مشخصات این فایل
عنوان: انتظار بشر از دین
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 31
این مقاله درمورد انتظار بشر از دین می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله انتظار بشر از دین می خوانید :
به نظر شما، انتظار ما انسانها از دین چیست؟
ما انسانها، در طی زندگی اینجهانی و دنیوی، همواره، خود را در اوضاع و احوالی نامطلوب مییابیم .این زندگی آگنده است از دردها و رنجهای جسمانی، روحی، فردی، و جمعی؛ و این واقعیت با چنان وضوح و بداهتی مشهود و معلومِ یکایکِ ما انسانهاست که کسی در آن چون و چرا ندارد و، در نتیجه، کسی هم خود را محتاج اقامه حجت و دلیل بر آن نمیبیند و حتی میتوان گفت که هر گونه شرح و بسط و تفصیل و اطناب در باب آن نه فقط چیزی بر معلومات مخاطب نمیافزاید بلکه از شدتِ وضوح و ظهورِ این واقعیت همیشگی و همهجایی و همگانی میکاهد. امورِ واقعِ دردانگیز و رنجآور را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: یکی آن گروه از امور واقع دردانگیز و رنجآور که تغییرپذیر و، به تعبیری، قابلِ اِمحاءاند، و دیگری آن گروه که چنین نیستند .این که هر امر واقع دردانگیز و رنجآوری متعلق به کدامیک از این دو گروه باشد، البته، بستگی تمام عیاری دارد به زمان و زمانهای که بشر در آن میزید؛ به عبارت دقیقتر، بستگی دارد به میزان پیشرفت علمی و فکری بشر در هر عصر .ممکن است در عصری تغییر و امحاء یک امر واقع در حدِ وُسعِ بشر نباشد، اما در عصری متأخرتر، به یُمنِ پیشرفت علوم و معارف بشری، آن تغییر و امحاء مقدور و میسور گردد. ناگفته پیداست که از این قول نمیتوان لزوماً نتیجه گرفت که هرچه زمان میگذرد و پیشرفت علمی و فکری بشر، و به تَبَعِ آن فنون و صناعات و اسباب و آلات او، بیشتر میشود از شمار امور واقع دردانگیز و رنجآور میکاهد، زیرا ممکن است ـ و این امر امکانی به وقوع هم پیوسته است ـ که گذر زمان، از سویی، بعضی از تغییرناپذیرهای قبلی را تغییرپذیر و، طبعاً، نابود کند و، از سوی دیگر، پارهای امور جدید پدید آورد که موجِبِ درد و رنج بشر گردند .و، به هر حال، همیشه آدمی گرفتار درد و رنجهایی بوده است، و هست، و خواهد بود که عِلَل و موجباتِ آنها را نمیتوانسته است از میان بردارد، و نمیتواند، و نخواهد توانست .آدمی حقیقتطَلَب است و این امر که امکان دارد و بلکه بسیار محتمل است که دستخوش جهل و خطا و وهم باشد او را آزار میدهد؛ خیرخواه، و به تعبیری عصمتجو، است و این امر که ممکن و بسیار محتمل است که دچار بدکرداری و نادرستی شده باشد او را آزرده میکند؛ خواستار خلاقیت است و این که فرصت و مَجال بسا کارها که میخواهد کرد را ندارد آزردهاش میکند؛ جاودانگیجوست و واقعیت مرگ “جسمانی” او را میآزارد؛ زیادهطلب، و به عبارتی بینهایتطلب، است و نقصانها و محدودیتها موجب درد و رنج او میشوند؛ تنهاست و از احساس تنهایی در رنج است؛ از این که میبیند که از حیث همان سرمایههای نخستین که با آنها پای به این جهان گذاشته است با دیگران تفاوت دارد و تُنُکمایهتر از آنان است رنج میبرد و کیست آن که هیچ کس دیگری را از خود پُرمایهتر نبیند؟ و… اینهاست بخشی از ماندگارترین موجِباتِ درد و رنج آدمی .اما، از طرف دیگر، همین درد و رنجهای ماندگار، که ماندگاری و پایاییشان معلول پایایی علل آنهاست، اگرچه نابودشدنی نیستند، ممکن است تحملپذیر و هموار شوند؛ و تحملپذیری و همواری درد و رنج بدین معناست که آنچه در ساحت و لایهای از وجود انسان درد است و رنج در ساحت و لایهای ژرفتر و والاتر متعلقِ رضا، و حتی رغبت، واقع گردد. اما این امر، یعنی تحملپذیری و همواری درد و رنجهای ماندگار، تنها در صورتی امکان وقوع دارد که درد و رنجها معنا بیابند .معنایافتگی درد و رنج همان و مورد رضا و رغبت قرار گرفتنِ آن همان .فرق کسی که، فیالمثل، خودآگاهانه و خودخواسته گرسنگی میکشد و کسی که نه از سرِ علم و عَمد بلکه از سر ناچاری تن به گرسنگی میدهد در این است که اولی برای رنج ناشی از گرسنگیاش معنایی یافته است و دومی نه؛ و هم از این روست که قدرت تحملی در اولی، متناسب با قدر و عظمت معنایی که حالت گرسنگی برای او دارد، هست که در دومی نیست.
پس از تمهید این مقدمات، میتوان گفت که انتظار ما انسانها از دین این است که دین به درد و رنجهای ما، و به تعبیری عامتر به زندگی ما، معنا بدهد، و با معنا دادن به درد و رنجهای ما، ما را از آنها، به تعبیری، برهاند و به اوضاع و احوالی مطلوب برساند. از این رو، بجاست اگر مدعی شویم که انتظار آدمیان از دین این است که آنان را از وضع و حالِ موجودِ نامطلوب به وضع و حالِ مطلوبِ مفقود برساند، از این راه که به زندگی معنا ببخشد و عدم مطلوبیت آن را بزداید.
در این موضع چند نکته شایان ذکر است: نخست این که: ممکن است، با توجه به این که بعضی از صاحبنظران در مطالعات تطبیقی ادیان گفتهاند که نقطه شروع آیین بودا رنج است و حال آن که نقطه شروع مسیحیت گناه است و نقطه شروع اسلام و آیین هندو، یعنی جدیدترین و قدیمیترین ادیان، خودِ انسان است
و نیز با توجه به تأکید آیین بودا بر راه رهایی از رنج، گمان رود که جوابی که، در اینجا، به سؤال “انتظار ما انسانها از دین چیست؟”،
داده شده جوابی است موافق مشرب بودا .اما، گذشته از این که حق و حقیقت نه شرقی است و نه غربی و صرفِ انتسابِ جواب به، فیالمثل، بودا موجب سقم یا صحت آن نمیشود، باید دانست که اختلاف آیین بودا با سایر ادیان بیشتر بر سَرِ خاستگاه رنج است و راه رهایی از آن، نه خودِ آن.
