جز اندکى از سنتهاى پسندیده و سجایاى اخلاقى در میان آنان چیزى باقى نمانده بود. معیشت آنها بسیار دشوار و راه زندگى آنان ناهموار بود.
قـرآن کـریـم در مـقـام یـادآورى نـعـمـتهاى خداوند به مسلمانان و سعادتى که با روى آوردن به اسلام یافته اند؛ وضع آن دوره را چنین وصف کرده است .
((وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ اَعْداً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلوُبِکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِاِخْوانا وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَاَنْقَذَکُمْ مِنْها))(10)
و نـعـمـت خـدا بـر خـویـشتن را به یاد آرید که با یکدیگر دشمن بودید و او بین دلهایتان الفت بـرقـرار کـرد و در نـتیجه نعمت او برادر شدید و در حالى که بر لبه پرتگاه آتش بودید؛ شمارا از آن نجات داد.
از ایـن آیـه دو مـعـنـى مـمکن است استفاده شود، یکى اینکه مردم دوره جاهلیت چنان اعتقادى داشتند که اگر با آن مى مردند اهل دوزخ بودند؛ و دیگر اینکه خصومت در میان جامعه بگونه اى بود که هر لحـظـه امـکـان داشـت آتـش جـنـگ مـیـان آنـان شـعـله ور گـردد.(11) در هـر حال ، آیه شریفه بیانگر سقوط معنوى واعتقادى مردم در دوره جاهلیت است .
دیانت عرب جاهلى
عـربـهـااز زمـان حـضـرت ابـراهـیـم (ع )، بـردیـن تـوحـیـدبـاقـى بودندتاآنکه فردى به نام ((عـَمـْرِوبـِنـِلُحَّى )) بـت پـرسـتـى رادر مـیـانـشان رایج کرد وپس ازآن شرک درجامعه حاکم شد. مـشـرکـان منکر وجود خداوند نبودند، بلکه با وجود اعتراف به خالقیّت خداوند، بتها را واسطه هـاى خـدا بـراى انـجام کارهاى جهان پنداشته و آنها را براى نزدیک شدن به او مى پرستیدند. بـه این منظور حدود سیصد و شصت بت را در کعبه گرد آوردند. هر قبیله بتى مخصوص به خود داشـت ، تـنـهـا قـریـش 360 بـت در کـعـبه داشت که پیامبر خدا(ص ) در روز فتح مکه همه آنها را نابود ساخت .(12)
عـلاوه بـر بـت پـرسـتـى آیـیـنـهـاى دیـگـر مـثـل یـهـودیـت و مـسـیـحـیـت در عـربـسـتـان معمول بود. یهود در یثرب ، خیبر، وادى القرى و تیما منتشر بودند، و مسیحیان در ناحیه نجران و یمن سکونت داشتند.(13)
کعبه ، حج و حرم

 

