ناصرخسرو قبادیانى(481-394 قمرى) از شاعران برجستهى ایران است که با دانشهاى روزگار خود نیز آشنا بود. او طى سفرى هفت ساله از سرزمینهاى گوناگونى دیدن کرد و گزارش آن را در سفرنامهاى به یادگار گذاشت. در مصر با فرقهى اسماعیلیه آشنا شد و به خدمت خلیفهى فاطمى مصر، المستنصر بالله، رسید. او براى فراخواندن مردم به مذهب اسماعیلى به خراسان بازگشت، اما مردم آنجا چندان از دعوت او خشنود نبودند. به ناچار در سرزمین کوهستانى یمگان در بدخشان گوشهنشین شد و به سرودن شعر و نگارش کتابهایى در زمینهى باورهاى اسماعیلیان پرداخت.
زندگىنامه
ابومعین حمیدالدین ناصرخسرو قبادیانى مروزى، در سال 394 هجرى در روستاى قبادیان مرو، که اکنون در تاجکستان است، دیده به جهان گشود. جوانى را به فراگیرى دانشهاى گوناگون پرداخت و در سایهى هوش سرشار و روح پژوهشگر خویش از دانشهاى دوران خود مانند فلسفه، اخترشناسى، کیهانشناسى، پزشکى، کانىشناسى، هندسهى اقلیدوسى، موسیقى، علوم دینى، نقاشى، سخنورى و ادبیات بهرهها گرفت. خود او در این باره مىگوید:
به هر نوعى که بشنیدم ز دانش نشستم بر در او من مجاور
نماند از هیچگون دانش که من زان نکردم استفادت بیش و کمتر
با این همه، چون ناصرخسرو از خانودهاى برخوردار و دیوانسالار بود، در سالهاى پایانى فرمانروایى سلطان محمود غزنوى به کار دیوانى پرداخت و این کار را تا 43 سالگى در دربار سلطان مسعود غزنوى و دربار ابوسلیمان جغرى بیک داوود بن میکائیل ادامه داد. پیوستن او به دربار سرآغاز کامجویىها، شرابخوارىها و بىخبرىهاى او بود و گاه براى خشنودى درباریان با گفتههاى هزلآلود خود دیگران را به مسخره مىگرفت. خود او پس از آنکه از آن آلودگىها کناره گرفت، خود را به خاطر آن سخنان بیهوده این گونه ملامت مىکند:
اندر محال و هزل زبانت دراز بود و اندر زکات دستت و انگشتکان قصیر
بر هزل کرده وقف زبان فصیح خویش بر شعر صرف کرده دل و خاطر منیر
آن کردى از فساد که گر یادت آیدت رویت سیاه گردد و تیره شود ضمیر
چشمت همیشه مانده به دست توانگران تا اینت پانذ آرد و آن خز و آن حریر
اما همین که به چهال سالگى پا گذاشت کمکم از کردههاى خود پشیمان شد و سرانجام در پى خوابى شگفت بسیار دگرگون شد. خود او سرگذشت آن دگرگونى را در آغاز سفرنامه چنین نوشته است:
"شبى در خواب دیدم که یکى مرا گفتی: چند خواهى خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند. اگر بهوش باشى بهتر است. من جواب گفتم که: حکیمان جز این چیزى نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب دادی: در بىخودى و بىهوشى راحتى نباشد. حکیم نتوان گفت کسى را که مردم را به بىهوشى رهنمون باشد، بلکه چیزى باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید. گفتم که: من این از کجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد. سپس، به سوى قبله اشاره کرد و دیگر سخن نگفت."
