مشخصات:
نام کتاب: هنر و تمدن اسلامی
ناشر: دانشگاه هنر اسلامی تبریز گروه مرمت آثار تاریخی
تعداد صفحات: 152
پسوند فایل: pdf
دانلود کتاب هنر و تمدن اسلامی
مشخصات:
نام کتاب: هنر و تمدن اسلامی
ناشر: دانشگاه هنر اسلامی تبریز گروه مرمت آثار تاریخی
تعداد صفحات: 152
پسوند فایل: pdf
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:83
فهرست مطالب
ندارد
-
معنای واقعی هنر و هنرمند
اول دفتر بنام ایزد دانا
عاشق ورنه و نظر بازم و می گویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
عوام عیب ام کنند که عاشقی همه عم
کدام عیب که سعدی همین هنر دارد
با گذر از مکتب ها و سبک های فکری فرهنگی و با همة تعاریفی که متفکران و فیلسوفان از هنر و عوالم هنری کرده اند: هنر، شاید به دلیل بازگشت اش به حس انسانی و شاید به خاطر تکیه اش بر شهود و مکاشفه کارآیی بسیار در انتقال تجربه های درونی و باطنی زندگی آدمی دارد و خبر از رهایی می آورد که قفل آنها با هیچ کلید دیگری گشودنی نیست. هنر مسیری در زندگی آدمی می گشاید که با پای چوبی خردورزی و منطق استدلالی نمی توان از آن گذشت. آفرینش هنری در زندگی معنوی آدمی ارجی والا دارد و از این جنبه، برتر و قدرتمندتر از علم منطق فلسفه و اخلاق جلوه می کند.
و فلسوف و فلسفه چه حق دارد که از امری والاتر از خود سخن گوید. آیا فیلسوف همان نیست که در زندان فلسفه، در همان غاری بسر می برد که افلاطون ما را از ظلمت آن
می ترساند؟
جایی که از حقیقت جز در پیکره سایه هایی بر دیوار نمی توان با خبر شد؟ آیا هنرمند آن زندانی رها شدة آن غار نیست که به یاری شهود هنری با نور حقیقی جهان آشنا شده است و برای دیگران خبر از حقیقت آورده، پس چرا باید وقت خود را با خواندن بحث و جدل در مورد انواع فلسفه هایی بپردازیم که در آستانة کشف حقیقت متوقف شده اند؟
هنرمندان به اعتباری هرگز به دنبال فلسفه نیستند، آنها تنها سعی می کنند که در تکنیک کار خویش مهارت بیشتری کسب کنند، ولیکن آنچه در تکنیک و قالب کار هنری آنها به مثابه محتوا اظهار می شود چیست اگر فلسفه نیست؟
معمول است که انسان را به دو ساحت مجزا و مستقل از یکدیگر تقسیم می کنند عقل و احساس. آنگاه عقل را متعلق به ساحت عقل می دانند و هنر را متعلق به ساحت احساس و نسبت و رابطه عقل و احساس را مغفول باقی می گذارند. ساحت عمل و ساحت نظر را از یکدیگر مجزا کرده اند ومیان آن دو را چنان شکاف عظیمی انداخته اند که هرگز پر نمی شود، حال آنکه نظر و عمل انسان در اصل و منشأ کند و گرنه هیچ عملی را نمی توان منتسب به کسی دانست.
از منطق نمی توان انتظار داشت که امور از یکدیگر انتزاع نکند و اعتبارات مختلف را برای واقعیت قائل نشود. خطای کار از آنجا آغاز می شود که برای این اعتبارات و انتزاعات مستقل از یکدیگر ، قائل به اصالت و حقیقت شویم... این خطاست که به منطقی منتهی می شود و علم و حکمت و فلسفه و سیاست و دین، یعنی مظاهر مختلف حقیقت واحد، به مثابه حقیقتی مستقل از یکدیگر اعتبار می شوند و اشتراک و اتفاقشان در اصل و منشأ مورد غفلت قرار می گیرد. خطایی نیست اگر عقل ظاهر به انتزاع ماهیت از وجود بسنده کند، اگر چه در نفس الامر ، وجود و ماهیت عین یکدیگراند و لکن خطا آنجاست که برای این اعتبار ذهن محض به اشتباه، اصالتی در وجود قائل شویم وفراموش کنیم که اصلاً وجود و ماهیت دو اصطلاح مربوط به منطق و فلسفه هستند و در نفس الامر چیزی به اسم ماهیت و مستقل از وجود، موجود نیست.
اشتباهی که بسیار غریب می نماید اما مالاسف رخ داده است، این است که بشر برای اعتبارات ذهن خویش ، در واقعیت خارج، حقایقی مستقل از یکدیگر قائل شده است، با غفلت کامل از این امر که این اعتبارات ذهنی و منطقی هستند و عالم با همة تحولات و تغییرات و تبدیلات خویش،دارای حقیقت ثابت و واحد هستند وهمین حقیقت است که در دین ظهوری تمام و کمال دارد و در علم و در فلسفه و حکمت و هنر نیز به انحای مختلف ظهور یافته است. پس دین جامع همة مراتب و مظاهر دیگر حقیقت است و رابطة آن با علوم و معارف و هنر نه عرضی، که طولی است.
علامة شهید استاد مطهری هنر را نوعی حکمت ذوقی دانسته است و این سخن دربارة هنر لااقل از حیث محتوا عین حقیقت است. پس بار دگر بپرسیم که آنچه توسط تکنیک و در قالب کار هنری به مثابه مضمون و محتوا بیان می شود چیست اگر فلسفه و معرفت نیست.
می خورد که عاشقی نه به کسب است و اختیار
این موهبت رسید ز میراث فطرت ام
هنرمند پیش از آنکه هنرمند باشد. انسان است. آدمی در هر مرتبه از وجود که باشد در نسبت با زمان و مکان باقی بنابر تجلی وجود در سکنی می گزیند و به آن دل می بندد از اینجا وجهة نظر و نحوة دید و جهت دیدار او بنابر سکنی گزینی و جلوه گری وجود از افق زمان و مکان خاص پیدا می کند بدین معنی وجهة نظر او گاهی صورت ملکی وگاهی صورت ملکوتی به خود می گیرد و همین معنا است که در نگاه هنرمندان بیش از دیگران این عوالم راظاهر می کند.
هنرمندان هر عصری عالمی را می کنند که در آن حضور دارند. این عالم صرف عالم محسوسات و متعلقات عالم محسوس نیست، بلکه عالمی کلی است که هنرمند خویش را در برابر آن حاضر می بیند وندای باطنی آن را در اثر هنری خویش منعکس می سازد. [ ساحت خیال و تخیل ابداعی هنرمند که ریشه در عالم خاک دارد مجلای کاملی برای تجلی] از این جا هر بار در برابر تجلیات.
عالم وجود در عالم کل زبان و بیانی دیگر در کار می آید و ساحت خیال و تخیل ابداعی هنرمند که ریشه درعالم خاک دارد مجلای کاملی برای تجلی وجود داست و احسن جلوه گاه برای ظهورات متون در افق زمان فانی و باقی. زمان افقی است که با ایتلا از آن می توان وجود را درک کرد. یک بار وقتی که آدمی به جهت حقی خویش روی می کند و با زمان باقی پیدا می کند. و با ساحت قدسیان و فرشتگان قرین می شود و در آنجا سکنی می گزیند و وطن می گیرد در چنین افقی عالم قدسی از جلوه گاه زمان باقی و به عبارتی ملکوت اشیاء را می بیند و دیدار او عرشی است و گاه به وجود فرشی حیوانی یعنی جهت خلقی خویش رو می کند و با زمان فانی نسبت پیدا می کند و تشبیه به حیوانات می جوید و زمان باقی را فراموش می کند در چنین حالتی او واقعیت و جهت فانی اشیاء و به عبارتی فقط ملک اشیاء را می بیند.
در این مرتبه اشیاء از جلوه گاه زمان و مکان فانی و کثرت برای آدمی متجلی می شود از این دیدگاه ما با دو نوع انسان متفاوت در حال تعامل هستیم. انسان پاپ گونه یا سنتی و انسان پرومته وار یا مدرن [تعبیری که از دکتر نصر وام گرفته شده].
تعریف آدمی به عنوان پلی میان زمین و آسمان مفهومی است که در نقطه مقابل مفهوم انسان پرومته وار قرار می گیرد. مفهومی که انسان را موجودی عصیان گر می داند که علیه آسمان برخاسته و می کوشد که نقش الوهیت را از آن خود سازد.
انسانی سنتی در جهانی می زید که فقط یک مبدأ و یک مرکز دارد و او نسبت به آن مبدأ از آگاهی کامل بسر می برد. مبدأ این که مشتمل بر کمال و پاکی ازلی و تمامیت است که بشر سنتی می خواهد در جستجوی آن برود آن را بدست آورد و انتقال دهد او روی دایره زندگی می کند که همیشه از مرکز آن با خبر است. و در زندگی ، اعمال و اندیشه هایش رو به سوی آن مرکز دارد او جانشین خداوند است و نزد خدا مسئول اعمال خویش است و امین و حافظ زمین است که به عنوان قلمرو به او داده شده است. البته به این شرط که در مقام شخصیت اصلی زمین که به صورت خداوند خلق شده و به عنوان موجودی خداگونه، که اگر چه در این عالم می زید، خلق شده است تا جاودانه بماند، به خویشتن بماند انسان سنتی از نقش خویش در مقام مفصل میان خاک و خدا آگاه است و می داند که نهایت او فراتر از قلمرو ناسوتی است که به او داده شده است تا بر آن حکومت کند و نسبت به گذرا بودن سفرش روی این کره خاکی نیز آگاه بماند. او می داند عرشی که او را به ساحلی فراتر از سفر کوتاه زمینی اش می خواند به نحوی توسط اعمال و چگونگی حیات او در مرحله انسانی رقم می خورد. به عکس انسان پرومته وار، مخلوق این جهانی است (یا خود را مخلوقی این جهانی می داند ) او بر روی زمین احساس می کند که در وطن است. وی زمین را نه طبیعت بکری که انعکاس عالم دنیوی، بلکه آن را دنیای مصنوع می داند که توسط انسان مدرن خلق شده تا بتواند خدا و حقیقت باطنی خویش را فراموش سازد چنین فردی زندگی را یک فروشگاه بزرگ می داند که او در آن آزاد است تا پرسه زند و هرچه را می پسندد انتخاب کند. او در حالی که معنای امر قدسی را گم کرده، غرق در گذار و ناپایداری است و اسم طبیعت فروتر خویش است او تسلیم چیزی شده است که فکر می کند برای او آزادی می آورد او با بن تقاوتی جریان نزولن چرخه تاریخی خویش را دنبال می کند و در این مسیر با این ادعا که او خود سرنوشت خویش را بدست گرفته است فخر می ورزد با این حال او هنوز انسان است و دریغ و افسوس امر قدسی و ابری را می خورد. بنابراین به طرف یکی از هزاران طریقی می رود که نیاز او را برآورده سازند از رمان های روانشناختی گرفته تا عرفانهای دارو- ابزاری .
چنین تفکری و جه بارزش بیهودگی و نظریه هنر برای هنر است. انسان شاید بیهودگی را در هیچ زمینه این به اندازه هنر نمی بیند. در این عرصه انسانی ظهور می کند که برای هنرمند هنر است و مرگ هنر را اعلام می کند و همچنانکه مرگ خدا به گفته میشل فوکو منجر به مرگ انسان می شود مرگ انسان هم به مرگ هنر می انجامد. از اشغال در این و فرهنگ زباله این هنر خود شکن تا هنر زمینی که رواج دهندگان اش زمین کن هستند، چاله های گوناگون در کویر کالیفرنیا می کنند، تا سازندگان چون کریستو که پرده این به ابعاد غول آسا بر روی صخره عظیم گر کنیون در کلرادو می آویزند.
ما با همان مفهوم ضد همه چند بودن و بیهودگی محض روبرو هستیم . برای گریز از این بنا بست انسان به همه چیز متوسل می شود، بد بازی با زباله هایی که پس زده است به خشونت و جنایت که هیچ عنایتی ندارد، تا بتواند به نحوی از زندانی که خود ساخته است بگریزد و رهایی را در انفجار بی نبر و بار امیال خود بیابد. او همه جا را می گردد تا راه حل هایی را بیابد، حتی تعلیماتی را که انسان سنتی عصرها با آن زیسته بود. اما این منابع نمی تواند به او کمکی کنند زیرا هنوز به عنوان انسان پرومتدوار- عاصی و سرکش – زمینی با آن حقایق ربرو می شود.
انسان پرومتد وارنه تنها در پی آن است که نور از آسمان برباید بلکه می خواهند خدایان را نیز بکشد غافل از اینکه آرص نمی تواند تصویر الوهیت را از بین ببرد مرگر اینکه خود را نابود سازد.
انسان که خالق هم سنتی است و سرشت خدا گونه او مستقیماً با این هنر و معنای آن مرتبط و متصل است. اینکه آرص خود یک موجود خدا گونه است به این معنا است که خود وی یک اثر هنری است روح آدمی هنگامی که پالوده گشت و جامة فضایل روحانی را به تن کرد، خود برترین نوع زیبایین در عالم است که مستقیماً منعکس کننده جمال الهی است حتی تن آدمی چه در شکل زنانه و چه در شکل مردانه اش یک اثر کامل هنری است که مقداری از جوهرة مرتبة انسانی را منعکس می نماید.
به علاوه روی این کره خاکی انعکاسی جالبتر از جمال الهی نیست که زیباین روحانی و جسمانی در آن به هم پیوند خورده باشد مر آرص لذا آدمی یک اثر هنری است. زیرا خداوند یک هنرمند عالم است خداوند تنها یک مهندس معمار بزرگ است بلکه یک شاعر، نقاش و نوازنده بزرگ نیز هست و این دلیل توانایی آدمی در ساختن شعر گفتن نقاشی کردن و آهنگ نواختن است.
