در« برهان قاطع »آمده است : «کاش به معنی کاشکی ، خواهش ، آرزو ، افسوس
و مخفف کاشان هم هست و آن شهری است معروف ازعراق .2 »
شهرستان کاشان ، یکی ا زشهرستان های استان اصفهان است .
این شهرستان ازطرف شمال به شهرستان گرمسار ودریاچه قم (دریاچه نمک )
وازطرف شمال غربی به شهرستان قم ، و از طرف مشرق به شهرستان اردستان ،
و از طرف جنوب به شهرستان نطنزو بخش میمه * ، و از طرف مغرب به
شهرستان دلیجان محدود است . شمال و مشرق شهرستان کاشان به کویر محدود
می شود .
در حفاریهایی که توسط باستانشناسان در تپۀ « سیلک » درچهار کیلومتری غرب شهر
کاشان به عمل آمد ه ، طبقات گوناگونی مشاهده شده است که نمودار زندگی متفاوت
انسانها در هزاران سال قبل از میلاد مسیح می با شد . درآنجا حتی نشانهایی از
تمدنهای اولیه بشری به دست آمده است . بعید نیست که نام « کاشی » و« کاشان »
ازقوم « کاسی » و « کاسیان » گرفته شده باشد . « کاسیان » در نیمۀ دوم هزاره دوم
قبل ازمیلاد . درحدود مغرب « نجدایران* » زندگی میکردند وممکن است که اصطلاح
«کاسی » ، مفهوم نژادی وسیعتری از تسمیۀ « قوم واحد درمیان اقوام زاگرس »
داشته باشد
- شعر از شیبانی کاشانی ، شاعر دورهء قاجاریه .
- برهان قاطع ، جلد سوم ، صفحه 1566 و منظور از عراق ، عراق عجم است .
منظور آنکه شاید علاوه بر کوههای زاگرس ، کاسیها در سایر نقاط ایران نیز سکنی
داشته اند . یا اگر سکنی نداشته اند ، اقلاً ارتباط داشتند و این نام به محلهای مختلفی
در گوشه و کنار ایران اطلاق شده است 10
در « تاریخ کاشان » دربارۀ وجه تسمیه این شهر چنین آمده است : « کاشان در کتب
قدیمی « قاشان » و « قاسان » هم ضبط شده است ، این هر دو معرّب کاشان است .
در زمان قدیم نام این ولایت « چهل حصاران » بود و قلعه و برج و بارو نداشت .
هنگامی که « زبیده خاتون » همسر « هارون الرشید » از این محل عبور می کرد ،
مردم از او خواستند که درآنجا برای مقابله به حملات دیلمان ، برج وبارو ساخته شود .
. در ساعت سعد ، چنانکه معهود است از برای علامت و آثار طول و عرض و وضع
هر بنایی ، کاه یا گچ یا خاکستر ریختند ، و بنیاد قلعه بندی این بلده را کاه فشاندند .
لهذا به « کاه فشان » موسوم گشت و بر اثر کثرت استعمال ، پارسیان « کاشانش »
گویند . کاشان در قدیم جزو « دارالایمان » بود قم بود . بعضی از قراء و توابع
کاشان که در جانب اصفهان است ، جزء اصفهان بود . ولی در دوره صفویه ،
کاشان جزء اصفهان محسوب می شد و در دورۀ قاجاریه جزء قم بود . 2»
درهمان کتاب به نقل از« تاریخ قم » نوشته شده است :« قاسان ، را نام نهادند به
رودخانه ای که آن را به زبان عجم « کاسه» گویند وگویند که « قاسان » دریا
بوده است وآن را«کاسه رود » خوانده اند .3»
وجه تسمیه مربوط به مسافرت زبیده خاتون به کاشان و کاه فشاندن ، چندان صحیح
به نظر نمی آید ، زیرا اولا ً، در تمام نقاط برای آنکه جای بنا مشخص وپی ریزی
ساختمانها و شهر معلوم شود ، گچ یا کاه میریختند . این موضوع تنها مختص کاشان
نیست . ثانیاً ، مسافرت « زبیده خاتون » به کاشان صحّت تاریخی چندانی ندارد .
به هر جهت شما خوانندۀ عزیز مختار هستید هر وجه تسمیه ای را که از نظر عقل
و منطق صحیح تشخیص می دهید ، قبول بفرمایید .
« ابن حوقل » جغرافیا نویس قرن چهارم هجری دربارۀ کاشان چنین نوشته است :
« کاشان ( قاسان ) شهر کوچکی است و بناهای آن از گل ساخته شده و همۀ شهرهای
جبال جزء ری چنین است » 4
- فرهنگ معین ، جلد ششم ، صفحه 1518 ، 1520 .
