لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:83
فهرست مطالب
ندارد
-
معنای واقعی هنر و هنرمند
اول دفتر بنام ایزد دانا
عاشق ورنه و نظر بازم و می گویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
عوام عیب ام کنند که عاشقی همه عم
کدام عیب که سعدی همین هنر دارد
با گذر از مکتب ها و سبک های فکری فرهنگی و با همة تعاریفی که متفکران و فیلسوفان از هنر و عوالم هنری کرده اند: هنر، شاید به دلیل بازگشت اش به حس انسانی و شاید به خاطر تکیه اش بر شهود و مکاشفه کارآیی بسیار در انتقال تجربه های درونی و باطنی زندگی آدمی دارد و خبر از رهایی می آورد که قفل آنها با هیچ کلید دیگری گشودنی نیست. هنر مسیری در زندگی آدمی می گشاید که با پای چوبی خردورزی و منطق استدلالی نمی توان از آن گذشت. آفرینش هنری در زندگی معنوی آدمی ارجی والا دارد و از این جنبه، برتر و قدرتمندتر از علم منطق فلسفه و اخلاق جلوه می کند.
و فلسوف و فلسفه چه حق دارد که از امری والاتر از خود سخن گوید. آیا فیلسوف همان نیست که در زندان فلسفه، در همان غاری بسر می برد که افلاطون ما را از ظلمت آن
می ترساند؟
جایی که از حقیقت جز در پیکره سایه هایی بر دیوار نمی توان با خبر شد؟ آیا هنرمند آن زندانی رها شدة آن غار نیست که به یاری شهود هنری با نور حقیقی جهان آشنا شده است و برای دیگران خبر از حقیقت آورده، پس چرا باید وقت خود را با خواندن بحث و جدل در مورد انواع فلسفه هایی بپردازیم که در آستانة کشف حقیقت متوقف شده اند؟
هنرمندان به اعتباری هرگز به دنبال فلسفه نیستند، آنها تنها سعی می کنند که در تکنیک کار خویش مهارت بیشتری کسب کنند، ولیکن آنچه در تکنیک و قالب کار هنری آنها به مثابه محتوا اظهار می شود چیست اگر فلسفه نیست؟
معمول است که انسان را به دو ساحت مجزا و مستقل از یکدیگر تقسیم می کنند عقل و احساس. آنگاه عقل را متعلق به ساحت عقل می دانند و هنر را متعلق به ساحت احساس و نسبت و رابطه عقل و احساس را مغفول باقی می گذارند. ساحت عمل و ساحت نظر را از یکدیگر مجزا کرده اند ومیان آن دو را چنان شکاف عظیمی انداخته اند که هرگز پر نمی شود، حال آنکه نظر و عمل انسان در اصل و منشأ کند و گرنه هیچ عملی را نمی توان منتسب به کسی دانست.
از منطق نمی توان انتظار داشت که امور از یکدیگر انتزاع نکند و اعتبارات مختلف را برای واقعیت قائل نشود. خطای کار از آنجا آغاز می شود که برای این اعتبارات و انتزاعات مستقل از یکدیگر ، قائل به اصالت و حقیقت شویم... این خطاست که به منطقی منتهی می شود و علم و حکمت و فلسفه و سیاست و دین، یعنی مظاهر مختلف حقیقت واحد، به مثابه حقیقتی مستقل از یکدیگر اعتبار می شوند و اشتراک و اتفاقشان در اصل و منشأ مورد غفلت قرار می گیرد. خطایی نیست اگر عقل ظاهر به انتزاع ماهیت از وجود بسنده کند، اگر چه در نفس الامر ، وجود و ماهیت عین یکدیگراند و لکن خطا آنجاست که برای این اعتبار ذهن محض به اشتباه، اصالتی در وجود قائل شویم وفراموش کنیم که اصلاً وجود و ماهیت دو اصطلاح مربوط به منطق و فلسفه هستند و در نفس الامر چیزی به اسم ماهیت و مستقل از وجود، موجود نیست.
اشتباهی که بسیار غریب می نماید اما مالاسف رخ داده است، این است که بشر برای اعتبارات ذهن خویش ، در واقعیت خارج، حقایقی مستقل از یکدیگر قائل شده است، با غفلت کامل از این امر که این اعتبارات ذهنی و منطقی هستند و عالم با همة تحولات و تغییرات و تبدیلات خویش،دارای حقیقت ثابت و واحد هستند وهمین حقیقت است که در دین ظهوری تمام و کمال دارد و در علم و در فلسفه و حکمت و هنر نیز به انحای مختلف ظهور یافته است. پس دین جامع همة مراتب و مظاهر دیگر حقیقت است و رابطة آن با علوم و معارف و هنر نه عرضی، که طولی است.
علامة شهید استاد مطهری هنر را نوعی حکمت ذوقی دانسته است و این سخن دربارة هنر لااقل از حیث محتوا عین حقیقت است. پس بار دگر بپرسیم که آنچه توسط تکنیک و در قالب کار هنری به مثابه مضمون و محتوا بیان می شود چیست اگر فلسفه و معرفت نیست.
می خورد که عاشقی نه به کسب است و اختیار
این موهبت رسید ز میراث فطرت ام
هنرمند پیش از آنکه هنرمند باشد. انسان است. آدمی در هر مرتبه از وجود که باشد در نسبت با زمان و مکان باقی بنابر تجلی وجود در سکنی می گزیند و به آن دل می بندد از اینجا وجهة نظر و نحوة دید و جهت دیدار او بنابر سکنی گزینی و جلوه گری وجود از افق زمان و مکان خاص پیدا می کند بدین معنی وجهة نظر او گاهی صورت ملکی وگاهی صورت ملکوتی به خود می گیرد و همین معنا است که در نگاه هنرمندان بیش از دیگران این عوالم راظاهر می کند.
هنرمندان هر عصری عالمی را می کنند که در آن حضور دارند. این عالم صرف عالم محسوسات و متعلقات عالم محسوس نیست، بلکه عالمی کلی است که هنرمند خویش را در برابر آن حاضر می بیند وندای باطنی آن را در اثر هنری خویش منعکس می سازد. [ ساحت خیال و تخیل ابداعی هنرمند که ریشه در عالم خاک دارد مجلای کاملی برای تجلی] از این جا هر بار در برابر تجلیات.