آدمی که به صورت الهی خلق شده است و بنابراین یک اثر هنری عالی است نیز یک هنرمند است که در تقلید از نیروهای خلاقة صانع اش تصدیق کننده طبیعت و سرشت خداگونه خویش است انسان روحانی که از وظیفة خویش آگاه است نه تنها نوازنده این است که با ناخن زدن بر تارهای نازک ساز بلکه او خود چنگ است که بدست هنرمندی بزرگ چون خداوند به نواختن در می آید و در اثر نواختن موسیقی خلق می شود که در تمام هستی طنین انداز است، همان گونه که مولوی رومی گفته است« ما چو چنگیم و تو ناخن می زنی»
اگر انسان پرومته این هنر راند بد تقلید خداوند بلکه در رقابت با او خلق می کند و ناتو را لیسم در هنر پرومته این می کوشد صورت ظاهری طبیعت را خلق کند انسان سنتی هنری را خلق می کند که نه در رقابت با خداوند بلکه در اطاعت از الگوی الهی است. بنابراین او از طبیعت تقلید می کند البته از صورت ظاهری آن بلکه از حالت و طرز عملکرد آن.
آدمی با شناخت خداوند طبیعت زاتن خود را درمقام انسان سازنده در می آید آدمی با خلق هنر منطبق و هماهنگ با قوانین یک هان و تقلید از حقایق عالم مثل، خود و طبیعت و سرشت خدا گونه است را در مقام یک اثر هنری که با دستان خداوند ساخته شده تحقق می بخشد، یا اینکه با خلق هنری که اساس آن شورش علیه آسمان است خویشتن خود را از مبدأ الهی جدا می سازد نقش هنر مدرن در سقوط انسان پرومته این در جهان مدرن بسیار با اهمیت است زیرا هنر دوران مدرن، نمایانگر مراحل نوین سقوط آدمی از معیار مقدس خویش است و یک عنصر عمده در تحقق این سقوط بوده است، زیرا آدمی با آنچه می سازد خود را می شناساند این ابداً تصادفی نیست که فروپاشی وحدت سنت مسیحی در غرب با ظهور اصلاح گری مصادف است و این تصادفی نیست که انقلابهای علمی- فلسفی علیه جهان بینی مسیحی قرون وسطین با فروپاشی تقریباً کامل هم سنتی مسیحی و نشستن هنر لومانیستی و پرومته این به جای آن همزمان بوده است هنری که به زودی به کابوس نامفهوم هنر مذهبی باروک و روکوکو تبدیل شد که یک مومن روشن بین را به خارج از مسیحیت می کشد همین پدیده در یونان باستان وشرق مدرن قابل مشاهده است. هنگامی که بعد شهوری سنت یونانی رفته رفته از دست آشد و هم یونانی رفته رفته از دست شد و هنر یونانی رفته رفته اومانیستی و این جهانی شد توسط افلاطون که بدهند سنتی قدسی مصر باستان با ان ارزش بالایش معتقد بود، مورد انتقاد قرار گرفت نیز در شرق مدرن در همه حا افول و تنرل عقلانی با افول هنری توام بوده است. بالعکس هر جا خلاقیتهای هنر سنتی (قدسی) وجود داشته باشد ، باید یک سنت شهود- علانی زنده حاضر باشد، حتی اگر ظاهراً کسی از آن با خبر نباشد.
اما هنر چه قدسی باشد و چه زمینی و چه از جنبه ملکوتی باشد و چه از جنبة ملک به مثابه حاصل کار فکری- عملی گذار از قوه به فعل وبه تعبیری از نیستی به هستنی است و این گذر خود به عللی نیازمند است.
هنر چه رحمانی باشد و چه شیطانی
ریشه در خیال و تخیل هنرمند در باب آنچه مقصود و منظور و مورد محاکات هنرمندانه آن است فی المثل هنرمندی که موضوع محاکات اش عالم قدسی و اسماء و صفات الهی است و احوالات و مواجب خویش را درصورت خیالی تالیف و ترکیب ابدائی می کند و یا شاعری که مورد محاکات اش احوالات و خواطه این جهان است، صورت خیالی را در ترکیب ابداعی خود در کار می آورد. اما خیال در صورت معرفت در وجود هنرمند القاء می شود و تجلی پیدا می کند. این القاء و تجلی مستلزم روشنی و تاریکی و بسط و قبض روحانی شاعر و هنرمند در برابر معنایی است که در قلب او قذف شده است و قلب او در این مقام عرش رحمانی می گردد و گاه نیز در احوالات دیگر ممکن است قلب هنرمند فرش شیطان شود و زشتن بر قلب او القاء گردد و هنری القاء شود که تخیل و تشبیه و محاکات آن مذموم باشد اما صورتن زیبا به خود بگیرد. با توجه مراتب فوق علت مادی هنر عبادت است از محاکات و تخیل و ترکیب صور خیالی ابداعی و خیال عبادت است از عکس، صورت منعکس در چشم و آینه و آب و شیشه و دیگر اشیاء شفاف و یا صورتی که در خواب دیده می شود و یا در بیداری، با غیب شی محسوس و حضور صورت شی در خیال شخص
می رفت خیال تو زچشم من و می گفت
هیهات از این گوشه ک معمور نمانده است
نقش خیال تو تا وقت صبحدم
به کارگاه دیده بی خواب می زدم
پس علت مادی هنر عبارت است از محاکات و تخیل و ترکیب صور خیالی ابداعی. اما علت فاعلی هنر غیر از محاکات است. در اینجا هنرمند با معرفت و الهام و جذب که مبدا معرفت است سروکار دارد. جذب به حالتی گفته می شود که در آن شعور و وجدان فردی هنرمند و کلاً انسان تحت تأثیر اقائات قوی و عالی فرو ریزد و وجود خود را در وجودی متعالی مستفرق بیابد و احساس بهقب و سعادت نماید.
جذبه در واقع فلبه و استیلای حالت انفعالی مخصوصی است که در آن شخصیت و تعیین و هویت انسانی بکله محو می گردد و جای خود را به حالت یا احوال روحانی غیر متعین که به وجود انسان تسلط یافته است واحی می گذارد و بنابراین شدت و ضعف جذبه اثر هنری هویت هنرمند را کم وبیش نشان می دهد. اما جذبه خود مقدمه است و حاصل جذبه، الهام و القاء و تذکر است الهام چون جذبه بنابر تبین جدید و سوبژکتیو یا قدیم و ربانی و رحمانی و دینی واسطیری منشاء انسانی ( ناشی از طبع و هوا) یا منشأ الهی و قدسی پیدا می کند.
الهام، خود واردی است که خیال آدمی را مستعد فعالیت می کند تا به ابداع و ایجاد بپردازد همین احوالات و مواجبه هنرمندانه نشانه این است از قدرت ابداعی که هنرمند را به هیجان می آورد و او را متوجه معانی و لطایف اشیاء می کند و وجود او را سکر و نشئه ای وصف ناپذیر و ناشناختن می کند.
هر شاعر و هنرمندی به هر حال اخل جذبه و الهام و القاء و هر معرفت مبتنی به الهام است و خیالات مبتنی بر الهام به اقتضای آن محمد یا مذموم، آدمی را به سوی مبدا متعالی می کشد یا مطلوب متدائن
چنانکه گفته شد جذبه و الهام بن مقدمات علمی حاصل می شود و عبارت است از ادراک اشیاء بدون ظهور عوامل و مقدمات آنها. از نظر فروید و بعضی از روانشناسان الهام ظهور دفعی ناگهانی قسمتی از ضمیر ناخود آگا incanscience در سطح ضمیر آگاه Conscience است بحث و بررسی فروید در باب لئوناردو داوینچی ویونگ در باب گوته چنین است از نظر گاه فروید و اصحاب او شاعر و هنرمند همچون بیماران عصبی neuratic تلقی شده اند که گاه در آثارشان به طور مستقیم احولات خویش را نشان می دهند و گاه نعل وارانه می زنند اما به حر حال آنچه در ضمیر ناخودآگاه آنان است، در ساحت خیال می کند و به ظهور می آید.
نظریات فروید درباره هنر که درچند صفحه از کتاب سخنرانیهای مقدماتی وی مطرح می شود با این حکم مطرح می شود که هنرمند شخصی درون گرا است که به علت کشش های فزون از اندازه های غریزی نمی تواند با خواستهای واقعیت موجود به سازگاری برسد و برای ارضای خودش به دنیای خیال پناه می برد و در آنجا جانشین بلاواسطه این برای تحقق آرزو هایش پیدا می کند. او به مرحلة تبدیل خواستهای غیر واقع بینانه اش به هدف هایی می رسد که تحققشان دسته کم از لحاظ معنوی، با آن چیزی امکان پذیر است که فروید عنوان قدرت تلطیف بر آن نهاده است این گونه مکانیسم دفاعی است که او را از کیفر یا بیماری نجات می دهد، ولی به دنیاین ساختگی معروش می کند که در آن فاصلة چندانن تاروان نژند شدن ندارد و در واقع همانند کسانی که به اختلال عصبی یا روانی هستند بطرز ناپایداری از واقیعیت برکنار می ماند. ولی هنرمند بر خلاف شخص روان نژند یا دیوانه راه برگشتن به واقعیت پیدا می کند یعنی او به هیچ وجه در دنیای خشک تو همات محبوس نمی شد بلک در جه این از انعطاف پذیری را حفظ می کند و تماس با آن را از دست نمی دهد. هنرمند با کار خود دنیایی می آفریند که از قلمرو اختصاص ذهن شخص او فراتر می رود و دیگران نیز در آن شرکت دارند و از آن لذت می برند. این شیوه را صرفاً بدین علت می تواند اجرا کند که بیشتر مردم تا حدودی به همان اندازه از سرخوردگی مبتلانید که هنرمند کوشیده است از چنگش خلاص شود و آزادی را در کار خود یافته است.
اما چون کسانی که هنرمند نیستند فقط رویاهایی متوسط بی پایه و غیر قابل انتقال می آفرینند و در اشتیاق دارای موثرتری هستند و چون هنرمند با آن احساس شکست و سست شدن تماسش با واقعیت، خود را همانند این رویا با فان تنها احساس می کند، راه دلجویی از خودش را در دلداری دادن به آنها می یابد.
هنرمند می داند خیالاتش را چگونه معرفی کند تا برای ما لذت بخش شوند، و بر خلاف رویابافان عادی می تواند این واقعیت را که خیالات مزبور از آرزوهای سرکوفته سرچشمه گرفته اند تعریف کند تا ما از یاد ببریم که در ازای آنها باید بهایی بپردازیم
به واقع اثر هنری در مخاطب گونه این پیشا لذت می سازد نوعی رها شدن از تنش های ذهن و آماده شدن برای کسب لذت های بعدی. فراشدی که به ما امکان می دهد تا تجربیات و خاطرات سرکوب شده خود را در اثر بازیابیم به این اعتبار اثر هنری شکلی از پالایش است هر هنرمند خواه بداند یا نه اثر هنری را در خود می رویاند. نسبت هنرمند با اثرش همچون نسبت مادری است با فرزندش اثر از پارة زنانه وجود هنرمند شکل می گیرد و زاده می شود. یونگ می نویسد اثر از ژرفای ناخودآگاه که قلمرو مادران است سر بر می آورد هر کسی که اندکی با نوشته های یونگ آشنایی داشته باشد این را در می یابد که در نکته مورد بحث او هرچ تمثیایی و مجازی نیست بل از نظر او بیان حقیقتی روانشناسانه است اما از این حقیقت چه می توان آموخت؟ فرزند از آن دم که متولد می شود زندگی مستقل خود را می یابد و در تکامل خویش با جهان و با دیگران مناسباتی خصوصه ای مستقل خود را می یابد، و در تکامل خویش با جهان و دیگران مناسبات خصوصی ای مستقل از مادر برقرار می کند هر چند که مراقبت مادرانه موثر باشد. او به راه خود خواهد رفت و سرانجام زندگی خود را خواهد ساخت درست به همین شکل اثر هنری از آفرینندة خود مستقل می شود و راه خود را می یابد.
آیات الهی در هنرهای سنتی
بهر دیده روشنان یزدان فرد شش جهت رامظهر آیات کرد
آنچه که به نام هنر اسلامی شناخته می شود، هنری است که با توجه به فرهنگ اسلامی شکل گرفته و ماده آن هنرهای قبل از دوره اسلامی است که صورتی جدید پیدا کرده و ملهم از تفکرات و اعتقادات اسلامی بوده و سرمنشأ تمامی این معارف، کتاب مجید، قرآن کریم است.
کتابی که هدایت کننده انسانهاست و در آن هر چیزی «آیه» و نشانه حق دانسته شده و هیچ چیزی از خود اصالت ندارد. کتابی که خود اثری هنری است و به زبان و بیانی زیبا و در کمال، همه لوازم هنری را به کار برده است.
اینگونه است که هنرمندان مسلمان با فرهنگ و اعتقادات اسلامی آثاری را ابداع می نمایند که بیننده را متوجه عالمی دیگر می نماید و او را از جهان ماده به جهان معنا هدایت می کند.
هنرمندانی که تنها خود را واسطه ای می دانند برای آشکار نمودن عالمی دیگر.
هنرمند حقیقی و سنتی، هر اثری که دارد خود یک نشانه است، یک رمز است، یک تمثیل از یک حقیقت وجودی متعالی است که به تعبیر قرآن: «والله المثل الاعلی» مثل اعلای آن خداست. بنابراین چنین اثری تجلی یک حقیقت الهی است.
پس از ویژگی های هنر اسلامی، جنبه رمزی و تمثیلی این هنرهاست. یک سمبل و نشانه مثل آیینه شفافی است که حقایق عالم ملکوت را جلوه گر می کند، چون نشانه ها و اشارات مبتنی بر حقایق و وجودی و عوالم عالیه است، و اساس وجود بر تمثیل و رمزگرایی است.
