چکیده
امیل دورکیم (1858-1917م) از بنیانگذاران جامعهشناسی و یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای این عرصه است. وی با انتشار کتاب صور بنیانی حیات دینی در 1912م، رهیافت جامعهشناختی به دین را به شدت قوت بخشید و تا سالیانی دراز در این راه پیشتاز بود. در این رهیافت کوشش میشود تا دین تنها به مثابه نهادی اجتماعی با سازوکاری معین بررسی، و ابعاد آن تحلیل گردد. صور بنیانی، نمونه کاملی از این نگرش به شمار میرود. دورکیم در این کتاب به استناد یافتههای مردم نگاران با تحلیل یکی از ادیان ابتدایی، توتمیسم، نظریهای را معرفی میکند که بر اساس آن دین جز تجلی خواست جامعه نیست و همة مناسک و شعائر دینی، کارکردی اجتماعی دارند و هدف از انجام آنها تقویت روح همبستگی میان اعضای جامعه است. ضمن ارائة تصویری کامل از آرای دینشناختی دورکیم، به نقد نظریة او دربارة ماهیت و کارکرد دین میپردازیم.
کلیدواژهها
دین، رهیافت جامعهشناختی به دین، دورکیم، نهاد اجتماعی، جامعهشناسی دین.
طرح مسأله
کتاب صور بنیانی حیات دینی از آثار مهم و کلاسیک تفسیر جامعهشناسانة دین است که امیل دورکیم جامعهشناس فرانسوی آن را در 1912م منتشر ساخت. این کتاب از تأثیرگذارترین کتابهای این عرصه است و نمونة کاملی است از نگرش پوزیتیویستی به دین. دورکیم در این کتاب مفصل از طریق بررسی کهنترین دین موجود در میان قبائل ساکن استرالیا، یعنی توتمپرستی، میکوشد ماهیت، خاستگاه و کارکرد دین را به طور کلی نشان دهد و این تفسیر را برای فهم همة ادیان به کار گیرد. مفروضات، روش و نتایج تحقیق دورکیم امروزه به شدت مورد چالش قرار گرفته و کاستیهای روشی آن روشن شده است ( نک: اسلامی، «رهیافت دین شناختی دورکیم»، ص 49-76). صور بنیانی حیات دینی شامل سه کتاب است: کتاب اول مسائل مقدماتی را باز میگوید، کتاب دوم باورهای بنیانی دین را معرفی میکند و کتاب سوم مسأله مناسک دینی را که در هر دینی وجود دارد تحلیل مینماید. دورکیم، پس از بیان موضوع پژوهش، کتاب اول را به مسائل مقدماتی اختصاص میدهد.
مسأله تعریف دین
نخستین فصل کتاب به تعریف دین میپردازد. دورکیم تعاریف موجود دربارة دین را نقل و نقد میکند و تعریف تازهای از آن به دست میدهد و در این مورد میکوشد عنصر اساسی هر نوع دینی را معرفی نماید. یکی از تعاریف رایج دربارة دین بر عنصر راز آمیزی آن تأکید میکند و میکوشد نشان دهد که هر دینی در نهاد، راز واره است. از این منظر هر دینی به نوعی به راز و گونهای جهان فرا طبیعی باور دارد. دورکیم در این مورد به سخن هربرت اسپنسر استناد میکند که مدعی است: «ادیان که از دیدگاه اصل اعتقادی جزمی خویش هیچ سازشی با هم ندارند، به طور ضمنی با هم همداستاناند که جهان رازی است که باید چگونگیاش تبیین شود» (دورکیم، ص32). اما وی این تعریف را نمیپذیرد. زیرا به ادعای او، مفهوم راز و تفکیک هستی به دو منطقه که یکی آشکار و دیگری رازآلود باشد، مفهومی جدید است که تازگی به ادیان راه یافته است. اینکه جهان طبیعی تابع قوانین و ضرورتهای علی و جبر علمی است، خود نتیجه علوم پوزیتیو یا اثباتی است و برای گذشتگان چنین ضرورتی وجود نداشته است. در نتیجه آنان هستی را یکپارچه میدیدهاند. پس اندیشه راز، مسألهای جدید است و نمیتوان آن را سرشتی برای دین شمرد.