عالم وجود در عالم کل زبان و بیانی دیگر در کار می آید و ساحت خیال و تخیل ابداعی هنرمند که ریشه درعالم خاک دارد مجلای کاملی برای تجلی وجود داست و احسن جلوه گاه برای ظهورات متون در افق زمان فانی و باقی. زمان افقی است که با ایتلا از آن می توان وجود را درک کرد. یک بار وقتی که آدمی به جهت حقی خویش روی می کند و با زمان باقی پیدا می کند. و با ساحت قدسیان و فرشتگان قرین می شود و در آنجا سکنی می گزیند و وطن می گیرد در چنین افقی عالم قدسی از جلوه گاه زمان باقی و به عبارتی ملکوت اشیاء را می بیند و دیدار او عرشی است و گاه به وجود فرشی حیوانی یعنی جهت خلقی خویش رو می کند و با زمان فانی نسبت پیدا می کند و تشبیه به حیوانات می جوید و زمان باقی را فراموش می کند در چنین حالتی او واقعیت و جهت فانی اشیاء و به عبارتی فقط ملک اشیاء را می بیند.
در این مرتبه اشیاء از جلوه گاه زمان و مکان فانی و کثرت برای آدمی متجلی می شود از این دیدگاه ما با دو نوع انسان متفاوت در حال تعامل هستیم. انسان پاپ گونه یا سنتی و انسان پرومته وار یا مدرن [تعبیری که از دکتر نصر وام گرفته شده].
تعریف آدمی به عنوان پلی میان زمین و آسمان مفهومی است که در نقطه مقابل مفهوم انسان پرومته وار قرار می گیرد. مفهومی که انسان را موجودی عصیان گر می داند که علیه آسمان برخاسته و می کوشد که نقش الوهیت را از آن خود سازد.
انسانی سنتی در جهانی می زید که فقط یک مبدأ و یک مرکز دارد و او نسبت به آن مبدأ از آگاهی کامل بسر می برد. مبدأ این که مشتمل بر کمال و پاکی ازلی و تمامیت است که بشر سنتی می خواهد در جستجوی آن برود آن را بدست آورد و انتقال دهد او روی دایره زندگی می کند که همیشه از مرکز آن با خبر است. و در زندگی ، اعمال و اندیشه هایش رو به سوی آن مرکز دارد او جانشین خداوند است و نزد خدا مسئول اعمال خویش است و امین و حافظ زمین است که به عنوان قلمرو به او داده شده است. البته به این شرط که در مقام شخصیت اصلی زمین که به صورت خداوند خلق شده و به عنوان موجودی خداگونه، که اگر چه در این عالم می زید، خلق شده است تا جاودانه بماند، به خویشتن بماند انسان سنتی از نقش خویش در مقام مفصل میان خاک و خدا آگاه است و می داند که نهایت او فراتر از قلمرو ناسوتی است که به او داده شده است تا بر آن حکومت کند و نسبت به گذرا بودن سفرش روی این کره خاکی نیز آگاه بماند. او می داند عرشی که او را به ساحلی فراتر از سفر کوتاه زمینی اش می خواند به نحوی توسط اعمال و چگونگی حیات او در مرحله انسانی رقم می خورد. به عکس انسان پرومته وار، مخلوق این جهانی است (یا خود را مخلوقی این جهانی می داند ) او بر روی زمین احساس می کند که در وطن است. وی زمین را نه طبیعت بکری که انعکاس عالم دنیوی، بلکه آن را دنیای مصنوع می داند که توسط انسان مدرن خلق شده تا بتواند خدا و حقیقت باطنی خویش را فراموش سازد چنین فردی زندگی را یک فروشگاه بزرگ می داند که او در آن آزاد است تا پرسه زند و هرچه را می پسندد انتخاب کند. او در حالی که معنای امر قدسی را گم کرده، غرق در گذار و ناپایداری است و اسم طبیعت فروتر خویش است او تسلیم چیزی شده است که فکر می کند برای او آزادی می آورد او با بن تقاوتی جریان نزولن چرخه تاریخی خویش را دنبال می کند و در این مسیر با این ادعا که او خود سرنوشت خویش را بدست گرفته است فخر می ورزد با این حال او هنوز انسان است و دریغ و افسوس امر قدسی و ابری را می خورد. بنابراین به طرف یکی از هزاران طریقی می رود که نیاز او را برآورده سازند از رمان های روانشناختی گرفته تا عرفانهای دارو- ابزاری .
چنین تفکری و جه بارزش بیهودگی و نظریه هنر برای هنر است. انسان شاید بیهودگی را در هیچ زمینه این به اندازه هنر نمی بیند. در این عرصه انسانی ظهور می کند که برای هنرمند هنر است و مرگ هنر را اعلام می کند و همچنانکه مرگ خدا به گفته میشل فوکو منجر به مرگ انسان می شود مرگ انسان هم به مرگ هنر می انجامد. از اشغال در این و فرهنگ زباله این هنر خود شکن تا هنر زمینی که رواج دهندگان اش زمین کن هستند، چاله های گوناگون در کویر کالیفرنیا می کنند، تا سازندگان چون کریستو که پرده این به ابعاد غول آسا بر روی صخره عظیم گر کنیون در کلرادو می آویزند.
ما با همان مفهوم ضد همه چند بودن و بیهودگی محض روبرو هستیم . برای گریز از این بنا بست انسان به همه چیز متوسل می شود، بد بازی با زباله هایی که پس زده است به خشونت و جنایت که هیچ عنایتی ندارد، تا بتواند به نحوی از زندانی که خود ساخته است بگریزد و رهایی را در انفجار بی نبر و بار امیال خود بیابد. او همه جا را می گردد تا راه حل هایی را بیابد، حتی تعلیماتی را که انسان سنتی عصرها با آن زیسته بود. اما این منابع نمی تواند به او کمکی کنند زیرا هنوز به عنوان انسان پرومتدوار- عاصی و سرکش – زمینی با آن حقایق ربرو می شود.
انسان پرومتد وارنه تنها در پی آن است که نور از آسمان برباید بلکه می خواهند خدایان را نیز بکشد غافل از اینکه آرص نمی تواند تصویر الوهیت را از بین ببرد مرگر اینکه خود را نابود سازد.
انسان که خالق هم سنتی است و سرشت خدا گونه او مستقیماً با این هنر و معنای آن مرتبط و متصل است. اینکه آرص خود یک موجود خدا گونه است به این معنا است که خود وی یک اثر هنری است روح آدمی هنگامی که پالوده گشت و جامة فضایل روحانی را به تن کرد، خود برترین نوع زیبایین در عالم است که مستقیماً منعکس کننده جمال الهی است حتی تن آدمی چه در شکل زنانه و چه در شکل مردانه اش یک اثر کامل هنری است که مقداری از جوهرة مرتبة انسانی را منعکس می نماید.