قرآن کریم نیز خود مظهر تمثیل و رمزگرایی است. یعنی برای ما مثال می زند و با آن مثال یک قاعده و اصل وجودی را برای ما تبیین می کند.
«تلک الامثال نضربهاللناس وما یعقلها الاالعالمون.»
ما این مثال ها را نمی زنیم ولی آن عالم است که معنای حقیقی مثال و رمز را در می یابد و از معنای ظاهری به معنای حقیقی رسوخ می کند.
پس هر چیزی در هنر اسالمی رمز یک حقیقت برتر است و انسان را به مثل اعلا می رساند و حقایق متعالی را متجلی می نماید.
یک نشانه، یک سمبل به اعتبار اینکه نمودار یک حقیقت متعالی است هرگز زشت نیست و به همین دلیل هنر قدیم غالباً با جمال توأم است. جمال، زیبایی و حسن که حسن زیبایی جهت دار است، یکی از مهمترین اصول هنر اسلامی است و به تعبیری قرآن کریم زیبایی حقیقی ، زیبایی بهشتاست که پایدار بوده و کسی آن را درک کند اسیر زیبایی مادی و زودگذر نمی شود. وحدت دارد، متعالی است و انسان را دچار بهجت می نماید.
زیبایی در هنر اسلامی ذاتی است، و این هنرها بالذات زیبا هستند.
هنرمند سنتی به جهت ایمانی که دارد و به جهت آن نوع معرفتی که از راه ایمان برای او حاصل شده است، به طور فطری و طبیعی از برخی از این اصول و قوانین آگاهی دارد و آنها را مورد غفلت قرار نمیدهد.
که جهان صورت است و معنی دوست و ربه معنی نظر کنی همه اوست
خواجو
هنرمندان هنرهای سنتی که عارف به معرفت الله و سالک طریق الی الله هستند، هر نقشی که می زنند به جهت قرب اوست و هر رنگی که می آمیزند به منظور ذکر اوست. و اوست که راه می نماید و دست می گیردواز ظلمات به نور هدایت می نماید شمسه هایی از آن شمس ازلی در هنر سنتی متجلی شود.
پیشتر از افلاک شور عشق بر سر داشتیم
بیشتر از افلاک تبسیح تو از بر داشتیم
بپیش از آن کز مشرق هستی بر آید مهر و مه
برکمر از شمسة مهر تو زیور داشتیم
به این ترتیب است که شمسه ها در کنار آیات می نشیند و صفحه ای از مصحف شریف را مزین می کند، نقش در نقش و رنگ در رنگ و گره در گرة می گشاید و مینگارد تا نشانه ای دیگر باشد بر آیات او.
هنرمندان سنتی با الهام از عالم قدسی و تلقی توحیدی، نقش و نگارهای عرشی را به صورت تنزیهی ابداع می کنند.
هنرمند سنتی عاشق است و اهل دل، وهنر بهانة رسیدن به معشوق و اسماء حق وادی هنر، وادی عشق است. دریای بی کرانی که علم را به ساحل آن راهی نیست.
نور آن برق پرده سوز افروخت
سر به سر پرده های صورت سوخت
محو معنی و فارغ از صورم
نیست از جلوة صور خبرم
علاوه بر آنچه در انواع هنرهای سنتی به صورت نقش و نگاره های سمبولیک و رمزگونه به کار می رود و همگی متأثر از تفکر دینی و نقشی تنزیهی است، در بسیاری از موارد هنرمندان به صورت مستقیم از آیات قرآن کریم در ابداع آثار استفاده می کرده و می کنند.
استفاده از انواع خطوط و کتیبه هایی که برگرفته از آیات شریف است در انواع هنرهای سنتی به چشم می خورد.
آثاری که بارزترین جلوة ذوق و هنر ایرانی و تجلیگاه معنویت انسانی است.
این هنرها با کتابت قرآن مجید که امری عبادی و جلوه ای از هنرنمایی دینی در میان مسلمانان بود آغاز شد و به دیگر رشته ها و هنرها تسری یافت.
رشته هایی چون تذهیب کلام الهی، کاشیکاری در مساجد و محراب ها با انواع نقوش سنتی و کتیبه های قرآنی، پارچه بافی و منبت کاری ، فلزکاری و قلمزنی، جلد سازی و خاتم سازی و ...
و در تمامی شئون زندگی مسلمان و بر بسیاری از اشیاء به کار رفته است.
شاید پس از تذهیب صفحات قرآن ، بیشترین و مهمترین آثار مرتبط با قرآن جلدهای این کتاب عظیم است. جلدهایی که در نهایت زیبایی جهت حفاظت از صفحات به شیوه های گوناگونی چون سوخت، معرق یا روغنی به اجرا درآمده اند و آیات شریف در متن و یا حاشیه جلد کتابت شده است.
متأسفانه کتب و نسخ مربوط به قرون اولیه اسلامی که دارای جلد باشد باقی نمانده و یا چندان قابل توجه نیست، اما دوران عظمت و شکوفایی هنر تجلید و کتاب سازی مربوط به قرون هشتم تا دهم هجری است.
در زمان حکومت تیموریان و صفویان که مکاتب هرات و شیراز و تبریز و اصفهان با نمونه هایی از آثار برجسته نقاط عطف هنرجلدسازی ایران است.
زمانی که شاهرخ و سپس بایسنقر میرزا که خود عظیم ترین و زیباترین مصحف شریف را به خطی در نهایت ممتازی نگاشته ومحوری گردید برای جمع هنرمندان و ایجاد مکتب هنری در هرات.
استفاده از آیات قرآن در قالی معمولا به ندرت به چشم می خورد.
اما نمونه هایی از قالی های مزین شده به آیات و آحایث در موزه های جهان وجود دارد که در بسیاری از موارد به شیوه محرابی طراحی و بافته شده است.
یکی از نمونه های خوب وا رزشمند، قالیچه سجاده ای است که طرحی محرابی دارد و در حاشیه باریک آن آیه الکرسی بافته شده، و در حاشیه پهن اسامی چهارده معصوم آورده شده و در حاشیه محرابی آن دعای مغفرت آمده که در پایین نقش اسلیمی و ختایی و در حاشیه پایین نقش اسلیمی ماری طراحی و بافته شده است. این نکته ضروری است که در بسیاری از موارد و همراه با آیات شریف قرآن مجید اسامی ائمه معصومین و یا احادیث دیگر نیز آورده شده است.
این فرش مربوط به اوایل قرن یازده هجری قمری و در تبریز بافته شده و در موزه ملی ایران نگهداری می شود.
محراب یکی دیگر از مکان هایی است که آیات قرآنی در آن تجلی یافته و به زیباترین وجهی کتابت و اجرا شده است. انواع کتیبه هایی که از اوایل اسلام در مساجد و بناهای مذهبی و در محراب ها به کار رفته، که در ادوار مختلف از عناصر و مواد گوناگونی برای ساخت و تزییین محراب استفاده شده که مهمترین آنها عبارتند از: گچ، سنگ، آجر، کاشی و چوب و گاهی نیز با ترکیبی از این مواد ساخته شده است.
محراب های گچبری شده مسجد جامع عتیق شیراز، مسجد جامع نائین، محراب مسجد جامع ساوه، محراب رباط ظرف، مسجد جامع اردستان ، و شاید معروفترین آن، محراب اولجایتو در مسجد جامع اصفهان است.
اما ساخت محراب با کاشی و استفاده از لعاب های زرین فام در آن را می توان اوج هنر کاشیکاری محراب ها دانست که در محراب زرین فام حرم حضرت رضا علیه السلام نمونه ای از عشق هنرمندان و اوج هنر اسلامی در آن دیده می شود.
محراب محفوظ در موزة آستان قدس رضوی به تاریخ 612 هجری قمری است.
این محراب بر رنگ های لاجوردی و سفید و طلایی و قهوه ای و با کتیبه های برجسته به خط کوفی و کوفی مشبک و ثلث نوشته شده اند، و شامل آیات 114 و116 از سوره هود و آیات 114 و115 از سوره بقره در حاشیه آن و آیه 39 سوره آل عمران و آیه 18 و 19 از سوره آل عمرن در حاشیه طاقنما کتابت شده است.
این محراب توسط محمد بن ابی طاهر ساخته شده و امضای ابوزید کاشانی نقاش نیز روی آن نوشته شده است.
اثر دیگر از محراب های کاشی کاری زرین فام مربوط به مسجد میدان کاشان است که در موزه بران نگهداری می شود.
این محراب در سال 623 هجریتوسط حسن ابن عربشاه ساخته شده است. در حاشیه دوم انی محراب ایات 78 تا 82 از سوره بنی اسرائیل به خط ثلث نوشته شده است .
پارچه بافی در ایران سابقه ای بسیار طولانی دارد. پارچه هایی که با نقوش متنوع و زیبا و نخ های گلابتون بافته شده به حدود دو هزار سال قبل می رسد که نمونه هایی زیبا از پارچه های دوره ساسانی در موزه های جهان نگهداری می شوداما اوج هنر پارچ بافی مربوط به دوره صفویه است که هنرمندان برجسته این دوره با طرح های متنوع در شیوه های مختلف چون مخمل برجسته ورزی آثار زیبایی را بافته اند.
یکی از نمونه های منحصر بفرد که پارچه زری کتیبه دار به خط نستعلیق است و سوره النصر را بافته اند مربوط به قرن یازده هجری قمری در اصفهان است که در موزه ملی ایران نگهداری می شود.
این پارچه زری به گونه ای طراحی شده که بخش هایی از آیه دو جهت خوانده می شود اهمیت طراحی ان به این دلیل است که طراحی آن به گونه ای است که کلمات در تکرار و انعکاس و واگیره معکوس نشده است و تمامی کلمات از راست به چپ و صحیح خوانده می شود.
بررسی آثاری که با آیات شریف قرآن کریم مزین شده و از برجسته ترین اثار هنرهای سنتی ایران به شمار می آیند نیاز به وقت و زمانی مناسب دارد تا بتوان با جمع اوری نمونه های ارزنده نسبت به شناسایی و بررسی آنها اقدام نمود.
ضمن اینکه این گونه آثار محدود به ایران نیست بلکه در تمام سرزمین های اسلامی و در هنرهای اسلامی جهان اسلام به فراوانی وجود دارد و هنوز نیز هنرمندان خصوصاً هنرمندان هنرهای سنتی با تمسک به آیات الهی قرآن کریم و اجرای انواع کتیبه ها بر اشیاء و آثار عشق و ایمان و اعتقاد خود را به نمایش می گذارند.
من که جزحسرتم بعضعت نیست
چون روم کعبه کاستطاعت نیست
چه قلم بوده یارب آن و چه دست
قلم این جا رسید و سر بشکست
پی نوشت ها:
1-سجادی، علی مسیر تحول محراب، سازمان میراث فرهنگی کشور 1375
اما عده دیگری از متفکران که شامل طیف وسیعی از متفکران غربی و به خصوص متفکران شرقی دارای دیدگاهی کاملاً متفاوت از تفکرات و آراء متفکران غربی یاد شده میباشند که از آنها می توان به عنوان سنت گراهای معاصر یاد کرد. از جمله دکتر صر، فریت هوف شوان تشهیه و تمد از دیدگاه ایشان هم هنر سنتش بر اساس لطف و مقرفت بنا نهاده شده معرفتی که از یک ماهیت قدسی نشسته گرفته و هم مجزا و طریقی است که برای جریان یافتن آن معرفت.
هم ازمعرفت قدسی جدایی ناپذیر است که زیرا اساس آن گونه از شناخت از طبیعت است که دارای یک ماهیت باطنی قدسی است و پس از آن ابزاری است که برای انتقال معرفتی که ویژگی قدسی دارد. البته مقصود از سنت در اینها نه مجموعة آداب و عادات و رسوم متعارف است که به نحوی تقلیدی از دیگر منتقل می شود بلکه سنت در اینجا به معنای تابعیت از قوانین الهی است و این قوانین الهی ثابت و لایت تغییراند
هنر سنتی به معنای عمیق کلمه کاربردی است به این معنا که به مقصود خاصی طراحی شده است حال این مقصود پرستش خداوند در یک عمل ینایشی – دعایی باشد یا خوردن یک وعده غذا از این لحاظ هنر سنتی هنری سوداگر است اما به معنای محدود کلمة سود که در ذهن انسان معاصر است بلکه سوداگری آن به انسان سنتی مربوط است کسی که زیبای نزد او بعد ضروری حیات و نیاز ضروری آدمی است درست همان گونه که برای محفوظ ماندن در آرامش درزمستان به خانه این نیاز داریم که سر پناهمان باشد. در این هنر جایی برای نظریه هنر برای هنر وجود ندارد و تمدن های سنتی هیچ گونه گاه موزه نداشته اند و هیچ یک اثر هنری را صرفاً به خاطر خود اثر خلق نکرده اند
از ویژگی های خاص این هنر
همچنین می توان گفت و سخن هنرمندان جهان اسلام آن را تأیید می کند که هنر عبارت است از ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبیعت شان که خود حاوی زیبایی بالقوه است زیرا زیبایی از خداوند نشأت می گیرد و هنرمند باید بر آن پسنده کند که زیبایی را بر آفتاب اندازد و آن را عیان کند هم بر وفق کلی ترین بینش سنت از هنر فقط روشی است برای شرافت روحانی دادن به ماده می توان گفت که هنر سنتی به بنیاد خطر به هنر برای آدمی استوار است که با توجه به اینکه در متن سنت انسان خلیفه خداوند است وموجود اصلی و موجود اصلی و محور اساسی این مرتبة حقیقت است نهایتاً هنر برای خداوند است زیرا ساختن چیزی به دست انسان که یک موجود خدا گونه است یعنی انجام عملی به خاطر و برای خداوند در هنر سنتی ترکیبی از زیباین و فایده وجود دارد که هر شی هنر سنتی را هم زیبا می سازد و هم سودمند به شرطی که آن هنر سنتی متعلق به تمدن در حال رشد و نمو باشد و نه ربو اضمطال .
