مقدمه
در قرآن کریم تاکید فراوانی به سیر و سیاحت و اندیشه در سرنوشت اقوام و ملل شده و این امر انگیزهای بسیار قوی است تا در احوال و سرگذشت اقوام و امم مختلف درزمینههای گوناگون از جمله تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و غیره کوشا باشیم. اگر کمی به گذشته برگردیم و سابقه و قدمت و اقتدار تمدن و فرهنگ اسلامی را مد نظر بیاوریم متوجه این نکته میشویم که ارمغان جاودانهای که اسلام به همراه مواهب دیگر برای بشریت آورد و برای همیشه او را مدیون مراحم عمیق خویش قرار داد، همان فرهنگ و تمدن انسان فراگیری است که هنوز انسانیت از ثمرات آن بهرهمند است. کارنامه اسلام در قرنهای درخشان آن، کارنامة فرهنگ انسانی است. این نکته که اسلام در طی قرنهای دراز موجد یک فرهنگ پیشرو بوده است چیزی است که از تاریخ فرهنگ انسانی به درستی بر میآید و به قول برخی از محققین «دنیای اسلام به قدر کافی افتخارات راستین دارد که نیاز به گزاف و دعوی نداشته باشد.»
با نگرشی بر جریانات حاکم بر جهان علم و سیاست، متوجه میشویم مدتی طولانی است که مبارزهای تمام عیار از سوی غربیها علیه مشرق زمین خصوصاً ممالک اسلامی در جریان است و هر لحظه بر التهاب شعلههای این نبرد و تهاجم فرهنگی و سیاسی افزوده میشود.
به نظر نگارنده یکی از راههای مبارزه صحیح و اصولی با این تهاجمات، مسلح شدن به سلاح علم و ایمان است. اگر ما مسلمانان مختصری از تاریخچة تمدن و فرهنگ عظیم و با شکوه اسلامی را بدانیم و با نقاط ضعف و قوت آن آشناشویم و بکوشیم افتخارات عظیم علمی گذشته ایران و اسلام را حتیالامکان زنده نماییم، خود بهترین حربه برای مبارزه با این شبیخون فرهنگی و سیاسی خواهد بود و به نظر میرسد «حداقل تحقیق و تفحص در احوال امم گذشته در کشورها و بلاد اسلامی میتوان آن حس حقارت نفس را که هجوم تجاوز گرانه فرهنگ غربی در بعضی بیخبران ما برانگیخته، بکاهد.» ما در گذشته توانستهایم و هم اکنون نیز میتوانیم در عرصه علم و دانش و تمدن و فرهنگ (به مانند قرون اولیه اسلامی) بدرخشیم، هر چند که این امر مستلزم پیمودن راهی بس مشکل و طولانی است اما رسیدن به آن محال نمیباشد.
با توجه به این موضوع، بررسی مسائل تاریخی خصوصاً جغرافیای تاریخی کشورمان حداقل ما را با گذشتة شکوهمند آن در بستر زمان آشنا میکند و بدین ترتیب از نقاط ضعف و قوت آن مطلع میشویم و چون علم جغرافیای تاریخی در برگیرندة ابعاد مختلف و زمینههای متنوع علمی (وضعیت طبیعی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تاریخی، آثار تاریخی و ...) است، در این جهت سودمندتر خواهد بود.
خراسان سرزمینی است گسترده در پهنه فلات ایران با شهرها و دهکدههایی کوچک و بزرگ که جایگاه آغاز ساختن و پرداختن زندگی و تمدن بشری بوده است و بدون تردید نه تنها در آفرینشهای تمدن ایران زمین بلکه در ساختارهای گوناگون جامعه انسانی نقش راستین را داشته و بدین جهت است که بسیاری خراسان را سرزمین مقدس جامعه انسانی به حساب آورده و شناخت و آشنایی با آنه در تاریخ زندگی انسان بر این محیط گذشته است تغییرات و تحولاتی که در این کانون در طول قرنها به وقوع پیوسته خود، حرکت انسان به سوی انسان شدن را نمایان میسازد و پیوسته بر این مسیر دشوار انسان بودن، حرکت خود را ادامه داده و بازگو مینماید، چه مشکلاتی در راه بوده تا روشنایی را تجدید حیات بخشد و بدین جهت گذشته خراسان چراغی است فرا راه آینده بشری.
آنچه بر دیدگاه مینشیند، پژوهشی است بر مبنای جغرافیای تاریخی پارهای از این سرزمین افسانهای که خود با رازهای بسیاری همراه است و اگر چه مفهوم جغرافیای تاریخی هنوز از نظر محققان به طور دقیق تعریف نشده و مشخص نگردیده است و گاهی آن را شعبهای از جغرافیای انسانی شمرده و زمانی مطالعه تغییرات عوامل جغرافیایی در طول زمان به حساب آوردهاند ولی به نظر میرسد که جغرافیا بستر رویدادهایی است که محتوای تاریخی دارند و باید چنین نتیجه گرفت که جغرافیای تاریخی مجموعهای است از مطالعات محلی با وجه به دگرگونیها و بازسازیها و خلاقیتهای انسان در طول حیاتش در آن ناحیه و بدین ترتیب جغرافیایی در طول تاریخ با توجه به عوامل انسانی تاثیر گذار بر این مکانهای جغرافیایی میباشد.
بیان مسئله
در این مجموعه که به صورت پایان نامه مکتوب گردیده سعی شده از اطلاعات و مدارجی که درج میشود به بهترین حالت ممکن استفاده شود تا در صورت امکان یک منبع اطلاعاتی به عنوان مفید در دسترس خوانندگان قرار گیرد. در این مجموعه علاوه بر جغرافیای طبیعی به ویژگیهای انسانی و تاریخی این منطقه اشاره گردیده است و علاوه بر آن اشارهای به رویدادهای تاریخی شده است و همین طور آشنایی با آداب و رسوم و باورهای مردم منطقه و تاثیر آن بر رفتاری مردمان آن دیار توجه گردیده است.
بیان هدف
هدف از انتخاب این موضوع این موضوع جهت ارائهی پایان نامه تحصیلی شناخت و معرفی هر چه بیشتر منطقهی باستانی از سرزمین کهنمان است.
همین موضوع باعث گردیده که با یاری خدا بتوانیم از این طریق شناخت بیشتری نسبت به منطقهی تاریخی گناباد پیدا کنم و در خدمت علاقمندان و دوستداران این گونه اطلاعات قرار دهم.
طرح تحقیق
آنچه در این تحقیق فراهم شده مختصری از مونوگرافی همان طوری که میدانیم مونوگرافی سبک نگاری جامعه یا اجتماعی است که در یک محل زیست میکند و در اصطلاح به معنی شناخت جغرافیایی و اقتصادی و اجتماعی و انسانی یک منطقه است.
مونوگرافی حاضر مربوط به روستای گناباد است و مونوگرافی روستایی بررسی موقعیت و شناخت جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و انسانی روستا یا ده است.