به علاوه روی این کره خاکی انعکاسی جالبتر از جمال الهی نیست که زیباین روحانی و جسمانی در آن به هم پیوند خورده باشد مر آرص لذا آدمی یک اثر هنری است. زیرا خداوند یک هنرمند عالم است خداوند تنها یک مهندس معمار بزرگ است بلکه یک شاعر، نقاش و نوازنده بزرگ نیز هست و این دلیل توانایی آدمی در ساختن شعر گفتن نقاشی کردن و آهنگ نواختن است.
آدمی که به صورت الهی خلق شده است و بنابراین یک اثر هنری عالی است نیز یک هنرمند است که در تقلید از نیروهای خلاقة صانع اش تصدیق کننده طبیعت و سرشت خداگونه خویش است انسان روحانی که از وظیفة خویش آگاه است نه تنها نوازنده این است که با ناخن زدن بر تارهای نازک ساز بلکه او خود چنگ است که بدست هنرمندی بزرگ چون خداوند به نواختن در می آید و در اثر نواختن موسیقی خلق می شود که در تمام هستی طنین انداز است، همان گونه که مولوی رومی گفته است« ما چو چنگیم و تو ناخن می زنی»
اگر انسان پرومته این هنر راند بد تقلید خداوند بلکه در رقابت با او خلق می کند و ناتو را لیسم در هنر پرومته این می کوشد صورت ظاهری طبیعت را خلق کند انسان سنتی هنری را خلق می کند که نه در رقابت با خداوند بلکه در اطاعت از الگوی الهی است. بنابراین او از طبیعت تقلید می کند البته از صورت ظاهری آن بلکه از حالت و طرز عملکرد آن.
آدمی با شناخت خداوند طبیعت زاتن خود را درمقام انسان سازنده در می آید آدمی با خلق هنر منطبق و هماهنگ با قوانین یک هان و تقلید از حقایق عالم مثل، خود و طبیعت و سرشت خدا گونه است را در مقام یک اثر هنری که با دستان خداوند ساخته شده تحقق می بخشد، یا اینکه با خلق هنری که اساس آن شورش علیه آسمان است خویشتن خود را از مبدأ الهی جدا می سازد نقش هنر مدرن در سقوط انسان پرومته این در جهان مدرن بسیار با اهمیت است زیرا هنر دوران مدرن، نمایانگر مراحل نوین سقوط آدمی از معیار مقدس خویش است و یک عنصر عمده در تحقق این سقوط بوده است، زیرا آدمی با آنچه می سازد خود را می شناساند این ابداً تصادفی نیست که فروپاشی وحدت سنت مسیحی در غرب با ظهور اصلاح گری مصادف است و این تصادفی نیست که انقلابهای علمی- فلسفی علیه جهان بینی مسیحی قرون وسطین با فروپاشی تقریباً کامل هم سنتی مسیحی و نشستن هنر لومانیستی و پرومته این به جای آن همزمان بوده است هنری که به زودی به کابوس نامفهوم هنر مذهبی باروک و روکوکو تبدیل شد که یک مومن روشن بین را به خارج از مسیحیت می کشد همین پدیده در یونان باستان وشرق مدرن قابل مشاهده است. هنگامی که بعد شهوری سنت یونانی رفته رفته از دست آشد و هم یونانی رفته رفته از دست شد و هنر یونانی رفته رفته اومانیستی و این جهانی شد توسط افلاطون که بدهند سنتی قدسی مصر باستان با ان ارزش بالایش معتقد بود، مورد انتقاد قرار گرفت نیز در شرق مدرن در همه حا افول و تنرل عقلانی با افول هنری توام بوده است. بالعکس هر جا خلاقیتهای هنر سنتی (قدسی) وجود داشته باشد ، باید یک سنت شهود- علانی زنده حاضر باشد، حتی اگر ظاهراً کسی از آن با خبر نباشد.
اما هنر چه قدسی باشد و چه زمینی و چه از جنبه ملکوتی باشد و چه از جنبة ملک به مثابه حاصل کار فکری- عملی گذار از قوه به فعل وبه تعبیری از نیستی به هستنی است و این گذر خود به عللی نیازمند است.
هنر چه رحمانی باشد و چه شیطانی
ریشه در خیال و تخیل هنرمند در باب آنچه مقصود و منظور و مورد محاکات هنرمندانه آن است فی المثل هنرمندی که موضوع محاکات اش عالم قدسی و اسماء و صفات الهی است و احوالات و مواجب خویش را درصورت خیالی تالیف و ترکیب ابدائی می کند و یا شاعری که مورد محاکات اش احوالات و خواطه این جهان است، صورت خیالی را در ترکیب ابداعی خود در کار می آورد. اما خیال در صورت معرفت در وجود هنرمند القاء می شود و تجلی پیدا می کند. این القاء و تجلی مستلزم روشنی و تاریکی و بسط و قبض روحانی شاعر و هنرمند در برابر معنایی است که در قلب او قذف شده است و قلب او در این مقام عرش رحمانی می گردد و گاه نیز در احوالات دیگر ممکن است قلب هنرمند فرش شیطان شود و زشتن بر قلب او القاء گردد و هنری القاء شود که تخیل و تشبیه و محاکات آن مذموم باشد اما صورتن زیبا به خود بگیرد. با توجه مراتب فوق علت مادی هنر عبادت است از محاکات و تخیل و ترکیب صور خیالی ابداعی و خیال عبادت است از عکس، صورت منعکس در چشم و آینه و آب و شیشه و دیگر اشیاء شفاف و یا صورتی که در خواب دیده می شود و یا در بیداری، با غیب شی محسوس و حضور صورت شی در خیال شخص
می رفت خیال تو زچشم من و می گفت
هیهات از این گوشه ک معمور نمانده است
نقش خیال تو تا وقت صبحدم
به کارگاه دیده بی خواب می زدم
پس علت مادی هنر عبارت است از محاکات و تخیل و ترکیب صور خیالی ابداعی. اما علت فاعلی هنر غیر از محاکات است. در اینجا هنرمند با معرفت و الهام و جذب که مبدا معرفت است سروکار دارد. جذب به حالتی گفته می شود که در آن شعور و وجدان فردی هنرمند و کلاً انسان تحت تأثیر اقائات قوی و عالی فرو ریزد و وجود خود را در وجودی متعالی مستفرق بیابد و احساس بهقب و سعادت نماید.
جذبه در واقع فلبه و استیلای حالت انفعالی مخصوصی است که در آن شخصیت و تعیین و هویت انسانی بکله محو می گردد و جای خود را به حالت یا احوال روحانی غیر متعین که به وجود انسان تسلط یافته است واحی می گذارد و بنابراین شدت و ضعف جذبه اثر هنری هویت هنرمند را کم وبیش نشان می دهد. اما جذبه خود مقدمه است و حاصل جذبه، الهام و القاء و تذکر است الهام چون جذبه بنابر تبین جدید و سوبژکتیو یا قدیم و ربانی و رحمانی و دینی واسطیری منشاء انسانی ( ناشی از طبع و هوا) یا منشأ الهی و قدسی پیدا می کند.
