مشخصات این فایل
عنوان: روانشناسی
فرمت فایل :word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 22
این مقاله درمورد روانشناسی می باشد.
بخشی از تیترها به همراه مختصری از توضیحات هر تیتر از مقاله روانشناسی
تحول روانشناسی نوین
با گفتن اینکه روانشناسی هم یکی از قدیمیترین نظامهای علمی و هم یکی از جدیدترین آنهاست، ما با یک تناقض، یک تضاد آشکار شروع میکنیم. ما همواره از رفتار خودمان در شگفت بودهایم و اندیشههای مربوط به ماهیت انسان بسیاری از کتابهای مذهبی و فلسفی ما را پر کرده است. حتی در قرنهای چهارم و پنجم پیش از میلاد مسیح، افلاطون، ارسطو و دیگر دانشمندان یونان باستان با بسیاری از مسائلی که روانشناسان امروزی با آنها سروکار دارند دست و پنجه نرم میکردند، مسائلی مانند حافظه، یادگیری، انگیزش، ادراک، خواب دیدن و رفتار نابهنجار. بنابراین، در موضوع روانشناسی بین گذشته و حال یک استمرار بنیادی وجود داشته است.
اگرچه پیشینه منادیان اندیشهورز روانشناسی به قدمت هر نظام علمی دیگری است، گفته شده که رویکرد نوین به روانشناسی از سال 1879، یعنی اندکی بیش از صد سال پیش، شروع شده است.
تا ربع آخر قرن نوزدهم فیلسوفان ماهیت انسان را از راه گمانهزنی، کشف و شهود و تعمیم مبتنی بر تجارب محدود خود مطالعه میکردند. دگرگونی زمانی رخ داد که فیلسوفان کاربرد ابزارها و روشهایی را که موفقیت آنها قبلاً در علوم طبیعی و زیستشناسی ثابت شده بود برای یافتن پاسخگویی به پرسشهای طرح شده در مورد ماهیت انسان آغاز کردند. .....(ادامه دارد)
تأسیس رسمی روانشناسی
در نیمه قرن نوزدهم، روشهای علوم طبیعی برای تحقیق درباره پدیدههای ذهنی محض بهطور معمول به کار میرفتند. تا این زمان فنون لازم تدوین، ابزارهایی طراحی، کتابهای مهمی نوشته و علایق گستردهای برانگیخته شده بودند. فلسفه تجربهگرایی بریتانیایی و فعالیتهای ستارهشناسی اهمیت حواس را مورد تأکید قرار میدادند و دانشمندان آلمانی چگونگی کارکرد حواس را توصیف میکردند. روح اثباتگرایی زمان، هماهنگی بین این دو خط فکری را تشویق میکرد. اما چیزی که هنوز کم بود وجود کسی بود که آنها را به هم نزدیک سازد و در یک کلمه، علم نوین را بنیانگذاری کند. این گام نهایی توسط ویلهلم وونت برداشته شد.
وونت بنیانگذار روانشناسی به عنوان یک نظام علمی رسمی است. وی اولین آزمایشگاه را تأسیس کرد، سردبیر نخستین مجله روانشناسی بود و روانشناسی آزمایشی را به عنوان یک علم آغاز کرد. زمینههایی را که مورد پژوهش قرار داد ـ ازجمله احساس و ادراک، توجه، احساس درونی، واکنش و تداعی ـ فصلهای اساسی کتابهای درسی شدند که میبایست نوشته شوند. اینکه تاریخ روانشناسی پس از وونت شاهد مخالفتهای زیادی درباره دیدگاه روانشناسی او بوده است از موفقیتها و خدمتهای وی به عنوان بنیانگذار روانشناسی چیزی نمیکاهد. .....(ادامه دارد)
مکتبهای فکری در تکامل روانشناسی نوین
در خلال سالهای اولیه تکامل روانشناسی به عنوان یک نظام علمی مستقل، یعنی در ربع آخر قرن نوزدهم، جهت روانشناسی جدید به مقدار جدیدی به وسیله ویلهلم وونت، یک روانشناس آلمانی، که اندیشههای مشخصی درباره چگونگی شکل این علم جدید ـ علم جدید او ـ داشت تحت تأثیر قرار گرفت . او هدفها و موضوع، روش پژوهش و عناوینی که باید مورد پژوهش قرار میگرفتند را تعیین کرد. البته او تحت تأثیر روح زمان خود و جریانهای فکری موجود در فلسفه و روانشناسی قرار داشت. با وجود این، وونت در نقش خود به عنوان عامل روح زمان خطوط فکری گوناگون فلسفی و علمی را درهم ادغام کرد. به این دلیل که او هدایتکننده امری اجتنابناپذیر بود روانشناسی برای مدتی در تصور او شکل گرفت.
