فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کامل درباره امام رضا (ع) و بنی عباس

اختصاصی از فی دوو دانلود مقاله کامل درباره امام رضا (ع) و بنی عباس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره امام رضا (ع) و بنی عباس


دانلود مقاله کامل درباره امام رضا (ع) و بنی عباس

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :33

 

بخشی از متن مقاله

امام رضا (ع) و بنی عباس

تاکنون اجمالاً با نحوه پیدایش ساسله ای بنام بنی العباس آشنا شدیم و دانستیم که اینان انسانهای جاه طلب و دنیا پرستی بودند که منافقانه قدرت را بدست گرفته و برای حفظ آن از هیچ جنایت و خیانتی خودداری نکرده و علیرغم اینکه خود را پسر عم رسول اکرمو ائمه می دانستند،اما همانند امویان دست به خون پاکترین و شریفترین انسانها همچون ائمه (ع)یا یزید و هزاران بیت المال مسلمانان ،حقوق جامعه را در راه عیش و نوشهای خود و اطرافیان ضایع نمودند.حال باید وارد موضوع اصلی این نوشتار یعنی مسئله ولایتعهد حضرت رضا(ع)شویم و ببینیم چگونه از میان سلاله ی خون ریز و سفاکی ،فردی همچون مأمون حاضر می شود خلافت و یا ولایتعهد را در اختیار دشمن و رقیب سرسخت خود قرار دهد.برای تبیین بهتر و جامع تر این موضوع لازم است به روند پیشامدهائی که منجر به قدرت رسیدن مأمون شد،بپردازیم.

امام رضا (ع)در زمان هارون:

هارون فرزند مهدی و پنجمین خلیفه ی عباسی بود که در سال 170 بعد از برادرش هادی بخلافت رسید.قبلاً با رفتار او با امام کاظم (ع) آشنا شدیم.امام رضا (ع) بعد از شهادت امام کاظم آشکارا امامت خود را اعلام نمود و ترس و ملاحظه ای از هارون نداشت ،بطوریکه یاران امام درباره جان ایشان نگران بودند.اما ایشان می فرمدو:هارون هر چه می خواهد تلاش کند او راهی بر من ندارد.

همینطور هم شد،هارون تا آخر نتوانست آسیبی به امام (ع) وارد کند.حتی روزی یحیی بن خالد برمکی به هارون گفت:این فرزند موسی بن جعفر است که نشسته و به تبلیغ خلافت و امامت خود مشغول است .هارون گفت:آیا آنچه با پدرش کردیم برای ما کافی نیست؟آیا می خواهی همه آنان را بکشم؟(1)

از جمله حوادث مهمی که امام رضا (ع)در این دوره با آن مواجه گشت ،جریان اغراض واقضیه بود.اینها عده ای از یاران امام کاظم بودند که عقیده داشتند امامت به موسی بن جعفر (ع)ختم می شود و می گفتند او نمرده بلکه زنده است و دوباره بر می گردد و قائم آل محمد است لذا امامت علی بن موسی را قبول نداشتند.

انگیزه اصلی این انحراف   سردمداران اصلی این از علی بن حمزه بطائنی ،زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی .آنان مقادیر زیادی پول وجوهات از امام کاظم در اختیارشان بود اما برای اینکه اینها را نزد خود نگه دارند و تحویل علی بن موسی(ع)ندهند،امامت حضرت را مکر شدند ،امام کاظم برای جلوگیری از این انحراف تلاش زیادی انجام داده بود.بارها همین افراد را حاضر کرد و جانشین خود را مشخص نمود و از آنها برای حضرت رضا(ع) بیعت گرفت.با اینحال چنین اغراض رخ داد و امام رضا نیز سخت با آنها مقابله می کرد.