الهام، خود واردی است که خیال آدمی را مستعد فعالیت می کند تا به ابداع و ایجاد بپردازد همین احوالات و مواجبه هنرمندانه نشانه این است از قدرت ابداعی که هنرمند را به هیجان می آورد و او را متوجه معانی و لطایف اشیاء می کند و وجود او را سکر و نشئه ای وصف ناپذیر و ناشناختن می کند.
هر شاعر و هنرمندی به هر حال اخل جذبه و الهام و القاء و هر معرفت مبتنی به الهام است و خیالات مبتنی بر الهام به اقتضای آن محمد یا مذموم، آدمی را به سوی مبدا متعالی می کشد یا مطلوب متدائن
چنانکه گفته شد جذبه و الهام بن مقدمات علمی حاصل می شود و عبارت است از ادراک اشیاء بدون ظهور عوامل و مقدمات آنها. از نظر فروید و بعضی از روانشناسان الهام ظهور دفعی ناگهانی قسمتی از ضمیر ناخود آگا incanscience در سطح ضمیر آگاه Conscience است بحث و بررسی فروید در باب لئوناردو داوینچی ویونگ در باب گوته چنین است از نظر گاه فروید و اصحاب او شاعر و هنرمند همچون بیماران عصبی neuratic تلقی شده اند که گاه در آثارشان به طور مستقیم احولات خویش را نشان می دهند و گاه نعل وارانه می زنند اما به حر حال آنچه در ضمیر ناخودآگاه آنان است، در ساحت خیال می کند و به ظهور می آید.
نظریات فروید درباره هنر که درچند صفحه از کتاب سخنرانیهای مقدماتی وی مطرح می شود با این حکم مطرح می شود که هنرمند شخصی درون گرا است که به علت کشش های فزون از اندازه های غریزی نمی تواند با خواستهای واقعیت موجود به سازگاری برسد و برای ارضای خودش به دنیای خیال پناه می برد و در آنجا جانشین بلاواسطه این برای تحقق آرزو هایش پیدا می کند. او به مرحلة تبدیل خواستهای غیر واقع بینانه اش به هدف هایی می رسد که تحققشان دسته کم از لحاظ معنوی، با آن چیزی امکان پذیر است که فروید عنوان قدرت تلطیف بر آن نهاده است این گونه مکانیسم دفاعی است که او را از کیفر یا بیماری نجات می دهد، ولی به دنیاین ساختگی معروش می کند که در آن فاصلة چندانن تاروان نژند شدن ندارد و در واقع همانند کسانی که به اختلال عصبی یا روانی هستند بطرز ناپایداری از واقیعیت برکنار می ماند. ولی هنرمند بر خلاف شخص روان نژند یا دیوانه راه برگشتن به واقعیت پیدا می کند یعنی او به هیچ وجه در دنیای خشک تو همات محبوس نمی شد بلک در جه این از انعطاف پذیری را حفظ می کند و تماس با آن را از دست نمی دهد. هنرمند با کار خود دنیایی می آفریند که از قلمرو اختصاص ذهن شخص او فراتر می رود و دیگران نیز در آن شرکت دارند و از آن لذت می برند. این شیوه را صرفاً بدین علت می تواند اجرا کند که بیشتر مردم تا حدودی به همان اندازه از سرخوردگی مبتلانید که هنرمند کوشیده است از چنگش خلاص شود و آزادی را در کار خود یافته است.
اما چون کسانی که هنرمند نیستند فقط رویاهایی متوسط بی پایه و غیر قابل انتقال می آفرینند و در اشتیاق دارای موثرتری هستند و چون هنرمند با آن احساس شکست و سست شدن تماسش با واقعیت، خود را همانند این رویا با فان تنها احساس می کند، راه دلجویی از خودش را در دلداری دادن به آنها می یابد.
هنرمند می داند خیالاتش را چگونه معرفی کند تا برای ما لذت بخش شوند، و بر خلاف رویابافان عادی می تواند این واقعیت را که خیالات مزبور از آرزوهای سرکوفته سرچشمه گرفته اند تعریف کند تا ما از یاد ببریم که در ازای آنها باید بهایی بپردازیم
به واقع اثر هنری در مخاطب گونه این پیشا لذت می سازد نوعی رها شدن از تنش های ذهن و آماده شدن برای کسب لذت های بعدی. فراشدی که به ما امکان می دهد تا تجربیات و خاطرات سرکوب شده خود را در اثر بازیابیم به این اعتبار اثر هنری شکلی از پالایش است هر هنرمند خواه بداند یا نه اثر هنری را در خود می رویاند. نسبت هنرمند با اثرش همچون نسبت مادری است با فرزندش اثر از پارة زنانه وجود هنرمند شکل می گیرد و زاده می شود. یونگ می نویسد اثر از ژرفای ناخودآگاه که قلمرو مادران است سر بر می آورد هر کسی که اندکی با نوشته های یونگ آشنایی داشته باشد این را در می یابد که در نکته مورد بحث او هرچ تمثیایی و مجازی نیست بل از نظر او بیان حقیقتی روانشناسانه است اما از این حقیقت چه می توان آموخت؟ فرزند از آن دم که متولد می شود زندگی مستقل خود را می یابد و در تکامل خویش با جهان و با دیگران مناسباتی خصوصه ای مستقل خود را می یابد، و در تکامل خویش با جهان و دیگران مناسبات خصوصی ای مستقل از مادر برقرار می کند هر چند که مراقبت مادرانه موثر باشد. او به راه خود خواهد رفت و سرانجام زندگی خود را خواهد ساخت درست به همین شکل اثر هنری از آفرینندة خود مستقل می شود و راه خود را می یابد.
آیات الهی در هنرهای سنتی
بهر دیده روشنان یزدان فرد شش جهت رامظهر آیات کرد
آنچه که به نام هنر اسلامی شناخته می شود، هنری است که با توجه به فرهنگ اسلامی شکل گرفته و ماده آن هنرهای قبل از دوره اسلامی است که صورتی جدید پیدا کرده و ملهم از تفکرات و اعتقادات اسلامی بوده و سرمنشأ تمامی این معارف، کتاب مجید، قرآن کریم است.
کتابی که هدایت کننده انسانهاست و در آن هر چیزی «آیه» و نشانه حق دانسته شده و هیچ چیزی از خود اصالت ندارد. کتابی که خود اثری هنری است و به زبان و بیانی زیبا و در کمال، همه لوازم هنری را به کار برده است.