مدتی نگذشته بود که اوضاع تغییر کرد. در بین روانشناسان که تعدادشان رو به افزایش بود اختلاف نظر بروز کرد. اندیشههای تازه در سایر علوم و در فرهنگ عموم رو به پیشرفت بود. با انعکاس یافتن این جریانهای جدید فکری، بعضی از روانشناسان با طرز فکر وونت در مورد روانشناسی مخالفت کردند و نظرهای خود را ابراز داشتند. با شروع قرن بیستم، چندین نظام و مکتب فکری به سختی با یکدیگر همزیستی داشتند. در اساس میتوانیم آنها را تعاریف مختلف ماهیت روانشناسی بدانیم. .....(ادامه دارد)
خدمتهای تجربهگرایی به روانشناسی
با توسعه تجربهگرایی، فلاسفه رویکردهای گذشته نسبت به دانش را کنار گذاشتند. هرچند آنان هنوز هم با بسیاری از همان مسائل سر و کار داشتند، اما رویکرد آنان به این مسائل جزءنگری، ماشینگرایی و اثباتگرایی بود.
تأکیدهای تجربهگرایی را مجدداً مورد توجه قرار دهید: نقش اولیه فرآیندهای احساسی، تجزیه تجربههای هشیار به عناصر، ترکیب عناصر برای تشکیل تجارب پیچیده از راه مکانیسم تداعی و عطف توجه به فرآیندهای هشیار. نقش عمدهای که تجربهگرایی در شکل دادن به علم نوین روانشناسی بازی کرد به زودی روشن خواهد شد. خواهیم دید که مسائل مورد علاقه تجربهگرایان موضوع اصلی روانشناسی را تشکیل داد .....(ادامه دارد)
پژوهش درباره کارکردهای مغز
چندین نفر از فیزیولوژیستهای اولیه خدمتهای قابل توجهی به مطالعه درباره کارکردهای مغز کرده بودند. کار آنان به سبب کشف مناطق خاص مغز و توسعه روشهای تحقیق که بعدها بهطور گستردهای در روانشناسی فیزیولوژیکی به کار بسته شد برای روانشناسی اهمیت دارد. یکی از پیشروان پژوهش درباره رفتار بازتابی یک پزشک اسکاتلندی به نام مارشال هال (1857ـ1790) بود که در لندن کار میکرد. هال مشاهده کرد چنانچه پایانههای عصبی حیواناتی که سرشان از تن جدا شده است در معرض تحریک قرار گیرند تا مدتی به حرکت خود ادامه میدهند او چنین نتیجه گرفت که سطوح مختلف رفتار به قسمتهای مختلف مغز و نظام عصبی وابسته است. او به ویژه چنین فرض کرد که حرکت ارادی به مخ، حرکت بازتابی به نخاع، حرکت غیرارادی به تحریک مستقیم ساختمان عضلانی و حرکت تنفسی به مغز تیره مربوط است. .....(ادامه دارد)
روانشناسی بالینی
علاوه بر تلاشهای ویتمر در دانشگاه پنسیلوانیا برای به کار بستن روانشناسی در سنجش و درمان رفتار نابهنجار، دو کتاب عزم اولیه در این رشته را فراهم ساختند. ذهنی که خود را یافت (1908) نوشته کلیفورد بیرز که قبلاً بیمار روانی بوده، محبوبیت زیاد پیدا کرده و توجه همگان را به نیاز به برخورد انسانی با افراد بیمار روانی برانگیخت.