کعبه ، پس از بناى آن به وسیله حضرت ابراهیم (ع ) و برگزار شدن مراسم حج براى عربها مـکـان مـقـدّس و قـابـل احـتـرامـى بـه شمار مى رفت ، آنان شعایر حج را همان گونه که حضرت ابـراهـیـم (ع ) بـرقـرار کـرده بـود، بـه جـا مـى آوردنـد، در عـیـن حال بدعتى جاهلى و شرک آمیز نیز در آن پدید آورده بودند.(14) اسلام حج را تثبیت کرد و تمام بدعتهاى روزگار جاهلیت را از میان برداشت .(15)
از دیـگـر سـنـن ابـراهیمى که در میان عرب جارى بود و اسلام نیز آن را تثبیت کرد، احترام منطقه ((حـرم )) بود که خونریزى در آن ممنوع بود و هر کس به آن وادى وارد مى شد تا زمانى که از آن خارج شود در امان بود، این احترام در اسلام نیز همچنان باقى ماند.(16)
قرآن کریم در این باره مى فرماید:
((و مَنْ دَخَلَهُ کانَ امِنا))(17)
هر که در آن داخل شود، ایمن است .
سـنـت دیـگرى که از شریعت حضرت ابراهیم بر جاى مانده و در زمان جاهلیّت نیز برقرار بود، حـرمـت مـاهـهـاى حـرام بـود. عـربـهـا مـعـتـقـد بـودنـد کـه در چـهـار مـاه سـال (رجـب ، ذى قـعـده ، ذى حـجـّه ، مـحـرم ) جـنـگ و خـونـریـزى حـرام اسـت . دلیل پایبندى به این قانون هم آن بود که در این ماهها مى توانستند مراسم حج را به جا آورند، انـجـمنهاى ادبى شان را تشکیل دهند و با آرامش خاطر به دادو ستد بپردازند. اسلام نیز این سنت را به رسمیت شناخت ، چرا که منافع عمومى در آن نهفته بود.(18)
خداوند مى فرماید:
((اِنَّ عـِدَّةَ الشُّهـوُرِ عِنْدَاللّهِ اثْنى عَشَرَ شَهْرا فى کِتابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ))(19)
همانا عدد ماهها نزد خداوند در کتاب خدا دوازده ماه است ، از آن روزى که زمین و آسمانها را آفرید و چهار ماه حرام است .
وضعیّت اجتماعى
روحـیـه قـوم عـرب پیش از اسلام با تعصب و قبیله گرایى آمیخته بود و با اندک حادثه اى جنگ بـیـن طـوایـف بـر پـا مـى شـد. تـعـلق خـاطـر فـرد بـه قـبـیله او بسیار بود و آن چیزى که جهت برخوردهاى اجتماعى او را تعیین مى کرد، روح قبیله گرایى بود، نه طرفدارى از حق و عدالت . اعـضـاى قـبـیـله موظف بودند تا همدیگر را تحت هر شرایطى حتى ظالم بودن یارى کنند. در این مـیـان ، شـایـد بـتـوان قـبـیـله قریش را استثنا کرد، زیرا در زمان ((قصى بن کلاب )) دارالندوة تـاءسـیـس شـد، کـه در حـکـم یـک مـجـلس شـوراى کـوچک بود و امور مهم به صلاحدید و تصمیم بزرگان قوم در دارالندوه انجام مى شد.(20)
تفاخر به حسب و نسب در میان عرب بشدّت رواج داشت ، بطورى که برخى از روزها گرد هم مى آمـدنـد و بـه شـکـل غـلو آمـیـزى بـر یـکـدیـگـر فـخـر فـروشـى مـى کـردند. خداوند بزرگ با نـزول آیـه شـریـفـه ((اِنَّ اَکـْرَمـَکـُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقیکُم ))(21) همانا گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست .این سنت نکوهیده را از میان برداشت .
شـرابخوارى در میان مردم ، سخت رایج بود بگونه اى که در اسلام بتدریج تحریم شد، چون لغو یکباره آن امکان داشت با مخالفت سر سختانه مردم رو به رو شود.
ویژگیهاى جاهلیّت از دیدگاه قرآن
از مـجـمـوع آیـه هـایـى کـه بـه حـالتـهاى گوناگون زندگى مردم در آن روزگار اشاره دارد، دانـسـتـه مـى شـود که از دیدگاه قرآن کریم گمراهى ، اصلى ترین ویژگى مردم زمان جاهلیت بوده است .
خداى متعال مى فرماید:
((هـُوَ الَّذى بـَعـَثَ فـِى الاُْمیِّینَ رَسوُلا مِنْهُمْ یَتْلوُ عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَ یُزَکِیّهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانوُا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِینٍ))(22)
اوسـت خـدایـى کـه میان عرب امّى پیامبرى از خودشان برانگیخت تا بر آنان آیات وحى الهى را تـلاوت کـنـد و آنـهـا را پـاکـیـزه سازد و کتاب و حکمت الهى بیاموزد با آنکه پیش از این همه در گمراهى آشکارى به سر مى بردند.
اسـاس گـمـراهـى عـرب در ایـن بـود کـه رفـتار آنان بر هیچ مبناى عقلى و شرعى استوار نبود. عـلایـم تـوحـیـد در مـیـانـشـان ناپدید بود و بى هیچ تفکرى پیرامون ارزش بتهاى ساخته دست خـودشـان ، آنـهـا را سـتـایـش مى کردند، رفتارشان جاهلانه و بى منطق بود و آنچه را انجام مى دادند تنها به این دلیل بود که گذشتگان انجام داده اند وگرنه خاستگاه منطقى و عقلى نداشت .
قرآن کریم منطق جاهلانه آنان را در پرستش بتان چنین بازگو کرده است :
((قالوُا اِنّا وَجَدْنا ابائَنا عَلى اُمَّةٍ وَ اِنّا عَلى اثارِهِمْ مُهْتَدوُن ))(23)
گفتند ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و البته ما هم در پى آنها بر هدایت هستیم .
ایـن مـنـطـق در مـیـان مـلتـهـاى گـذشـتـه نـیـز سـابـقـه داشـت کـه کـافـران در مقابل دعوت پیامبران ، پیروى از پدرانشان را مطرح مى کردند. قرآن کریم مى فرماید:
((وَ کَذلِکَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فى قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا وَجَدْنا ابائَنا عَلى اُمَّةٍ وَ اِنّا عَلى اثارِهِمْ مُقْتَدوُنَ))(24)
وهـمـچـنـیـن مـا هیچ رسولى پیش ازتو در شهرى نفرستادیم جزآنکه خوشگذرانهاى آن دیار، به رسولان گفتند که ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و البته از آنهاپیروى خواهیم کرد.
پـیـامـبـران اسـتـدلال مـى کـردنـد کـه آنچه ما مى گوییم به هدایت شما نزدیکتر و در بردارنده سـعـادت شـمـاسـت . جـاهـلان پـاسخ مى دادند که ما حاضر به گوش دادن به حرف شما نیستیم .(25)
ایـن نهایت درجه بى منطقى و جهالت است بدین جهت قرآن کریم همیشه از مخالفان خود خواستار تـفـکر و تعقل است . اسلام پیروى از گفتار نیکوتر را در جامعه اسلامى رواج داده ، آن را نشانه خردمندى انسانها مى داند.
((وَالَّذیِنَ ااجْتَنَبوُا الطّاغوُتَ اَنْ یَعْبُدُوها وَ اَنابوُا اِلَى اللّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یـَسـْتـَمـِعـوُنَ الْقـَولَ فـَیـَتَّبـِعـوُنَ اَحـْسـَنـَهُ اُولئِکَ الَّذیـنَ هـَدیـهـُمُ اللّه وَ اوُلئِکـَهـُمـْ اوُلوُالاَلْبابِ))(26)
مـژده باد کسانى را که از اطاعت طاغوت سر پیچیدند و به سوى خدا باز گشتند، پس بندگان مـرا بـشـارت دِه کـه سـخـن را مـى شـنـونـد و بهترین آن را براى پیروى بر مى گزینند. اینان مشمول هدایت خدایند و همانها صاحبان خردند.
آرى ، اسـلام بـا برچیدن اساس بت پرستى از عربستان به دوره جاهلیت پایان داد و با ترغیب مـسـلمـانـان به تفکر و پیروى از عقل به جاى تقلید کورکورانه ، انوار معرفت و آگاهى را بر عـقـل و دل مـردم تـابـانـیـد. عـربـهـا در سایه اسلام نه تنها از جاهلیت در آمدند، بلکه خود منادى توحید، دانش و اخلاق نیکو در سراسر جهان آن روز شدند و هر کجا قدم نهادند برادرى و مساوات را با خود به ارمغان بردند.
حکومت و فرمانروایى در عصر جاهلى