اینگونه است که هنرمندان مسلمان با فرهنگ و اعتقادات اسلامی آثاری را ابداع می نمایند که بیننده را متوجه عالمی دیگر می نماید و او را از جهان ماده به جهان معنا هدایت می کند.
هنرمندانی که تنها خود را واسطه ای می دانند برای آشکار نمودن عالمی دیگر.
هنرمند حقیقی و سنتی، هر اثری که دارد خود یک نشانه است، یک رمز است، یک تمثیل از یک حقیقت وجودی متعالی است که به تعبیر قرآن: «والله المثل الاعلی» مثل اعلای آن خداست. بنابراین چنین اثری تجلی یک حقیقت الهی است.
پس از ویژگی های هنر اسلامی، جنبه رمزی و تمثیلی این هنرهاست. یک سمبل و نشانه مثل آیینه شفافی است که حقایق عالم ملکوت را جلوه گر می کند، چون نشانه ها و اشارات مبتنی بر حقایق و وجودی و عوالم عالیه است، و اساس وجود بر تمثیل و رمزگرایی است.
قرآن کریم نیز خود مظهر تمثیل و رمزگرایی است. یعنی برای ما مثال می زند و با آن مثال یک قاعده و اصل وجودی را برای ما تبیین می کند.
«تلک الامثال نضربهاللناس وما یعقلها الاالعالمون.»
ما این مثال ها را نمی زنیم ولی آن عالم است که معنای حقیقی مثال و رمز را در می یابد و از معنای ظاهری به معنای حقیقی رسوخ می کند.
پس هر چیزی در هنر اسالمی رمز یک حقیقت برتر است و انسان را به مثل اعلا می رساند و حقایق متعالی را متجلی می نماید.
یک نشانه، یک سمبل به اعتبار اینکه نمودار یک حقیقت متعالی است هرگز زشت نیست و به همین دلیل هنر قدیم غالباً با جمال توأم است. جمال، زیبایی و حسن که حسن زیبایی جهت دار است، یکی از مهمترین اصول هنر اسلامی است و به تعبیری قرآن کریم زیبایی حقیقی ، زیبایی بهشتاست که پایدار بوده و کسی آن را درک کند اسیر زیبایی مادی و زودگذر نمی شود. وحدت دارد، متعالی است و انسان را دچار بهجت می نماید.
زیبایی در هنر اسلامی ذاتی است، و این هنرها بالذات زیبا هستند.
هنرمند سنتی به جهت ایمانی که دارد و به جهت آن نوع معرفتی که از راه ایمان برای او حاصل شده است، به طور فطری و طبیعی از برخی از این اصول و قوانین آگاهی دارد و آنها را مورد غفلت قرار نمیدهد.
که جهان صورت است و معنی دوست و ربه معنی نظر کنی همه اوست
خواجو
هنرمندان هنرهای سنتی که عارف به معرفت الله و سالک طریق الی الله هستند، هر نقشی که می زنند به جهت قرب اوست و هر رنگی که می آمیزند به منظور ذکر اوست. و اوست که راه می نماید و دست می گیردواز ظلمات به نور هدایت می نماید شمسه هایی از آن شمس ازلی در هنر سنتی متجلی شود.
پیشتر از افلاک شور عشق بر سر داشتیم
بیشتر از افلاک تبسیح تو از بر داشتیم
بپیش از آن کز مشرق هستی بر آید مهر و مه
برکمر از شمسة مهر تو زیور داشتیم
به این ترتیب است که شمسه ها در کنار آیات می نشیند و صفحه ای از مصحف شریف را مزین می کند، نقش در نقش و رنگ در رنگ و گره در گرة می گشاید و مینگارد تا نشانه ای دیگر باشد بر آیات او.
هنرمندان سنتی با الهام از عالم قدسی و تلقی توحیدی، نقش و نگارهای عرشی را به صورت تنزیهی ابداع می کنند.
هنرمند سنتی عاشق است و اهل دل، وهنر بهانة رسیدن به معشوق و اسماء حق وادی هنر، وادی عشق است. دریای بی کرانی که علم را به ساحل آن راهی نیست.
نور آن برق پرده سوز افروخت
سر به سر پرده های صورت سوخت
محو معنی و فارغ از صورم
نیست از جلوة صور خبرم
علاوه بر آنچه در انواع هنرهای سنتی به صورت نقش و نگاره های سمبولیک و رمزگونه به کار می رود و همگی متأثر از تفکر دینی و نقشی تنزیهی است، در بسیاری از موارد هنرمندان به صورت مستقیم از آیات قرآن کریم در ابداع آثار استفاده می کرده و می کنند.
استفاده از انواع خطوط و کتیبه هایی که برگرفته از آیات شریف است در انواع هنرهای سنتی به چشم می خورد.
آثاری که بارزترین جلوة ذوق و هنر ایرانی و تجلیگاه معنویت انسانی است.
این هنرها با کتابت قرآن مجید که امری عبادی و جلوه ای از هنرنمایی دینی در میان مسلمانان بود آغاز شد و به دیگر رشته ها و هنرها تسری یافت.
رشته هایی چون تذهیب کلام الهی، کاشیکاری در مساجد و محراب ها با انواع نقوش سنتی و کتیبه های قرآنی، پارچه بافی و منبت کاری ، فلزکاری و قلمزنی، جلد سازی و خاتم سازی و ...
و در تمامی شئون زندگی مسلمان و بر بسیاری از اشیاء به کار رفته است.
شاید پس از تذهیب صفحات قرآن ، بیشترین و مهمترین آثار مرتبط با قرآن جلدهای این کتاب عظیم است. جلدهایی که در نهایت زیبایی جهت حفاظت از صفحات به شیوه های گوناگونی چون سوخت، معرق یا روغنی به اجرا درآمده اند و آیات شریف در متن و یا حاشیه جلد کتابت شده است.
متأسفانه کتب و نسخ مربوط به قرون اولیه اسلامی که دارای جلد باشد باقی نمانده و یا چندان قابل توجه نیست، اما دوران عظمت و شکوفایی هنر تجلید و کتاب سازی مربوط به قرون هشتم تا دهم هجری است.
در زمان حکومت تیموریان و صفویان که مکاتب هرات و شیراز و تبریز و اصفهان با نمونه هایی از آثار برجسته نقاط عطف هنرجلدسازی ایران است.
زمانی که شاهرخ و سپس بایسنقر میرزا که خود عظیم ترین و زیباترین مصحف شریف را به خطی در نهایت ممتازی نگاشته ومحوری گردید برای جمع هنرمندان و ایجاد مکتب هنری در هرات.
استفاده از آیات قرآن در قالی معمولا به ندرت به چشم می خورد.
