درچنین روزی در سال 61 ه ق آب فرات به روی خاندان حضرت سیدالشهدا ع در کربلا بسته شد . ماوقع به این گونه بود که عبید الله بن زیاد به عمربن سعد نامه دیگرى نوشت و گفت: میان حسین و یاران وى و آب حایل شو که یک قطره از آن ننوشند، همچنان که با پاکیزهخوى متقى، عثمان بن عفان رفتار کردند. پس بى درنگ عمربن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار فرستاد که آبگاه را گرفتند و میان حسین ع و یاران وى و آب حایل شدند، تا به این وسیله حسین (ع ) ویاران او نتوانند به آب دست یابند، و این واقعه سه روز پیش از شهادت امام حسین (ع) بود. همین که تشنگى بر حسین و یارانش سخت شد، عباس بن على (ع) برادرخویش را پیش خواند و با بیست نفر همراه با بیست مشک و سى سوارشبانگاه برفتند و نزدیک آب رسیدند.نافع بن هلال جملى با پرچم پیشاپیش مىرفت.عمرو بن حجاج با مشاهده او گفت: کیستى و براى چه آمدهاى؟ گفت : من نافع بن هلال هستم.آمدهایم از این آب که ما را از آن منع کردهاید بنوشیم.گفت : بنوش، نوش جانت. نافع گفت: نه، به خدا سوگند تا حسین ع و یارانش تشنهاند یک قطره نخواهم نوشید.عمرو گفت: نه، راهى براى آب دادن اینان نیست.ما را اینجا گذاشتهاند که آب را از ایشان منع کنیم. نافع بلافاصله به یاران خود گفت: مشکها را پرکنید.آنها مشکها را پر کردند.عمرو بن حجاج و یارانش پیش دویدند و مىخواستند راه بازگشت را بر آنان ببندند.عباس بن على ع و نافع بن هلال به آنها حمله بردند که برجاى خویش بازگشتند و راه را گشودند.یک بار دیگر باز هم عمرو و یارانش جلو آمدند و قصد حمله داشتند، اما عباس و یارانش با آنان مقابله کردند و میان آنها درگیرى شد.به هر حال یاران حسین (ع )با مشک ها آمدند و آب را پیش وى بردند .اما چنان که سبط ابن جوزى مىگوید: بر سر آب میان دو گروه مبارزه در گرفت، و سرانجام نتوانستند به آب دست یابند. بدین ترتیب، آن قوم، حسین (ع) را به شدت در سختى و فشار قرار دادند تا آنجا که تشنگى بر امام و یارانش غلبه کرد.در این اثنا بریر بن خضیر همدانى به حسین ع گفت: اى فرزند پیامبر خدا، آیا اجازه مىدهید که نزد این قوم بروم و با آنان گفتگو کنم؟ حضرت وى را اجازه داد.پس نزد قوم رفت و خطاب به آنان گفت: اى گروه مردم، خداى عز و جل، محمد ص را به حق به پیامبری برگزید تا مردم را بشارت دهند و بیم دهنده باشد.او با اذن خدا، مردم را به سوى خداوند دعوت کرد و خود براى همه چراغى فروزان بود.اکنون میان آب فرات و فرزند رسول الله ص حایل شده و آب را بر آنها بستهاند.آبى که بر خوکها و سگهاى بیابان رواست. مردم با تندى به وى گفتند: اى بریر، زیاد سخن گفتى.ساکت باش.به خدا سوگند همان طور که پیش ازحسین از آب محروم شدند اینک حسین نیز تشنه خواهد ماند. آنگاه امام حسین ع به بریر امر به سکوت فرمود و گفت: اى بریر بنشین.سپس در حالى که بر شمشیر خود تکیه کرده بود رو کرد به قوم و با صداى بلند گفت: شما را به خدا سوگند مىدهم آیا مرا مىشناسید؟ گفتند: آرى، تو فرزند پیمبر خدا و نواده او هستى. ـ شما را به خدا آیا مىدانید جد من رسول الله ص است؟ گفتند : آرى. ـ شما را به خدا سوگند، آیا مىدانید که مادرم فاطمه دختر محمد ص است؟ گفتند : آرى مىدانیم. ـ شما را به خدا آیا مىدانید که پدرم على بن ابى طالب ع است؟ گفتند : آرى. ـ شما را به خداى سوگند مىدهم.آیا مىدانید که جده من خدیجه دختر خویلد نخستین بانوى این امت است که اسلام آورد؟ ـ آرى. امام ادامه داده فرمود: شما را سوگند به خداى، آیا مىدانید که حمزه سید الشهداء عموى پدرم بوده است؟ قوم گفتند: آرى. ـ شما را به خدا قسم مىدهم آیا اطلاع دارید که این شمشیر از آن رسول الله ص بوده است؟ ـ آرى. ـ شما را به خدا، آیا مىدانید که این عمامهاى که بر سر دارم مخصوص پیامبر خدا ص بوده است؟ ـ آرى. ـ شما را به خدا، آیا مىدانید که على ع نخستین کسى بود که از میان امت به اسلام گروید؟ آیا مىدانید که در علم و دانش و حلم و بردبارى از همه برتر و والاتر بود، و بر هر کس، ولى خواهد بود؟ قوم همگى گفتند: آرى همه را مىدانیم. امام فرمود: پس از روى چه دلیل خون مرا مباح مىسازید؟ با اینکه پدرم ساقى و پاسدار حوض کوثر است.از بسیارى از افراد حمایت و پشتیبانى خواهد کرد، همچنان که ساربان، شتران را از سراب راند، و در قیامت پدرم پیشاپیش کسانى است که حمد و سپاس خداوند را به جا آوردهاند. گفتند: آرى همه این مطالب را مىدانیم با این وصف دست از تو برنداریم تا با لب تشنه جان دهى. در این وقت که امام حسین ع به ایراد خطابه خود پرداخته بود، دختران و خواهران آن حضرت با شنیدن سخنان وى به شدت مىگریستند و صداى ناله آنان بالا مىگرفت.
شامل 10 صفحه word
دانلود تحقیق بستن آب به روی کاروان امام حسین ع