با این حال نویسنده کوشش دارد که فقط آمار و ارقام را ارائه ندهد بلکه علاوه بر آمار و ارقام، تحلیل بر مونوگرافی روستای گناباد داشته تا تحقیق جنبهی تحلیلی به خود بگیرد.
با توجه به فرهنگ روستا، نوع ساختار اجتماعی و هم چنین آداب و رسوم و زبان که آکنده از سنتهای اسلامی و قدیمی و لبریز از قوانین منظم و یا قبیلهای بوده است که خود نشان دهندهی غنا و قدمت روستا بوده که تحقیق در مورد این مسائل علاوه بر این که ما را با فرهنگ روستا آشنا میکند، چند دربارهی این سنتها را نیز میتواند به دنبال داشته باشد در واقع این تحقیق میتوان به یک رشته از اطلاعات و گوناگون که در مورد روستا است دست پیدا کرد.
وضعیت طبیعی گناباد
گناباد در منابع معتبر تاریخی و وجه تسمیه
گناباد از جمله شهرهای کهن و بسیار قدیمی ایران است که قدمت آن به چند هزار سال قبل می رسد. با نگرشی به منابع تاریخ و جغرافیای کشورمان درمی یابیم که این شهر طیّ دورانهای تاریخ به نامهای گوناگون نامیده اند که در برخی از آنها خود لفظ نشان دهندۀ معنی می باشد.
در این قسمت به برخی از اسامی گوناگون و تعابیر مختلفی که در جهت تعریف و شناساندن گناباد، در مراجع و فرهنگهای مورد مطالعه وجود دارد اشاره می شود.
در برخی از منابع آمده که : «قهستان(قوهستان) ناحیه ای از خراسان در بیابان فارس است و شهری بدین نام ندارد و قصبه ( مرکز) آن قاین و شهرهای آن ینابذ (گناباد) و طبسین است که ...»
همچنین مترجم ذکر می کند:« در شاهنامۀ فردوسی نیز به لفظ کُنابَد (کُنابُد) آمده است آنجا که می گوید:
یکی سوی کوه کنابَد برفت یکی سوی ریبَد خرامید نفت»
البته مؤلف در حاشیه توضیح می دهد که «ظاهراً این محل در شاهنامه همان کوغناباد است و [محلی به غیر از] گناباد می باشد» و در صفحات بعد آمده است که : « بادغیس دارای شهرهای کوه سیم (جبل الفضّه) کوه کوغناباد، بست، ... است و همین لغت در نزهةالقلوب به صورت کوه غناباد آمده است.»
نکته قابل ذکر اینکه تطبیق نقاط جغرافیایی مطرح شده در شاهنامه فردوسی (مرتبط با نبردهای حماسی ایران و توران در خراسان بزرگ و مرز توران) با گناباد فعلی واقع در جنوب خراسان، مورد تأیید اکثر محقّقین و مؤلفین می باشد.
البته در این باره برخی از محقّقین اعلام نموده اند که شاید منظور فردوسی از کَلات (محل نبرد فرود با طوس سردار کیخسرو) کلات گناباد نبوده و مثلاً کَلات مشهد یا منطقه ای واقع در ترکمنستان فعلی می باشد. البته به نظر نگارنده شواهد غیرقابل انکار و معتبری وجود دارد که نشان می دهد منظور فرودسی از کُنابَد و اعلام جغرافیایی دیگر چون کَلات، چَرَم و ... گناباد واقع در جنوب خراسان فعلی است. در این مورد در بخشهای تاریخ اسطوره ای و آثار تاریخی قبل از اسلام مطالبی بیان خواهد شد.
ازگناباد علاوه بر کنابد به صورت جنابد نیز نام برده شده و در شاهنامه فردوسی چنین آمده است:
چو پیران سپه از کنابد براند بروز اندرون روشنایی نماند
و مؤلفی دیگر نیز به نقل از شاهنامه می نویسد:
«نگفتم مرو بر کَرات چَرَم مزن بر کرات جنابد قدم»
یکی از جغرافی دانان اسلامی می نویسد:« اما قاین وسعت آن را به اندازۀ سرخس و بناهای آن ازگل و دارای قهندز (کهن دژ) است ... یُنابُذ(گناباد) شهری است
بزرگتر از خور، بناهایش ازگل و دارای قری و روستاهاست.»
و دانشمند دیگری در حدود نیمۀ دوم قرن چهارم هجری، در ذکر قهستان متذکر می شود که:
«قهستان از جملۀ خراسان است و بر سر حدّ بیابان فارس و کرمان و بدانجا هیچ شهر نیست بدین نام و این، نام ولایت است. شهرهای آن قاین و جُنابُد و تون، خور و خوسف، طبس کریت و طبس مسینان می باشد... و جنابذ بزرگتر از خور است و بنای ایشان از گل و آن را دیه ها و روستاها، آب ایشان از کاریز، و آن را حصار و قهندز خراب است.»
در نوشته ای از حدود قرن چهارم هجری آمده است که :«یُنابذ بزرگتر از خور است و ناحیت و روستا دارد و آب از کاریز بردارند.»
پژوهشگر دیگری ضمن اینکه شهرهای قاین را بیان می کند می نگارد که «قاین: تون، خوسف، خور، کری، طبس، رقه، یناورد (گناباد) سنّاود و طبس پایین را دارد.» و در بخش خراسان قسمت قوهستان می نویسد:« سرزمینی پهناور است که هشتاد فرسنگ سنگین در هشتاد فرسنگ است. ولی بیشتر آن را کوهها و دشتهای خشک و بی درخت فراگرفته قصبۀ آن قاین و شهرهایش تون، جنابد (بُنابد) ، طبس، ...[می باشد]، و در پاورقی در توضیح ُِنابِد می نویسد:« یُنابِد = بیاوُد= نُبایُذ = و بیایُد»
مؤلف معجم البلدان در این باره می نویسد: جُنابِذ : بالضم بعد الألف باء موحدۀ مکسوره و ذالمعجَمة : ناحیه ای از نواحی نیشابور است و اکثریت مردم می گویند که آن از نواحی قهستان می باشد و آن ولایتی است که به آن کنابد می گویند و گفته شده که آبادیی است.
همانطور که مشاهده می شود مؤلف چه در این کتاب، چه در کتاب دیگر خود (مراصدالاطلاع) بر نام جنابذ و اینکه این شهر از نظر جغرافیای سیاسی متعقل به نیشابور است،تأکید کرده و متذکر گردیده که اکثریت مردم می گویند از نواحی قهستان می باشد.»
دانشمند مسلمانی چنین می نویسد:« جنابُد: در تلفظ کنابُد گویند. شهری کوچک است بهتر از خور و چند موضع و تواقع دارد او را قلعه ایست که پسر گودرز ساخته و حصار محکم دارد. چنانکه از بالای آن تل ریگ تا غایت دیهها و ولایتها مجموع در نظر باشد امّا هرگز آن ریگ در باغات نمی آید و آبش از کاریز است و چهار فرسنگ درازای کاریز است و...».