اما نمونه هایی از قالی های مزین شده به آیات و آحایث در موزه های جهان وجود دارد که در بسیاری از موارد به شیوه محرابی طراحی و بافته شده است.
یکی از نمونه های خوب وا رزشمند، قالیچه سجاده ای است که طرحی محرابی دارد و در حاشیه باریک آن آیه الکرسی بافته شده، و در حاشیه پهن اسامی چهارده معصوم آورده شده و در حاشیه محرابی آن دعای مغفرت آمده که در پایین نقش اسلیمی و ختایی و در حاشیه پایین نقش اسلیمی ماری طراحی و بافته شده است. این نکته ضروری است که در بسیاری از موارد و همراه با آیات شریف قرآن مجید اسامی ائمه معصومین و یا احادیث دیگر نیز آورده شده است.
این فرش مربوط به اوایل قرن یازده هجری قمری و در تبریز بافته شده و در موزه ملی ایران نگهداری می شود.
محراب یکی دیگر از مکان هایی است که آیات قرآنی در آن تجلی یافته و به زیباترین وجهی کتابت و اجرا شده است. انواع کتیبه هایی که از اوایل اسلام در مساجد و بناهای مذهبی و در محراب ها به کار رفته، که در ادوار مختلف از عناصر و مواد گوناگونی برای ساخت و تزییین محراب استفاده شده که مهمترین آنها عبارتند از: گچ، سنگ، آجر، کاشی و چوب و گاهی نیز با ترکیبی از این مواد ساخته شده است.
محراب های گچبری شده مسجد جامع عتیق شیراز، مسجد جامع نائین، محراب مسجد جامع ساوه، محراب رباط ظرف، مسجد جامع اردستان ، و شاید معروفترین آن، محراب اولجایتو در مسجد جامع اصفهان است.
اما ساخت محراب با کاشی و استفاده از لعاب های زرین فام در آن را می توان اوج هنر کاشیکاری محراب ها دانست که در محراب زرین فام حرم حضرت رضا علیه السلام نمونه ای از عشق هنرمندان و اوج هنر اسلامی در آن دیده می شود.
محراب محفوظ در موزة آستان قدس رضوی به تاریخ 612 هجری قمری است.
این محراب بر رنگ های لاجوردی و سفید و طلایی و قهوه ای و با کتیبه های برجسته به خط کوفی و کوفی مشبک و ثلث نوشته شده اند، و شامل آیات 114 و116 از سوره هود و آیات 114 و115 از سوره بقره در حاشیه آن و آیه 39 سوره آل عمران و آیه 18 و 19 از سوره آل عمرن در حاشیه طاقنما کتابت شده است.
این محراب توسط محمد بن ابی طاهر ساخته شده و امضای ابوزید کاشانی نقاش نیز روی آن نوشته شده است.
اثر دیگر از محراب های کاشی کاری زرین فام مربوط به مسجد میدان کاشان است که در موزه بران نگهداری می شود.
این محراب در سال 623 هجریتوسط حسن ابن عربشاه ساخته شده است. در حاشیه دوم انی محراب ایات 78 تا 82 از سوره بنی اسرائیل به خط ثلث نوشته شده است .
پارچه بافی در ایران سابقه ای بسیار طولانی دارد. پارچه هایی که با نقوش متنوع و زیبا و نخ های گلابتون بافته شده به حدود دو هزار سال قبل می رسد که نمونه هایی زیبا از پارچه های دوره ساسانی در موزه های جهان نگهداری می شوداما اوج هنر پارچ بافی مربوط به دوره صفویه است که هنرمندان برجسته این دوره با طرح های متنوع در شیوه های مختلف چون مخمل برجسته ورزی آثار زیبایی را بافته اند.
یکی از نمونه های منحصر بفرد که پارچه زری کتیبه دار به خط نستعلیق است و سوره النصر را بافته اند مربوط به قرن یازده هجری قمری در اصفهان است که در موزه ملی ایران نگهداری می شود.
این پارچه زری به گونه ای طراحی شده که بخش هایی از آیه دو جهت خوانده می شود اهمیت طراحی ان به این دلیل است که طراحی آن به گونه ای است که کلمات در تکرار و انعکاس و واگیره معکوس نشده است و تمامی کلمات از راست به چپ و صحیح خوانده می شود.
بررسی آثاری که با آیات شریف قرآن کریم مزین شده و از برجسته ترین اثار هنرهای سنتی ایران به شمار می آیند نیاز به وقت و زمانی مناسب دارد تا بتوان با جمع اوری نمونه های ارزنده نسبت به شناسایی و بررسی آنها اقدام نمود.
ضمن اینکه این گونه آثار محدود به ایران نیست بلکه در تمام سرزمین های اسلامی و در هنرهای اسلامی جهان اسلام به فراوانی وجود دارد و هنوز نیز هنرمندان خصوصاً هنرمندان هنرهای سنتی با تمسک به آیات الهی قرآن کریم و اجرای انواع کتیبه ها بر اشیاء و آثار عشق و ایمان و اعتقاد خود را به نمایش می گذارند.
من که جزحسرتم بعضعت نیست
چون روم کعبه کاستطاعت نیست
چه قلم بوده یارب آن و چه دست
قلم این جا رسید و سر بشکست
پی نوشت ها:
1-سجادی، علی مسیر تحول محراب، سازمان میراث فرهنگی کشور 1375
- صفحه ای مذهب از قران مجید اواخر سده هشتم و اوایل سده نهم هجری محفوظ در موزه رضا عباسی آیه آخر سورة المنافقون و آیه اول سوره التغابن است
- جلد قران به شیوه ضربی، مطلا با آیاتی در حاشیه و سر طبل آن مزین به معوق، احتمالاً با تاریخ 972 هجری قمری.
- جلد قران به شیوه لاکی با نقش زنبق در وسط و آیاتی در حاشیه.
- به تارخ 1269 هجری قمری ، شیرازه احمتمالاً اثر لطفعلی شیرازی
- قالیچه سجاده ی محرابی، قرن 11 هجری
- مشهد حرم حضرت امام رضا (ع)، محراب از کاشی زرین، (612 ه) ( در موزه استان قدس مشهد)
- کاشان ، مسجد میدان محراب از کاشی زرین قام ـ( در موزه دولتی ایران)
- پارچه زری محفوظ در موزه ملی ایران با سوره النصر
- نمونه ای دیگر از پارچه زری با آیاتی در آن که مربوط به حرم امام رض علیه السلام است.