اما گروهی از متفکران که با تاکید بر بنیاد گرایی از سنت گراهای معاصر می شوند گروهی از جوانان نسل اول انقلاب جمهوری اسلامی هستند که با تکیه بر هنر سنتی هنر را دستاویزی برای بیان تعاصر به عقاید و اعتقادات مذهبی و مبارزه به راه آرمان های انقلابی خود می دانند.
از دیدگاه ایشان حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف می گردد و این کشف و شهود تجلی واحدی است که از یک سوء در محتوا و از سوی دیگر در قالب هنرظاهر می شود مایه اصلی هنر همین کشف ذوقی سات که توسط خیال محقق می شود. اما در جستجوی گریز از تعهد به این دستاویز نیز نمی توان توسل جست چرا که خیال نیز حقیقتاً آزاد نیست بلکه خیال هنرمند متصل به روح و نفس و عقل اوست ولا جرم پای بست اعتقاداتش
البته خیال را نیز حقیقتی است فراتر از افراد هست که از آن حقیقت هر کسی را به مقتضای وجودش نصیب سزاوار بخشیده اند. اگر روح عالم به وسعت عالم کبیر باشد فضای پر و از خیالش از فرش تا عرش است و هفت آسمان را به کرشمة در می نوردد اما اگر روح بندگی شیطان را کند، او را از آسمان به شهاب ثابت می رانند و جز به درکات اسفل دوزخ راهش نمی دهند
اما از ویژگی های خاص این هنر
هنرمند پیش ازآنکه هنرمند باشد انسان است و وظیفه انسان رسیدت به مراتب کمال انسانس است و این وظیفه این است که فراتر از آن که انسان هنرمند باشد یا سیاستمدار، عالم باشد یا فیلسوف مهندس باشد یا طبیب
هنر عین پیام و تعهد است وانتزاع این دو از یکدیگر و انکار نسبتی که ما به نشان وجود دارد از اصل بنا معناست و محال
و غلیات در راست که باید پیمانه وقت هنرمند را پر کند و سر ریز شود در هنر سرریز شود در هنر او نه آنکه هنرمند بی آنکه درمند باشد بخواهد ذوق خویش را درخدمت سیاست قرار دهد. هنر این چنین باسمه این مارکسیست ها و ایدئولژیست هاست که نام بر آن نچسب و بی محتوا است.
همنشین اهل معنی باش تا
هم عطا یابی و هم باشی فتا
جان بی معنی در این تن بی خلاف
هست همچون تیغ چوبین در غلاف
هنرمندان هنرهای سنتی، عموماً از طبیعت الهام می گیرند و براساس اعتقادات، کار هنری و نقش پردازی را با آداب خاص به اجرا در می آورند. کار و نقش آنان کوشش و سیر و سلوکی است برای رسیدن به کمال و نقش ازلی چرا که خود می دانند نمی توانند با نقاش ازلی برابری کنند ولی به سوی او می توانند بروند. تلاششان در نمایش، پرتویی از جمال و جلال خداوندی است و بیان عشق به معبود ابدی، رسیدن به این عشق و زیستن در آن را آدابی و مراتبی است.
این هنرمندان که بر پایه اصول اعتقادی خاصی، قلم به دست گرفته و یا دست به کار هنر اصیل دیگری می شوند، جز به دیدار یار و نمایاندن جلوه هایی از او نمی اندیشند و خود را در بند اصول و قواعد ظاهری طبیعت اسیر نمی کنند و تنها آنچه را که در دل دارند. بر قلم آورده یا بر عرصه کار هنری خود جلوه گر می سازند.
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال توچه دانی که در این پرده چه ها می بینم
دستیابی هنرمندان و اساتید هنرهای سنتی، به درجاتی از کمال به دلیل بهره گیری و نزدیک شدن به حقایق و فرهنگ دینی است.
این هنرمندان برای رسیدن ب مراتب عالی هنری و انسانی، رویه و آدابی دارند که باعث تهذیب نفس و تزکیه روح می شود.
به همین منظور نیز در طول تاریخ، رسالات و فتوت نامه هایی توسط هنرمندان و بزرگان نوشته شده که درباره جوانمردی و پیشه ها و هنرها و آداب آنها و از آن جمله در ارتباط با آموزش خط و خوشنویسی است؛ هنری مقدسی که از مهمترین رشته های هنرهای سنتی است. به عنوان نمونه در ساله آداب المشق اثر «بابا شاه اصفهانی» که در قرن دهم هـ. ق نوشته شده، چنین آمده است:
پس کاتب باید که از صفات ذمیمه به کلی منحرف گردد و کسب صفات حمیده کند تا آثار انار این صفات مبارک از چهره شاهد خطش سرزند و مرغوب طبع ارباب هوشمند افتد.»
مشخص است که اخلاق و رفتار پسندیده باعث می شود که هنرمند مودب شود و چگونگی ترتیب و آداب و اعتقادش در اثرش آشکار خواهد شد. در رساله «فوائد الخطوط» نوشته شده در قرن دهم هـ.ق چنین آمده است.
و خوش نوشتن به سه چیز حاصل آید: اول تعلیم است. دویم بسیاری مشق، سیم صفای باطن ، خوش نوشتن و خوش نگاشتن و هنرمند بودن، اساساً به این سه چیز نیازمند است و هنرجو باید از تعلیم استاد استفاده نموده و تمرین بسیار انجام دهد و مهمتر از همه صفای باطن داشته باشد که برای رسیدن به این اصل مهم باید با اعتقاد و آداب لازم در مسیر درست حرکت کند.
نویسنده رساله ادامه می دهد: «باید که شاگرد به استاد به اخلاص و اعتقاد درست متوجه شود و به درجه کمال توجه ورزد و حرمت معلم از پدر بیشتر نگه دارد تا مشقت استاد بر وجه کمال او را به مقصود رساند. انشاء الله تعالی و تقدس.»
پس نگاه داشتن حرمت استاد و معلم خود مهمترین آداب در هنرهای سنتی است.
یکی دیگر از توصیه هایی که به شاگردان شده است، دقت در کار و نگاه کردن آثار اساتید است و چنانچه پیشرفتی در کار پیدا کرد و آثار ارزنده ای را ابداع نمود، توجه داشته باشد که وقت خود را بیهوده تلف نکند و به کار خود مغرور نشود و متواضع باشد و سعی کند که حسن خلق یابد و تقوی را پیشه خود کند.
چون که خط روی در ترقی کرد
بنشین گوشه ای و هرزه مگرد
مختصر نسخه ای بدست آور
به خط خوب دار پیش نظر
هم بدان قطع مسطر قلمش
ساز ترتیب تاکنی رقمش
پس از آن می نویسی سطری چند
خودپسندی به خویشتن مپسند
و می گوید: «یعنی بر خود و بر خط خود بنا نمایی که خوب نوشتم، که منتج نیست، جهد کن تا آن خوب بماند و روز به روز زیاده کن و به تقوی و تواضع باش.»
توصیه اساتید داشتن اخلاق نیکو و رفتار پسندیده، اجتناب از دروغ و غیبت و مردم آزاری و اطاعت از دستورات دینی و خصوصاً داشتن وضو بوده است تا هنگام کار نیز با پاکی و صفای ظاهر و باطن اثر خود را بیافریند، درست مانند زمانی که می خواهد نماز بخواند و با خدای خود راز و نیاز کند و عبادت به جای آورد، پس ابداع اثر نیز نوعی عبادت می شود.
پس در صورت دوری از زشتی ها و ناپاکی هاست که هنر او نیز زیبا می شود و به دل می نشیند و صفا و زیبایی خط یا هر اثر هنری دیگر به دلیل پاکی و صفای دل هنرمند است. آنکس که پاک شد و دلش صاف گردید، آیینه ای می شود که همه خوبیها و زیبایی ها در آن متجلی می شود. بدین ترتیب ، اثر او کم کم به مقام صفا و شأن خواهد رسید که مقام استادی است. مولوی چه خوش گفته است که :
چینینان گفتند ما نقاش تر
رومیان گفتند ما را کروفر
گفت سلطان امتحان خواهم درین
کز شماها کیست در دعوی گزین
اهل چین و روم چون اضر شدند
رومیان در علم واقفتر بدند
چینینان گفتند یک خانه بما
خاص بسپارید و یک آن شما
بود دو خانه مقابل دربدر
زان یکی چینی ستد رومی دگر
چینینان صد رنگ از شه خواستند
پس خزینه بازکرد آن ارجمند
هر صباحی از خزینه رنگها
چینینان را تبه بود از عطا
رومیان گفتند نه نقش و نه رنگ
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:112
فهرست مطالب
فرم های هنر
فرم در هنرهای مصور
مقدمه
هنر قدیم است به قدمت بشریت- تاریخ هنر ملت ها نموداری از استعداد ها و تواناییها و اندیشه ها و پشتکار و پایداری و استقامت آنها می باشد... آثار مکشوف از طبقات مختلف زمین گویای تمدنهای گوناگون و اوضاع جغرافیایی و تأثیرات مذهب و سیاست و اقتصاد و سیستم حکومت اجتماعی و وضع زندگی ویژة ملت هاست.
کتاب حاضر که از ماقبل تاریخ آغاز شده و مطالب آن به وجهی فشرده به اوایل قرون وسطی پایان می پذیرد همانند سینمایی هنرهای مصور ملتهای: آشور، کلده، سومر، ایران، یونان، روم، هند و چین را از برابر نظر شما می گذراند و از تحول تمدنها و انگیزة نشیب و فراز آنها تا آنجا که بر ما مکشوف و معلوم گشته است خواننده را آگاه می سازد.
این کتاب به نیت تدریس در رشته باستان شناسی دانشکده ادبیات تهران ( که از سال گذشته به برنامة دروس این رشته افزوده گشته است) فراهم آمده است...
باستان شناسی مخصوصاً در کشورهایی مانند ایران که تمدنی بزرگ و باستانی دارند رشتة بسیار مهم و سودمندی است، زیرا صرف نظر از کشف آثار نبوغ نیاکان و دریافت راز مقاومت ها که درنشیب و فرازهای زندگی و تماس با ملل مختلف به مرحلة بروز و ظهور رسیده است ( و موجب غرور ملی و تقویت نیروی روانی و سرافرازی باطنی نسل حاضر و آینده است)، از نظر حسن جریان زندگی و تماس با ملل مختلف گیتی و جلب سیاحان و رونق بازار اقتصاد کشور نیز اهمیت بسزایی دارد.... هر چه بیشتر بدین رشته توجه شود، بیشتر فرزندان این آب و خاک و اجد صلاحیت علمی برای کاوش و کشف می گردند و کشور را از متخصصان خارجی که هرگز این علاقه و بی غرضی و اطلاع از آداب و رسوم محلی را ندارند بی نیاز می سازند. به سبب محدود بودن صفحات کتاب ارائه پاره ای تصاویر که شرح آنها در مت آمده است، میسر نشد و از هر سبک و یا موضوعی فقط یک یا دو نمونه ارائه گشته است امیدوارم با « پرژکسیون» و تصاویر رنگین که در دست تهیه است ( توأم با توضیح) رفع این نقصیه بشود.
دیباچة آموزنده ای از بانو« هلن گاردنر» آمریکایی دربارة رسم و رنگ و فرم و تکنیک و ساخت هنرها جهت مزید دانش، دانشجویان به وسیلة دوست و همکار عزیزم « بانو دکتر سمیمن دانشور» ترجمه شده است که موجب تشکر است... مطالب این دیباچه در زمینه هنرهای عینی است و در امر ذهنی یا فلسفة هنر، و اینکه: هنر چیست؟ وارد بحث نشده است فقط با یک جمله که: « هنر چیست، نمی دانیم: واقعیتی است که در دست ماست» از بسط مقال و تشریح مطلب و روشن شدن موضوع می گذرد... البته بحث بسیار پیچیده و بغرنجی است که قرون متمادی روی آن اندیشه شده و هر فیلسوفی آنچه به عنوان نظریه اعلام کرده است یکی از وجوه این واقعیت است....در دو کتاب زیبا شناسی که اینجانب تألیف کرده ام به عناوین مختلف از آن گفتگو شده است و چون تصور می کنم نپرداختن به این موضوع، جای خالی و ابهامی در کتاب حاضر باقی می گذارد، کوشش می کنم در همین مقام عصارة آراء و اندیشه های برخی از زیبا شناسان را که تاکنون تدوین شده است تذکار نمایم: برونتیر می گوید: « هنر چیزی و زیبایی چیز دیگری است»
گاستالا معتقد است: « هنر ساختة دست بشر است»
زیبا شناسی می گوید: « بشر پیش از آنکه دانشمند باشد هنرمند بوده است، زیرا حکومت خیال مقدم بر حکومت عقل و تجربه است»
زیباشناسی می گوید:« ساختة هنری محصول دانایی به وسیلة توانایی است»
زیباشناسی می گوید:« هنر لذت و شوری است که عینیت و موضوعیت یافته است»
زیبا شناسی می گوید:« هنر فقط نمایش، یا تجسم نیست، بلکه گزارش و ترجمه ای از روح هنرمند است».
زیبا شناسی می گوید:« هنرمند حقیقت نمی گردد، بلکه آن را خلق می کند».
زیباشناسی می گوید:« هنر مضراب یا زخمه طبیعت و زندگی است که بر تارهای عواطف و احساسات هنرمند نواخته می شود... از این رو همان طور که طبیعت رنگارنگ، و زندگی گوناگون است، عواطف هنرمند و تأثیر هنر او در بیننده در اعصار و طبقات و زمانها و مکانهای مختلف نیز گوناگون می باشد».
زیباشناسی می گوید: هنر زاییدة احوالیست که مستقل از تجسس برای حقیقت و اخلاق و سود و یا تحریک غرایز حیوانی است.