رواندرمانی هوگو مونستر برگر (1909) نیز که افراد زیادی آن را میخواندند، فنون درمان برای انواع اختلالات روانی را توصیف میکرد. این کتاب با نشان دادن راههای خاصی که بدان طریق میتوان به افراد پریشان حال کمک کرد، روانشناسی بالینی را ترویج میکرد.
ویلیام هیلی، روانپزشک شیکاگو، اولین درمانگاه راهنمایی کودک را در 1909 تأسیس کرد. دیری نگذشت که تعداد زیادی از این درمانگاهها دایر شدند. هدف آنها این بود که اختلالات کودکی را زودتر درمان کنند تا اینکه این مشکلات به صورت آشفتگیهای جدیتر در بزرگسالی تبدیل نشوند. این درمانگاهها از رویکرد تیمی که ویتمر معرفی کرده بود استفاده میکردند. در این شیوه، روانشناسان، روانپزشکان و مددکاران اجتماعی تمام جنبههای مشکل بیمار را ارزیابی و درمان میکنند. .....(ادامه دارد)
نظریه طبیعتگرایانه تاریخ علمی
بنابراین این تصور که شخصیتها سازنده زمان هستند کاملاً درست نیست. شاید همانگونه که نظریه طبیعتگرایانه تاریخ میگوید زمان شخصیتها را میسازد، یا حداقل زمینه را برای پذیرش آنچه شخص بیان می دارد ممکن میکند. مادام که روح زمان و سایر نیروهای اجتماعی که توصیف کردیم برای اندیشه تازه یا رویکرد جدید آماده نباشد، کسی به حرف مدافع یا به وجود آورنده آن اندیشه توجه نخواهد کرد، آن را نخواهد شنید، یا به او خواهند خندید یا حتی به مرگ محکومش خواهند کرد؛ این نیز به روح زمان وابسته است.
برای مثال، نظریه طبیعتگرایانه چنین پیشنهاد میکند که اگر چارلز داروین در جوانی مرده بود، باز هم در اواسط قرن نوزدهم کس دیگری یک نظریه تکامل ارائه میداد. دانشمند دیگری یک نظریه تکامل را مطرح میکرد (اگرچه الزاماً عین نظریه داروین نبود)، زیرا جو روشنفکری آن زمان راه تازهای را برای توجیه تبار نوع انسان میطلبید. .....(ادامه دارد)
فرضیه تغییرپذیری و افسانه برتری مردانه
در بسیاری از رشتههای علمی دانشگاهی در اروپا و ایالات متحد بهطور سنتی زنان از کالجها و دانشگاهها کنار گذاشته میشدند. برای مثال، وقتی که دانشگاه هاروارد در 1636 تأسیس شد، زنان را نمیپذیرفت. تا سالهای دهه 1930 طول کشید که بعضی کالجهای آمریکا ممنوعیتهایشان را کاهش دادند و زنان را در دورههای کارشناسی پذیرفتند.
دلیل عمده این محدودیت این باور بود که به اصطلاح مردان از لحاظ ذهنی بر زنان برتری دارند. چنین فرض میشد که حتی اگر فرصتهای تحصیلی مشابه با مردان به زنان نیز اعطا میشد کمبودهای ذاتی ذهنی، زنان را از دستیابی به این موهبتها باز میداشت. دانشمندان برجسته قرن نوزدهم مثل چارلز داروین، همینطور بیشتر روانشناسان آن روز (ازجمله هال، ثرندایک، کتل و فروید) این دیدگاه را پذیرفته بودند. .....(ادامه دارد)
دانلود مقاله روانشناسی