در برخی از فرهنگها آمده که «کنُابِد : بضّم کاف و کسر با نام شهریست در خراسان و کوه منسوب بدان شهر را نیز گویند. آن در اصل گَون آباد بکاف فارسی بوده و گَوَن به ترکی به معنی آفتاب است و در قدیم الایام در آن محل فیمابین سپاه ایران و توران رزمی عظیم اتفاق افتاده و جماعتی از دو سوی کشته شدند و بر آن مقرر شد که گودرز و پیران و ده مرد دیگر که کفو باشند با یکدیگر رزم ازمایند تا کار بیکسو شود و باقی سپاه از جنگ آسوده باشند و چنین کردند و همۀ پهلوانان ایران براقران و اکفای خویش غالب و مظفّر شدند و پیران سپهسالار افراسیاب نیز بدست گودرز کشته شد، این رزم را یازده رخ نام است و مقام ایرانیان کوه کنابد و محلّ تورانیان دشت ریبد بود، چنانکه حکیم فردوسی گفته:
دو سالار هر دو زکینه بدرد همــی روی برگاشتنــد از نبرد
یکی سوی کوه کنابد برفت یکی سوی ریبـد خرامید تفـت»
قابل ذکر است که ریبد همان زیبد فعلی است و آبادیی است که مرکز دهستان زیبد می باشد و در 22 کیلومتری جنوب غربی گناباد (جویمند) واقع شده، در لغت نامه دهخدا در این باره چنین آمده است:» ریبد: بنابر روایات داستانی شاهنامه نام کوه یا صحرایی بوده در خراسان که تا گناباد سه فرسنگ فاصله داشته و جنگ دوازده رخ میان مردم ایران و توران بدانجا واقع شده [است].» و مؤلّف فرهنگ مزبور می افزاید که «... کنابد را معرب کرده جنابد گویند و در آن ولایت دو قریه است یکی را ولوئی و دیگری را نموئی گویند و در قریه نموئی نارونی است از غرایب اشجار عالم که هشتاد ذراع طول بالای آن است و صاف و بی اِعوجاج ببالا رفته و زیر و بالای آن در قطر اندک فرقی دارد...
مردم از اطراف، به تماشا و دیدن آن نارون به آن محل می روند.
هرکس که ندیده کشمری سرو گونارون کنابــدی بیـــن
و کنابد قریب ببلاد تون و طبس است و در کاف پارسی نگاشتن اَصح است زیرا که مخفف گوناباد است.» لازم به توضیح است که املای ولوئی و نموئی اشتباه است و در حال حاضر این دو نام، نام دو آبادی مجاور هم است که اوّلی را با دل مهمله «دلوئی» و دومی را با ثای مثلثه یا سین مهمله «ثموئی» تلفظ می کنند.
نارونی که ذکر شد در ثموئی بوده، نه در دلوئی ولی اکنون از بین رفته و محّل آن معین است... سرو کاشمر نیز در زمان خود معروف و از بزرگترین اشجار مشهور بوده که بدستور متوکّل عباسی قطع شده است.
برخی نیز نگاشته اند:« کوناباد را جنابد گویند و کبابِد نیز، امّا قول صحیح آن گیوآباد است. یعنی گیو، آباد کرده است و بعضی جن آباد گفته اند، یعنی جن آباد کرده است.»
همچنین گفته اند:« گنابدک به فتح اوّل و بای ابجد که رابع باشد و ثانی بالف کشیده و سکون آخر که دال بی نقطه باشد نام جایی و مقامی که در انجا کوهی است که گودرز سرلشکر کیخسرو فرود آمده بود و در آنجا بیژن دو سه برادر پیران را به چند مصاف کشت بعد از آن ده پهلوان دیگر از تورانیان به دست ده ایرانی کشته شدند و هم در آن روز گودرز پیران را در بالای کوه بقتل درآورد این جنگ را جنگ دوازده رخ گویند لیکن بیازده رخ شهرت دارد معرب آن جنابد باشد.»
علی اکبر دهخدا ضمن شرح مختصری در مورد تاریخچۀ گناباد می نویسد:« شهر گناباد که نام سابق آن جویمند بوده در 286 هزار گزی [حدود 297 کیلومتری] مشهد و 212 هزار گزی [حدود 220 کیلومتری] بیرجند در سه راهی زاهدان و مشهد و یزد واقع شده و مختصات جغرافیایی آن...»
و در ادامه توضیح می دهد:« دو گناباد دیگر نیز در جغرافیای ایران وجود دارد. گناباد دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه ارداک شهرستان مشهد است و دیگری دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه شهرستان مشهد که در 39 هزار گزی [حدوداً 40 کیلومتری] شمال طرقبه واقع است.»
مؤلفّی نیز در کتاب خود که آن را در حدود سال 1320 تألیف کرده گناباد را به لفظ « کن آباد» آورده و «شامل بخشهای کن آباد، بجستان، فردوس، گلشن، کاشمر دانسته است و جمعیّت کن آباد را -/40000 نفر ذکر کرده است.»
البته کاربرد برخی از اسامی چون کن آباد بسیار نادر است و وجه تسمیه صحیحی نیز برای آن بیان نگردیده است. همچنین در کتابی آمده است:« گوناباد، نام قصبه ایست در جنوب ایالت خراسان (ایران)» و توضیح می دهد « گونابد مخفف آن است یا همان اصل است و جنابد معرب آن است.»
نوشته اند:« کُنابَد چو سرآمد نام جائیست در خراسان و نزدیک آن کوهیست که جنگ یازده رخ در آن واقع شده است.»
در فرهنگی که به زبان ترکی تألیف گردیده آمده است:« جُنابِد جزئی از خراسان و متعلّق به ولایت نیشابور می باشد و قصبۀ کوچکی است.»
در جای دیگری چنین آمده که:« جنابد رستاقی [آبادیی] است از قهستان در خاک نیشابور، دارالحکومۀ آن قصبه ای است که آن را گونابد می نامند.»
در کتابی نیز نگاشته شده که:« جُنابِد : بضّم اوّل و کسر رابع معرف گوناباد است. آن یکی از نواحی نیشابور یا قهستان و یا نام دیهی از آن ناحیه می باشد.»
نویسنده ای نیز ذکر کرده که:« جُنابَذ: به ضم جیم و کسر بای موحده معرب کنابد و آن شهریست معروف که الحال کوناباد گویند...» و در قسمت کاف تازی مَعَ نون آمده است که « کَنابَد، بالفتح مقامیست که آنجا کوهیست که گودرز رد جنگ دوازده رخ آنجا فرود آمد.»
