اختصاصی از
فی دوو دانلود رمان باران آقای احمدیان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
دسته بندی : علوم انسانی _ تاریخ و ادبیات
فرمت فایل: ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ )
حجم فایل: (در قسمت پایین صفحه درج شده )
فروشگاه کتاب : مرجع فایل
وقتی حکم را در اداره آموزش و پرورش یکی از استانهای سرسبز کشورمان به دستم دادند محل تدریسم را در آن مشخص کرده بودند و من با ذوق وشوق فراوان این خبر را به خانواده ام رساندم از کودکی به طبیعت و زندگی در آن آرزوی من بود. بیش از اندازه به طبیعت علاقه داشتم. واین یکی از آرزوهای دیرینه من بود. هنوز چند روز به آغاز سال تحصیلی مانه بود. محلی که برای من درنظر گرفته بودند یکی از روستاهای نسبتا بزرگ استان بود. که درآنجا حتی دبیرستان نیز وجود داشت. ومن به عنوان سرباز معلم به آنجامی رفتم تازه فارغ التحصیل شده بودم. هنوز مُهر مدرک لیسانسم خشک نشده بود. این نوع خدمت در واقع انتخاب خودم بود. می توانستم ضمن انجام وظیفه مقدس سربازی از طبیعت بکر آن محیط که توصیف آنرا زیاد شنیده بودم استفاده وافری ببرم. واین مقدمه ای بودکه بعدها سرنوشت مرا رقم زد. با بی صبری منتظر روز موعود بودم. یادم هست شبی که قرار بود صبح آن روز عازم محل خدمتم شوم خواب به چشمانم نمی آمد. همانطور که اشاره کردم به دو علت میخواستم از آن محیط شلوغ فرار کنم یکی به خاطر اینکه عاشق طبیعت بودم ولازم بعد از چند سال تحصیل به مغز خودم استراحت بدهم. ودیگری موضوعی بودکه بعد از فارغ التحصیل شدن بر سر زبانهای فامیل افتاده بودم و نُقل هر مجلسی شده بودم . و آن ازدواج من با یکی از دختران فامیل که تعدادشان هم زیاد بود. و من واقعا از دست آنها فرار میکردم. هر کدام از فامیل با عناوین و بهانه های مختلف و برای تبریک گفتن به خاطر پایان تحصیلم به خانه ما می آمدند. مسلم بود که دختران دم بخت خود را نیز با خود می آوردند. و در گوش من زمزمه میکردند و از حسن و هنرهای دختران خود تعریف می کردند. ولی من فقط به خاطر اینکه به آنها بی احترامی نکرده باشم به حرفهایشان گوش میدادم . و وقتی از خانه ما می رفتند من نیز آنها را به دست فراموشی می سپردم. سوژه خوبی شده بودم برای آنها. چون رشته تحصیلی من مهندسی عمران بود خیلی دوست داشتند دامادی مثل من داشته باشند ولی هنوز برای من خیلی زود بود که ازدواج کنم. با اینکه موقعیت ازدواج را داشتم ولی می خواستم چند سالی صبر کنم یا لااقل خدمت سربازیم تمام شود. از لحاظ مادی وضعمان خوب بود پدرم صاحب یک کارخانه نسبتاکوچکی بود که می توانست مار را در رفاه و آسایش قرار دهد. به هر حال صبح روز موعود فرا رسید و من با تمام وجودم عازم روستای مورد نظر شدم . با اینکه ماشین شخصی داشتم ولی ترجیح دادم با ماشین بین راهی سفر کنم از حالا باید خودم را با محیط آنجا تطبیق می دادم و اگر لازم می شد بعد ها ماشین خود را می بردم. در داخل ماشین که غیر از من چندمسافر دیگه بودند با هم راجع کارهای خودشان صحبت میکردند. کسی بامن کاری نداشت و من در افکار دور و دراز خود غوطه ور بودم درست متوجه نشدم چه مدت در راه بودیم با توقف ماشین من متوجه اطراف خود شدم و فهمیدم که به مقصد مورد نظر رسیده ام. از ماشین پیاده شدم. مسافرت خسته کننده ای بود
تعداد صفحات : 207 صفحه
متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.
پس از پرداخت، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.
دانلود با لینک مستقیم
دانلود رمان باران آقای احمدیان