حادثه مهم دیگر حمله نیروهای هارون به مدینه است.محمد بن جعفر در مدینه بر ضد حکومت عباسیان قیام کرد.هارون سپاهی بفرماندهی جلودی برای سرکوبی او به مدینه روان کرد و به او دستور داد اگر بر محمد بن جعفر دست یافت او را گردن بزند و بر خانه های علویان یورش برده و دارائی و لباس و زیور زنان را غارت کرده و حتی یک جامه برایشان باقی نگذارد .جلودی با سپاهش به خانه امام هشتم هجوم آورد.وقتی امام او را دید فرمود همه زنان در یک خانه جمع شدند و خود بر در خانه ایستاد.جلودی گفت من به دستور هارون باید وارد خانه شوم و لباس زنان را با جواهراتشان در آوردم.امام قول داد این کار را خودم می کنم و پیوسته سوگند می خورد و از او می خواست وارد خانه نشود.جلودی بالاخره آرام شد و موافقت کرد.امام بدرون خانه رفته و دارایی ،اموال و لباس و زیور زنان را جمع کرد و به او داد.

این نمونه ای از رفتار خصومت بار هارون با امام هشتم و علویان می باشد.

جریان جانشینی هارون و سرانجام او:

هارون همواره برای تعیین جانشینی خود متحیر و پریشان بود.او همانند دیگر خلفا دارای زنان و کنیزان متعدد بود و فرزندان زیادی از آنان داشت.برجسته ترین آنان ،مأمون ،امین و مؤتمن بودند.مأمون مقداری از امین بزرگتر بود و علیرغم اینکه فرد باهوش تری بود اما هارون نتوانست او را جانشین خود قرار دهد،زیرا مأمون مادرش ایرانی بود و درباریان و اطرافیان هارون میل نداشتند او بر امین که مادرش عرب بود ترجیح داده شود.بهر حال  تعصبات قومی و نژادی هارون را واداشت تا امین را درسال 175

در ولایتعهد شرکت داد تا بعد از این خلیفه باشد و برای آنان در سال 186 در مراسم حج از زعما  و برجستگان قوم و مردم بیعت گرفت.و بالاخره در سال 189 نیز برای فرزندش موتمن بیعت گرفت.

عاقبت هارون عازم سفری بدون حج گشت شد.همانطور که قبلاً آوردیم سرزمین خراسان در سقراط امویان و بقدرت رسیدن عباسیان نقش عمده ای داشت.لذا مورد توجه خاص بنی عباس بود و اشخاص برجسته ای بعنوان حاکم آنجا تعیین می شدند.

هارون ابتدا فضل بن یحیی برمکی را که از مقربانش بود حاکم آنجا قرار داده بود.بعد از دو سال علی بن عیسی بن ماهان را ب جای او منصوب کرد.علی خراسان ،سیستان،ماوراءالنهر ،اصفهان و تمام شرق ایران را تحت فرمان داشت.او نسبت به مردم ظلم و جور فراوانی اعمال کرد و با وضع مالیاتهای سنگین و جنایات دیگر به نارضایتی مردم از دستگاه خلافت دامن زد تا اینکه باعث شورشهایی در این مناطق شد.

منجمله طغیان رافع بن لیث بود که از طرف علی بن عیسی حاکم ماوراءالنهر بود.او خلافت هارون را رد کرد و در جنگ با علی او را مکرراً شکست داد.در سال 191 هرثمه بن اعین از طرف هارون بجای علی منصوب شد.هرثمه او را دستگیر و اموال غصبی مردم را به آنها برگرداند اما از مقابله با فتنه ی رافع بن لیث عاجز ماند و از هارون درخواست کمک کرد .آشوبهای دیگری همانند آشوب حمزه بن عبداله در سیستان و آشوب المقنع روی داد که مرتباً به مواضع حاکم منصوب از طرف هارون حمله می کردند و حاکمیت هارون را تهدید می کردند.

هارون بناچار شخصاً برای دفع این شورشها به خراسان عزیمت کرد.امین را بعنوان جانشینی در بغداد گذاشت و مأمون را بهمراه خود برد و دو سیاستمدار معروف یعنی فضل بن ربیع و فضل بن سهل نیز همراه او بودند.بعضی می گویند علت همراهی مأمون در این سفر تدبیر فضل بن سهل بود.

چون فکر می کرد اگر در این سفر هارون بمیرد ،امین قدرت را بدست می گیرد و مأمون را از ولایتعهد خلع می کند.لذا بهتر است مأمون از بغداد دور باشد تا دست امین در آن لحظه به او نرسد.

هارون در گرگان بشدت بیمار شد .او قبل از مرگش مأمون را برای انجام مأموریتی روانه مرو کرد و به فضل بن ربیع گفت :اگر من مردم لشکر خزائنی را که همراه من است به مأمون بده تا در نبرد با دشمنان در مرو موفق شود.ولی فضل بن ربیع همه آنها را با خود به بغداد باز گرداند.