شبه جزیره عربستان از نظر جغرافیایى به سه بخش عمده شمالى ، مرکزى و جنوبى تقسیم مـى شـود. جـغرافى دانان با یکى دانستن بخش شمالى و مرکزى ، آن را به دو بخش ‍ شمالى و جنوبى که به وسیله ریگزارى پهناور از هم جدا مى شود، نیز تقسیم کرده اند. به همین ترتیب سـاکـنـان عـرب آن نـیـز بـه عـرب شـمـالى یـا قـحـطـانـى و عـرب جنوب یا عدنانى تقسیم مى شوند.(27)
اوّلیـن تـمـدنـهـا در جـزیـرة العـرب بـه دسـت عربهاى جنوبى پدید آمد؛ در حالى که عربهاى شمالى تا زمان ظهور اسلام هیچ گونه جنبشى از خودشان ندادند، و نظام حکومتى آنان دستخوش دگرگونى نشد.(28)
تنوع جغرافیایى به اضافه همجوارى با دولتهاى قدرتمند آن روزگار یعنى امپراتوریهاى ایران و روم ، باعث تفاوت درحکومتهاى شمال و جنوب شبه جزیره شده بود.
انواع حکومت در شبه جزبره عربستان
امـکـانـات طـبـیـعى زندگى و نوع معیشت مردم ، عامل تعیین کننده نوع حکومت بود. عربهایى که در بـخـش جـنوبى زندگى مى کردند؛ با برخوردارى از آبادانى و رواج کشاورزى در آنجا صاحب تـمـدنـى کـهن بوده ، تحت حکومتى واحد اداره مى شدند؛ گر چه این حکومتها دست نشانده ایران و حـبـشـه بـودنـد. در مرزهاى شمالى بخش شمالى حکومتهاى مستقلى زیر سلطه ایران و روم وجود داشـت ، در حـالى کـه سـایـر نقاط شبه جزیره با نظام قبیله اى اداره مى شد. بدین ترتیب ، دو نوع حکومت در جزیرة العرب قبل از اسلام وجود داشت .
1ـ حـکـومـتـهـاى نـیـمـه مـسـتـقـل و در مـواردى مـسـتـقـل در جـنـوب و شـمـال . حـاکـمـان دیـنـى دولتـهـا داراى تـاج بـودنـد و اغـلب دسـت نـشـانـده حـکـومـتهاى خارجى مثل ایران و حبشه بودند.
2ـ نـظـامـهـاى عـشـیـره اى . ایـن نـظـامـهـا تـا حـدودى مـستقل بودند و حاکمان آنها از تاج و تختى بـرخـوردار نـبـودنـد.(29) حـکـومـتـهـاى صـاحـب تـمـدن عـرب در شمال غالبا با چیره شدن قبیله اى بر قبایل دیگر پدید مى آمد و با آنکه نظام قبیله اى بر پا بود؛ اما از قدرت ، تشکل ، وسعت قلمرو و حاکمیت و انسجام بالایى برخوردار بود.
نظامهاى عشیره اى نیز بر پایه تشکلهاى قبیله اى استوار بود؛ اما هر عشیره ، براى خود طایفه و قـبـیـله اى مـسـتـقل بود و قبایل و طوایف ، تحت حاکمیت متمرکز و متشکلى گرد نیامده بودند. و هر قبیله توسط رئیس آن قبیله اداره مى شد و رئیس قبیله زیر نظر و تحت حاکمیت مقام بالاترى نبود و قبایل به صورت هسته هاى جمعیّتى کوچک ، جدا از یکدیگر زندگى مى کردند.
دولت یمن

 