دوم این که نباید گمان بُرد که اگر انتظار بشر از دین این است که به زندگی معنا دهد، بسیاری از احکام و تعالیم موجود در کُتُبِ مقدسِ ادیانِ مختلف زاید و بیهوده است، چرا که به معنا دادن به زندگی ربطی ندارد؛ زیرا درست است که ادیان به پرسشهایی از قبیلِ ما از کجا آمدهایم؟ به کجا خواهیم رفت؟ در کجاییم؟ در فاصله میان زایش و مرگ چه باید بکنیم و چه باید بشویم؟ هم میپردازند، اما، میتوان گفت که همه این قبیل مسائل هم تمهید مقدمه میکنند برای جواب آن مسأله عظیمِ معنای زندگی و درد و رنج .مثلاً نظریه تناسخ در ادیان هندی در صدد توجیه نابرابریهای عظیمی است که انسانها، به هنگام ولادت، با یکدیگر دارند: (شخصی با بدن سالم و بهره هوشی بالا به دنیا میآید، با پدر و مادری مهربان و دارای درآمدی سرشار، در جامعهای پیشرفته و مرفه، بطوری که همه گنجینه فرهنگ بشری در اختیار کسی است که، به همین سَبَب، آزادی چشمگیری در گزینش شیوه زندگی خود دارد. شخص دیگری با بدن علیل و بهره هوشی پایین به دنیا میآید، با پدر و مادری نامهربان، کمدرآمد و نافرهیخته، در جامعهای که، در آن، شخص مذکور احتمال قوی میرود که جنایتکار شود و به مرگ زودرس و فجیع بمیرد .آیا عادلانه است که این دو شخص با سرمایههایی تا این حد نابرابر به دنیا بیایند؟ اگر هر وقت که نطفه طفل جدیدی منعقد میشود نَفس جدیدی خَلق میگردد، آیا میتوان خالق را، که سَببَ سازِ مَواهِبِ نابرابرِ همه نفوس است، مهربان دانست؟ هرچه بیشتر درباره نابرابریهایِ فاحشِ آدمیان به هنگام ولادت، و درباره این اصل مفروض و مسلم دینی ما غربیان که انسانها را خدا با این وضع و حالهای متفاوت آفریده است، میاندیشیم احتمال بیشتری میرود که بیعدالتیهای عظیمی در این کار ببینیم.
(Hick, John H., Philosophy of Religion, 3rd ed., Prentice-Hall, Inc., 1983, pp.133-4)
نظریه تناسخ، برای توجیه این نابرابریهای چشمگیر، میگوید: «ما همگی زندگیهای قبلیای داشتهایم و وضع و حال زندگی کنونیمان نتیجه مستقیم زندگیهای سابق ماست .پس هیچ نوع بُلهوسی، بینظمی و اغتشاش، و بیعدالتیای در نابرابرهایی سرنوشت ما آدمیان نیست، بلکه فقط علت و معلول در کار است، و اکنون چیزی را میدرویم که خودمان در گذشته کاشتهایم .خودِ اصیلِ ما در طول زندگیهای گونهگون میپاید و مُدام از نو به دنیا میآید یا تناسخ میپذیرد و چند و چون کل افعال او در هر یک از این زندگیهای وضع و حال زندگی بعدیش را تعیین میکند.» (Ibid, p. 134.) فِعلاً با قدرتِ اقناعِ این راهحل کاری ندارم. فقط میخواهم نشان دهم که چگونه پرداختن به مسأله “از کجا آمده ایم؟” میتواند در خدمتِ معنادار ساختنِ یکی از درد و رنجهای همیشگی ما انسانها باشد، یعنی درد و رنج ناشی از مشاهده نابرابری سرمایههای نخستین .نظریه گناه ذاتی یا فطری در مسیحیت هم برای معنادار ساختن بعضی از درد و رنجهای دیگر ماست.
سِدیگر آن که مراد از معنابخشیِ دین به درد و رنجها و زندگی ما، چنانکه معلوم است، بخشی از مسأله معنای وجود است که به وجود و حیاتِ منِ آدمی ناظر است، نه آن بخش از این مسأله که به جهان هستی، به طور کلی، نظر دارد .به عبارت دقیقتر، آنچه مقصود اصلی ماست معنایافتگی زندگی خودمان است؛ و اگر احیاناً به معنا و فلسفه وجودی سایر اجزاء عالَمِ وجود هم بپردازیم به طفیل همان مقصود اصلی و به قدری است که در حل مسأله اصلی ضرورت دارد. برای تفصیل این سخن، رجوع کنید، از جمله، به:
(Britton, Karl, Philosophy and the Meaning of life, Combridge: Combridge University Press, 1971) ,Chs 1 and 9(.
دانلود تحقیق انتظار بشر از دین