سرانجام هارون الرشید بعد از 23 سال حکومت جابرانه در سال 193 در 45 یا 49 سالگی در سناباد طوس بهلاکت رسید و همانجا مدفون شد.

اختلاف امین و مأمون:

امین در بغداد وقتی که از مرگ پدر مطلع شد ،نامه ای به فضل بن ربیع در خراسان نوشت و از او خواست همه اموال و لشکریانی را که همراه هارون بود به بغداد باز گرداند.فضل هم که طرفدار امین بود بطرف بغداد حرکت کرد و سپاهیان هم که از بازگشت به خانه های خود مسرور بودند ،راه مراجعت را در
پیش گرفتند.

مأمون که اموال و لشکریان را در حال از دست دادن می دید تدبیر فضل بن سهل با ارسال پیکی به بن ربیع  خواستار استرداد آنها نزد خود شد اما جواب او منفی بود و گفت این دستور خلیفه است .

امین در بغداد به کاخ خلافت گام نهاد و در جمادی الثانی 193 بخلافت رسید.فضل بن ربیع و علی بن عیسی او را تحریک کردند تا مأمون را از ولایتعهد خلع کند.امین ابتدا با نامه های متعدد از مأمون خواست تا به بغداد بیاید اما او می گفت من از طرف هارون حکمران خراسان شده ام و جلوی مأموران امین را که برای بیعت گرفتن از مردم به آن دیار می آمدند،می گرفت .عاقبت در سال 194 امین ،نام مأمون را از سکه انداخت و او و برادر دیگرش مؤتمن را از ولایتعهد عزل کرد و پسر خردسالش موسی را ولیعهد قرار داد.

در اختلاف بین این دو برابر بیش از هر چیز مسائل قومی و نژادی دخالت داشته ا ست .برای روشن شدن این مطلب به بحث کوتاهی در این زمینه می پردازیم.

چرا عباسیان و عربها طرفدار امین بودند؟

شاید سر تمایل عباسیون به امین بخاطر این بود که امین بطور کامل یک عباسی است یعنی پدرش هارون و مادرش زبیده است.زبیده نوه منصور و بلند پایه ترین و با نفوذ ترین زن عباسی بود.یعقوبی می نویسد:«امین تنها خلیفه  ای بود که هم پدر و هم مادرش عباسی بودند»(2 )

امین در دامان فضل بن یحیی برمکی که برادر رضاعی هارون و با نفوذترین مرد دربار هارون بود بزرگ شد و نیز فضل بن ربیع که عرب بود و تردیدهای در دوستی اش نسبت به عباسیون نبود بر امورات او اشراف داشت.اما مأمون در دامان جعفر بن یحیی که دارای نفوذ کمتری نسبت به برادرش فضل داشت.بزرگ شد و مربی او فضل بن سهل بود که ایرانی الاصل بوده است .بین مربیان ایندو هم اختلاف شدیدی وجود داشت.

مادر مأمون زنی خراسانی و غیر عرب بنام «مراجل» بود که اندکی بعد از تولد مأمون مرده بود و فاقد هر گونه نفوذی در دربار بود.و اگر زنده هم می ماند می توانست دستاویزی برای تحقیر بیشتر
مأمون باشد.(3 )

عربها هم از خلافت و استانداری مأمون راضی نبودند زیرا هم مادر و مربی او عرب نبودند و هم اسلاف مأمون با ترجیح موالی و ایرانیان رفتار بدی با عربها کردندومثلاً منصور عباس موالی و غلامانش را در کارهای خود راه داد و در امور حرم مشغولشان کرد و آنها را بر عربها تقدم داشت و خلفای بعدی هم از او دنباله روی کردند و به  این ترتیب ریاست و ارج عرب از بین رفت.

اما امین پشتوانه ای قوی در بین عباسیان داشت.او دارای حزب و گروهی قوی بود .مانند دائی ها فضل بن یحیی بن برمکی ،بیشتر برامکه و نیز مادرش زبیده و بلکه کل عربها با او بودند و اینها نفوذ زیادی در هارون داشتند و این تأثیر در مسئله ولایتعهدی هم کار خود را کرد و با اینکه مأمون بزرگتر از امین بود و علیرغم میل هارون،امین ولیعهد شد .