یـمن که در جنوب جزیرة العرب واقع است از تمدنى کهن برخوردار و اغلب مورد توجه اقوام و دولتهاى خارجى بود. سابقه تاریخى این سرزمین ، موضوع بحث درس حاضر نیست ؛ تنها در اینجا به تاریخ دولتهایى که معاصر با پیامبر اسلام بودند و در تاریخ اسلام مورد بحث و توجه مى باشند اشاره مى کنیم .
یـمـن کمى پیش از ولادت رسول خدا(ص )به دست حبشیها افتاد. قدرتمندترین حاکم حبشى یمن ، ابـرهـه بـود. وى کـه مـردى خودخواه و زیرک بود، تمام رقیبان را از میدان خارج ساخت و فرمان حـکـومـت یـمـن را از جـانـب پـادشـاه حبشه دریافت کرد. حادثه تاریخى مهمى که به دست ابرهه آفـریـده شـد، حـمـله بـه خـانـه کـعـبـه در زمان ریاست عبدالمطلب بود. او در صنعا پایتخت یمن کلیسایى عظیم و با شکوه ساخت و مردم را وادار کرد تا به جاى کعبه آن کلیسا را زیارت کنند. عـربـى کـه علاقه شدیدى به کعبه داشت کلیساى ابرهه را به کثافت آلوده کرد. این کار خشم ابـرهـه را بـرانـگـیـخـت و بـا سـپـاهـى گـران سـوار بـر فـیل به قصد ویران ساختن کعبه عازم مکّه شد، اما در آنجا به عذاب الهى دچار گشت و سپاهیانش مـورد هـجـوم ابـابـیـل واقـع شـدنـد؛ کـه قـرآن کـریـم داسـتـانـش را در سـوره فیل این گونه بیان فرموده است :
((اَلَمْ تـَرَکـَیـْفَ فـَعَلَ رَبُّکَ بِاَصْحابِ الْفیِلِ، اَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فى تَضْلیلٍ وَ اَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرا اَبابیلَ، تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجّیلٍ. فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَاْکوُلٍ))(30)
آیـا نـدیـده اى کـه پـروردگـارت بـا اصـحـاب فـیـل چـه کـرد؟ آیـا مـکـرشـان را بـاطـل نـسـاخـت ؟ و بـر سـر آنـهـا پـرنـدگـان ابـابـیـل را فـرسـتـاد تـا آنـهـا را بـا سجیل سنگباران کردند و آنان را چون کاه نیمه جویده شده ساخت .
پـس از مـرگ ابـرهـه ، پـسـرانـش قـدرت را بـه دسـت گرفتند و بر مردم یمن ستم فراوان روا داشـتـنـد، تـا آنـکه فردى به نام سیف بن ذى یَزَنْ ابتدا نزد قیصر روم رفت و براى مقابله با حبشیان از او یارى طلبید، امّا جواب رد شنید. آن گاه به نزد پادشاه ایران (خسرو انوشیروان ) رفت و کمک خواست ، خسرو به دلیل اینکه سرزمین یمن براى ایران فایده اقتصادى نداشت و به لشـکـرکـشـى نـمـى ارزیـد، ابـتدا به سیف پاسخ منفى داد. لیکن زمانى که خبر طلا و جواهرهاى فـراوان یـمن را از وى شنید، به توصیه یکى از مشاورانش حاضر شد تعدادى از زندانیان خود را به کمک سیف بفرستد، با این توجیه که اگر آنان کشته شدند از شرشان خلاص مى شویم و اگر هم زنده بمانند به پیروزى بزرگى دست یافته ایم .(31)
ایـرانـیـان مـزبـور بـا کـمـک عـربها، حبشیان را شکست دادند و حکومتى دست نشانده خود روى کار آوردنـد کـه تـا ظـهـور پـیامبر خدا(ص ) همچنان برقرار بود؛ و نامه هایى نیز میان حاکم یمن و رسول خدا(ص ) رد بدل شد.(32)
دولتهاى حیره و غسّان

 

دو کـشـور کـوچـک دیگر در حدود صحراى شام به نام حیره و غسّان وجود داشت حیره تابع دولت ایـران و غـسّان تابع دولت روم بوده ، براى دولتهاى متبوع خود در زمان جنگ نقش سپر محافظ را داشـتند و نیز از هجوم قبایل عرب به مرزهاى دو امپراتورى جلوگیرى مى کردند. دولت حیره که در نزدیکى دریاچه نجف و حوالى کوفه (امروزى ) قرار داشت تا زمان ظهور اسلام پا برجا بـود، ولى در هـمـیـن زمـان بـه وسـیـله خـسـرو پـرویـز بـرافـتـاد و بـه ایـن تـرتـیـب سـد حایل میان عربها و امپراتورى ایران برداشته شد.(33)
غـسـانـیـان در شـمـال غـرب شـبـه جـزیره عربى سرزمینى که اکنون شرق اردن نامیده مى شود، سـکـونـت داشـتـنـد. ایـن دولت ، دسـت نـشـانـده امـپراتورى روم بود و تا سالهاى آخر زندگانى رسول خدا(ص ) دوام داشت .(34)
حکومت در حجاز

 

حـجـاز کـه اهمیت خود را مدیون شهرهاى مکه و مدینه مى باشد، سرزمینى با صحراهاى پهناور و خـشـک و بـى آب و عـلف اسـت و جـز انـدکـى آبادانى در آن دیده نمى شود. همین امر باعث شده که سـرزمـیـن مـزبـور در طـول قـرون مـتـمـادى در مقابل حملات جهانگشایانى چون کورش و اسکندر، استقلال خود را حفظ کند.(35)
مـردم ایـن سـرزمـیـن در دوره جـاهلیت به دو صورت بدوى (صحرانشین ) و حضرى (شهرى نشین ) زنـدگـى مـى کـردنـد.(36) نظام حاکم بر آنها نظام قبیله اى بود که تحت فرمان امیر یا رئیـس قـبـیـله اداره مـى شـد. نـا گـفـتـه نـمـانـد کـه تـعـداد افـراد ایـن قبایل کم نبود و گاه به هزاران نفر مى رسید.(37)
نـظـام قـبـیـله اى قوانینى ویژه خود داشت . فردى مى توانست ریاست قبیله را به عهده گیرد که شرایط زیر را دارا باشد:
1 ـ شـرف خـانـوادگـى : رئیـس و امـیـر مـى بـایـسـت از دودمـانـى شـریـف ، نـجـیـب و اصیل باشد.
2 ـ شـجـاعـت : ریـاسـت قـبـیـله بـه فـردى شـجـاع سـپـرده مـى شـد کـه بـتـوانـد در مقابل هجوم بیگانه از کیان قبیله دفاع کند.
3 ـ سـالمـنـدى : حـداقـل سـن بـراى احـراز مـقـام ریـاسـت قـبـیـله چهل سال بود.
4 ـ کـرم و بـخـشـنـدگى : عربها روى این شرط بخصوص تکیه مى کردند. خانه امیر و رئیس ‍ باید چون مهمانخانه اى به روى همه باز مى بود. بدیهى است که چنین امرى نیاز به ثروتى کلان داشت .
5 ـ حـمـایـت از اعـضـاى قـبـیـله : ریـاسـت قـبـیـله بـایـد از حـقـوق تـک تـک افـراد قـبـیله حمایت مى کرد.(38)
مـکـه در دوران جـاهـلیـت بـه واسطه کعبه از اهمیت خاصى برخوردار بود و مرکز دینى عرب به شمار مى رفت چنان که مرکز تجارت و دادوستد نیز بود.(39) از این رو بر سر تسلّط و ریـاسـت بـر ایـن شهر میان قبایل نزاع و در گیرى جریان داشت . آخرین خاندانى که همزمان با بعثت رسول خدا(ص ) ریاست مکه را به دست گرفت قبیله قریش ‍ بود.(40)