باز دیگری آن را با لفظ «جَنابَذ» نام می برد. و گفته شده: «گناباد = گوناباد، (کنابد= معرب جنابد= جنابذ) شهرستانی است در خراسان که از باختر با فردوس، از شمال با...» و ادامه می دهد که « این شهرستان از دو بخش جویمند و بجستان و از صد آبادی بزرگ و کوچک تشکیل می شود که دارای 70694 نفر جمعیت است. مرکز شهرستان گناباد، واقع در 286 کیلومتری جنوب خاوری مشهد به طول جغرافیایی 58 درجه و 41 دقیقه و عرض 34 درجه و 21 دقیقه می باشد. جمعیت آن 10610 نفر است، نام این شهر در سابق جویمند بوده است.» نکتۀ قابل ذکر این است که آمار جمعیت ذکر شده در بالا مربوط به گذشته است. آمار جدید آن در بخش جمعیّت بیان خواهد شد و طول و عرض جغرافیایی آن نیز در بخش جغرافیای طبیعی بیان می شود.
حافظ خوافی در کتاب خود می نویسد که:« جنابد به خواف نزدیکست و قراء مشهور وی این است قریۀ مفند، قریۀ نوغاب، ...» که منظور از مفند همان مَند فعلی می باشد.
ضمن بررسی کلمۀ گناباد در بسیاری از منابع معتبر متوجه این نکته می شویم که لفظ گناباد به صورتهای مختلف و متنوع بیان شده است. مانند کنابسد، جنابُذ، جُنابِذ، ینابد، کنابَذ، کبابَد، جِن آباد، کَن آباد و ... که توضیح آنها گذشت. گاهی برای اینکه علت تسمیۀ آن را از نام مشخص نمایند گناباد را به صورتهای خاصی نوشته اند و بعضی از مؤلّفین در توضیح آنها مطالبی را بیان نموده اند که به برخی از آنها اشاره می گردد.
اصولاً در وجه تسمیۀ گناباد، در بین اهل لغت اختلاف است که آیا مفرد است یا مرکب ازکن و آباد در برخی از منابع به نام گیوآباد اشاره شده است. در توضیح انتخاب این نام گفته اند که چون گیوآباد کرده است بدین نام آن را خوانده اند. این وجه تسمیه اشاره به داستان اسطوره ای تاریخ تأسیس شهرستان گناباد دارد که گیو پسر گودرز یا در حین جنگ با سپاهیان افراسیاب یا حتی قبل از آن تاریخ اقدام به ساخت این شهرستان می نماید. شاهنامه در فصل پیام بردن گیو از گودرز بسوی پیران ذکری از گناباد می نماید.
«بیامد چوپیش کنابد رسید بدان دامن کوه لشکر کشید»
برخی از پژوهشگران معتقد هستند اگر ابتدای پیدایش گناباد را توسط گیو بدانیم قدمت آن (حدّاقل) به 8 قرن قبل از میلاد می رسد.« زیرا کتیبه و آثار باستانی کشف شده تأیید کنندۀ این مطلب است، طبق اشعار فردوسی، گناباد میدان جنگ گیو و گودرز با پیران ویسه و یاران او بوده و به نام جنگ یازده رخ معروف است.»
برخی از مؤلفّین به گناباد «جن آباد [نیز] گفته اند یعنی جن آباد کرده» و در توجیه آن بعضی گفته اند:« چون ساخت قنوات گناباد با چنان عظمتی « از عهده بشر خارج است.» بنابراین انتخاب چنین نامی اشاره به تاریخچۀ اسطوره ای تأسیس قنات گناباد دارد پژوهشگری می نویسد: «استنباط صاحب بحیره با اتکاء به داستانهای اساطیری صحیح نیست، زیرا کلمه جن عربی است و زبان عربی قبل از اسلام در ایران نفوذ نداشته و لغت جن در زبان فارسی نبوده و جنابد معرف گنابد است.»
این نظریه نیز با توجه به اینکه در شاهنامه فردوسی از گناباد با لفظ کنابد سخن به میان آمده است معتبر به نظر نمی رسد. سرجان مِلکم در کتاب خود از گناباد با نام «گناه آباد» سخن به میان می آورد و در توضیح آن آمده است:« این کلمه مناسب است با آنچه بعضی در باب وجه تسمیۀ آن گفته اند که بهمن از سلاطین قدیم ایران در حال مستی دختر خود به نام همای را گرفت و او از پدر حامله شد و چون این امر در دیانت زردشت و [سنّت] قدیم ایران نیز حرام و خلاف محسوب می شد، پس از آنکه به خود آمد و متوجّه خلاف و گناه بزرگ خود شد پشیمان گردید و خود را لایق سلطنت ندید و خواست کناره گیری کند، علماء مذهب و موبدان بعد از مشاورت و تتبعات مذهبی گفتند: برای کفّارۀ آن گناه باید کار نیک مهمّی انجام دهد که خبر آن به عموم برسد و سپس کفارۀ آن را احداث قنوات در محالّ [مکانهای] بی آب برای استفاده عموم یا غرس اشجار... قرار دادند. بهمن هزار قنات در اطراف مملکت احداث کرد، از جمله قنوات مهمّۀ گناباد... که احداث آنها ... بغیر کوشش و جدّیت سلاطین خیلی مشکل بنظر می رسد!»
این نظریه نیز تکیۀ آن بر روایات اسطوره ای است. برخی را عقیده بر این است که:« نام این شهر گون آباد بوده (گون گیاه خارداری است که از آن کتیرا می گیرند)» و در فرهنگ انجمن آرای ناصری چنین آمده:« کنابد نام شهریست در خراسان و ... آن در اصل گون آباد بکاف فارسی بوده و گون به ترکی به معنی آفتاب است...» و این « تعبیر از آن جهت می باشد که در علم نجوم و هیئت قدیم، ربع مسکون کرۀ ارض را به هفت اقلیم تقسیم کرده اند و هر اقلیمی را منسوب به سیاره ای دانسته اند و اقلیم چهارم که ناحیۀ خراسان باشد به خورشید نسبت داده شده که بدین جهت این معنی به نظر صاحب تاریخ انجمن آرای ناصری رسیده است.»
البته این تعبیر نیز با توجه به عدم سکونت ترک زبانان در این منطقه معقول به نظر نمی رسد. بعضی هم معتقدند که بواسطۀ کانها و معادن فراوانی که در کوههای گناباد موجود بوده و می باشد به آن «کان آباد گفته اند که بر اثر کثرت استعمال تدریجاً گناباد گردیده است.»
همچنین آمده است که این کلمه جمع جنبذه می باشد و جنبذه یک کلمۀ عربی است و « معرب آن که، کلمۀ گنبد می باشد، به همان معنی است و جمع جنبذه، جنابذ می شود.» و جنبد هم ساختمانی تقریباً به شکل نیمکره است که از خشت و آجر و گچ و غیره برفراز عمارتی می سازند.