تن می گوید: « در زندگی جاری، اخلاق پادشاه است، ولی در قلمرو دانش و هنر، اخلاق را راهی نیست».
نیچه می گوید:« تشبیه همواره لذت بخش است، ما نیز از هنر لذت می بریم، زیرار هنر یک نوع تشبیهی از جهان است».
نیچه می گوید: هنر عبارت از فعالیت بشر به وسیلة اعلام و ابراز آرزوها برای یک زندگی عالی تر است.
نیچه می گوید: هنر گل زندگی است – و هنر مند دوست واقعی بشر است که این گل خوشبو را بدو هدیه می کند.
نیچه می گوید: تعریف هنر خیلی بغرنج تر از آنست که در یک جمله بگنجد شاید یک تعریف محکم آن اینست که:
« هنر بیان بلیغ ارزشهای (والور) تمام چیزهایی است که مربوط به زندگی است ( منظور از ارزش یا والور جالب و جالبتر بودن است) و اجتماعی بودن هنر از همین رو است که ارزشهای اجتماع را بیان می کند»
نیچه می گوید: « در تحلیل هنر همواره چهار هدف عمده مورد نظر است:
گوته می گوید : « هر هنر، می یابد مانند هر زندگی و هر کار، از پیشه که لازمه اش تقلی داست آغاز گردد».
شیللر می گوید: هنر مایة زندگی کردن نیست، بلکه وسیلة بازی بی شائبه است« با زیبا، جز بازی نباید کرد».
شیلرر می گوید:« هنر دعوتی است بسوی سعادت»
خوشبختانه کتابخانه ای در دسترسم نیست والا تعداد این مثالها افزونتر می شد وا حتمالاً موجب کسالت خواننده می گشت... از آنچه تذکار شد چنین نتیجه گرفته میشود که در ابتدای امر، هنر معنای ساخت را داشته است و به تدریج هر چه ذوق آدمی لطیف تر گشته تجسس زیبایی با امر هنر بیشتر توأم شده است تا سرانجام زیبا و هنر تلفیق گشته اند که به عنوان « سودای عرفانی و علو روحانی» تعبیر شده اند.
دوران این تحول، بس دارز است و در پی آن تحول فلسفه ها می آید... برای زیبا شناس و فیلسوف، هر زمان واجد بازیهای فکری بی پایانی است که به جای دور تسلسل می توان آنها را « مارپیچ یا منحنی های بی پایانی است تفکرات هنری» نام نهاد، زیرا هرگز مانند دایره بسته نمی شود وم پیوسته در تعالی است. مشکلات چونی و چرایی هنر، مانند خود هنر هر روز بغرنج تر می گردد شیوه ها یا مکتب ها یکدیگر را طرد می کنند- قواعد و اصول کهنه و فرتوت از میان می روند- مبتکر هر هنری دوستاران نوی و بوجود می آورد- کلمات کهنه می شوند، تغییر می کنند- ذوقیات تازه ای به ظهور می رسند- حیرت ندارد، مانند همه چیز زندگی است، انقلاب و سرعت عجیبی در کار است- صد هنرمند نابعه در فرانسه می شمارند که سن آنان از حدود سی سال تجاوز نمی کند! دوستاران هنر آنان فراوانند و فریادهای تحسینشان بلند است....
زیباشناس و فیلسوف، تا می رود یکی را با دیگری قیاس کند اصل موضوع منتفی می شود....سال گذشته را در فرانسه گذراندم و دوستان هنری جدیدی یافتم، بحث و فحص و مطالعه کردم، سرانجام متوجه شدم: یا احساس تازه ای در جامعة جوان امروز پیدا شده که من فاقد آن هستم، یا واقعاً این جامعه دچار تب سوزانی گشته است که هذیان می گوید... می باید صبر کرد بحران بگذرد تا ببینیم چه باقی می ماند.
برخی از خصیصه ها یا کاراکترهای هنرمند و دوستار مشترک هستند و پاره ای مقایر یکدیگرند چنان که یک کار هنری برای سازنده اش امری است تحلیلی و برای بیننده امری است ترکیبی- فلسفة جدید، آنچه مشترک میان هنرمند و دوستار هنر است به پنج قسمت تشخیص کرده است:
در این پنج اصل، دوستار هنر با هنرمند شریک است( ولی به وجهی مبهم و اندکی سطحی ) یعنی با این تفاوت که هنرمند قادر است خلق کند اما دوستار هنر قارد نیست.
همچنین برای هنرمند خلاق نیازهایی روانی قائل شده اند:
ملاحظه می فرمایید که ما نیز سرانجام به نتیجه نهایی یا مثبتی نرسیدیم....منتهی، کاری که شد شاید این باشد که اندکی ذهن شما را روشن کرده و موجبات تفکر بیشتری را در این امور فراهم ساخته باشد. در خاتمه باید بگوییم که ممکن است در تحلیل اوضاع تاریخی و جغرافیایی و مذهبی و فلسفی کشورهایی که ذکر هنرشان در این کتاب آمده است و همچنین در کوششی که جهت نشان دادن تأثیرات مذهب و سیاست و اقتصاد هر کشوری در هنرهای آنان مبذول داشته ام چنانکه باید توفیق نیافته باشم و حتی خطاها و لغزشهایی نیز مشاهده شود ولی چون برای اولین بار چنین کتابی به زبان فارسی انتشار می یابد امید دارم همکاران گرامی و صاحبنظران و منتقدان بر اینجانب منت نهند و از نادرستی ها مرا آگاه فرمایند تا در چاپ آینده و یا در جلد دوم تصحیح گردد.
دیباچه
فرم های هنر
دیباچة حاضر از کتاب « هنر در طول قرون The art through the ages تألیف: خانم هلن گاردنر Helen Gardner نویسندة نامدار آمریکایی ترجمه شده است.
جوهر هنر: هنر چیست؟ نمی دانم..... جوهر اصلی این پدیدة اسرار آمیز و وصف ناپذیر ما را حیران می سازد. اما در عین حال بطور قطع و یقین می دانیم که از قدیمترین زمانها تاکنون افراد بشر تجارب فردی و خصوصی خود را به صور مجسمی منعکس ساخته اند که ما آنها را آثار هنری می نامیم.... و ضمناً می دانیم که هنر در زندگی بشر، اصلی اساسی است.
اگر از ما آثار معماری، نقاشی، کاشی سازی، موسیقی، شعر و نمایش و رقص را باز گیرند چه نوع زندگانی ما خواهد گشت؟
آثار هنری همواره موجود بوده و جاودانه وجود خواهند داشت و برای سعادت بشری اصلی اساسی بشمار می روند...آثار هنری تجارب انسانی هستند که شکل به خود گرفته اند و ما از دریچة حواسمان بدانها می نگریم و لذت می بریم ما نقاشی و رقص را با چشم می بینیم، ادبیات را با گوش می شنویم و هم با دیده می نگریم، موسیقی را استماع می کنیم، نقشی بر سنگ یا بر سطحی فلزی یا گلی را با دست لمس می کنیم و نرمی مخمل یا ابریشم را بمدد حس لامسه احساس می کنیم، لکن راه هنر به همین سادگی نیست... تأثیرات حسی ما به عکس العمل های احساسی منجر می شود. و ذکاء ما به عقل می انجامد و سرانجام، احساس و ذکاوت ما به مرحلة ادراک منتهی می گردد. این ادراک چگونه حاصل می شود؟ فرمولی قطعی و صریح موجود نیست که ادراک هنری را روشن کند. پیچیدگی یا تعقید پدیده ای که هنر نام دارد در آنست که از نظرهای گوناگون مورد بحث قرار می گیرد و هیچیک از این نظرها را بر دیگری برتری نیست- هر کس در برابر یک اثر هنری از نقطه نظر خود، نقطه نظری که عادت و اخلاق و روحیة شخصی او در آن دخالت دارد، قضاوت می کند و این قضاوت با قضاوت دیگری که دید خاص و متفاوتی دارد بی شک دیگرگون خواهد بود- در نقد هنری مهم این است که نقاد از تمام نقطه نظرها، هنر را مورد مطالعه قرار دهد، و این چنین ادراکی ذکاوتمندانه و غنی خواهد بود.
بنابراین در مطالعة یک اثر هنری می باید اصول زیر را در نظر داشت: باید دانست که یک اثر هنری عبارت از شکل یا فرمی است که هنرمندی آفریده است... این اثر بر اساس قواعد زمان و مکان و تمدنی خاص بنا شده است، دارای موضوع و محتوی می باشد و معمولاً خدفی را شامل است.
بهتر است در این اصول تعمق و موشکافی کنیم: هنری واجد فرمی است، یعنی دارای ساختمانی سرشار از زندگی است که به مجموعة هم آهنگی منتهی شده اسسست، این ساختمان اصیل باعث می شود که اثر هنری از اشیاء دیگر تمیز داده می شود... – این اثر راچه کسی آفریده است؟- هنرمند.- پس، هنر عبارت می شود از تجسم یک تجربة انسانی- و هنرمند هم کسی است که از میان تجارب زندگی خود موادی بر می گزیند، آنها را می آراید، یا می پیراید و بدانها شکل می بخشد» ( توماس مونرو Thomas Munro ) بنابراین خلق آثار هنری فعالیتی است ترکیبی یعنی عبارتست از انتخاب مواد و بهم پیوستن آنها بوجهی که مجموعه ای کامل از آن به دست آید. اگر این مجموعه دارای آن خاصیت نامحسوس «وحدت» باشد. اگر زندگی درونی در آن بدر بخش. هنرمند در خلق اثر خود توفیق یافته است. « تنها همین خاصیت نامحسوس است که اهمیت دارد» (لاورنس D.H.Lawrence ) – یک اثر هنری ممکن است از نظر تکنیک قابل انتقاد باشد و درعین حال عاری از حیات هم جلوه کند، اما وجود همین خاصیت درونی، و نامحسوس، آنرا مافوق انتقاد قرار دهد..، این گفته که از چینی ها ست مؤید این ادعاست: « اگر نقاشی بخواهد نقش ببری را با مهارت ترسیم نماید، در صورتی موفق می شود که در درون خویش احساس کند که خود به توانایی و قدرت ببری می باشد»
بیننده و منقد هنری، یک اثر هنری را از جهت مخالفی و را نقطة نظر هنرمند مشاهده
می کند. یعنی از نظر تحلیلی می نگرد نه از نظر ترکیبی ...به بیان دیگر تماشاچی، اثر تمام تمام شده، و شکل و فرم کامل را مشاهده می کند اما منقد می کوشد در بیابد که هنرمند چگونه مواد را بهم پیوسته است تا اثر کاملی را که اینک در برابر اوست بوجود آورده است... هر چند مشکل است که بیننده عین تجربة هنرمند را از دریچة اثر هنری او بیازماید، اما منقد اثر هنری، به این تجریه بی حد نزدیک می گردد و در اثر ممارست به جایی می رسد که عین احساس درونی ، یعنی جوهر و اصل روحی و نا محسوس هنر را درک می کند. گفتم: یک اثر هنری شکلی است که به وسیلة هنرمند از تجربة انسانی او ترسیم یافته است، اینک اضافه می کنیم: که ریشه و زمینة این اثر در تمدن ملتی است که هنرمند از آن بر خاسته است.
هنر در زمان وجود دارد و وابسته به زمان است- نیروهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی در هنر تأثیر شگرف دارند... از این نظرها که به هنر بنگریم، می بینیم هر فرمی در هر زمانی گویای سبکی است و سبک عبارتست از راه و رسمی معین، در زمانی که اثر هنری بوجود آمده است- سبک راه و رسمی است که تمام آثار هنری را در یک زمان، به رنگی خاص می آراید، رنگی که خاص زمان معین و خاصیت رنگی همان زمان است... معماری، نقاشی، مجسمه سازی، سفال سازی و فلز کاری- ادبیات، موسیقی، نمایش و خلاصه تمام مظاهر هنری یک عهد به رنگ زمان همان عهد رنگ آمیزی شده اند..... به طوری که هر هنر در هر زمان بیان کنندة هنر دیگر همان زمان است، سبک نیز بسمان زمان، هرگز ساکن و ثابت نیست، بلکه گذر است... نطفة سبکی تکوین می یابد، سپس به بلوغ می رسد، و آنگاه می پژمرد و زوال می یابد.... بنابراین ممکن است یک اثر هنری از سبک زمان خود پیروی کند، ممکن است یک اثر هنری انقلابی باشد و هنرمند چنین اثری دیده به آینده داشته باشد، به آزمایش بپردازد، مواد تازه ای را که سروش سبک نوی است در اثر خود بگنجاند.
همچنین گفتیم: هر اثر هنری دارای محتوی است، حتی آثاری نظیر ماسکها، سفالها و نقشهای مجرد یا هندسی. پارچه ها و کوزه ها و کاشیها که در بادی امر بنظر تزینی می آیند، ممکن است واجد یک معنای انسانی عمیق باشند..... محتوی هر اثر هنری، ارتباط مستقیمی به زمان آفرینش آن اثر دارد... تصادفی نیست که نقاشان عهد رنسانس این همه تصویر از حضرت مریم نقش کرده اند، و هم چنین اتفاقی نیست که نقاشان مدرن متوجه طبیعت جاندار شده اند و به نقش های مجرد و یا تزیینی صرف، توجه یافته اند و چینی ها در منظره سازی طریق کمال را پیموده اند، و نیز تصادفی نیست که نقش های روی آثار برنزی چین قدیم، و یا سفالهای سرخ پوشان بومی امریکا، این همه باد و باران را منعکس می سازد، و یا نقش اصلی حجاریهای مایان ها مارپردار، و یوزپلنگ می باشد.