مأمون علاوه بر اینکه در بین عباسیان نفوذی داشت .علویان هم از او راضی نبوده اند زیرا بهر حال مأمون جزء بنی عباس و فرزند هارون ،یعنی قاتل موسی بن جعفر (ع)بود و بعلاوه در میان خود کسی را داشتند که از همه عباسیان بهترین یعنی علی بن موسی(ع).

مأمون بدلیل اینکه می دید عرب،عباسیان و علویان از او فاصله گرفته اند به خراسانیها نزدیک شد و در مرو اقامت گزید و از یاری و مساعدت فرماندهان و سپاهیان ایرانی برخوردار شد.

*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره امام رضا (ع) و بنی عباس

تحقیق در مورد عباس یمینی شریف

اختصاصی از فی دوو تحقیق در مورد عباس یمینی شریف دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد عباس یمینی شریف


تحقیق در مورد عباس یمینی شریف

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحه9

 

 

درباره‌ی عباس یمینی شریف

:: یار مهربان کودکان

عباس یمینى شریف، یار مهربان، یار مهربان کودکان ایران، خود کودکى بود از این سرزمین که در سال ١٢٩٨ شمسى در محله پامنار تهران زاده شد. اگرچه او هفتاد سال در این شهر زندگى کرد، جوان شد، به میانسالى رسید و در هنگامه‌ى سپید مویى از این جهان رفت، اما همواره در پى کشف معناى کودکى بود. یمینى شریف شاعر کودکان بود، براى کودکان داستان مى‌نوشت، آموزگار و مربى کودکان بود، اما بیش از همه این‌ها، یمینى شریف یکى از کاشفان و سازندگان فرهنگ کودکى مدرن در این سرزمین بود.

یمینى شریف از کودکان پس از انقلاب مشروطه بود که روزگار همراهى‌اش کرده بود که هم انقلابیون کهنه کار و دلشکسته‌ى بازمانده از حکومت قانون را ببیند و هم در ستیز سنت و نو، با جوانه‌هاى فرهنگ نو رشد کند. روزهاى کودکى او تنها بین کهنه و نو نمانده بود، بلکه او اگر شهر سنتى را با بازارها، گذرها، خانه‌ها، هشتى‌ها، اندرونى‌ها و بیرونى‌ها با مسجدها و مناره‌ها و گنبدها و سقاخانه‌هاى آن حس مى‌کرد، طبیعت زیبا را در ده دربند و کوهپایه‌هاى البرز را هم به جان دوست داشت و به درختان چنار و گردو و رود و جوى و آوازهاى پرندگان و نسیم کوهستانى و دوستى با جانوران نیز عشق مى‌ورزید.

یمینى شریف از آن اندک کودکان بود، که در این دوره فرهنگ در خانواده‌اش جان داشت و نیروبخش بود. آواهاى لالایى که آرام‌بخش گریه‌های‌اش بود، خیلى زود به شعرهاى حافظ و سعدى و مولوى بدل شد. یمینى شریف با حافظه‌اى توانا که در وجودش بود، این شعرها را به دل مى‌سپرد و ترانه‌هاى روز را هم بر آن‌ها افزون مى‌کرد. بخت با او یار بود که در همسایگى با فرخى یزدى شاعر برجسته دوران مى زیست. همنشینى شاعر فردا با این شاعر برجسته به او نکته‌هایى فراوان آموخت و آموختنى‌تر از همه آن تجربه‌ى نابى بود که در روزها و فصل‌هاى خوش سال فرخى یزدى در ده دربند به کار مى‌بست. در آن روزها او آوازه‌خوانى را به کار مى‌گرفت تا شعرهای‌اش را براى مردمى که به دربند براى گردش و آسایش مى‌آمدند، بخواند. چون آوازه‌خوان بى‌سواد بود، فرخى یزدی، شاعر فردا را که میزعباس صدای‌اش مى‌زد، فرا مى‌خواند تا شعرهای‌اش را به آهستگى براى آوازه‌خوان بخواند تا او هم با آوایى رسا که در کوه مى‌پیچید، مردم را به شور بیاورد.