لذا این نظریه طرفداران فراوانی دارد که نام شهر ابتدا گنبدآباد بوده که بر اثر کثرت تلفّظ به گناباد بدل گردیده است و مؤلّف کتاب حبیب السیر نیز بر این عقیده صحه گذارده که در تاریخ جغرافیای گناباد این مطلب به نقل از او بیان شده است. ظاهراً این وجه تسمیه درست تر به نظر می رسد. زیرا وضعیت معماری گذشته گناباد کاملاً مؤید این نظریه می باشد. تصور اینست که این نظریه بر همه مقدم و معتبرتر باشد زیرا عربها که قهستان را به تصرف درآوردند هر جایی را بر حسب عوارض ظاهرش نامگذاری کردند مثل خود قهستان به اعتبار کوههایش و تون و طبس را به لحاظ هوای تفتیده و گرمش و گناباد را هم بخاطر گنبدهایش نامیده اند.
در حال حاضر نیز، ابنیۀ فراوانی وجود دارد که گنبدهای زیبا بر فرازشان زینت بخش آنها گردیده است.
طول و عرض جغرافیایی
زنوزی می نویسد که:« به جنابذ در تلفّظ، گناباد گویند طولش صح و عرض [آن] لدم و از قصبات قهستان [می باشد]. بیست ده و پنجاه مزرعه دارد و به خواف نزدیک است. شهر کوچکی است که پدر گودرز ساخته...»
البته با توجه به حروف ابجد حروف صح برابر 98 یعنی طول آن 98 درجه و حروف لدم برابر 40/34 یعنی عرض آن حدود 35 درجه و 40 دقیقه است و حال آنکه براساس آخرین محاسبات «طول جغرافیایی شرقی 58 درجه و 41 دقیقه و عرض جغرافیایی آن 34 درجه و 21 دقیقه است» البته این محاسبه مربوط به جویمند (مرکز گناباد) می باشد این اعداد در برخی از منابع کمی با یکدیگر تفاوت دارند. امّا دلیل اینکه مؤلف مزبور در محاسبه خود طول جغرافیایی را 98 درجه اعلام می کند این بوده است که اختلاف ذکر شده بر حسب اختلاف متقدمین و متأخرین در مبدأ آن می باشد. زیرا متقدمین مبدأ طول را بنام جزایر خالدات گرفته اند که می گویند امروز در آب فرورفته و معاصرین مبدأ را گرینویچ می گیرند و اختلاف در ذکر عرض هم خیلی مخترص است.
اعداد اعلام شده در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور با لغت نامه دهخدا و فرهنگ جغرافیایی ارتش و فرهنگ آبادیهای ایران کاملاً مطابقت می کند و بنابر توضیح ذکر شده در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور «طول و عرض هر آبادی از نظر موقعیت و اعداد نسبت به شهرستانها باید در بین طول و عرض ها قرار بگیرد. زیرا در غیر این صورت اشتباه شده است که باید تصحیح شود.» سپس می نویسد کهک طول جغرافیایی خاوری 59 درجه و 05 دقیقه و طول جغرافیایی باختری[غربی] 57 درجه و 45 دقیقه و عرض جغرافیایی شمالی 35 درجه و 00 دقیقه و عرض جغرافیایی جنوبی 34 درجه و 03 دقیقه می باشد.» مؤلف به عنوان نمونه به این مورد اشاره می کند با توجه به این توضیح اختلافات جزئی در مورد طول و عرض جغرافیایی، ناشی از عدم رعایت دقیق این دستورالعمل است.
« در گناباد، طویل ترین روزهای سال در حدود 14 ساعت و بیست دقیقه است.» و «گناباد طبق تقسیمات اهل هیئت قدیم از اقلیم چهارم است... ابتدای اقلیم چهارم جایی است که طول ایّام آن چهارده ساعت و ربع ساعت باشد.»
ارتفاع گناباد از سطح دریا 1100 متر می باشد. و در همین مورد در گزارش جهاد سازندگی گناباد آمده است که:« بلندترین ارتفاع در حوالی روستای خانیک به ارتفاع 2813 متر و پست ترین نقطه در اطراف مرندیزِ سردق، به ارتفاع 836 متر از سطح دریا می باشد.
جغرافیای سیاسی گناباد
گناباد را برخی، از نواحی نیشابور و اکثر نویسندگان متأخر از نواحی قهستان دانسته اند. قبل از ذکر مواردی از این تقسیم بندی، توضیحات مختصری در مورد قهستان بیان می شود.
«قهستان (معرف کهستان ـ کوهستان) نام قدیمی ولایتی در خراسان جنوبی بین یزد و خراسان که در حقیقت مرکب از واحه های چندی در داخلۀ کویر است و جندق و بیابانک در شمال آن واقع شده...، در قدیم قهستان شامل: قائن، تون، گناباد، طبس و ترشیز بود.» برخی از فرهنگهای دیگر نیز، همین معنی و مفهوم را ارائه داده اند. همان طور که هزار سال پیش فواصل آبادی های قهستان را بیابان توصیف کرده اند. فرهنگ معین نیز آنجا را واحه ها (آبادی میان ریگستان) در داخل کویر معرفی می کند. در این صورت بدون تردید در آن ناحیه و استان کوهی وجود نداشته تا مجموعۀ آن را کوهستان یا کهستان بنامند. در ثانی هرگاه بخواهند کوهستان را معرب نمایند، تحت هیچ قاعده و موازینی به صورت قهستان درنمی آید.
نام ناحیۀ مذکور (بین یزد و خراسان) در تمام منابع نخستین فارسی و عربی به شکل قهستان ثبت شده است. قهستان یک واژه و اصطلاح کاملاً فارسی و ایرانی است و در قدیمی ترین منابع فارسی از قبیل گرشاسب نامه، تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی و غیره به صورت قهستان درج شده است و معنی و مفهوم آن چنین است، قه که به رسم الخط قُه، قو، کی، کهن و که هم به کار رفته است، در مناطق خشک و کویری به معنی آبی است که با وسایل مصنوعی از قبیل کندن چاه و ایجاد کاریز بدست می آید و مورد استفاده عمومی قرار می گیرد... و این اصطلاح (قهستان) اختصاص بدین نواحی دارد و آمده است که «... در سراسر قهستان رودخانه نیست و آب آن از قنات و چاه است.»
البته این مسئله قابل ذکر است که اگر به نقشه جنوب خراسان توجه شود برخی از شهرهای جنوب خراسان در میان رشته کوههای سیاه، شتران، مؤمن آباد، کاخک، گناباد و .. واقع شده اند بنابراین وجود کوههای جنوب خراسان را نمی توان نادیده گرفت.
یکی از جغرافیدانان می نویسد:« قهستان (قوهستان) ناحیه ای از خراسان در بیابان فارس است و شهری بدین نام ندارد و قصبه (مرکز) آن قائن و شهرهای آن ینابذ و طبسین که معروف به کری است و خور و طبس که معروف به طبس مسینان است، می باشد.»