بنابراین، هدف هنر، خود موضوع مهمی است که باید مورد مطالعه قرار بگیرد، به اغلب احتمال بسیار از آثار هنری به خاطر مقاصد و هدفهای معین بوجو آمده اند، شک نیست وقتی دیدار کننده ای پا به موزه ای می گذارد، متوجه این هدفها نمی شود، زیرا موزه انبان ذخیره ایست مصنوعی که در آن، اشیا، از زمان و مکان اصلی خود بسی دور مانده اند، اما اگر این اشیاء را تک تک مورد مطالعه قرار بدهیم و زمان و مبدأ آنها را در نظر آوریم، علت خلق آنها و همچنین سبب فرم خاصشان روشن می گردد، و در می یابیم که لباس ها و مجسمه ها مناسب بناهای خاصی بوجود آمده بوده اند. قالی ها برای کاخهای عظیمی بافته شده بوده اند، کوزه های هندی جهت حمل آب در دشتهای خشک به این شکل در آمده بوده اند، و صراحی های چینی بدان سبب بلند و باریک ساخته شده بوده اند که در مراسم پرستش در گذشتگان از می مالامال گردند.... هدف معماری، معمولاً به سهولت دریافته می شود. اما باید دانست که بسیاری از نقش ها، مجسمه ها، تزیین ها، سفالها و فلز کاری ها هم بسان معماری، برای هدفی بوجود آمده اند.
بنیاد شکل( یا جوهر فرم) از میان این همه موارد قابل مطالعه در هنر، بهتر است ابتدا به سراغ شکل یا فرم برویم و از چگونگی این دیدار سخن بگوییم.
فرم یا شکل، عبارت از مجموعه ای واحد و کامل و زنده ( ارگانیک) است- ترکیب عناصری است که مجموعه ای را بوجود آورده است. روش و سبکی است که هم آهنگی میان این عناصر برقرار کرده است، خلاصه عاملی است که شخصیت ممتاز و یگانه ای به مجموعه بخشیده است. مراد، از لفظ زنده، یا ( ارگانیک) بر حسب « فرهنگ وبستر » چنین است: « زنده، یعنی واجد بودن ساختمانی کامل و قابل مقایسه با بدن آدمی – یعنی اجزایی که مجموعة واحدی را تشکیل داده اند- یعنی اجزایی که هم با یکدیگر و هم با مجموع متناسب هستند»- مراد ما از ساختمان ( مطابق فرهنگ یاد شده) چنین است: « ساختمان، یعنی انچه بنا شده است، یعنی نظم اسقرار یافته میان قسمتهای مختلف بدن یا یک شیئی»... این بوده معنای ظاهری مفهوم وسیع فرم.... لیکن چینی ها ضرب المثلی دارند که بسیار معروف است، می گویند: « باید به گوش جان شنید، و آنچه شنید دید» آقای پریستلی. می گوید: « این گفتة چستر تون بس حکیمانه است: فرق است میان مرد مشتاقی که کتابی را از سر اشتیاق می خواند با مرد خسته ای که در جستجوی کتابی است تا برای امرار وقت و مشغولیت بخواند».- خواندن کتابی، استماع آهنگی، تماشای تصویری، می باید با نهایت تمرکز قوای ذهنی و به کمک احساس و ذوق صورت بگیرد.
وقتی به استماع یک قطعه موسیقی مشغول هستید، اصواتی به گوشتان می خورد که گاه هم آهنکگ و گاه در هم به نظر می آیند و ممکن است موجب تحریک حس شادی یا غم شما بشوند: اگر به همین اکتفا کنید به کمترین حد لطافت آن قطعه پی برده اید- ولی باید گفت: ادراک لطافتی تا این حد ناقص،موسیقی شناسی نامیده نمی شود...شاید نا آشنایی یا تنبلی سبب این عدم ادراک است.... در صورتی که اگر به عکس، به دقت گوش فرا دهید تا جایی که نغمه ای از آن قطعه را به ذهن بسپارید، و همین نوا را گاه در مایة اصلی خود و گاه در مایه ای دیگر بشنوید و تغییر مایه را تشخیص بدهید و مخصوصاً در بیابیدکه خاصیت هر نوایی در هر سازی متفاوتست، و این نکات را در سراسر قطعه دنبال کنید و از هیچ چیز حتی اگر جزیی هم باشد غفلت نورزید و در ضمن این پیروی، پیوستگی نغمات را ادراک کنید و تکرار نغمه ها و مدگردیهای قطعه و تغییر و زنها و حرکات را دریابید، در این صورت اول را در راه شناختن موسیقی برداشته اید.
یک اثر ادبی نیز بسان یک قطعه موسیقی است.
نویسنده، از کلمات مدد می گیرد، کلمات را با هم ترکیب می کند تا جمله ها بوجود آیند، و جمله ها عبارات را تشکیل می دهند- با تکرا، تنوع، و بهم آمیختگی کلمات و ایجاد تحرک، نویسنده اثر خود ر اقدم به قدم جلو می برد تا به اوج برساند... و بدینوسیله نمونه ای ابداع می کند که نه تنها واجد محتوی و مضمون است بلکه به علت نبوغ و مهارت خاص نویسنده، محرک نیز هست و می تواند عکس العملی احساسی در خواننده ایجاد کند، همین مهارت است که باعث میشود مضمون، زنده و محرک گردد، زندگی و تحرکی که فقط مرهون کلمات و معنای آنها نیست.. بنابراین: نه موسیقی یک سلسله اصوات پی در پی است و نه ادبیات سیل کلمات ردیف شده می باشد......مهم در ادبیات و موسیقی ارتباط و کمال تناسب اصوات و کلمات می باشد.
اکنون به یک تابلو نگاه کنید: اگر در این تابلو توجه شما به موضوع نقش شده جلب شود و آن را مانند تصویری از یک واقعه تاریخی، یا عکسی از گوشه ای از طبیعت تلقی کنید، و این طرز تلقی باعث تداعی معانی و تذکار خاطره های شما گردد، حد اعلای لطافت هنر نقاش را ادراک نکرده اید.
یکبار دیگر نگاه کنید: ممکن است حس کنجکاوی شما تحریک گردد واز خود بپرسید: چرا این نقش چنین احساسی در شما می انگیزد؟ اینک ممکن است به نظرتان برسد که مثلاً رنگ آبی بر رنگهای دیگر تابلو حکومت می کند..... می بینید که این رنگ در یک قسمت عمدة تابلو جلوه گری کرده است و بعد در چند جای دیگر هم به مقدار کمی تکرار شده است..... متوجه می شوید که این رنگ آبی در تابلو مورد نظر، گاه کمرنگ و بی رنگ، و گاه تیره تر بکار رفته است- ضمناً متوجه قسمتهای زرد می شوید و ملاحظه می کنید آبی ها و زردها در هم آمیخته شده اند، چنانکه گویی درخشش همدیگر را تأیید و تأکید می کنند یا ممکن است قسمتی به رنگی روشن و درخشان در تابلو به نظر آید، شاید این قسمت به شکل هندسی، مثلث باشد، در این صورت چشمان شما در تابلو به گردش می پردازد و هادی شما در این گردش مثلث های روشن است که تکرار گردیده اند، در کنار این مثلث های روشن رنگهای دیگری هم خوابیده اند، این رنگها و این درخشندگی ها تکرار می شوند، تنوع می یابند و مانند نواهای موسیقی در هم می آمیزند و با هم ارتباط می گیرند، و در نتیجه مجموعة متناسبی مانند یک قطعه موسیقی بوجود می آورند.....
یک نفر نقاش را هنگام ترسیم نقشی در نظر بیاورید: می بینید که رنگهای خود را به تناسب روی بوم می گذارد در وهلة اول- این رنگها نمایش دهندة هیچ موضوع خاصی نیستند..... اما بعد، کم کم طرح خانه ای از میان منطقة روشن با رنگهای روشن پدیدار می شود..... در آنجا که آبی نهاده بود..... در حقیقت همان تناسب است که محتوی و مضمون را زنده و محرک جلوه می دهد و به تابلو تحرکی می بخشد که تقلید صرف از طبیعت، مطلقاً از چنان تحرکی برخوردار نیست..... فرق میان هنر و طبیعت همین است.
در این سه هنر، و همچنین در تمام هنرها، می بینیم: اساس و اصل، طرز ساختمان و ترکیب است. و همچینن مشاهده می کنیم که همین طرز ساختمان و بنای اثری هنری است که به مضمون روح می بخشد و چشم و گوش را ارضا میکند.... اگر کسی بخواهد از راز هنر پرده برگیرد باید قادر به دیدن همین ساختمان و ترکیب باشد و بتواند ساختمان یک اثر هنری را با بینشی هنر مندانه تشخیص بدهد« در حقیقت شبان و روزان، چشمانم را به روی جهان محسوس گشوده ام،و هم گاه بگاه چشمانم را بسته ام، تا شاید شکوفه های بینش در درون من بشکفد و سرانجام مرا بیک نظام منطقی هدایت کنند..... من بدین گونه نقاشی کرده ام»
عناصر فرم هنرمندی که یک اثر هنری می آفریند، در حقیقت ادراک خاص خود را به وسیله عناصر محسوس و عینی صورت مجسم می بخشد...... بخاطر تحقق بخشیدن به این هدف، جهان خلقت، تمام عناصر بی شمار خود را در برابر هنرمند به نمایش گذاشته است تا او از آن میان کدام را برگزیند که رسانندة ادراک خاص او از جهان باشند..... هنرمند مسلماً از چگونگی جنس مواد یا عناصری که برای هدف هنرش شایسته هستند بخوبی آگاه است و قدرت آنها را از نظر فنی به نیکویی می داند و طریق استفاده از آنها را به بهترین وجه اطلاع دارد و می داند چگونه آنها را به کاربرد که در شخصیت شکلی که به وجود می آورد تأثیر کلی داشته باشند... چکش و تیشه است که می تواند با قدرت و آرامش، هیکلی از سنگ سخت و تسلیم ناشدنی بیافریند، و انگشتان آدمی است که به چابکی می تواند بر روی گل مطیع، بلغزد و شکلی بوجود می آورد.....نقششی رنگین که برای فرش مناسب است، ممکن است در حجاری نامناسب جلوه کند- تشخیص تناسب این مواد با موضوع، نخستین قدم در راه شناختن و ادراک هنر است.
مواد دیگر یا عوامل متشکلی که هنرمند در آفرینش آثار هنری بکار می برد و فقط چشمی که تربیت یافته است به مشاهدة آنها توفیق می یابد عبارتند از: خط- سایه و روشن- رنگ- زمینه یا بافت –سطوح هندسی – مواد- حجم حرکت و مکان.
اگر هنرمندی بادو بعد: عرض و طول، سرو کار دارد و بر روی سطح صاف کار می کند مثلاً در نقاشی و کاشی کاری و منسوجات، از خط، رنگهای روشن و تیره، زمینه وسطح هندسی استفاده می کند، در این نوع آثار عمق به طور عملی وجود ندارد، اما طرز کار ممکن است بعد سوم، یا عمق را به بیننده القا کند.....
اگر سروکار هنرمند، با سه بعد، یعنی طول و عرض و ارتفاع است مانند: معماری، مجسمه سازی و کوزه گری و سبد بافی- در این صورت هنرمند از مواد: حجم و مکان هم علاوه بر عوامل متشکلة هنرهای دو بعدی استفاه می کند.
بعد چهارم: عبارتست از حرکت در مکان: - سروکار هنرهایی مانند: موسیقی، ادبیات، رقص و نمایش با این بعد است که بعد زمان نیز گفته می شود... بعد چهارم در هنرهای مصور تنها به صورت تلقینی وجود دارد ( و فقط ممکن است عملاً در حجاری رعایت شده باشد.)
عناصر یا عواملی را که نام بردیم وسایلی هستند که هنرمند در راه آفرینش فرم های خود از آنها استفاده می کند و به کمک اجزا مجموعة خود را به هم ارتباط می دهد و وحدت و تنوع و تعادل و تأثیر در آن مجموعه ایجاد می نماید.
هر ماده یا عاملی دارای شخصیت و خاصیت مخصوص به خود است..... حدود و تواناییهایی دارد، و هنرمند بسته به موضوع و نقشه ای که دارد از میان این مواد مناسب ترین آنها را طبق سلیقة شخصی و فردی خود، و با توجه به نیازهای اجتماعی که در آن زیست می کند و عوامل مسلط بر آن اجتماع، بر می گیزند.
خط خط مفهوم وسیعی دارد- خط ممکن است حد باشد، یعنی حدودی برای سطوحی باشد.... در یک مبنا، ممکن است حد، کنارة سطوح و حد فاصل میان آنها باشد: خطوط معماری، زیبایی ظاهری بنا را از نظر زیبا شناسی بوجود می آورند....خط ممکن است حصار شکلی باشد، در این صورت شکل مزبور را محدود می سازد، در مجسمه سازی، خطوط، با پیچ و خم خود موادی مانند (لباس و غیره) را به تماشاچی القا می کنند.... یا ممکن است، مقصود از خط، نوشته، یا تصویری باشد و در این صورت خط زینتی است که بر سطحی لغزیده است، این چنین خط سرشار از پیچ و خم و قوس و هلال خود بخودی است و در وجود تأثیر شگرفی دارد.... این خط دارای جنبش است و یا نمودار اندیشه ای است شخصیت خطوط از یک طرف بستگی به ابزار کار مانند: ( قلم مو، گچ، مداد، و ابزار حکاکی ) دارد: و از طرف دیگر، به مهارت و شخصیت هنرمند وابسته است..... خط ممکن است، تند یا کند (نازک و یا کلفت) محو، یا روشن و واضح، لغزاندن یا محکم، ظریف یا خشن، ضعیف یا قوی، دقیق یا ولنگار باشد.