2 و 3 ) تاریخ کاشان ، ن . ک صفحات 6 ، 7 ، 8 ، 34
4 ) صورة الارض ، صفحه 114
در « خلاصة البلدان » آمده است : « کاشان در قدیم چندان شهریتی نداشت و قصبه و
رستاقی از توابع بلدۀ قم بود و در تواریخ مذکور است که « قاسان » نام رودخانه ای
بود که آن را به زبان فارسی کاشان می خواندند ، و الحال آن رودخانه خشک است و
به جای آن شهر بنا شده است ، بعضی دیگر گفته اند که « قاسان » نام شطی بوده که
به فارسی « کاس رود » می خواندند . بعد از آنکه آب شط شروع به خشکی نمود .
اول موضوع قریه ، « بطریده » که الحال به « بدریه » مشهور است ، ظاهر شد .
آنجا بلند ترین موضع آن رود بود و بعد از ان موضع ، قریۀ « درام » ظاهر شد .
بعضی گفته اند آن را « قاسان اکبر » بنا نهاد و به نام خود خواند . » 1
« مقدسی » ، کاان را شهری نامور و کهنسال در مرکز کویر می داند و می گوید :
« پیرامون آن کشتزارهای آباد و کاریزها فراوان دارد . در ساختن قمقمه ماهرند و
در آنجا نوعی ، « طلخون » ( ترخون ) دیدم که مانندش ندیده بودم . مرکز هلوی
خوب است . عقربهای شگفت انگیز دارد . شنیدم که « ابوموسی اشعری » هنگامی
که از گشودن شهر در ماند ، گژدمهای زهرآگین از « نصیبین » درکوزه ها بیاورد
وبه درون دژپرتاب همی کرد تا مدافعان ازآن بجستند وشهرخود تسلیم دشمن کردند. »2
لازم به تذکر است که در زمان قدیم ، برای تصرّف شهرها دست به هرحیله ای می زدند
ولی بنده مطلبی را که « مقدسی » درباره کژدمهای زهرآگین « نصیبین » ذکر کرده
است ، در هیچ مأخذ دیگری ندیده ام .
در « تقویم البلدان » به نقل از « العزیزی » نوشته شده است : « قاشان شهری است پر
نعمت در وسط بلاد « جبل » . 3 خراجش به خراج قم افزوده شود . » 4 و به نقل از
« اللباب » کفته شده است : « کاشان شهری است نزدیک قم و مردمانش شیعی هستند .
جماعتی از علما به آن منسوبند . 5 »
« حمد الله مستوفی » درقرن هشتم هجری از جمله کسانی است که بنای شهر را به
« زبیده خاتون » منکوحۀ * « هارون الرشید » نسبت می دهد و می گوید : « بر
ظاهر آن قلعه ای گلین است که آن را « فین » خوانند . هوایش گرمسیر و آبش از
کاریز « فین » و رودی است که از « قهرود » و « نیاسر» آید . به زمستان هوای
آنجا سرد می شود و مانند ساوه ، یخ آب در چاه بندند تا به هنگام گرما باز دهد . » 1
معلوم می شود که این کار یخ آب بستن درچاهها ، درآن زمان مخصوصاً درمناطق
کویری معمول و متداول بوده است . « حمد الله مستوفی » اضافه می کند :
« از میوه هایش خربوزه و انگور است .
مردم آنجا شیعۀ اثنی عشری و اکثرشان حکیم وضع و لطیف طبع هستند . در آنجا ،
جهّال * و بطّال * کمتر باشند . از حشرات ، عقرب در آنجا بسیار بود و قتال * باشد
و گویند غریب را کمتر زخم زند . » 2
اکنون که سخن از عقرب کاشان به میان آمد ، بیتی از« قطران تبریزی » دراین باره
نقل می کنیم :
ولی * را گنج بی رنجی ، عدو * را رنج بی گنجی
یکی را کژدم کاشان ، یکی را زر کاشانی
در نیمۀ دوم قرن نهم و نیمۀ قرن دهم هجری ، پارچه های ابریشمی کاشان شهرت بسیار
داشت و شهر نیز پر جمعیّت بود . پارچه ابریشمی و نخی چندان فراوان به دست می آمد
که در یک روز هر کسی می توانست از این پارچه ها تا ارزش ده هزار دوکات فراهم
کند . پیرامون شهر نزدیک سه میل و دارای حصار و حومه ای زیبا و وسیع بود . 3
امّا متأسفانه در نیمۀ دوم قرن دهم ( 982 ه . ق ) شهر کاشان و روستای « فین » دچار
زلزلۀ ویران کننده ای شدند و خانه ها و بازار شهر خراب گشت . در این زلزله ، بیشتر
قریۀ « فین » دچار خرابی شد ، ولی زلزله ای که در سال 1192 ه . ق در شهر کاشان
اتفاق افتاد ، بسیار شدیدتر و ویران کننده تر بود . به طوری که « صباحی بیدگلی »
می گوید :
کوچه و بازار آن شد آنچنان ویران که کس
فرق نتوانست کردن این کدام است ، آن کدام
شامل 50 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود تحقیق درباره کاشان