یمینى شریف از کلاس پنجم دبستان با بهره‌گیرى از آنچه در خانه و مدرسه و مکتب و مسجد اندوخته بود، شعر گفتن را آغاز کرد. در سال‌هاى ١٣١٧-١٣١٨ با هدف گزیدن پیشه آموزگارى وارد دانشسراى مقدماتى تهران شد. در آنجا بود که دانست در کشورهاى دیگر براى کودکان کتاب‌هاى زیادى منتشر مى‌شود. این آغاز آشنایى یمینى شریف با فرهنگ کودکى مدرن بود. یمینى شریف با خواندن و لذت‌بردن از آن‌ آثار به این باور رسید که باید کتاب‌ها، نشریه‌ها و شعرهاى ویژه‌اى براى کودکان و نوجوانان به زبان ساده و روان درباره زندگى روزانه و در خور درک و توان آنان نوشته شود. بنابراین تصمیم گرفت کتاب‌هاى کودکان را از زبان‌هاى دیگر به زبان فارسى برگرداند. از این زمان بود که او سرودن شعر کودک را آغاز کرد. او در همه‌جا - خانه، کوچه و خیابان - شعر مى‌گفت و آن‌ها را روى کاغذ پاره‌هاى جیب‌اش مى‌نوشت.

در سال ١٣٢١ یکى از شعرهاى او در نشریه نونهالا‌ن ویژه‌ی کودکان به چاپ رسید. دو سال بعد نخستین شماره مجله بازى کودکان‌ به سردبیرى عباس یمینى شریف و ابراهیم بنى احمد منتشر شد. در سال ١٣٢٤ شعرهاى او به کتاب‌هاى ابتدایى مدرسه‌هاى اراک و سپس کتاب‌هاى کلا‌س‌هاى اول و دوم و سوم تمام دبستان‌هاى ایران راه یافتند. آن‌گاه مدیر مجله‌هاى دانش‌آموز‌ و سازمان جوانان شیر و خورشید سرخ‌ شد که از سوى وزارت فرهنگ وقت منتشر مى‌شد. از دى ماه ١٣٣٥ تا سال ١٣٥٨ مدیر و مشاور مجله کیهان بچه‌ها بود و شعرهاى او در تهران مصور کوچولوها (١٣٣٦) و چند نشریه دیگر به چاپ مى‌رسیدند.

در سال ١٣٣٢ یمینى شریف براى گذراندن دوره‌ی کارشناسى ارشد آموزش و پرورش در تیچرز کالج کلمبیا به آمریکا رفت و با آموزش‌هاى نو در آن‌جا، به این باور رسید که باید شیوه آموزش خواندن و نوشتن در ایران دگرگون شود. در سال ١٣٣٦با همراهى همسرش دبستان روش نو را باز کرد که بعدها به یک مجتمع آموزشى از کودکستان تا پایان دوره راهنمایى گسترش یافت و تا سال ١٣٥٨ به کار ادامه داد. او همزمان، مدیر باشگاه کودکان نیز بود. در سال ١٣٤١ به همراه شمارى از کارشناسان آموزش و پرورش و ادبیات کودکان و کتابداری، شوراى کتاب کودک را بنیان نهاد. او همچنین در پایه‌گذارى انجمن پژوهش‌هاى آموزشى پویا نقش بزرگى داشت.



دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عباس یمینی شریف

دانلود تحقیق استاد عباس سحاب

اختصاصی از فی دوو دانلود تحقیق استاد عباس سحاب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق استاد عباس سحاب


