اختصاصی از
فی دوو دانلود مقاله ضرورت معاد به استناد عدالت خداوند دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
اعتقاد به معاد و اعتراف به روز جزا نقش سازنده ای در تربیت جان دارد و فراموشی قیامت و نسیان آخرت چه اثر سوئی در تباهی جان دارد. لذا قرآن کریم خطر تباهی مردم را در اثر فراموشی قیامت میداند فرمود: «بما نسوا یوم الحساب» .
(بمانسوا) سبب آنکه فراموش کردند (یوم الحساب ) روز شمار و جزای کردار و اعراض نمودند از ذکر آن یعنی به جهت مخالفت حق و ملازمت هوای مشعرو نسیان .
اینکه خداوند تعالی افراد نمونه انسانیت را در پرتو یاد معاد به مقام شامخ اخلاص نائل مینماید و میفرماید : این گروه ممتاز چون به یاد قیامت بودند به جایی رسیدهاند که از بندگان خاص خدا به شمار میروند (انا اخلصنا بخالصه ذکری الدار) چون آنها به یک وصف ویژه و خاصی موصوف بودند که آن قیامت بود ، ما آنها را جزو بندگان خالص خود قرار دادیم .
(همانا ما خالص گردانیم ایشان را به خالص کردن یاد انسرای) یعنی قرار دادیم آنان را خالص برای خودمان به اینکه برای ایشان یاد آن سرا خالص باشد.
برهان رحمت که حد وسط آن رحمت خداست ، معنایش این است که رحمت خدا یک وصف عاطفی و انفعالی نیست (ربنا وسعت کل شی رحممه و علما) رحمت خدا ، رحمت انعطافی و انفعالی نیست. رحمت عبارت از عطا کردن هر کمال به هر مستعد و آماده است. هر مستعدی که پذیرای کمال باشد ، مقتضای رحمت الله این است که آن کمال را به این مستعد عطا کند.
این جمله حکایت متن استغفارملائکه است ، ملائکه قبل از در خواست خود نخست خود را به سئه رحمت و علم ستودهاند و اگر در بین این صفات خداوندی رحمت را نام برده و آن را با علم نصیحت کردند، بدین جهت است که خدا را با رحمت خود بر هر محتاجی انعام میکند و با علم خود احتیاج هر محتاجی و مستعد رحمت را تشخیص میدهد.
لذا در سوره انعام جریان معاد را مطرح میکند و میگوید :(کتب علی نفسه الرحمه لیجمعکم الی یوم القیمه لا ریب فیه) چون رحمت را بر خودش تثبیت کرد ، حتما با بشر رحیمانه رفتار میکند و معنای رحمت او هم این است که هر کمالی را به مستعد و آماده آن کمال اعطا میکند و جان انسانی آماده کمال ابدی است و عالم جاوید کمال بشریت است. خدا آن کمال را به بشر اعطا خواهد کرد.
برهان عدالت
خدا عادل است و چون خدا عادل است ظلم در آفرینش نخواهد بود ، و اگر کسی ستم کرد و به کیفرش نرسد ظلم است. اگر کسی خدمت کرده به پاداشش نائل نشود ظلم است. اگر بد و خوب یکنواخت به سر بردند ظلم است، اگر زشت و زیبا یکسان قرار گیرند ظلم است و این با عدل خدا سازگار نیست. خدا چون عادل است یک موطن حسابرسی دارد که به حسابها رسیدگی میکند و در آن محکمه حسابرسی ، در برابر خوبیها پاداش میدهد و در برابر زشتیها کیفر میکند که این باید روشن شود.
قرآن خدا را به عنوان عادل معرفی کرد و ظلم را به عنوان یک وصف سلبی از خدا سلب کرد که: (ولا یظلم ربک احدا) خدا بر احدی ستم نمی کند.
خدای تو بر کسی ظلم نکند. حق او باز نگیرد و نقصان نکند و به گناه کسی دیگر را نگیرد و بار کسی بر کسی دیگر ننهد.
(وما ربک بظلام للعبید ) خدا هرگز به احدی ستم نمی کند چون اگر خدا بخواهد یک ذره ظلم کند آن مقدار اندک فراگیر میشود ، چون یک ذره بی نظمی ، رشته هماهنگ جهان آفرینش را از هم میگسلد و این شیرازه گسیخته میشود و به مرز همه تجاوز میشود ، لذا اگر خدا معاذالله یک لحظه و یا یک ذره ظلم صادر شود ، خدا میشود ظالم. به تعبیر علامه طباطبایی رضوان الله علیه در تفسیر قیم المیزان میفرماید قرآن که فرمود: خدا ظلام نیست نه به این معناست که خداوند زیاد ظلم نمی کند ، زیرا او اصلا ظلم نمی کند ، چه کم و چه زیاد زیرا اگر یک ذره ظلم کند میشود ظالم. چون ظلم یعنی تجاوز از حد وتعدی از مرز اگر یک لحظه مرز بعضی از موجودات آسیب ببیند آن اسیب به همه سرایت میکند ، زیرا آن رشته منسجم و آن رشته هماهنگ اگر یک گوشه اش لطمه ببیند ، همه گوشهها آسیب میبیند. خدا اصلا ظلم نمی کند و عادل است.