 


حاکمیّت قریش

 

قریش از فرزندان حضرت اسماعیل و از نجیب ترین و شریف ترین تیره هاى عرب به شمار مى رونـد. حـاکـمـیـت ایـن خـانـدان در مـکـه بـدسـت قـصـى بـن کـلاب ، جـد چـهـارم پـیـامـبـر(ص ) شـکـل گـرفـت کـار قـصى تا جایى بالا گرفت که بتدریج تمام سرزمین حجاز جزو قلمرو وى گـردیـد.(41) او کـه مـردى شجاع ، کاردان و با تدبیر بود، طایفه قریش را که تا آن روز در کـوهـهاى اطراف مکه پراکنده بودند در بهترین نقاط شهر اسکان داد. در زمان ریاست وى مـنـاصـبـى پدید آمد که تا آن روزگار بى سابقه بود، و حتى پس از ظهوراسلام نیز اجرا مى شد.(42)
مـجـمـوع نـهـادهـا و مـنـصـبـهـایـى کـه در مـکـه وجـود داشـت و قـصـى آنـهـا را تکمیل و قوانین آن را معین و تثبیت کرد، به قرار زیر بود:
1 ـ نـگـهـبـانـى امـوال ـ صـاحـب ایـن مـنصب باید دارایى کعبه را حفظ و نیز نذرهاى عربها براى بتهاى نصب شده در کعبه را جمع آورى کند.(43)
2 ـ پرچمدارى ـ قریش پرچمى به نام ((عقاب )) داشت که به هنگام جنگ به دست یکى از سران سپاه مى دادند.(44)
3 ـ پـرده دارى کـعـبـه ـ مـهـماندارى و سقایت حاجیان ـ این سه مقام در نظر قریش از دیگر منصبها اهـمـیـت بـیـشـتـرى داشت . پرده دارى کعبه به منزله ریاست روحانى مکّه قلمداد مى شد. مهماندارى بـدیـن مـنـوال بـود کـه قریش قبل از مراسم حج از دارایى کعبه و محلهاى دیگر مبلغى به منظور اطـعـام حـجّاج و فقیران به متصدیان رفاده ((مهماندارى )) مى پرداختند تا از مهمانان پذیرایى کنند سقایت یا عهده دارى تامین آب براى حاجیان در آن محیط گرم و کم آب نیز اهمیت ویژه اى داشت .(45)
ایـن سـه مـقـام پـیـش از ظـهـور اسـلام در دسـت افـرادى از بـنـى هـاشـم مـانـنـد عـبـدالمـطـلب ، جدّ رسول خدا(ص ) و پس از وى به دست ابوطالب عموى آن حضرت بود.(46)
4 ـ دارالنـدوه یـا مـجـلس شـورا ـ قصى بن کلاب در کنار کعبه ، خانه اى بنا کرد که در مواقع حـسـّاس سـران قـریـش در آن گـرد آمـده ، بـه مـذاکـره و مـشـورت مـى پـرداخـتـنـد. مراسم امضاى زنـاشـویـیـهـا، گـرفـتـن تـصـمـیـم دربـاره صـلح و جـنگ و دیگر امور مهم در آن مجلس انجام مى شد.(47)
پـس از ظـهـور اسـلام تـعـدادى از ایـن منصبها خود به خود از میان رفت ، چرا که حکومت بر مکّه از شکل قبیله اى درآمد و تحت نظارت حکومت مرکزى مدینه قرار گرفت و کارهاى مربوط به حاجیان نیز زیر نظر حاکم مکه انجام مى شد.
فرمانروایى در مدینه

 