دانشمند دیگری در این باره می نویسد که «قهستان... قصبۀ آن قائن و شهرهایش، تون، جنابد، طبس عناب و طبس خرما... است.»
گناباد از شهرهای بسیار قدیمی و باستانی است که در تاریخ قدیم از اقلیم چهارم و جزء شهرهای قهستان محسوب می شد و در جنوب استان خراسان واقع است.
گفته شده:« ... سرزمین قهستان به معنی شهرهای کوهستانی است که بر کناره بیابانی بین نیشابور و هرات واقع است و در آن شهرهایی همچون قائن قرار دارد که بزرگترین شهرهای آنجاست و دیگر جنابذ و تون و قوهستان وطبس...»
برخی بر این اعتقادند که گناباد زمانی پایتخت کیانیان بوده است و اعلام می دارند به همین دلیل شهر کاخک در مجاورت گناباد به «کاخ کی» شهرت داشته است. برای تأیید این ادعا مدارک معتبری ارائه نشده است.
همانطور که بیان گردید در این منطقه شهری تحت عنوان قهستان نبوده است.
قبلاً ذکر شده یاقوت حموی گناباد را ناحیه ای از نواحی نیشابور دانسته و می افزاید « که اکثریت مردم زمان مؤلّف، می گویند که از نواحی قهستان و از توابع نیشابور می باشد» و توضیح می دهد منطقه ای است که به آن کنابذ می گویند. یکی دیگر از جغرافیدانان اسلامی ضمن تأکید بر مطلب فوق چنین می گوید:« قوهستان، از کوره های [ولایات] خراسان است و قوهستان، کوره ای است بر کنار بیابان فارس و مشتمل بر چند شهر و از آن جمله است قائن که قصبۀ قوهستان است و روزن وینابذ...» گناباد در حال حاضر از نظر طبیعی از قسمتهای مرکزی خراسان می باشد و از نظر سیاسی غالباً تابع حکومت مرکزی خراسان بوده و گاهی نیز تابع حکومتهای اطراف بوده چنانکه مدتهای مدیدی تابع قهستان بوده است.
حمدالله مستوفی در کتاب خود در باب بلاد قهستان و زاولستان می نویسد:« و آن هفده شهر است و هوای معتدل دارد و حدود آن تا ولایات خراسان و ماوراء و کابل پیوسته است. حقوق دیوانیش داخل مملکت خراسان است و دارالملکش شهر سیستان، و شهر تون و قائن و خوسف و جنابذ از بلاد آن ...[می باشد].»
آنچه که از مطالعه کتب تاریخی و کهن نمودار می گردد این نکته است که گناباد در دورانهای تاریخی گذشته اعتبار و اهمیت خاصی داشته و بستر حوادث و رویدادهای تلخ و شیرینی بوده است. اهالی گناباد با ورود تازیان مسلمان به ایران و خراسان بزرگ علاقمندی خود را به اسلام و بعدها مذهب تشیع اثنا عشری نشان دادند و تا به حال بر اعتقاد خویش ایستاده اند. حسن صباح از رهبران فرقه اسماعیلیه در ایران این منطقه (قهستان) را که دارای ویژگیهای خاص دفاعی بوده است به عنوان مرکز مالی و آموزشی خود قرار داد. از حدود 105 قلعه که در تصرف این فرقه بود 70 قلعۀ آن در قهستان بوده است برخی از این قلاع در دوران قبل از اسلام احداث و قدمت چندین هزار ساله دارد. گناباد در دورانهای بعد از جمله دوران تیموریان، صفویان و قاجاریه نیز طرف توجه برخی از حکّام وقت بوده است. در بخش تاریخ بعد از اسلام گناباد به این مطلب اشاره خواهد شد.
در اوایل قرن سیزدهم هجری که امرای طبس از ایل شیبانی قیام کرده و با حکومت مرکزی و قاجاریه مخالف بودند، گناباد و ترشیز را هم تصرف کرده... و در سال 1316 خورشیدی گناباد را از نظر آنکه در سر سه راه واقع شده و اهمیت زیادتری پیدا کرده بود، « مرکز فرمانداری [انتخاب نمودند] و شهرستان بزرگی گردید که فردوس و طبس و کاشمر، بخش آن واقع شدند و بخشداران آنها بوسیلۀ فرماندار گناباد تعیین می گردید.»
بعد از شهریور 1320 ابتدا کاشمر و سپس فردوس از گناباد مجزا شدند و طبس هم بعد از مدّتی شهرستان مستقلی گردید.
گناباد در آخرین تقسیمات منطقه ای
گناباد طبق آخرین تقسیم بندی شامل 2 بخش، بجستان و مرکزی است و تعداد دهستانهای آن براساس مصوبۀ 10/4/66 هیئت وزیران 7 دهستان بر طبق جدول ذیل می باشد:
مأخذ آن آرشیو گروه تقسیمات کشوری استانداری خراسان و تصویب نامه شماره 192/929-28/10/66 هیأت دولت می باشد.
تعداد آبادیهای دارای سکنه شهرستان برحسب بخش به شرح ذیل می باشد:
شهرستان گناباد مجموعاً 217 آبادی دارد که از این تعداد، در بجستان 73 آبادی و در بخش مرکزی 144 آبادی دارای سکنه می باشند.
طبق جدول منتشره در سال 69 در روزنامۀ رسمی صبح پنجشنبه دهم آبان 1369 گناباد شامل دو بخش بجستان به مرکزیت بجستان و مرکزی به مرکزیت گناباد می باشد که بخش بجستان شامل دهستانهای بجستان، جزین، و یونسی و مرکزی شامل پس کلوت، حومه، زیبد و کاخک است.
وضعیت آب و هوا
خراسان جنوبی به علّت دوری از آبهای آزاد، محدود شدن در خشکیها و همچنین عدم نفوذ تودۀ هوای مرطوب و وجود بادهای گرم و سوزان از اقلیم خشکی برخوردار است و عوامل مهم در تعیین وضعیت اقلیمی شهرستان گناباد، وجود ارتفاعات در نواحی شرق، جنوب و جنوب شرقی، وجود کویر نمک در شمال و غرب شهرستان و بادهای شرقی که بیشتر همراه شن و گردوخاک هستند، می باشد که هر کدام به نوبۀ خود در چگونگی و شکل گیری اقلیم این شهرستان مؤثر واقع می شوند. «جهت مطالعۀ وضعیت و ویژگیهای مختلف اقلیمی در سطح شهرستان گناباد از آمارهای دورۀ شاخص 27 ساله 82-1957 میلادی استفاده شده است. متوسط درجۀ حرارت در ایستگاه گناباد 2/16 سانتیگراد است. طی همین دوره ها سردترین ماه ژانویه (دی) با 3/3 درجه و حداکثر آن در ماه ژوئیه (تیر) با 5/27 درجۀ سانتیگراد گزارش شده است. تفاوت دمای گرمترین و سردترین ماه در گناباد 2/24 درجۀ سانتیگراد است که حاکی از این اختلاف نسبتاً زیاد درجه حرارت در دو فصل گرم و سرد سال می باشد. ارقام اعلام شده میانگین بدست آمده را نشان می دهد و در منطقه گناباد شاهد روزهای بسیار سردتر و گرمتر نیز هستیم.