دانلود تحقیق استاد عباس سحاب

استاد عباس سحاب (پدر علم جغرافیای ایران) در سال هزار و سیصد و پانزده در خیابان شاه آن زمان تهران، نوجوانی دبیرستانی جمله ای از چند جهانگرد فرانسوی شنید که مسیر اصلی زندگی آینده وی را تعیین کرد. جهانگردان فرانسوی از بابت این مسئله که کشوری به بزرگی ایران هنوز یک نقشه راهنما برای پایتختش ندارد ایران و مردمانش را مورد سرزنش و تحقیر قرار داده بودند و او که حس میهن دوستی قوی داشت پاسخی به این تحقیر نداشته و این مساله سبب جریحه دار شدن غرور وی گردیده بود. پسرک تحت تاثیر این برخورد و با توجه به زمینه علاقه مندیش به جغرافیا تصمیم بزرگی را گرفت. او قصد داشت نخستین نقشه توریستی تهران را تهیه کند. این کار برای جوانی به سن و سال وی امری بسیار دشوار و غیر ممکن به نظر می آمد. اما عباس سحاب با تلاش بی وقفه و عزم راسخش می خواست خلاف این مساله را ثابت کند.
کار را با بیست و هفت ریال که تمام دارایی او بود آغاز کرد. با این دارایی یک شیشه مرکب چین، و یکی دو متر کاغذ کالک و چند قلم هاشور خریده و به کمک وسایل مختصری که در خانه داشت کارش را شروع کرد. روزها و شبها از پی هم می آمدند و او سرسختانه می کوشید. دشواریهای راه نمی توانست به عزم آهنین و اراده قوی وی فایق آید و سرانجام بعد از شش ماه توانست به آرزویش جامه عمل بپوشاند.
عباس سحاب با شش ماه تلاش بی وقفه و شبانه روزی خود نخستین نقشه توریستی شهر تهران را تهیه کرد و در این مدت شالوده و اساس موسسه جغرافیایی سحاب را در اتاق بیست متری واقع در زیرزمین خانه ای بنیان گذاشت که امروزه پس از گذشت پنجاه سال به معتبرترین موسسه خصوصی جغرافیایی کشور و یکی از معتبرترین موسسات جغرافیایی جهان تبدیل شده و نام وی نیز به عنوان پدر جغرافیا در ایران به ثبت رسیده است.
استاد عباس سحاب در سوم دیماه سال هزار و سیصد در روستای فم شهر تفرش دیده به جهان گشود. وی تنها فرزند ذکور شادروان، استاد ابوالقاسم سحاب بود. استاد ابوالقاسم از دانشمندان و فضلای آن منطقه در زمان خود بود که عمری را در خدمت فرهنگ و آموزش کشور گذراند و آثار با ارزشی را در زمینه های تاریخ و فرهنگ اسلامی، جغرافیا و علوم دینی از خود بر جای گذارد.
آثار معلوم و به جا مانده ایشان از هفتاد جلد تجاوز می کند که حدود سی و پنج جلد آن به چاپ رسیده است. علاوه بر این چندین رساله در علوم و ادبیات و تاریخ دین و تفسیر قرآن از او بر جای مانده است که اکنون به صورت مجموعه بسیار نفیسی در اتاق موزه مانند در موسسه سحاب نگهداری میشود.
بنا به گفته اعضا خانوده استاد ابوالقاسم در هنگام تولد فرزندش عباس در زمستان سال هزار و سیصد، رییس معارف ولایت ثلاث(ملایر، نهاوند، تویسرکان) و مقیم نهاوند بود و در شرایط دشواری خود را از نهاوند به روستای فم رسانید تا فرزند پسری را که خداوند بعد از نه دختر به او عطا نموده بود و آرزو داشت از وی شخصیت بزرگی بسازد از نزدیک ببیند.
استاد ابوالقاسم فرزندش را در چهار سالگی به معلم قدیمی خود ملاحسین شاهمیری که مکتب دار روستای فم بود، سپرد و عباس سه سال از ایام کودکی خود را در مکتبخانه گذراند. او در هفت سالگی به همراه پدرش به تهران رفت و تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه کمالیه که پدرش نیز جزو معلمان آن مدرسه بود به پایان رساند. دوران متوسطه را نیز در مدارس ابن سینا و علمیه گذراند. مهدی راهنما معلم دلسوز جغرافیا در دوره متوسطه به علاقه و استعداد کم نظیر عباس جوان در زمینه جغرافیا پی برده و او را مورد توجه خاص قرار داد.