خاصیت خط هر چه باشد، هدف آن جنبش و حرکت بسوی مقصدی است... خطوط افقی، عمودی، منحنی هر کدام نوعی احساس در بیننده می انگیزد.... ما همه می دانیم خطوط عمودی، نظر را به بالا می کشانند و خطوط افقی، آرامش می بخششد- خطوط مورب محرک هستند- و انحناها، نرم و مطبوعند.... البته تأثیر خطوط، تنها به علت جهت حرکت آنها متنوع هم آهنگی و ارتباط برقرار می سازد.... برای ایجاد هم آهنگی گاه خطی را تکرار می کند و برای القاء تنوع، گاه خطی را به موازات خط دیگر و گاه به خلاف جهت حرکت همان خط ترسیم می نماید..... به کمک خطی اریب، تعادل آرامش بخش خطوط افقی و عمودی را به هم می زند و ایجاد حرکت و جنبش می کند..... برای ایجاد تأثیر تمثیلی و یا حالتی کاملاً در اماتیک خطوط اریب را به هم می آمیزد و خطوط جناقی ( زیگزاک) بوجود می آورد..... خطوط ممکن است ادامه یابند،یا قطع شوند، - بیننده، ممکن است د رعین مشاهدة خطوط شکسته احساس ادامة حرکت آنها را بنماید هر چند عملاً این حرکت مرئی نباشد.... کمتر اتفاق می افتد که در طرحی یا نقشی، فقط یک نوع خط به کار رود. هنرمند بسته به تنوع و هم آهنگی اثرش ممکن است از دو یا چند نوع خط استفاده کند، و درست مانند تم های گوناگونی که در یک قطعه هم آهنگ موسیقی به کار برده می شود، چند نوع خط را به هم بیامیزد.
سایه و روشن سایه و روشن که به ( والور یا ارزش) معروف است و به زبان ایتالیایی «چیار سکورو » یعنیی نسبت میان تاریکی و روشنایی گفته می شود، عبارتست از درجات نور و تاریکی- به بیان دیگر: از سفیدی آغاز کردن، و به سیاهی ختم نمودن و سلسلة لایتناهی درجات نور میان این دو را مورد استفاده قرار دادن است.... روشنایی ممکن است از یک نور طبیعی منشعب شده باشد مثلاً بناها، مجسمه ها، برآمدگی ها در معرض نور و فرو رفتگی ها در معرض تاریکی هستند، سایه و روشن برحسب ساعات روز و هوا در تغییر است..... اما نور مصنوعی. یا نور کنترل شده از مهمترین عوامل جلوة مدل در عکاسی و مجسمه سازی است.... نقاش یا حکاک، ممکن است از نور طبیعی، یا نور مصنوعی استفاده کند، و در عین حال برای تأیید وتأثیر اثر خود در میان درجات نور هم آهنگی ایجاد نماید..... ارزش خطوط، به واسطة احساساتس است که می توانند برانگیزند، اما، نور منتشره در یک اثر، نوری که تدریجاً به سایه می آرامد. ایجاد آرامش می کند، و یا اثر را اسرار آمیز جلوه می دهد.... نور و تاریکی را بسان اضداد در برابر هم و قرار دادن ایجاد بی قراری و اضطراب می کند.... تمرکز شدید نور، در نقطه ای، و وجود تضادهای قوی در اثری، حالتی شاعرانه به آن می بخشد....- در اینجا هم بدانگونه که در تمام عوامل لازم است، اساس کار، بر ارتباط میان سطوح و به هم آمیختگی سایه ها و روشنایی هاست.
رنگ رنگ مهمترین عنصر احساسی در هنرهای مصور می باشد... رنگ در عین حال که خاصیتی است علمی و فیزیکی، برای ایجاد نظم در هنرهای مصور هم به کار می رود...... از نظر علمی ، رنگ عبارتست از امواج نور که به کمک حس بینایی تشخیص داده می شود.- یک شعاع نور، از ارتعاش امواج مختلف طولی و عرضی تشکیل یافته است اگر شعاعی از نور را در منشور متبلوری منعکس سازم، نور ، در منشور، رنگهای مختلف طیف نور بخش را بوجود می آورد.... وقتی نور به سطحی می تابد، اگر این سطح از تمام امواج یا تمام رنگها به طور مساوی برخور دار باشد، چشم ممکن است از تمام امواج یا تمام رنگها را سفید ببیند- ممکن است همة رنگها یا امواج را در هم بیامیزد و فقط سبز را اجازة انعکاس بدهد، در این صورت سطح را به رنگ سبز ببیند- ممکن است همه تمواج را در هم محو کند و فقط آبی و قرمز را باقی گذارد، در این صورت بنفش نتیجة این ترکیب است.... عکس العمل های احساسی افراد در برابر رنگها، یکسان نیست- ممکن است افرادی در برابر رنگهایی بخصوص حساس باشند. و این حساسیت موجب عکس العمل هایی شدید در آنان بشود – و ممکن هم هست، افرادی در برابر رنگها، بی هیچ احساسی بمانند، ممکن است بعضی افراد در برابر یک رنگ کور باشند و برخی در برابر تمام الوان ضعف داشته باشند و جهان را فقط به رنگ سفید و سیاه ببینند و احتمالاً، حد و شدت و ضعف آن و بینایی آدمی و قدرت دید او هر دو مباحث علمی رنگ می باشند.
برای یک نقاش اطلاع از رنگ، به عنوان یک عامل مهم هنری، لازم است... اگر این اطلاع، علمی هم نباشد اطلاع ذوقی از طبیعت نور، ترکیب رنگها، و رابطة میان آنها برای هنرمند ضرور است.... سهل تر آنست که رنگهای طیف نور سفید را ( شکل ب) ضمن دایرة مدرجی نشان بدهیم.
از این رنگها، سه رنگ غیر قابل تجزیه اند و معروف به رنگهای اصلی می باشند. این سه رنگ عبارتند از : آبی- قرمز- زرد- اگر رنگهای اصلی ترکیب بشوند، رنگهای ترکیبی و یا فرعی بوجود می آیند: ترکیب آبی و زرد، رنگ سبز ار بوجود می آورد- ترکیب زرد و قرمز، رنگ نارنجی، وترکیب قرمز و آبی رنگ بنفش را نتیجه میدهد- اگر ترکیب رنگها را ادامه بدهیم. عدة بیشماری رنگ بوجود می آید و این رنگها بستگی به اجزاء ترکیبی و مقادیر این اجزاء دارند.
به دایره ای که نمودار رنگهاست نگاه کنید، می بینید که رنگ قرمز مقابل سبز قرار دارد و رنگ نارنجی مقابل آبی است، رنگهای مقابل هم را رنگهای متمم یا مکمل یکدیگر می گویند- اگر رنگهای تکمیلی با هم آمیخته کردند.تندی یکدیگر را خنثی میکنند و ملایمت نتیجة این آمیزش می شود- اگر رنگهای تکمیلی را به مقدار مساوی با هم مخلوط کنند، نتیجه یک رنگ خاکستری یا آبی کمرنگی خواهد بود: وسعت و کشش چنین رنگی از کشش رنگ خاکستری حاصله از ترکیب سفید و سیاه بسی بیشتر می باشد- اگر رنگهای مکمل کنار یکدیگر یا مقابل هم قرار بگیرند یکدیگر را عمیق تر جلوه می دهند و در نتیجه، تضاد شدید و یا درخشش را القاء می کنند- رنگهای نزدیک به هم بر روی دایره رنگها، رنگهای مجاور نامیده می شوند( مانند رنگهای آبی و آبی متمایل به سبز و خود سبز) تقارب این رنگها ایجاد هم آهنگی می کند... اما باید دانست که فقط ارتباط رنگها مطمح نظر نقاش نیست، هر رنگ سه صفت یا خاصیت ویژه دارد که عبارتند از : خود رنگ ارزش از خود رنگ نامی است که به رنگ داده اند، مانند: آبی- قرمز- فیروزه ای- نارنجی و غیره- ارزش، عبارتست از مقدار نوری که بر طبق قواعد سایه و روشن به رنگی تابانیده اند، این نور از روشنی آغاز می شود و به تیرگی ختم می گردد، مانند سبز روشن، سبز کمرنگ، سبز تیره- شدت، یعنی ،قوت و ضعف رنگ، یعنی به حد اشباع رسیدن رنگ، یا خلاف آن، مانند، زرد تند و زرد بسیار ملایم.
خاصیت مهم دیگر رنگ که مورد توجه نقاش است، سردی یا گرمی رنگهاست- نارنجی و رنگهای نزدیک و مجاور آن، رنگهای گرم نامیده می شوند- آبی، ورنگهای مجاور آن، رنگهای سردند- سبز، در کنار زرد رنگی است گرم و در کنار آبی رنگی است سرد.... به علاوه سردی و گرمی رنگها باعث می شود محرک، و یا خاموش، جلوه کنند. حروف قرمز رنگ روی یک صفحة اعلان، به نظر برجسته و محرک می آیند- رنگ آبی که سزان حدود سیب هایش را با آن محدود کرده است، چشم را متوجه فضا می کند، و به سیب عمق و حجم می بخشد.... بنابراین رنگ، بشخصه، می تواند عمق را نمایش دهد، و این خاصیت باعث شده است که برای تزئینات داخلی بنا، رنگها را بر حسب هدفی که دارند بکار ببرند، یعنی، مثلاً برای آنکه وسعت و فضای بیشتری را القاء بکنند،دیوارها و سقف ها را برنگهایی در می آورند که ما آنها را رنگهای خاموش می نامیم.
خاصیت دیگر رنگها، تأثیرات روحی آنهاست- رنگ زرد تا حدی نشاط آور است، آبی تأثیری آرامش بخش دارد- قرمز محرک است- بنابراین، رنگی که بر تابلویی مسلط است، احساس مخصوص بخود را در تماشاچی بر می انگیزد.[1]
اما، در رنگ نیز مانند خط وسایه روشن، موضوع مهم، هم آهنگی و ارتباط میان رنگهاست- نقشی که با رنگهای نزدیک به هم رنگ آمیزی شده است، یکنوع احساس آرامش و صفای هم آهنگ را میانگیزد، ممکن است چنین نقشی به نظر ضعیف و بی رنگ بیاید، در این صورت، یک رنگ مکمل لازم است تا تضادی ایجاد نماید و زندگی و جنبش را برساند.... از طرف دیگر اگر نقشی از رنگهای مکمل ترکیب یافته باشد غالباً برای تعدیلی خشونتی که از ترکیب رنگهای مکمل حاصل می شود لازم است در بعضی از مناطق، رنگهای نزدیک به هم بکار برد، بنابراین، ترکیب رنگها، موجب شدت و ضعف تضعیف احجام و خطوط و نقشها بوجود نیامده اند بلکه خود، خاصیت احساسی دارند.
انتخاب رنگها، بخود، و به شخصیت هنرمندان وموضوعی که در دست تهیه دارند بستگی دارد- برای بیان هر اندیشه ای رنگی مناسب است- برای نمایش یک موضوع آرام، نمی توان رنگهای محرک بکار برد، و از تضاد رنگهای مکمل استفاده کرد،... و همچنین برای موضوعی شاعرانه و محرک، نمی توان از هم آهنگی رنگهای سرد و آرام استفاده کرد.
زمینه یا بافت هر جنسی،یا ماده ای، یا متنی دارد که از موادی ساخته شده است... مواد متشکله هر شیئی، باعث شیارهایی در سطح آن می گردد که به حس لامسه ادراک می گردد... این سطح ممکن است سخت یا نرم، خشن یا ظریف، گرم یا سرد، درشت بافت یا ریز بافت باشد- علاوه بر لامسه که این خواص را احساس میکند: چشم نیز در درک این خصوصیات شرکت دارد..... منسوجی ممکن است خشن یا نرم به چشم بیاد و لامسه هم همین خاصیت را در آن تأیید کند- منسوج خشن، دارای تموج و سایه و روشن است، در حالی که منسوج نرم فاقد سایه و نمودار درخشندگی و جلا است، مانند: اطلس.
رنگ بر حسب بافت و جنس سطحی که بدان جلوه می کند تغییر می یابد برای مثال سه قطعه از پارچه های مختلف، منتهی، به رنگ کاملاً واحد را با هم مقایسه کنید: یک قطعه اطلس- یک قطعه مخمل- و یک قطعه پارچه پشمی.... این رنگ واحد در هر کدام از پارچه ها به نحوی جلوه می کند، زیرا بافت و جنس مختلف پارچه ها ایجاب می کنند که هر یک، آن رنگ را به نحوی منعکس سازند.
با این مقدمات،در می یابیم که بینایی نیز با لامسه همکاری می کند- این خاصیت اضافی حس بینایی باعث می شود که ما خط و رنگ و شدت و ضعف آنها را بهتر تشخیص دهیم نقاش، یا حجار، ممکن است خطوط و « متیف» ها را طوری بکار ببرد که نقش هایی اینکه زمینه و جنس سطح را بپوشانند آن راغنی تر به جلوه آورند.... ممکن است این نقشها، گویای جنبش و حرکت باشند... نقشهای بهم پیوستة یک زمینه، ممکن است از طبیعت تقلید شده باشد، و یا ممکن است خیالی و تجریدی باشد( مانند نقش قالی های ایرانی).
به هر جهت، موضوع مهم در تزیین زمینه، ارتباط نقشها به یکدیگر است... معمار، مجسمه ساز، نقاش و خلاصه کلیه هنرمندان، از خاصیت قابل لمس و رؤیت مواد، استفاده می کنند.... سطح خشن و نرم را کنار هم قرار می دهند... در تزیینات داخلی بنا، مواد مختلف را با هم می آمیزند و نما، یا زمینة بنا را با برجستگی و فرورفتگی ها طوری تزیین می نمایند که جنس هر ماده، غنی تر جلوه کند.
