دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
درآمدی بر روان شناسی یادگیری
38 صفحه در قالب word
مشخص نیست که روان شناسی از چه زمانی به طور رسمی رشته ای علمی شناخته شد ، اما پژوهشهای روان شناختی از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد . ویلهلک نخستین آزمایشگاه روان شناسی را در 1987 در آلمان و ویلیام جیمز چهارسال زودتر آزمایشگاه خود را در هاروارد ایجاد کرده بود .
پویایی آزمایشگاه روان شناسی ، استقلال از فسلفه و نظریه پردازیهای فیلسوفان را به ارمغان آورد . و ونت در کتابی با عنوان اصل روان شناسی فیزیولوژیک ، موضوع روان شناسی را مطالعه ذهن معرفی کرد و فرآیندهای مورد بررسی در روان شناسی را مهرکرمای کنترل شده و پاسخهای قابل اندازه گیری دانست که با آزمایش و درون نگری به دست می آید .
ساختارگرایی و کارکردگرایی
دومکیت معروف ساختارگرایی و کارگرایی با شروع قرن بیستم شکل گرفت .
ادوارد تیچنر ( 1867 ـ 1927 ) از شاگردان وونت بود که مکتب روان شناسی او به ساختارگرایی شهرت یافت . ساختارگرایی ترکیبی است از تداعی گرایی و روش تجربی .
دیدگاه تداعی گرایی بر این باور بود که ضمیر خودآگاه انسان ، حوزه مناسبی برای بررسی علمی است . بمنظور بررسی پیچیدگی های ذهن ، این تداعیها تجزیه می شوند و آنگاه هر مفهوم به صورت منفرد مطالعه می شود .
روش تجربی مورد استفاده تیچنرهمانند وونت ، روش درون نگری بود که نوعی تحلیل خود است در این روش شرکت کنندگان بطور شفاهی به گزارش کردن تجاربی می پردازند که اندکی قبل در معرض آن قرار گرفته بودند و از افراد خواسته می شود که آنچه در مواجهه با اشیاء یا رویداد تجربی کرده اند ، گزارش کنند و آن پدیده را تفسیر نکند بعبارت دیگر از دانش خود درباره آن شیء یا رویداد استفاده نکنند .
روش درون نگری ، اغلب دشوار غیرواقعی است زیرا به سختی می توان انتشار داشت که افراد ، معانی را نادیده بگیرند ، زیرا ذهن انسان طوری سازمان نیافته است که اطلاعات را بطور دقیق دسته بندی کند .
شکل دیگر اینست که ساختارگرایان ، تداعی مفاهیم را مطالعه کرده اند اما درباره اینکه این تدعیها چگونه بودجود می آیند ، کمتر بحث کردند ، اگرچه درون نگری ، روش مناسبی در مطالعه فرآیندهای ذهنی برتر ، مانند استدلال و حل مسئله این فرآیندها از احساس و ادراک فوری کاملا متفاوت اند.
کارکرد گرایی ویلیام جیمز
در مکتب کارکردگرایی فرض بر این است که فرایندهای ذهنی و رفتارهای موجود زنده به او در انطباق با محیط کمک می کنند . این مکتب فکری در دانشگاه شیکاگو با کارجان دیولی ( 1900) ویلیام جیمز و آنجل ( 1907 ) توسعه یافت .
ویلیام جیمز از تاثیرگذارترین نظریه پردازان این مکتب است که کار مهم او در روان شناسی تالیف دو جلد کتاب با عنوان اصول روان شناسی است که خلاقان بعنوان کتاب درسی چاپ شد . او تجربه گرایی بود که باور داشت تجربه ، نقطه شروع بررسی تفکر است . او بر این باور بود که مفاهیم ساده ، رونوشتی منفعل از درون داده های محیطی نیستند ، بلکه محصول افکر و تفکر انتزاعی انسان هستند .
از نظر دیویی فرآیندهای روان شناختی را نمی توان به اجزائی جدا از هم تقسیم کرد . از نظر او ضمیر خودآگاه را باید منظری کل نگر بررسی کرد محرک و پاسخ نقطه یابی را توصیف می کنند که بوسیله اشیاء و رویدادها ایفا شده است ، ولی این نقشها را نمی توان از واقعیت کلی آنها جدا کرد .
افکار کارکرد گرایان متاثر ازآرائ داروین درباره تکامل بوده و سودمندی فرایندهای ذهنی در کمک به موجود زنده در انطباق با محیط و حفظ بقا را مطالعه کردند .
کارکردگرایان مخالف روش درون نگری بودند و علت آن را ، نحوه مطالعه آگاهی می دانستند . درون نگری می کوشد آگاهی را به مطالعه عوامل جداگانه محدود کند . این امر از نظر کارکردگرایان غیرممکن است .
دیویی ( 1900 ) بر این اعتقاد بود که نتایج تجارب روان شناختی باید در آموزش و نیز در زندگی روزمره کاربرد داشته باشد اگرچه این هدف قابل تحسین است ، مشکلاتی نیز به وجود آورد ، زیرا صورت مسئله کارکردگریی ، گسترده تر از آن بود که محور مشخصی داشته باشد . این نقطه ضعف ، راه را برای شرد رفتاگرایی بعنوان نیرویی مسلط در روان شناسی هموار کرد .