 

 

شامل 12 صفحه word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق استاد عباس سحاب

تحقیق در مورد شاه عباس اول صفوى

اختصاصی از فی دوو تحقیق در مورد شاه عباس اول صفوى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد شاه عباس اول صفوى


تحقیق در مورد شاه عباس اول صفوى

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه11

شاه عباس اول صفوى

«996 - 1038 ق / 1588 - 1629 م»

شاه عباس در رمضان «978 ق / فوریه 1571 م» در هرات دیده به جهان گشود. هنگام ولادت او، پدرش محمد میرزا حکومت هرات داشت. سالهاى کودکى عباس در همین تختگاه پر آوازه خراسان گذشت؛ در همانجا، و در همان سالهاى کودکى، مدتها حکومت اسمى خراسان به او تعلق داشت و از همان دیار هم بود که در آغاز جوانى، عازم تختگاه صفوى در قزوین شد و تخت و تاج پدر را در عهد حیات او به دست گرفت.

هنگام دست یابى به تاج و تخت صفویان هجده سال داشت و به سعى امراى قزلباش خراسان که در واقع بر پدر او شوریده بودند به تخت سلطنت نشست «ذى‏الحجه 996 ق / 1588 م». هنگام جلوس او بر تخت سلطنت، اغتشاش و آشوب ناشى از سستى و بى لیاقتى پدرش سراسر ایران را فرا گرفته بود. خراسان از همان هنگام که او عازم قزوین شد، عرصه تاخت و تاز ازبک واقع شد. عبدالله خان ثانى، فرمانرواى ازبک، این تختگاه خراسان را با وجود یک مقاومت طولانى هشت ماهه در برابر محاصره او، از دست حکام قزلباش بیرون آورد. پسرش عبدالمؤمن خان، حتى مشهد را هم بر قلمرو ازبکان افزود و دامنه تاخت و تاز را تا نواحى قومس و بسطام کشاند. شروان و گرجستان و حتى لرستان هم تحت اشغال یا نظارت آنها قرار داشت. در دولتخانه قزوین هم قدرت واقعى در دست مرشد قلى خان استاجلو متمرکز بود که خود را مربى پادشاه جوان مى‏دانست و حتى گه گاه به او تحکم نیز مى‏کرد.

حضور سران قزلباش که در توطئه قتل برادرش حمزه میرزا دست داشتند و برخى از آنها حتى متهم به دخالت در قتل مادرش مهد علیا بودند، جو دربار را براى وى آزار دهنده مى‏کرد و قدرت و نفوذ این قاتلان را براى خود نوعى کابوس موحش مى‏یافت که بدون دفع آنها حفظ حیات و دوام سلطنت برایش غیر ممکن یا آکنده از تشویش و تزلزل بود.

با آنکه هنوز کم تجربه و جوان بود، غریزه حفظ حیات و تجربه سرنوشت پدر و برادر، این اندازه به او آموخته بود که تمام این عوامل تهدید و خطر را نمى‏توان یک باره از میان برداشت و باید با سعه صدر، یک به یک و به نوبت ، از سر راه دور کرد. بدین گونه از احتمال اتحاد آنها بر ضد خویش در امان ماند. شاه عباس با حوصله و تأنى، سران گستاخ و نافرمان قزلباش را که مادر و برادرش به تحریک یا مداخله آنها به قتل رسیده بودند، به کمک مرشد قلى خان از بین برد. خود مرشد هم که مزاحم قدرت او بود و دخالتش در جزییات امور عرصه را بر وى تنگ مى‏کرد، به تدبیر و حیله، در اولین فرصت از میان برداشت؛ بدین گونه، نیروهایى را که در داخل دربار قدرت او را تهدید یا محدود مى‏کرد، به تدریج سرکوب کرد و در آنچه به کار فرمانروایى مربوط مى‏شد به قدرت مطلقه که لازمه استبداد او در تمام امور فرمانروایى بود، دست یافت. سرکشان داخلى را هم به مجرد آن که فرصت مناسب براى سرکوبى آنها برایش حاصل شد، دفع یا آرام کرد و خود را براى مبارزه با تهاجمات خارجى که قلمرو او را از شرق و غرب اشغال یا مورد تهدید قرار داده بودند آماده یافت.

این دشمنان خارجى، هر دو اهل تسنن و هر دو مهاجم بودند و چون به شدت تعصب ضد تشیع داشتند، احتمال اتحاد آنها و درگیر شدن شاه عباس در دو جبهه، متضمن خطر و ریسک فراوان بود. پادشاه قزلباش که شروع جنگ همزمان در دو جبهه را با دشمنان خود، محرک حصول اتحاد مابین آنها مى‏یافت، ترجیح داد


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد شاه عباس اول صفوى