وضعیت پروردگار تو ستم کننده (للعبید) مر بندگان را فراخور مکافات نکند و ثواب طاعت کسی را بغیر دهد و بجهت معصیت شخص غیری را عقوبت فرماید.
آن خدایی که ما را به عدل و قسط دعوت کرده است (قل امر ربی بالقسط) به پیامبرش فرمود: بگو پروردگار من مرا به قسط و عدل دعوت کرده است.
بر رسول گرامی (ص) خطاب نموده که حکم فطری دین اسلام را برای جامعه مسلمانان بیان نماید. هم چنانکه پروردگارمردم را در آیه گذشته از هر عمل ناپسند و ستم نهی فرمود به عدالت و میان روی نیز در همه امور تاکید فرموده است.
آن خدایی که هدف رسالت پیام آوران را قسط و عدل مردم میداند (لیقوم الناس بالقسط) هرگز خود ستم نمی کند.
و ما در جهان مییابیم که مردم دو نوعند گروهی عادل و گروهی ظالماند گرچه انبیا اهلی در طی تلاشها موفق شدند عده ای را پارسا و وراسته کنند و عده را به فضائل اخلاقی برسانند و در حیات آنها علم و عدل روشن باشد، ولی متاسفانه در برابر انبیا همواره گروهی بودند که موضع گیری سخت میکرند و سخنان آنها را نادیده میگرفتند و در برابر آنها به مبارزه بر میخواستند. تا جایی که (تقبلون النبیین بغیر الحق) به کشتن ظالمانه انبیا دست درازی کردند. پس مردم در برابر ره آورد انبیا دو دستهاند همانطور که قرآن هم اینها را به دو گروه تقسیم کرد. اگر حساب و جزا و پاداش نباشد، اگر بررسی و رسیدگی نباشد، اگر نیکان هم با مرگ نابود شوند بدان هم با مرگ از بین بروند و حساب و کتاب و پاداش و کیفری نباشد، ظلم لازم میآید زیرا آنکس که برای حفظ قسط و عدل تا مرز شهادت پویا بود و کوشید و آنکه برای از بین بردن قسط و عدل تا کشتن انبیا هم دست و پنجه اش به خون آلوده شد نباید یکسان باشند. پس باید بین اینها امتیازی باشد. این اصل اول مطلب بود اصل دوم آنکه این امتیاز بین پارسا و تبهکار کجاست؟ آن عالمی که بین زشت و زیبا جدایی میاندازد آنجا که به حساب همه میرسند کجاست؟ آیا در همین دنیاست که حقش در کنار باطل زشتش در کنار زیبا تقوایش در برابر نفاق موجود است؟ نه اینجا دار عمل است نه دار جزا اینجا جای امتحان است نه جای داوری، اینجا محل آزمایش است نه موطن مجازات. احیانا گوشههایی از جزا و پاداش و کیفر، در جهان طبیعت رخ نشان میدهد ولی این نشاه عالم جزا نیست. زیرا در این دنیا عصیان کتمان، تحریف و هر گونه خلافی ممکن است، چون عالم عالم امکان و عالم حرکت و عالم تکلیف است. پس دنیا دار مجازات نخواهد بود. دار جزا داری است غیر از دار دنیا، روی همین اصل نه میشود موطن جزا را قبل از مرگ دانست و نه میشود موقف جزا را بعد از مرگ در همین دنیا به صورت تناسخ دانست. چون گذشته از اینکه تناسخ محال است، دنیا نمی تواند ظرف مجازات باشد، زیرا دنیا ظرف آزمایش است. هر آسیبی که میرسد انسان در مقابل میتواند عکس العمل خوب داشته باشد. پس دنیا نمی تواند ظرف مجازات باشد، زیرا دنیا ظرف آزمایش است. هر آسیبی که میرسد انسان در مقابل میتواند عکس العمل خوب داشته باشد. پس دنیا نمی تواند دار جزا باشد. طبق این اصول که باید بین بدان و خوبان فرقی باشد، نیکان باید به پاداششان و بدان باید به کیفرشان برسند و از طرفی دنیا نمی تواند دار جزا باشد گرچه به نحو تناسخ محال باشد، پس عالمی لازم است که در آن عالم به تمام اعمال و به اعمال همه انسانها برسند و در آن روز چیزی کتمان نشود و عصیان در آن روز راه نداشته باشد، و آن روز روز فراموشی نباشد، روز ظهور عدل و حق باشد و عمل را با حق بسنجند تا به پاداش نیکان و کیفر بدان رسیدگی کنند. خدا از این معنا به عنوان یک امر ضروری یاد میکند که در اثر عدل الهی روز معاد ضروری است چون خدا عادل است پس قیامت ضروری است اصل طرح قیامت در نظام کلی هستی ضروری است. و ممکن نیست روز حساب و روز پاداش و کیفر محقق نشود و این نقشه پیاد ه نشود. زیرا نه مانعی از درون جان است و نه مزاحمی از بیرون. درجان آفرینش چیزی نیست که جلوی اعمال عدل الهی را بگیرد نه جوامع انسان که باید به محکمه عدل احضار شوند و نه موجودات دیگری فرض میشود که جلوی ظهور عدل خدا را بگیرند. اگر خدا عنی عن العالمین است در اجرای عدالت نیازی به احدی ندارد. و اگر خدا واحد و قهار است در قلمرو نفوذ اراده خدا احدی نفوذ ندارد. خدا در اجرای عدلش نه به غیر نیاز دارد و نه غیر میتواند مزاحم کار خدا باشد.