رفتارگرایی :
از نظر رفتارگرایان ، یادگیری به معنی تغییر در شکل یا فراوانی رفتار است که ، رفتارهای فراگیر مورد سنجش قرار می گیرد تا زمان مناسب برای آموزش مشخص شود .
یادگیری مستلزم تنظیم محرکهای محیطی است تا فراگیر بتواند پاسخهای مناسب را از خود بروز دهد و آن پاسخها را تقویت کرد .
هدف از آموزش در رفتارگرایی این است که فراگیر به درستی به محرکها پاسخ دهد و این امرمستلزم تقسیم مطالب درسی به بخشهای کوچکی است که می توان به ترتیب بر آنها تسلط یافت .
اصول آموزش در رفتارگرایی ، رابطه نزدیکی با یادگیری دارد ، زیرا هدف آموزش ،ایجاد تغییر در رفتار است.
شناخت گرایی
اصول آموزشی مهم در این نظریه ، شامل فعال بودن فراگیر ، استفاده از تحلیلهای مرتبه ای در طراحی آموزشی ، تاکید بر ساختار و سازماندهی دانش و مرتبط کردن دانش جدید با ساختارهای شناختی قبلی فراگیر است .
این نظریه سازماندهی شناختی و توسعه شبکه های تفسیر روابط و نظامهای تولید تاکید دارد و پدیده هایی مانند یادگیری مفهوم ، تفکر ، استدلال ، حل مسئله ، انتقال و یادگیری مهارتهای پیچیده را مطالعه می کند .
ساختن گرایی
در رویکردهای ساختن گرایی ، دنیای ذهنی فراگیر اهمیت خاصی دارد . زیرا فراگیر اطلاعات را به درون پرده و آنها را به روش هایی پردازش می کند که بازتابی است از نیازها ، آمادگی ها ، نگرش ها باورها و احساسات او .
ساختن گرایان بر این باورند که آموزش ، به فراگیر و محیط بستگی دارد .
رویکردهای ساختن گرا ، وجوه مشترکی با نظریه های رفتارگرایی و شناختی دارند ، از جمله درگیر کردن فعالانه فراگیر در یادگیری و سازماندهی موقعیتها ، تا فراگیر بتواند حداکثر اطلاعات را یاد بگیرد .
رویکردهای ساختن گرا ، اغلب بر « بافت اجتماعی » یادیگری از طریق گروههای همکار و الگوهای اجتمعی تاکید دارند ( دری و لسگلد ، 1996 )
روان شناسی گشتالت
در اوایل قرن بیستم و با تحقیقات روان شناسی آلمانی ، که الگو ، یا « کل » را مطالعه کردند ، بنیان نهاده شد ( ورتهایمر1945 )
از نظر روان شناسان گشتالت ، یادگیری وافعی مستلزم توجه و دستیابی به معنی است فهمیدن و برقرار ارتباط بین اجزاء و کل ، از مفاهیم عمده این نظریه است . فرد یادگیرنده ، مسائل را با سازمان دادن و « بینش » حل می کند نه از طرقی شدن طی شدن .
نظریه گشتالت اساساً در مورد یادگیری به کار می رفت و اصول سازماندهی در ادراک را تعمیم می داد . اما پس از درود نظریه پردازان گشتالت . « آمریکا این نظریه وارد مقوله یادگیری نیز شد .» به استناد دیدگاه ، یادگیری پدیده های است شناختی که مستلزم ادراک به شیوه ای متفاوت است .
نظریه پردازان گشتالت با نظر رفتارگرایان درباره نقش آگاه موافق نیستند آنان با این فکر نیز مخالفند که می توان پدیده را به عناصر تشکیل دهنده آن تجزیه کرد .
رفتارگرایی برمکتب تداعی تاکید رده و کل را با مجموعه اجزاء آن برابر می داند .
روان شناسان گشتالت براین باورند که ، معنی داراست و این معنی وقتی زایل می شود که کل به عنارصر تشکیل دهنده خود کاهش یابد .
نظریه های آموزش یادگیری بر عوامل مختلفی ، که از نکات عمده در کسب مهارت ، راهبرد و رفتارند تاکید دارند . این عوامل عبارتند از : سازماندهی مطالب درسی ، عرضه آنها در بخشهای قابل فهم ، فراهم کردن فرصت تمرین برای فراگیری ، ارائه بازخورد صحیح برنامه ریزی برای مرور مطالب ارائه شده در کلاس .
اغلب دیدگاههاییادگیری و آموزش بر اهمیت عوامل انگیزشی فراگیر تاکید دارند که عبارتند از :
درک ارزش یادگیری خود ـ کارامدی ، انتظارات مثبت از نتایج و داشتن استنادهایی بر توانایی ، تلاش و استفاده از راهبردهای مناسب مبتنی هستند .
چون فقط تکه هایی از متن برای نمونه در این صفحه درج شده است ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود، ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل میباشد.
متن کامل با فرمت word را که قابل ویرایش و کپی کردن می باشد، می توانید در ادامه تهیه و دانلود نمائید.