شـهـر مـدیـنـه کـه قـبـل از هـجـرت رسـول خـدا(ص ) یـثـرب نـام داشـت ، مـحـل سـکـونـت دو قـبـیـله اوس و خـزرج و نـیـز تـعـدادى از قبایل یهود بود که از روم بدانجا کوچ کرده بودند. اوس و خزرج دو قبیله بزرگ و بت پرست ایـن شـهـر بـودنـد کـه سـالیـان درازى مـیـان خـود دچـار اخـتـلاف شـده ، بـا یکدیگر زد و خورد داشـتـنـد؛(48) چـنـان کـه یـکـى از انـگـیـزه هـاى دعـوت رسـول خـدا(ص ) بـه آن شـهـر وجـود هـمـیـن اخـتـلافـات و امـیـد رفـع آنـهـا بـه دست آن حضرت بود.(49)
بـنـابـرایـن ، اخـتـلاف میان عربهاى بت پرست با یهودیان از یکسو و اختلاف خودشان با هم از سـوى دیگر، مانع ایجاد یک حاکمیت واحد در آن شهر کوچک بود. تنها پیش از هجرت پیامبر(ص ) بـه ایـن شهر، مردم یثرب درباره ریاست فردى به نام عبدالله اُبَىّ به توافق رسیده بودند که آن هم با آمدن پیامبر خدا به مدینه منتفى شد.(50)
چـنـانـکـه دیـدیـم در شـمـال شبه جزیره عربستان نه سابقه حکومت فراگیرى وجود داشت و نه زمینه آن ؛ سرزمینى بود وسیع با قبایلى پراکنده ، بى هیچ مقدمه لازم براى یک تمدن نیرومند و جهان مشمول .
براستى اسلام براى آن قوم مایه وحدتى متعالى را پدید آورد و آن ایمان به خدا و روز جزا و رسـالت رسـول خـدا بـود و تعصبهاى قبیله اى و خونى را از میان برداشت و تعصّبات قومى و قـبـیـله اى را بـرافـکند و میان مسلمانان از همه قبائل و نژادها و رنگها برادرى و برابرى پدید آورد؛ از این رو حکومت واحد اسلامى بر همه مسلمانان اعم از عرب و عجم و به صورت فراگیر و گسترده پدیدار شد.
اسـلام تمام دستاویزهاى عرب را پاره کرد و فرمان داد تا جملگى به ریسمان الهى چنگ زنند؛ عوامل تفرقه افکن را دور ریخت و ایمانى وحدت آفرین جایگزین آن ساخت و امر فرمود:
((وَاْعتَصِموُا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوُا))(51)
همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید.
اسـلام حـاکمیت را از آن خداوند دانسته ، مؤ منان را موظف ساخت که تنها از خدا و پیامبر خدا(ص ) و حاکمان الهى اطاعت کنند.
قرآن کریم مى فرماید:
((یا اَیُّهَاالَّذِینَ آمَنوُا اَطیعوُاللّه وَ اَطیِعوُاالرَّسوُلَ وَ اوُلِى الاَْمْرِمِنْکُمْ))(52)
اى مؤ منان از خدا و پیامبر و ولى امر خود اطاعت کنید.
جـامـعـه اسـلامى در پرتو تعالیم آسمانى از استقلال و اعتماد به نفس برخوردار شد و مؤ منان فـرمـان یـافـتـنـد تـا حـکـومـت هیچ ستمگر یا غیر مسلمانى را نپذیرند و نیز به نفع هیچ ظالم و خائنى با کسى دشمنى نورزند.
قرآن کریم مى فرماید:
((وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤ مِنِینَ سَبیِلا))(53)
و خداوند هرگز براى کافران به زیان مسلمانان راهى نگشوده است .
همچنین مى فرماید:
((وَ لاتَرْکَنُوا اِلَى الَّذیِنَ ظَلَموُا))(54)
به ستمکاران میل نکنید.
و نیز مى فرماید:
((وَ لاتَکُنْ لِلْخائِنیِنَ خَصیِما))(55)
و به نفع خیانتکاران با کسى به دشمنى بر نخیز.
دین و مذهب در عصر جاهلى

تنوع جغرافیایى ، آمیختگى نژادى ، اختلاف امکانات معیشتى و تفاوت شیوه هاى زندگى در شبه جـزیـره عـربـسـتـان و نـیـز هـمجوارى با یهودیان ، مسیحیان ، زرتشتیان و صابئیان ، گذرگاه بـازرگـانى خلیج فارس به مدیترانه و تحولات تاریخى این سرزمین ، باعث پیدایش ‍ عقاید مـخـتـلف در آن شـد. عـلاوه بـر شـرک و بـت پـرستى که اعتقاد شایع مردم در دوره جاهلیّت بود، دیـنـهـایـى مثل حنیف ، یهودیت ، مسیحیّت ، زرتشتى و ستاره پرستى در جزیرة العرب وجود داشت .(56)
مـرجـع اصـلى ما در این بحث ، قرآن کریم است که از اعتقادات مشرکان و بتهایشان فراوان سخن گـفـتـه ، داسـتـان سـاخـتـن خـانـه کـعـبـه بـه دسـت حـضـرت ابـراهـیـم (ع ) را نقل کرده و نیز گفتگوهاى اهل کتاب و پیامبر (ص ) را بازگو کرده است .
دین حنیف

 

بـر اسـاس قـرآن کـریـم و روایـتـهـاى اسـلامـى ، حضرت ابراهیم (ع )، کعبه را بنا کرد و آیین یـکـتـاپـرسـتـى مـوسوم به حنیف را در مکّه رواج داد. حنیف بودن دین حضرت ابراهیم در قرآن چنین یادآور شده است :
((مـا کـانَ اِبـْراهـیـِمُ یـَهـوُدیـّا وَ لانـَصـْرانـیـّاً وَ لکـِنْ کـانَ حـَنـیـِفـا مـُسـْلِمـا وَ مـا کـانَ مـِنـَ الْمُشْرِکیِنَ))(57)
ابـراهـیـم بـه آیـیـن یـهـود ونصارا نبود لیکن به دین حنیف و مسلمانان بود و از آنان که به خدا شرک آورده اند نبود.
دین حنیف از نظر قرآن کریم داراى چنان اصالتى است که پیامبر اسلام نیز از
جانب خداوند فرمان یافت تا از آن پیروى کند.
((ثُمَّ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ اَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ))(58)
آن گاه بر تو وحى کردیم که (در دعوت به خداپرستى و توحید) از آیین حنیف ابراهیم پیروى کن که او به خداى یکتا شرک نیاورد.
دیـن حـنیف براى مدّتى طولانى در شمال عربستان رواج داشت . با وجود پیدایش ‍ بت پرستى در آن سـرزمـیـن ، مـعـتقدان به این دین حتى در روزگار ظهور اسلام نیز کم و بیش ‍ یافت مى شدند. اینان به خداى یکتا و روز رستاخیز معتقد بودند و مردم را از کارهاى زشت باز مى داشتند و حتى بعضى از آنان بعثت پیامبر(ص ) را بشارت دادند.(59)
بت پرستى