هنگاهى که از خواب بیدار شد، آن گفتهها با او بود و بر او اثرى ژرف گذاشت و با خود گفت:" از خواب دوشین بیدار شدم، اکنون باید که از خواب چهلساله نیز بیدار شوم." و چنین اندیشید که همهى کردار خود را دگرگون کند و از آنجا که در خواب او را به سوى قبله نشان داده بودند، بر آن شد که سفرى به مکه داشته باشد و آیینهاى حج را به جا آورد. او سفر خود را در سال 437 هجرى از مرو و با همراهى برادرش ابوسعید و یک غلام هندى آغاز کرد. او از بخشهاى شمالى ایران به سوریه و آسیاى صغیر و سپس فلسطین، مکه، مصر و بار دیگر مکه و مدینه رفت و پس از زیارت خانهى خدا از بخشهاى جنوبى ایران به وطن بازگشت و راهى بلخ شد. پیامد آن سفر هفت ساله و سه هزار فرسنگى براى او دگرگونى فکرى و براى ما سفرنامهى ناصرخسرو است.
ماندگارى سه سالهى ناصرخسرو در مصر باعث آشنایى او با پیروان فرقهى اسماعیلیه و پذیرش روش و آیین آنان شد. پیروان آن آیین بر این باور بودند که امامت پس از امام جعفر صادق(ع) به یکى از فرزندان ایشان به نام محمد بن اسماعیل رسید که همچنان زنده است و پنهانى زندگى مىکند. از آنجا که پیروان اسماعیل به خردورزى اهمیت زیادى مىدانند، ناصرخسرو به آن فرقه گرایش پیدا کرد و به جایگاهى دست یافت که در مصر به خدمت خلیفهى فاطمى مصر، المستنصر بالله ابوتمیم معد بن على(487-420 هجرى قمرى) رسید و از سوى او به عنوان حجت خراسان برگزیده شد.
ناصرخسرو در بازگشت به ایران، که همزمان با آغاز فرمانروایى سلجوقیان بود، در آغاز به بلخ رفت و در آنجا به تبلیغ مذهب اسماعیلى پرداخت. چیزى نگذشت که با مخالفتهاى گروه زیادى از مردم آنجا رو به رو شد و بیم آن بود که کشته شود. خود در این باره مىگوید:
در بلخ ایمناند ز هر شرى مىخوار و دزد و لوطى و زنباره
ور دوستدار آل رسولى تو چون من ز خان و مان شوى آواره
از این رو، به شهرهاى دیگر خراسان و برخى شهرهاى مازندران روى آورد و کار تبلیغى خود را ادامه داد. به نظر مىرسد در مازندران پیروانى گرد او را گرفتند، با این همه چندان به او روى خوش نشان ندادند و در هر جا با چوب و سنگ از او پذیرایى کردند. سرانجام به یمگان در بدخشان رفت تا در خلوت آن سرزمین کوهستانى روزگار گذراند و بر تنهایى خود مویه کند و روزگار را به نگارش کتاب بگذراند. بیشتر آثار او طى 15 سال ماندن در همین کوهستان به نگارش درآمدند. او در آن سالها از پشتیبانى على بن اسد بن حارث، که اسماعیلى مذهب بود و ناصرخسرو کتاب جامع الحکمتین خود را به درخواست او نوشته است، برخوردار بود. سرانجام در همان سرزمین به سال 481 قمرى دیده از جهان فروبست.
سالشمار زندگى
394 هجرى قمری: در روستاى قبادیان مرو به دنیا آمد.
437 هجرى قمری: سفر خود را به سوى مکه آغاز کرد.
438 هجرى قمری: به بیت المقدس وارد مىشود.
444 هجرى قمری: سفر هفتسالهاش به پایان مىرسد و به بلخ وارد مى شود.
453 هجرى قمری: به دلیل تبلیغ براى فرقهى اسماعیلى از بلخ رانده مى شود. زاد المسافرین را نیز در همین سال مىنگارد.
462 هجرى قمری: جامع الحکمتین را به نام امیر بدخشان، شمسالدین ابوالمعالى على بن اسد حارث، نوشت.
شامل 15 صفحه word
دانلود تحقیق ناصرخسرو قبادیانى