مؤلف تاریخ و جغرافی گناباد در این مورد می نویسد:« مقدار سالیانۀ بارندگی در گناباد خیلی کم و بواسطۀ دوری از دریا هوای آن خشک است... هوای گناباد از مشهد و تربت حیدریه گرمتر ولی از طبس سردتر است و حداکثر درجۀ حرارت آن در تابستان غالباً سی و هفت و سی و هشت و حداقل درجه حرارت در زمستان بطور معمول و غالب هشت تا ده درجه زیر صفر می باشد و زیادتر از آنهم تا پانزده درجه گاهی می رسد ولی خیلی نادر است چنانکه در تابستان بندرت تا چهل و چهل و دو درجه بالای صفر می رسد.»
« حرارت سالیانه 24 درجه و مقدار متوسط باران سالانه 155 میلی متر و مقدار متوسط رطوبت بین 58 الی 83 درصد درمواقع مختلف روز است...»
بادهای محلّی گناباد شامل: باد نیشابور، فرّح باد، باد قبله، باد کَلغُور، بادراست، باد میزان و تف باد است.
موقعیت، وسعت، حدود و فواصل
در مورد موقعیت گناباد آمده که:« در راه قاین و نیشابور نواحی بون، ینابذ، کندر و ترشیز و در راه نیشابور به بومنج نواحی ...[وجود دارد] مقصود نویسنده از بون همان تون (فردوس فعلی) و ینابذ همان جنابد (گناباد فعلی) بوده است.» و گفته شده که:« کنابد قریب ببلاد تون و طبس است و در کاف فارسی نوشتن اصح است زیرا که مخفف گوناباد است.»
شهرستان گناباد در مرکز خراسان قرار دارد و شهرستانهای تربت حیدریه و کاشمر در شمال و شرق و شهرستانهای بیرجند و فردوس در جنوب و مغرب آن قرار گرفته است و از طرف مشرق به شهرستان خواف محدود است.
« این شهرستان در بین شهرستانهای جنوبی خراسان با 9715 کیلومتر مربع مساحت، کم وسعت ترین شهرستان می باشد که وسعت آن حدود مساحت خراسان و وسعت ایران است. در کتاب کلیات جغرافیای ایران نیز تعریفی به همین مضمون آمده است. در مورد وسعت گناباد در کتب قدیمی نیز مطالبی آمده از جمله نوشته اند:« ینابذ بزرگتر از خور است و ناحیت و روستا دارد و آب از کاریز بردارند و طبس بزرگتر از ینابذست و آب کاریز دارند و حصاری ویران دارند.»
همچنین بیان گردیده که «جنابذ بزرگتر از خورست و بنای ایشان ازگل و آن را دیهها و روستاهاست آب ایشان از کاریز، آن را حصار و قهندز خراب است.»
برخی از محققین بر این عقیده اند که منطقه گناباد در حاشیه کویر مرکزی ایران قرار گرفته و قسمتی از جزیره تور می باشد که «جزیره مزبور همزبان با جزایر البرز و الوند و بختیار در دریای تیتس در دورۀ دوم معرفت الأرض نمودار گردیده و پرفسور کریشمن پس از سالها تحقیق اعلام کرده است: بشر اولیّه در حاشیۀ کویر مسکن داشته و دارای تمدنی بوده که پس از تکامل به سایر نقاط انتقال یافته است.»
مؤلّف مقالۀ از سرخس تا قهستان به این مطلب اشاره می کند و ظاهراً در انتخاب این مسأله از سخنان آقای حسن موسویان که از معمرین و مطّلعین با مطالعه و علاقمند به منطقۀ گناباد می باشند، بهره برده است زیرا نگارنده در چندین مصاحبۀ خود متوجه مطالعات ایشان شده و در قسمتهایی از این تحقیق از مطالب نامبرده ذکری به میان آمده است.
در مورد مسافت گناباد با شهرهای اطراف آمده که:« از نیشابور تا ترشیز چهار منزل و از آنجا تا کندر یک روز و از آنجا تا ینابذ(کنابد) دو روز و از ینابذ تا قاین دو روز[راه] است.»
جیهانی می نویسد:« مسافتها میان اعمال شهرها... تا سنگان یک منزل و تا جنابذ دو منزل، از جنابذ تا قاین دو روزه و از سلومه تا زوزن یک روزه و زوزن تا قاین سه روزه و از نیشابور چهار روز تا کهر، یک روز و تا جنابد دو روزه...» و اصطخری نیز در مسالک و ممالک می نویسد:« از ترشیز تا کندر یک روزه راه، از کندر تا ینابذ دو روزه از بنابذ تا قائن دوروزه...». (بیان مسافات در دورانهای گذشته جهت آشنا نمودن مسافرین بوده است که با دقت و توجه بیشتری قدم در راه گذارند.)
پوشش گیاهی
بطور کلی پوشش گیاهی در هر منطقه بسته به نوع آب و هوا، مقدار ریزش نزولات آسمان و فصل ریزش آن ناحیه است و چون گناباد در منطقه بیابانی و حاشیۀ کویر واقع شده است، بنابراین پوشش گیاهی آن نیز بیابانی خواهد بود و رویش گیاه در بیابان اصولاً با شرایط دشواری روبرو است. از جمله دلایلی که برای این مسئله می توان ارائه کرد:
الف ـ عدم وسعت زمینهای مناسب با ضخامت کافی
ب ـ گسترش ماسه زارها، شنزارها و نمکزارها در بیابان
ج ـ وجود اختلاف زیاد درجۀ هوا
د ـ باران کم و نامنظم که مقدار آن کمتر از 150 میلی متر در سال است.
هـ ـ تبخیر فراوان
که همۀ این عوامل دربیابانها از ایجاد یک پوشش گیاهی متراکم جلوگیری می کند. در بیابانها تنها گیاهانی می توانند رشد و نمو کنند که در مقابل خشکی و گرمای هوا و جنس نامساعد خاک مقاومت داشته باشند مانند تاغ و امثال آن. در بیابانها فاصلۀ گیاهان از یکدیگر زیاد و منظرۀ عمومی زمین بطور کلی برهنه و خشک است.
انواع پوشش گیاهی در گناباد
الف ـ گیاهان مرتعی: عبارتند از «تاغ» درمنه، چرخک، اسپند، اشنیان، شور، اسفناجیان، قیچ، خار شتر و اویشن کوهی، ...»