و میکشتند پیغمبران را بدون آنکه با اعتقاد ایشان مستحق قتل شده باشند و چون اخلاف راضی با فعال اسلاف خود میباشند بنابر این دلیل جزیه یهودان این زمان را انکار آیات و قتل انبیا گردانید.
در اثر غوطه وری در شهوات و کفر بایات پیامبران و مصلحین عالی قدر را که بدستگیری و هشیاری آنان میشتابند چون معارض با هواها و شهوات آنها هستند بناحق میکنند و اگر هم بظاهر نکشند پیوسته دعوت و صدای آنها را خاموش میکنند.
غیری در جهان نیست، چون خداست و اسماء حسنای خدا و آیات الهی که (کل اتوه داخرین) همه خاضع و خاشع پیشگاه الهی اند.
و همه مردمان آیندگان بموقف بعد از نفخه ثالثه و حفظ استو خواند بصیغه جمع ماضی بمعنی مستقبل یعنی همه بیایند به عرصه گاه و یا راجع شود به امر او. در حالی که خوارشدگان باشند و مطیع و منقاد و ذلیل او.
روی این دو معنا و دو امر ، تعبیر بلند قرآن کریم درباره قیامت این است (ان الساعه الاتیه لا ریب فیها) قیامت آمدنی است شک بردار نیست.
(و ان ساعته آتیه) و ایراد این دلایل بواسطه آن است که تا بدانند این معنی را که قیامت آینده است . لاریب فیها، هیچ ریبی و شکی در آمدن آن نیست.
همانطور که وجود خدا و در وحی حدا تردیدی نیست (ذلک الکتاب لاریب فیه) در حقانیت قیامت و حتمی بودن معاد هم تردید و شکی نیست.
ذلک از اسمای اشاره مفرد مذکر است و اسم اشاره ذا و کاف برای خطاب و لام برای تاکید است و این اسم اشاره برای بعید است چنانچه ذاک برای متوسط و هذا برای اشاره به غریب میباشد. و در قرآن هم اسم اشاره بعید بر قرآن اطلاق شده مانند همین آیه و اسم اشاره غریب مانند هذا (کتابنا ینطق علیکم بلحق و شاید از جهت علو مقام و عظمت شان و رفعت درجه قران به اشاره بعید از آن تعریف نموده و به واسطه وصول و نزول به فهم مسلمانان به اشاره قریب اشاره نموده است.
در برهان حقیقت آنجا که حد وسطش ظهور حق و حقیقت بود این مطلب مبسوطا بیان شد که اگر خدا قیامت را به عنوان روز حق معرفی کرد (ذلک الیوم الحق فمن شاء اتخذ الی ربه مابا) به این معنی است که تمام واحدهای تشکیل دهنده روز قیامت حقند ، یعنی ترازو حق است و عمل را با حق میسنجند.
ذلک الیوم الحق یعنی این روز حق است و شکی در وقوع و وجود آن که قیامت است نیست، فمن شا اتخذ الی ربهی معابا پس هر کس بخواهد که به سوی پروردگار خود مرجعی بگیرد یعنی برای طاعت خدا و معنایش این است پس هر کس بخواهد عمل صالح انجام دهد که به سوی پروردگار خود برگردد پس البته علتها برطرف و راهها اشکار و پیغمبران تبلیغ رسالت نمودند.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 32 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود با لینک مستقیم
دانلود مقاله ضرورت معاد به استناد عدالت خداوند