سطح- جسم- حجم معمولاً این الفاظ مفاهیم هندسی را به ذهن ما می آورند سطوح، دو بعدی می باشند و غالباً به اشکال: مربع- دایره – بیضی- مثلث- یا اشکال متعدد دیگر ترسیم می گردند... گاهی اشکال هندسی واضح و آشکار نموه شده اند، و گاهی این اشکال، به ذهن بیننده القا می شوند- به کمک خط، ممکن است تم، یا موضوع اصلی را تشکیل بدهند. برای مثال ممکن است نقاش، نقش خود را بر اساس انواع مثلث و منکسرالاضلاع ها را در هم بیامیزد:
جسم یا ماده، یا مواد با وزن و استحکام خود در فضا وجود دارند. و حجم عبارتست از شکل معین بخشیدن به مواد.... احجام ممکن است مجوف ( توخالی) یا پر باشند- احجام ممکن است مکعب، کروی، استوانه ای، مخروطی، یا هرمی باشند-این اشکال تم اصلی هنرهای سه بعدی را تشکیل می دهند ... برای مثال: ممکن است بنیاد ساختمانی بر اساس یک دسته مکعب مستطیل باشد- و یا ظرفی سفالین، ترکیبی باشد از شکل کروی و استوانه ای- ... معمار، به علت بکار بردن احجام، با فضای واقعی سرو کار دارد مانند نقاش با فضای خیالی و تلقینی کاری ندارد- بنابراین: فضا، خود موضوع مهم هنرهای سه بعدی است.- ممکن است فضا، داخلی و فاصله میان سطوح حجم باشد، ممکن است فضاؤ خارجی باشد. و در این صورت این فضای خارج، باید با محیط و اطراف خود سازگار باشد- ممکن است فضا نتیجة یک قطعه سنگ مکعب مستطیل و یا یک قطعه چوب استوانه ای شکل باشد، این احجام درهیکل مجسمة مجسمه ساز، هر کدام بنحوی تأثیر می کند.
فرم در هنرهای مصور
فرم معماری: معماری عبارتست از توده مواد موجود در فضا، این مواد، به صورت یک یا چندین حجم مجوف در آمده اند و فضای توخالی داخلی آنها جای فعالیت انسانیت- بجز موارد بسیار نادر، معماری هنری نیست که فقط بخاطر خودش، یعنی بی هیچ هدفی بوجود آمده باشد.... برعکس، ساختمان هربنا، نه تنها بخاطر فعالیت های خاص انسانی است بلکه فرم و نقشة هر بنا نیز این فعالیت های خاص را در نظر گرفته و بر طبق آن ابداع شده است.... مثلاً اگر خانه ای برای جمعیت زیادی در نظر است، اگر معبدی، یا ایستگاه راه آهن و یا کارخانه ای در نظر است ساخته شود، فضاهای داخلی وسیع جهت ارضای این هدفها لازم است... اگر در نظر است اداره ای واجد اطاقها و دوایر کوچک احداث شود، و یا نقشة خانة کوچکی محل نظر معمار می باشد، در این صورت فضای داخلی به قسمتهای مجزا و کوچک تقسیم خواهد شد.
در ساختمان بنا، علاوه بر فضا، جنس مواد نیز موضوع مهم و اساسی است، و نقشة بنا، می باید متناسب با مواد متشکله بنا باشد... مواد مهم در معماری عبارتند از: سنگ- آجر- خشت- کاشی- چوب- شیشه- فولاد- سیمان – تخته سه لایی- مواد پلاستیکی و غیره- هر کدام از این مواد دارای دوام، استحکام، کشش، اندازه. رنگ و نمای مخصوص بخود می باشد.
موضوع مهم دیگر در معماری، جای بناست- نقشة یک بنا، در شهری پر جمعیت، با نقشه یک بنا در روستا، یا ییلاق، تفاوت می یابد... ساختمانی در دشت، با ساختمانی در دامنة کوه، با فراز یک تپه متفاوت خواهد بود، و آب و هوای سرد یا گرم ، در اصول معماری و شکل بنا بی شک مؤثر است.
حال که هدف، مواد، و جایگاه بنا را عوامل مهم و مورد نظر معمار دانستیم، باید ببینیم بنا چگونهه برپا می شود؟- شک نیست که ابتدا نقشة ساختمان را با در نظر گرفتن هدف آن، و مواد متشکله و مکان آن طرح می کنند... این نقشه، بدو وسیله اجار می گردد اول وسایل ماشینی و مادی، دوم وسایلی که باعث زیبایی بنا می شوند، یعنی هدفهای زیبا شناسی.
وسایل ماشینی و مادی، عبارت از وسایلی هستند که بنا را برپا می دارند، و مواد را با در نظر گرفتن خواص فیزیکی آنها از قبیل: وزن- فشار- و مقاومت، طوری با هم هم آهنگ بکار می برند که در نتیجه، بنا دارای تعادل و استحکام گردد.
از نظر مادی، چهار نوع ساختمان امکان دارد: طاق افقی- طاق ضربی سیمانی- و فولادی.
در بنای معمولی، آجر ی اسنگ، یا خشت، به صورت جرز ساخته می شوند و به وسیلة طاقی افقی به هم اتصال می یابند و فضای خالی میان جرزها را با آستانه ها و پنجره ها و یا درها بر می کنند اما چون فضای خالی محدود است. و بستگی دارد به نوع و جنس مواد ساختمان و از طرف دیگر مقاومت و استحکام این نوع طاق کم است، این طرز ساختمان معمولاً برای بناهای متوسط و کوچک متناسب است، اما به عکس، طاق هلالی یا ضربی، استحکام و نیروی مقاومت بیشتر دارد و می توان برای بناهایی که (اشل) یا معیار وسیع تری دارند از آنها استفاده کرد، طاق ضربی یا هلالی عبارتست از در آوردن فضایی خالی و هلالی به کمک قطعات سه گوش سنگ، ابتدا اسکلت طاق هلالی با چوب ساخته می شود و هلال سنگی به اتکای هلال چوبی مزبور ساخته و تکمیل می گردد.... فایدة مهم طاق ضربی اینستکه فشار، یا بار سقف و ساختمان، فقط به طور عمودی بر آن تحمیل نمی گردد بلکه این فشار پخش می شود و بنابراین می توان بار سنگین تری بر دوش این طاق هلالی گذاشت... قدرت مقاومت طاق ضربی از طاق افقی بسی بیشتر سات.
در ساختمان سیمانی، ابتدا اسکلت مجوفی ساخته میشود. و دوغ آب سیمانی درون این اسکلت ریخته می شود، وقتی این مایع غلیظ سفت شد، اسکلت را بر می دارند و د
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات18
فهرست عناوین
1) شرح کسب و کار
2) اهداف
3) مأموریت
4) منابع انسانی
5) عوامل موفقیت
6) خدمات ارائه شده در طرح
7) نیروی انسانی مورد نیاز
8) مشخصات مکن مورد نیاز
9) تجهیزات
10) طرح بازاریابی
11) طرح مالی
12) جدول زمانبندی
13) میزان سرمایه و روشهای تأمین منابع مالی
14) میزان داراییهای نقدی و غیر نقدی
15) هزینهها و نمونهی صورت حساب هزینهها .
16) پیش بینی میزان سود و فروش
فهرست مطالب
1) شرح کسب و کار
2) امکان سنجی
3) اهداف
4) مأموریت
5) کلیدهای موفقیت
فهرست مطالب
6)محصولات / خدمات
- شرح محصولات / خدمات
- هدف از تولید
- ویژگیهای محصولات / خدمات
- محدودیتهای محصولات / خدمات
- تعهدات شرکت
- مجوز و حقوق قانونی
فهرست مطالب
7) منابع انسانی
- ساختار مدیریتی
- نیروی انسانی
- چگونگی استخدام
- نمودار سازمانی
فهرست مطالب
8) منابع فیزیک
- فرآیند تولید
- تجهیزات
- فهرست تجهیزات (تولید)
- فهرست تجهیزات (اداری)
- مکان کسب و کار
- کروکی استقرار تجهیزات
- مواد اولیه
- توسعه کسب و کار
فهرست مطالب
9) طرح بازاریابی
- مشخصات رقبا
- بازار هدف و مشتریان
- شیوه قیمت گذاری
- تبلیغات
خدمات پس از فروش
- مکان فروش
فهرست مطالب
10)طرح مالی
- روش تأمین منابع مالی
- وام بانکی
- بدهیها
- داراییها
- هزینهها
- صورت حساب هزینهها
فهرست مطالب
11) نمودارها
- نمودار فروش
- نمودار هزینهها
- نمودار سود
- جدول زمانبندی
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:34
ردیف
پایه
نام درس
شیوه ارائه
ملاحظات و
سایر شیوه ها
صفحه
قالب
قصه گویی
نمایش خلاق
نمایش
عروسکی
ایفای نقش
حرکات نمایشی
پانتومیم
تئاتر
1
دوم
سلام ! سلام
11-10
ــــــــ
*
*
*
2
دوم
مثل خورشید
13-12
*
نقاشی
3
دوم
ابر ها می آیند
15-14
*
*
شعر خوانی - دکلمه
4
"
با دوستانم
17-16
*
*
5
"
هدیه های او
19-18
*
*
*
با بهره گیری از شیوه ها
شعر خوانی جهت
شرح پایان درس
6
"
همه چیز از تولت
25-22
دکلمه خوانی – شعر خوانی
7
"
برای پاکیزگی
27-26
*
*
*
- نمایش اسلاید و اصل نماز
8
"
جشن تولد
30-29
*
*
*
9
"
در میان کودکان
33-32
*
*
*
*
10
"
می خواهم نماز بخوانم
*
*
نمایش فیلم و اسلاید
11
"
رهگذر مهربان
42-40
*
*
*
*
12
"
سفره ی عمر عباس
49-46
*
*
*
13
"
جشن بزرگ
55-52
*
*
14
دوم
کار دستی نرگس
58-56
*
*
ساختن کارتی از مواد دور ریختنی
15
سوم
سایه و سارا
10-8
*
*
*
16
"
همیشه با من
15-14
*
*
دکلمه خوانی
17
"
بهترین تصمیم
21-20
*
*
*
*
18
"
کودک با برکت
23-22
*
*
19
"
آن وقتها
29-28
*
*
*
*
نمایش فیلم - و اسلاید و ...
20
"
چه با شکوه و زیبا
31-30
*
*
دکلمه خوانی و نقاشی
21
"
بچه های طبیعت
37-36
*
*
گردش علمی – واحد کار یا پروژه
22
"
یاد او
41-40
*
*
*
نمایش فیلم از مراسم عزا داری
نوحه خوانی
23
"
روز دهم
45-44
*
*
نمایش فیلم
24
"
این شبها
55-54
*
*
ذکر خاطره توسط دانش آموزان
25
"
عاقبت کار
59-58
*
*
*
*
ذکر خاطره
26
چهارم
خنده ها و گریه های من
3-2
*
*
*
ذکر خاطره
27
"
شامگاه پاییزی
7-6
*
*
*
نمایش فیلم
28
"
کودکی بر آب
9-8
*
*
*
*
29
چهارم
امید من
15-14
*
*
دکلمه خوانی همراه با حرکات
نمایشی
30
"
همیشه با هم
17-16
*
*
حضور در مسیر یا نماز خانه
و برزگزاری نماز جماعت
31
"
آن مسیر قدیمی
21-20
دکلمه خوانی – ذکر خوانی
-بازدید
32
"
سفر بیاد ماندنی
23-22
*
واحد کار – یا پروژه – بازدید
33
"
رو.زی برای
27-26
*
*
*
شیوه تدریس قضاوت عملکرد
مشارکتی
34
"
به جای دشنام
29-28
*
*
35
"
به جای .......
33-32
*
*
نمایش فیلم
36
"
زنگ انشاء
43-42
*
*
ذکر خاطره – سفر زیارتی
نمایش فیلم
37
"
کودک شجاع
47-46
*
*
38
"
سحر گاه با شکوه
51-48
*
*
دکلمه خوانی – شعر خوانی
39
"
همسر فداکار
49-48
*
40
"
کسی مرا می بیند
71-70
*
*
*
41
پنجم
خدا
15-14
دکلمه خوانی – شعر خوانی به
شیوه های متنوع
42
"
خورشید در چاه
17-16
*
*
*
*
دکلمه همراه با ایفای نقش و
حرکات بدنی
43
"
یکتا
23-20
*
*
44
"
ما بت پرست بودیم
29-28
*
*
*
*
شعر خوانی
45
"
این کتاب
43-42
*
دکلمه خوانی
46
"
میراث پیامبر
52-49
*
*
*
*
47
"
جشن غدیر
53-52
*
*
*
نمایش فیلم
48
"
اسراف
55-54
*
*
ساخت کارتی با وسایل دور
ریختنی شیوه قضاوت عملکرد
چکیده
زمان ما زمان پایبندی حقایق و عینیت ها ی سفت و سختی است که تخیل را بی قدر و مقدار کرده است . اغلب هنر و تخیل به جای غذای مقوی و ناب زندگی منجمد کننده زندگی به حساب می آید در صورتی که می شود هنر و تخیل منجمد کننده نباشد بلکه سرچشمه ی تجربه های ارزشمند انسان به حساب آید و از آنجایی که خواندن و نوشتن پایه و اساس یادگیری می باشد و در جوهر آن هنر و تخیل نهفته است و اگر قرار است که کودکان به مفهوم کامل با سواد شوند ، باید بین تجربه ی تخیلی و هنری هر کودک و برنامه کار ( فعالیتهای گفتاری و نوشتاری ) ارتباط تنگاتنگی بوجود آورد تا این دو به هم گره بخورند و ارائه برنامه هایی برای نوشتن در سال اول دبستان و قبل از آن یکی از راههای ترکیب این عناصر حیاتی است که سبب ارتقاء و پیشرفت کودکان می شود در متن مقاله نیز سعی کرده ام با بهره گیری از شیوه های جذاب و کارآمد و منطبق بر تخیل زیبای کودکان رهنمودهایی را تحت عنوان شیوه ی گام به گام برای آمادگی نوشتن بچه ها ارائه نمایم .
والسلام - سید محمد حسین دقیق