جنگلهای تاغ:« از نوع گیاهانی هستند که در مقابل گرمای سوزان، خشکی و کم آبی و تشنگی دائمی، فرسایش و ضربات خردکنندۀ شن و ریک روان کویر و بالاخره سرمای سخت زمستانی بسیار مقاوم هستند» امّا با وجود مقاومت زیاد این گیاه، متأسفنه کویر در حال پیشروی است برخی از جنگلهای تاغ در حال انهدام و نابودی هستند و دلیل این حرکت تخریبی دخالت انسان است که بطور مستقیم و غیرمستقیم جنگل تاغ را مورد بهره برداری ویرانگرانۀ خود قرار می دهد. این گونه تجاوزات در قسمتهایی از تاغهای دست کاشت نیز دیده می شود، بطوری که در بعضی از نقاط کوره های زغالسوزی را می توان مشاهده کرد.
ب ـ گیاهان دارویی: مانند آویشن، اسطوقدوس، اسفرزه، بارهنگ، ترنجبین (اسم محلی آن خرنگوی)، تاجریز (سبکنگور)، پونه (پدونه)، خرفه، خوله شقایق (تریاک وحشی) ، خاکشیر، خارشتری، مریم گلی (کلپوره)، خارخسک (خارسه پایه)، زنیان (خوردونه) و...
ج ـ گیاهان رنگی و صنعتی: اسپرگ، روناس، زعفران، کاجیره (رنگی) و کتیرا و ...
د ـ گیاهان خوراکی: ریواس، کنگر، برغست، سماق، روغنوک، گل سفیدک، سلم و ...
هـ ـ گیاهان سوختنی: قیچ، تاغ، کافیلو، سوف، هزار تیشه و ...
و ـ درختان مثمر و غیرمثمر: مثمر: مانند درختان میوه، سیب، گلابی و انار و ... غیرمثمر: مانند: چنار، سپیدار، سرو، کاج، زبان گنجشک، نارون و ...
« وسعت شهرستان گناباد حدود 000/970 هکتار می باشد که می توان آن را به سه قسمت تقسیم کرد:
- مناطق کوهپایه ای جنوب و جنوب غربی.
- مناطق دشت و کویر که بیشترین وسعت گناباد را تشکیل می دهند.
- نمکزارها و شنزارهای حاشیۀ کویر.
کل زمینهای مورد استفاده توسط اشخاص در گناباد 000/150 هکتار و بقیه حدود 000/820 هکتار می باشد و جزء منابع ملی محسوب می شود که از این مقدار 740 هزار هکتار بیابان 60 هزار هکتار شنزار و 20 هزار هکتار کویر است.»
در برخی از سفرنامه ها و مقالات مختلف به پوشش گیاهی گناباد اشاراتی رفته است از جمله مشتاق نائینی در سفرنامه خود می نویسد:« فخرآباد بجستان، قناتِ آب شور و انبار آب باران دارد از اشجار جز انار ندارد، اغنام و احشام الحمدالله زیاد دارند زمینها بعد از قدری مسافت که هنوز به کویر بجستان باقی بود، گل و گیاه و اسفند و غیره فراوان دارد.» این نکته قابل رکر است که در منطقه بجستان درختان انار محصول بسیار باکیفیت عالی دارند، این میوه سابقه بسیار دیرینی داشته و در سطح کشور شهرت زیادی دارد. در برخی از کتب دیمی از این میوه ذکری رفته است. مؤلف تاریخ و جغرافی گناباد در کتاب خود در مورد پوشش گیاهی قسمتی از زمینهای گناباد می نویسد:« انتهای کوه هنگام معروف به سیاه درّه بوده که بواسطۀ وجود اشجار کوهی و درخت بنه زیاد از دور سیاه نشان داده می شده از این رو بدین نام موسوم گردیده، ولی در این زمان همه آنها از بین رفته و مردم در گذشته برای مصرف سوخت خود و تهیه زغال از آنها استفاده می نموده اند.»
برخی از نویسندگان نوشته اند:« منطقه گناباد دارای جنگلی بوده و به علت عدم مراقبت، توسط مردم ناآگاه محلّی اشجار آن را جهت تهیه سوخت به زغال تبدیل و بتدریج قسمتی از این منطقه به کویر سوزانی تبدیل شده است.» البته در این زمینه مدارک معتبری وجود ندارد و به فرض صحّت مطلب با سوختنِِ تنها یک جنگل به کویر مبّدل نمی شود. باید متذکر شوم در مصاحبه با برخی از معمرین به این نکته اشاره شد که در قسمتی از گناباد جنگلی بوده ولی بتدریج به علت عدم حفاظت کافی از بین رفته است.
کوههــا
از کوهها و ارتفاعات مهم گناباد در برخی منابع سخن به میان آمده که این نشاندهندۀ اهمیّت و سابقۀ تاریخی آن شهر و ارتفاعاتش می باشد از جمله نوشته اند که:« کوه کنابد و زیبد دو کوه است بولایت قهستان در برابر هم و فردوسی گوید:
بکوه کنابد کنی کارزار دگر سوی ریبد برآرای کار»
سیّاحی در سفرنامۀ خود می نویسد:« کوههای مجاور [گناباد] سه گدار دارد، یکی موسوم به گدار درخت بنه است و به کاخ [کاخک] منتهی می شود و دیگری گدار سلیمانی است که سر براست تر و سهل العبورتر می باشد و سومی گدار عبّاس آباد است که به خواف می رود. من برفراز هر سه گدار مورد گفتگو رفتم تا از دور کاخ و گناباد را مشاهده نمایم،...» دربارۀ کوههای منطقه گناباد باید گفت که رشته ارتفاعاتی که جنوب و جنوب غربی این شهرستان را دربرگرفته حدّ فاصل شهرستان گناباد و شهرستان فردوس است.
امتداد این رشته کوه شمال شرقی ـ جنوب غربی می باشد و در قسمتهای مختلف به اسامی گوناگون خوانده می شود. این کوهها جزء کوههای نیمه کویری و ارتفاع آنها از کوههای شمالی و مرکزی خراسان کمتر است و جهت آن از شمال غرب به جنوب شرق کشیده شده، و در بین گناباد و فردوس و قاین واقع شده اند. در طرف جنوب غربی آن رشته جبالی است که آن را از فردوس (تون سابق) جدا می کند و هر یک از ارتفاعات آن بنامی خوانده می شود از قبیل سیاه کوه، کوه میسور، کوه سنو، قُلّۀ فرود و کوه کاخک، و دهات و آبادیهایی که در دامنۀ کوه و بین آن درّه ها واقع شده، مجموعاً براکوه خوانده شده چنانکه آبادیهای طرف مقابل آنها که در دامنه شمال غربی فردوس است، پی کوه نامیده می شود که این قسمت جزء فردوس می باشد، در جنوب و جنوب شرقی نیز کوههای دیگری وجود دارد از قبیل کوه جُنگور و تُرُس کوه و ک
دانلود مقاله بررسی مسائل تاریخی خصوصاً جغرافیای تاریخی (گناباد)