اما عده دیگری از متفکران که شامل طیف وسیعی از متفکران غربی و به خصوص متفکران شرقی دارای دیدگاهی کاملاً متفاوت از تفکرات و آراء متفکران غربی یاد شده میباشند که از آنها می توان به عنوان سنت گراهای معاصر یاد کرد. از جمله دکتر صر، فریت هوف شوان تشهیه و تمد از دیدگاه ایشان هم هنر سنتش بر اساس لطف و مقرفت بنا نهاده شده معرفتی که از یک ماهیت قدسی نشسته گرفته و هم مجزا و طریقی است که برای جریان یافتن آن معرفت.
هم ازمعرفت قدسی جدایی ناپذیر است که زیرا اساس آن گونه از شناخت از طبیعت است که دارای یک ماهیت باطنی قدسی است و پس از آن ابزاری است که برای انتقال معرفتی که ویژگی قدسی دارد. البته مقصود از سنت در اینها نه مجموعة آداب و عادات و رسوم متعارف است که به نحوی تقلیدی از دیگر منتقل می شود بلکه سنت در اینجا به معنای تابعیت از قوانین الهی است و این قوانین الهی ثابت و لایت تغییراند
هنر سنتی به معنای عمیق کلمه کاربردی است به این معنا که به مقصود خاصی طراحی شده است حال این مقصود پرستش خداوند در یک عمل ینایشی – دعایی باشد یا خوردن یک وعده غذا از این لحاظ هنر سنتی هنری سوداگر است اما به معنای محدود کلمة سود که در ذهن انسان معاصر است بلکه سوداگری آن به انسان سنتی مربوط است کسی که زیبای نزد او بعد ضروری حیات و نیاز ضروری آدمی است درست همان گونه که برای محفوظ ماندن در آرامش درزمستان به خانه این نیاز داریم که سر پناهمان باشد. در این هنر جایی برای نظریه هنر برای هنر وجود ندارد و تمدن های سنتی هیچ گونه گاه موزه نداشته اند و هیچ یک اثر هنری را صرفاً به خاطر خود اثر خلق نکرده اند
از ویژگی های خاص این هنر
- جنبه مقدس بودن
- کلیت و شمول داشتن در تمام زندگی
- جنبه رمزی و تمثیلی آن
- همراه بودن حقیقت با زیبایی
همچنین می توان گفت و سخن هنرمندان جهان اسلام آن را تأیید می کند که هنر عبارت است از ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبیعت شان که خود حاوی زیبایی بالقوه است زیرا زیبایی از خداوند نشأت می گیرد و هنرمند باید بر آن پسنده کند که زیبایی را بر آفتاب اندازد و آن را عیان کند هم بر وفق کلی ترین بینش سنت از هنر فقط روشی است برای شرافت روحانی دادن به ماده می توان گفت که هنر سنتی به بنیاد خطر به هنر برای آدمی استوار است که با توجه به اینکه در متن سنت انسان خلیفه خداوند است وموجود اصلی و موجود اصلی و محور اساسی این مرتبة حقیقت است نهایتاً هنر برای خداوند است زیرا ساختن چیزی به دست انسان که یک موجود خدا گونه است یعنی انجام عملی به خاطر و برای خداوند در هنر سنتی ترکیبی از زیباین و فایده وجود دارد که هر شی هنر سنتی را هم زیبا می سازد و هم سودمند به شرطی که آن هنر سنتی متعلق به تمدن در حال رشد و نمو باشد و نه ربو اضمطال .
اما گروهی از متفکران که با تاکید بر بنیاد گرایی از سنت گراهای معاصر می شوند گروهی از جوانان نسل اول انقلاب جمهوری اسلامی هستند که با تکیه بر هنر سنتی هنر را دستاویزی برای بیان تعاصر به عقاید و اعتقادات مذهبی و مبارزه به راه آرمان های انقلابی خود می دانند.
از دیدگاه ایشان حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف می گردد و این کشف و شهود تجلی واحدی است که از یک سوء در محتوا و از سوی دیگر در قالب هنرظاهر می شود مایه اصلی هنر همین کشف ذوقی سات که توسط خیال محقق می شود. اما در جستجوی گریز از تعهد به این دستاویز نیز نمی توان توسل جست چرا که خیال نیز حقیقتاً آزاد نیست بلکه خیال هنرمند متصل به روح و نفس و عقل اوست ولا جرم پای بست اعتقاداتش
البته خیال را نیز حقیقتی است فراتر از افراد هست که از آن حقیقت هر کسی را به مقتضای وجودش نصیب سزاوار بخشیده اند. اگر روح عالم به وسعت عالم کبیر باشد فضای پر و از خیالش از فرش تا عرش است و هفت آسمان را به کرشمة در می نوردد اما اگر روح بندگی شیطان را کند، او را از آسمان به شهاب ثابت می رانند و جز به درکات اسفل دوزخ راهش نمی دهند
اما از ویژگی های خاص این هنر
- دینی بودن و در نتیجه سنتی بودن است
- هنر عین دردمندی است و همین درمندی است که روح زیبایی و صفا را در هنر می دهد
- هنری است متعهد که دغدغه معاد دارد و در انظار موعود است هنری است انقلابی و هنرمند متعهد می بایست بین هنر و مبارزه ارتباط برقرار سازد
- هنرمتعهد هنری است سرشار از دغه دغه های مذهبی که با بیان درد ها و رنج های انسان معاصر بالاخص توده های محروم جامعه در راه هدایت جامعه به سوی حیات یافتن در چارچوب مکتب و بدون اتکا به غیر می باشد.
- هنرمند متعهد است در مقام سالک پیام آور الم غیب است و این گونه مقدماتی تذکر آدمیان را فراهم می آورد که در پندار عالم کثرت و در مغاره عادات اسیر غل وزنجیرند. در اینجا سخن از کنده شدن و تعالی پیدا کردن است و هنر دینی همچنان که برای هنرمند واسطه تقرب به حق است، مخاطب را نیز متذکر می کند پس هنرمند دینی متعهد است تا مردم را دعوت به حقیقت کند و این علت غای هنر دینی است.
هنرمند پیش ازآنکه هنرمند باشد انسان است و وظیفه انسان رسیدت به مراتب کمال انسانس است و این وظیفه این است که فراتر از آن که انسان هنرمند باشد یا سیاستمدار، عالم باشد یا فیلسوف مهندس باشد یا طبیب
- هنر اگر برای هنر نباشد برای هیچ چیز هم نباید باشد مگر عشق به خدا، چرا که هر تعلقی جز این و زر و بال و غل و زنجیری است که بر گرده روح که او را به زمین می چسباند.