 

بـت پـرسـتـى دیـن شـایـع مـردم شمال عربستان به هنگام ظهور اسلام بود. پیرامون پیدایش و اشاعه آن دو قول بین مورخان اسلامى وجود دارد.
1ـ اولیـن گـروهـى کـه بـت پـرسـتـى را رواج دادنـد، فـرزنـدان اسـمـاعـیـل (ع ) بـودنـد؛ به این ترتیب که پس از فزونى یافتن جمعیتشان مجبور به ترک مکّه بـراى یـافـتـن مـحـلهـاى جدید شدند. اینان در زمان کوچ به سبب احترامى که براى کعبه و حرم قـائل بـودنـد، سـنـگـى از سنگهاى آنرا با خود برده ، هر جا فرود مى آمدند، آن را نصب کرده ، هـمـانـنـد کـعـبه بر گردش طواف مى کردند. تقدیس سنگ رفته رفته بقدرى شایع شد که هر سـنـگـى را کـه خـوش ‍ مى داشتند، مى پرستیدند. بدین ترتیب ، قرنها گذشت و دین ابراهیم و اسـمـاعـیـل بـه بـوتـه فـرامـوشى سپرده شد. با این وجود، مراسم حج همچنان باقى ماند ولى آثارى از شرک نیز در آن راه یافت .(60)
2ـ اولین کسى که بت پرستى را در میان مردم رایج کرد، فردى به نام عمروبن لُحَّى بود. وى از مـکـّه بـه شـام سـفـر کـرد و در آنـجـا دید مردم بتها را مى پرستند. پرسید:اینها چیست که مى پـرسـتـیـد؟ گـفـتـند: بت است که از آنها باران طلب مى کنیم و بر ما مى بارد، از آنان یارى مى طلبیم و ما را یارى مى کنند.
پـس از آنـان تـقـاضـا کـرد کـه بـه او نـیـز بـتـى بـدهـند تا به سرزمین عرب بیاورد و آن را بـپـرسـتند. آنان بت هبل را به او دادند. وى نیز آن را به مکّه آورده ، نصب کرد و به مردم دستور داد تا آن را بپرستند و بزرگ بشمارند.(61)
از پـیـامـبـر(ص ) نـیز روایتى نقل شده که رواج بت پرستى توسط عمرو بن لُحَّى راتایید مى کـنـد.(62) با این وجود، برخى معتقدند که عمرو اولین کسى است که بت را در کعبه نصب کرد وگرنه رواج بت پرستى توسط وى بدون سابقه قبلى در میان مردم امرى دور از ذهن است .(63)اعتقاد عربها به بتها برغم شیوع آن چندان هم راسخ نبود. تعظیم و قربانى کردن براى بتها از روى عـادت بود نه از روى خلوص نیت . بر این اساس ، عرب بر بت خشم مى گرفت و آن را سـنـگـسـار مى کرد و به باد فحش مى گرفت و در هنگام سختى ، بتى را که از آرد و خرما بود مى شکست و مى خورد.(64)
انواع بتها

 

قبایل عرب در شهرها و جاهاى گوناگون بتهاى مخصوص به خود داشتند و کعبه نقطه اى بود که تعداد 360 بت را در آن جاى داده بودند.(65)
نـام بـرخـى از بـتـهـاى مـعـروف عـرب در قـرآن آمـده اسـت مـثـل : ((لات ، عـزى ، مـنـات ، یـغـوث ، یـعـوق ، ودّ، نـسـر، سـواع ، بعل .))
((اَفَرَاَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَنوةَ الثّالِثَةَ الاُْخْرى ))(66)
آیا دو بت لات و عزى را دیدید(که بى اثراست ) ، و منات سومین بت دیگر.
قرآن کریم مى فرماید:
((وَ قالوُا لاتَذَرُنَّ الِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَ دًّا وَلا سُواعا وَ لا یَغوُثَ وَ یَعوُقَ وَ نَسْرا))(67)
و گفتند خدایان خود را رهانکنید و بخصوص دست از پرستش (این پنج بت ) ودّ ، سواع ، یغوث ، یعوق ، و نسر بردارید.

 