برخی از نظریه پردازان معاصر دورکیم، در هر دینی عنصر دیگری را نشان میدادهاند. از این منظر، ماهیت هر دینی براساس اعتقاد به موجود متعالی به نام خدا (در ادیان توحیدی) یا خدایان (در ادیان شرک آلود) استوار است. اما به گفته دورکیم اگر این فرض را بپذیریم ناگزیریم که ادیان ابتدایی را که در آن تصویر روشنی از خدا وجود ندارند، دین ندانیم. همچنین دین بودیسم که در آن مطلقاً از خداوند سخن نمیرود، از دایره دین بیرون خواهد بود. به گفته بارت مقصود از بیخدا بودن بودیسم این نیست که این آیین وجود خدایان را منکر است، بلکه بودیسم آنان را دخیل در سرنوشت بشر نمیداند (همان، ص40ـ41). از نظر دورکیم، اگر عنصر اصلی دین را اعتقاد به موجودی الهی بدانیم، تعریف ما ناقص خواهد بود و در نتیجه همة ادیان را در بر نخواهد گرفت. افزون بر آن، تعریف براساس عنصر الوهیت تعریف مانعی نیز به شمار نمیرود. زیرا در ادیان خدا باور نیز مناسک و اعمالی وجود دارد که ربطی به اعتقاد به وجود خدا ندارد و این اعمال و مناسک کارکردی کاملاً معین دارد که باید در جای خود آن را تبیین کرد ( همان، ص 44). وی برای اثبات این نظر، به برخی از محرمات در آیین یهود میپردازد، مانند لزوم جدا زیستن زن به هنگام عادت ماهانه یا زایمان، «چون در مناسبات یاد شده یهوه حضوری ندارد، و از این محرمات از دیدگاه خداباور به خدا به هیچ ترتیبی سودی متصور نیست» (همان، ص 45).
وی پس از نقد این دو تعریف میکوشد تعریفی جامع و مانع از دین به دست دهد. از نظر وی پدیدههای دینی عمدتاً به دو مقولة بنیادی تقسیم میشوند: «باورها، و مناسک» (ص 48). مناسک دینی نیز تنها به دلیل باورهای خاصی که پشت آنها نهفته است، از دیگر مناسک متمایز میشوند. بنابراین مهمترین خصلت سرشتی دین، باورهای آن است. باورهای دینی با همة تنوع یا سادگی و پیچیدگی خود در یک مساله مشترکاند و آن تقسیم امور و اشیاء به ناسوتی و لاهوتی است. هیچ دینی را نمیتوان یافت که دست به این تقسیمبندی نزند و از این دو عنوان یعنی ساکره و پروفان سود نجوید. هستی از نظر یک فرد دیندار شامل دو حوزه متمایز است، بخشی امور لاهوتی و مقدس را تشکیل میدهد و بخشی متشکل از امور ناسوتی و عادی است. تعریف دین بدینگونه ممکن است جامع باشد، اما مانع نیست. زیرا جادو نیز دارای باورها و مناسک است و نمیتوان این دو را از یکدیگر متمایز ساخت، حال آنکه همواره دین و جادو با یکدیگر خصومت داشتهاند. پاسخ دورکیم به این مسأله آن است که تمایز حقیقی جادو و دین در آن است که دین همواره امری اجتماعی است و عامل همبستگی به شمار میرود. در صورتی که جادو امری است تکنیکی و فردی برای حل مسائل افراد منفرد، و همین تفاوت اساسی است که دین را از جادو جدا میکند (همان، ص 59).
مقاله صور بنیانی حیات دینی و دورکیم - 30 صفحه وورد