هنر عین پیام و تعهد است وانتزاع این دو از یکدیگر و انکار نسبتی که ما به نشان وجود دارد از اصل بنا معناست و محال
و غلیات در راست که باید پیمانه وقت هنرمند را پر کند و سر ریز شود در هنر سرریز شود در هنر او نه آنکه هنرمند بی آنکه درمند باشد بخواهد ذوق خویش را درخدمت سیاست قرار دهد. هنر این چنین باسمه این مارکسیست ها و ایدئولژیست هاست که نام بر آن نچسب و بی محتوا است.
همنشین اهل معنی باش تا
هم عطا یابی و هم باشی فتا
جان بی معنی در این تن بی خلاف
هست همچون تیغ چوبین در غلاف
هنرمندان هنرهای سنتی، عموماً از طبیعت الهام می گیرند و براساس اعتقادات، کار هنری و نقش پردازی را با آداب خاص به اجرا در می آورند. کار و نقش آنان کوشش و سیر و سلوکی است برای رسیدن به کمال و نقش ازلی چرا که خود می دانند نمی توانند با نقاش ازلی برابری کنند ولی به سوی او می توانند بروند. تلاششان در نمایش، پرتویی از جمال و جلال خداوندی است و بیان عشق به معبود ابدی، رسیدن به این عشق و زیستن در آن را آدابی و مراتبی است.
این هنرمندان که بر پایه اصول اعتقادی خاصی، قلم به دست گرفته و یا دست به کار هنر اصیل دیگری می شوند، جز به دیدار یار و نمایاندن جلوه هایی از او نمی اندیشند و خود را در بند اصول و قواعد ظاهری طبیعت اسیر نمی کنند و تنها آنچه را که در دل دارند. بر قلم آورده یا بر عرصه کار هنری خود جلوه گر می سازند.
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال توچه دانی که در این پرده چه ها می بینم
دستیابی هنرمندان و اساتید هنرهای سنتی، به درجاتی از کمال به دلیل بهره گیری و نزدیک شدن به حقایق و فرهنگ دینی است.
این هنرمندان برای رسیدن ب مراتب عالی هنری و انسانی، رویه و آدابی دارند که باعث تهذیب نفس و تزکیه روح می شود.
به همین منظور نیز در طول تاریخ، رسالات و فتوت نامه هایی توسط هنرمندان و بزرگان نوشته شده که درباره جوانمردی و پیشه ها و هنرها و آداب آنها و از آن جمله در ارتباط با آموزش خط و خوشنویسی است؛ هنری مقدسی که از مهمترین رشته های هنرهای سنتی است. به عنوان نمونه در ساله آداب المشق اثر «بابا شاه اصفهانی» که در قرن دهم هـ. ق نوشته شده، چنین آمده است:
پس کاتب باید که از صفات ذمیمه به کلی منحرف گردد و کسب صفات حمیده کند تا آثار انار این صفات مبارک از چهره شاهد خطش سرزند و مرغوب طبع ارباب هوشمند افتد.»
مشخص است که اخلاق و رفتار پسندیده باعث می شود که هنرمند مودب شود و چگونگی ترتیب و آداب و اعتقادش در اثرش آشکار خواهد شد. در رساله «فوائد الخطوط» نوشته شده در قرن دهم هـ.ق چنین آمده است.
و خوش نوشتن به سه چیز حاصل آید: اول تعلیم است. دویم بسیاری مشق، سیم صفای باطن ، خوش نوشتن و خوش نگاشتن و هنرمند بودن، اساساً به این سه چیز نیازمند است و هنرجو باید از تعلیم استاد استفاده نموده و تمرین بسیار انجام دهد و مهمتر از همه صفای باطن داشته باشد که برای رسیدن به این اصل مهم باید با اعتقاد و آداب لازم در مسیر درست حرکت کند.
نویسنده رساله ادامه می دهد: «باید که شاگرد به استاد به اخلاص و اعتقاد درست متوجه شود و به درجه کمال توجه ورزد و حرمت معلم از پدر بیشتر نگه دارد تا مشقت استاد بر وجه کمال او را به مقصود رساند. انشاء الله تعالی و تقدس.»
پس نگاه داشتن حرمت استاد و معلم خود مهمترین آداب در هنرهای سنتی است.
یکی دیگر از توصیه هایی که به شاگردان شده است، دقت در کار و نگاه کردن آثار اساتید است و چنانچه پیشرفتی در کار پیدا کرد و آثار ارزنده ای را ابداع نمود، توجه داشته باشد که وقت خود را بیهوده تلف نکند و به کار خود مغرور نشود و متواضع باشد و سعی کند که حسن خلق یابد و تقوی را پیشه خود کند.
چون که خط روی در ترقی کرد
بنشین گوشه ای و هرزه مگرد
مختصر نسخه ای بدست آور
به خط خوب دار پیش نظر
هم بدان قطع مسطر قلمش
ساز ترتیب تاکنی رقمش
پس از آن می نویسی سطری چند
خودپسندی به خویشتن مپسند
و می گوید: «یعنی بر خود و بر خط خود بنا نمایی که خوب نوشتم، که منتج نیست، جهد کن تا آن خوب بماند و روز به روز زیاده کن و به تقوی و تواضع باش.»
توصیه اساتید داشتن اخلاق نیکو و رفتار پسندیده، اجتناب از دروغ و غیبت و مردم آزاری و اطاعت از دستورات دینی و خصوصاً داشتن وضو بوده است تا هنگام کار نیز با پاکی و صفای ظاهر و باطن اثر خود را بیافریند، درست مانند زمانی که می خواهد نماز بخواند و با خدای خود راز و نیاز کند و عبادت به جای آورد، پس ابداع اثر نیز نوعی عبادت می شود.
پس در صورت دوری از زشتی ها و ناپاکی هاست که هنر او نیز زیبا می شود و به دل می نشیند و صفا و زیبایی خط یا هر اثر هنری دیگر به دلیل پاکی و صفای دل هنرمند است. آنکس که پاک شد و دلش صاف گردید، آیینه ای می شود که همه خوبیها و زیبایی ها در آن متجلی می شود. بدین ترتیب ، اثر او کم کم به مقام صفا و شأن خواهد رسید که مقام استادی است. مولوی چه خوش گفته است که :
چینینان گفتند ما نقاش تر
رومیان گفتند ما را کروفر
گفت سلطان امتحان خواهم درین
کز شماها کیست در دعوی گزین
اهل چین و روم چون اضر شدند
رومیان در علم واقفتر بدند
چینینان گفتند یک خانه بما
خاص بسپارید و یک آن شما
بود دو خانه مقابل دربدر
زان یکی چینی ستد رومی دگر
چینینان صد رنگ از شه خواستند
پس خزینه بازکرد آن ارجمند
هر صباحی از خزینه رنگها
چینینان را تبه بود از عطا
رومیان گفتند نه نقش و نه رنگ
تحقیق در مورد معنای واقعی هنر و هنرمند