همچنین در سوره صافات آمده است :
(( اءَتَدْعوُنَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ اَحْسَنَ الْخالِقیِنَ ))(68)
آیا ( بت ) بعل را مى خوانید و بهترین آفریننده را وا مى گذارید؟!
سـه بـت ((لات ))، ((منات )) و ((عزى )) را ((بنات الله )) یعنى دختران خدا مى نامیدند و بر این بـاور بـودنـد که نزد خدا از آنها شفاعت مى کنند و گاهى اسامى خود را با نام بندگى آنها مى نامیدند مثل عبدالعزى ، عبد ودّ و ... .(69)
قـرآن کـریـم نـظـر عـرب در مـورد پـرسـتـش بتان چنین بیان مى کند که آنان بتها را شفیع نزد خداوند و وسیله نزدیک شدن به او مى دانستند.
قرآن کریم در این باره فرموده است :
(( اَلا لِلّهِ الدّیـنُ الْخـالِصُ وَالَّذیـنَ اتَّخـَذُوا مـِنْ دُونـِهِ اَوْلِیـاءَ ما نَعْبُدُهُمْ اِلاّ لِیُقُرِّبوُنا اِلَى اللّهِ زُلْفى ))(70)
آگاه باشید که دین خالص براى خداست و آنان که غیر خدا را ولى خود گرفتند (گفتند) ما آنها را نمى پرستیم مگر اینکه ما را به درگاه خدا نزدیک گردانند.
نوعى اعتقاد به جبر نیز در عقاید مشرکان دوره جاهلیت دیده مى شود؛ آنجا که مى گفتند: این اراده خداوند است که ما بت مى پرستیم و اگر او نمى خواست ما چیزى را با او شریک نمى گرفتیم .
(( وَ قـالَ الَّذیـنَ اَشـْرَکـوُا لَوْ شـاءَ اللّهُ مـا عـَبـَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَىْءٍ نَحْنُ وَ لا اباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْدُونِهِ مِنْ شَىْءٍ))(71)
و کـسانى که شرک ورزیدند گفتند: اگر خدا مى خواست ما هیچ چیز را غیر او نپرستیده بودیم ، نه ما و نه پدران ما، و هیچ چیز را بدون فرمان او حرام نمى کردیم .
عـرب روزگـار جـاهلیت به قیامت و زنده شدن پس از مرگ اعتقادى نداشت ، پرستش بتها نیز به خـاطـر زنـدگـانـى دنـیـوى بـود. قـرآن کـریـم داسـتـان مـردى را کـه استخوان پوسیده اى نزد پیامبر(ص ) آورد و گفت : آیا خداوند این را دوباره زنده مى کند؟ چنین آورده است :
(( وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَمیمٌ ))(72)
و براى ما مثل آورده ، گفت : استخوانهایى را که پوسیده و خاک شده ، چه کسى زنده مى کند؟ محو بـت پـرسـتـى از جزیرة العرب و استقرار توحید در آن سرزمین را باید از کارهاى شگفت انگیز اسـلام دانـسـت . مـردمـى که بت ، در خانه و صحرا و در سفر و حضر، انیس و مونس آنها بود و در تـمـام امـور زنـدگى شان مؤ ثر شمرده مى شد، بافته هاى فکر و ساخته هاى دست خود را به دور افکنده ، به منادیان توحید خالص بدل شدند. این را بحق باید یک معجزه دانست ؛ معجزه اى که آثارش تا به امروز باقى است و همچنان نیز باقى خواهد ماند. قرآن کریم عالیترین مفاهیم توحید را به آنان القا کرد، و راسخترین اعتقاد به رستخیز را در آنان پدید آورد.
سرنوشت بتها :

 

پـس از ورود رسـول خـدا (ص ) بـه مـدیـنه شکستن بتها به دست خود مردم آغاز شد و بتها طعمه آتـش تـنـور گـردیـد .(73) اوّلیـن بـت بـزرگـى کـه در سـال هـشتم هجرى به دست حضرت على (ع ) سرنگون شد، بت ((منات )) بود. ((منات )) بت مردم مـدیـنـه و در راه مـکـه و مـدینه واقع بود. حضرت على (ع ) به دستور پیامبر(ص ) آن را ویران ساخت و آنچه از نفایس در آن موجود بود، نزد پیامبر(ص ) آورد.(74)
پـس از فـتـح مـکـّه دوره سرنگونى بتها فرا رسید. اوّلین اقدام آن حضرت در هنگام ورود به آن شـهـر، پـاک سـاخـتـن کعبه از لوث بتها بود. آن حضرت پس از طواف کعبه درون آن رفته ، با حربه اى که در دست داشت به کوبیدن بتها پرداخته ، مى فرمود:
((قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهوُقا))(75)
بگو حق آمد و باطل نابود شد، حقا که باطل نابود شدنى است .(76)
بـرخـى از ایـن بـتـها مثل عزى چنان در نزد اعراب عزیز بود که یکى از بت پرستان وقتى خبر انهدامش را شنید، مریض شد و از غصه مرد.(77)
یهود، مسیحیان وصابئان

 

عـلاوه بـر شـرک و بـت پرستى که عقیده غالب مردم جزیرة العرب در دورا ن جاهلیت بود، ادیان آسمانى یهودى و مسیحیت نیز در این سرزمین رایج بود. منشاء و مبداء این دو دین ، دولت روم بود. بـه دنـبـال شورش یهودیان در قرن اوّل میلادى علیه امپراتورى روم ، تعداد زیادى از آنان به سـرزمـیـن عـربـسـتان پناهنده شدند و در مناطقى مثل یثرب ، خیبر و تیما به کار زراعت پرداختند. سـبـب پـنـاه آوردن یـهـودیـان بـه عـربـسـتـان ، وسـعـت ایـن سـرزمـیـن و غـیـر قـابـل تـسخیر بودن آن بود. در حالى که اگر به هر یک از سرزمینهاى شام و آسیاى صغیر و مصر پناه مى بردند؛ دستگیر مى شدند.(78)
یـهـودیان در شبه جزیرة العرب کنیه ربّى (دانشمندان یهود) و مدرسه داشته ، تمام امور دینى شـان را انـجـام مـى دادنـد. از این رو، خود را از عربها برتر مى دانستند و عربها نیز این امر را پذیرفته بودند.(79)
نفوذ مسیحیان از یهود هم بیشتر بود و نجران مرکز عمده آنان در شبه جزیره عربستان به شمار مـى رفـت . تـعـداد زیـادى از عـربـها به این دین گرویده بودند، از جمله بنى حنیفه در یمامه ، غـسـّانـیـهـا در شـمال غربى ، لخمیها در شمال شرقى و عده اى از بنى طى در تیما، کیش مسیحى داشـتـنـد. مـنـشـاء گـسـتـرش ایـن دیـن ، دولت بـیـزانس و دولت حبشه بودند که بشّدت آن را در عربستان ترویج مى کردند.(80)

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 26   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله جاهلیّت در آیینه تاریخ و قرآن