فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

امام خمینى و احیاى نگرش سیاسى به عاشورا و تشکل بخشى به شیعه

اختصاصی از فی دوو امام خمینى و احیاى نگرش سیاسى به عاشورا و تشکل بخشى به شیعه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

امام خمینى و احیاى نگرش سیاسى به عاشورا و تشکل بخشى به شیعه


امام خمینى و احیاى نگرش سیاسى به عاشورا و تشکل بخشى به شیعه

امام خمینى و احیاى نگرش سیاسى به عاشورا و تشکل بخشى به شیعه

26 صفحه

امام ‏خمینى که فرهنگ عاشورا را گنجینه عظیم سیاسى دینى و پشتوانه فرهنگ غنى و انسان ساز اسلام می دانست با بهره ‏گیرى از آموزه ‏هاى عاشورایى، حماسه حسینى را اساس قیام و مبارزه خویش قرار داده به احیاى دین پرداخت.

نویسنده در این مقاله با نگاه به نهضت امام ‏خمینى از دریچه الهام ‏گیرى از نهضت حسینى، احیاى روح سیاسى نهضت عاشورایى توسط حضرت امام را تحلیل کرده است و گامهاى عملى ایشان در این راستا را بر می شمارد. وى تربیت شاگردان، طرح تئورى حکومت اسلامى و ولایت فقیه، بهره ‏بردارى صحیح از مناسبت‏ هاى اسلامى در جهت هدایت و به کارگیرى مردم و الگودهى منطبق بر آموزه ‏هاى قیام حسینى را به عنوان اقدامات عملى حضرت امام در تشکّل بخشى شیعه، مورد بررسى قرار می دهد.

وى در همین بستر تشکیل نظام جمهورى اسلامى را برخاسته از متن مکتب حسینى و استمرار آن را آمادگى براى ظهور ولىّ مطلق الهى قلمداد می کند.


دانلود با لینک مستقیم


امام خمینى و احیاى نگرش سیاسى به عاشورا و تشکل بخشى به شیعه

دانلود تحقیق کامل درمورد جامعه شیعه در نخاوله

اختصاصی از فی دوو دانلود تحقیق کامل درمورد جامعه شیعه در نخاوله دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد جامعه شیعه در نخاوله


دانلود تحقیق کامل درمورد جامعه شیعه در نخاوله

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :71

 

بخشی از متن مقاله

مقاله حاضر بخش نخست مقاله ای بلند است که درباره «جامعه شیعه در مدینه» نگارش یافته و فصول اصلی آن عبارتند از: امیرنشین شیعی بنوالحسین، اشراف حسینی در مدینه جدید، حرب و شاخه های شیعی آن، نخاولـه و ریشه هـا و ویــژگـی های اجتماعی آنها. دو قسمت دیگر این مقاله در شماره های بعد به چاپ خواهد رسید و در انتها کتابنامه نیز خواهد آمد. إن شاء الله.

پژوهش و تحقیقات من در باره شیعیان مدینه، از دهه 1980 آغاز شد، اما به دلایلی، هر بار مجبور شدم تا کار پژوهش را برای مدتی طولانی قطع کنم. بعد از سال ها، شمار زیادی از همکاران دانشگاهی یا محققان (از پیش و تاکنون) و نیز برخی از دانشمندان مسلمان، کتابداران، کتابفروشان و دیگران مرا به صورت های مختلف در تهیه کتاب ها، نشریات و عکس ها یاری دادند، به طوری که اطلاعات کتابشناسانه فراهم آمده، مرا به منابع ناشناخته راهنمایی کرد و سبب حلّ مشکلات زباشناسانه و سایر مشکلاتی شد که من در هنگام تحقیق بر روی منابع ، با آنها روبرو بودم . این افراد زیادتـر از آنـنـد کـه در اینـجـا از ایشـان بـه نـام یـاد شـود. مـن از هـمـه آنـهـا سپـاسـگـزاری مـی کـنـم. هـمـچـنـیـن از Deutsche Forschungsgemeinschaft برای حمایت های فراوانش، صادقانه متشکرم; از جمله برای امکانی که در سال 1995 برایم فراهم کرد تا یک تابستان به عنوان فرصت مطالعاتی بگذرانم; دورانی که به تحقیق روی مذهب شیعه امامیه پرداختم و تحقیقاتم را منظم کردم.

مقدمه

پژوهش حاضر کوششی است برای تشریح وضعیت جامعه شیعه مدینه و مناطق همجوار آن در جنوب شهر مدینه، البته بیشتر از قرن نوزدهم به این سو و با اشارتی به پیشینه تاریخی آن. این گزارش مبتنی است بر یک رشته منابع جور و اجور; اعم از منابع درجه اول و دوم، از آثار عربی قرون میانه تا نوشته های سیاحان اروپایی و آثار مخالفان فعلی دولت سعودی. همچنین از نوشته های تاریخیِ سالشمارانه از قدیم تاکنون و گزارش هایی که ایرانی ها و لبنانی های شیعه و دیگر زائران مدینه نگاشته اند. البته تصویر به دست آمده، از بسیاری جهات مبهم است، بویژه از آن روی که مؤلفِ نوشته حاضر نتوانسته (و شاید هرگز نتواند) یک پژوهش جدی انجام دهد.

در آغاز بیان چند ویژگی، درباره اهمیت عمومی مدینه در تاریخ شیعه و نیز در تفکر مذهبی آن، بسیار مناسب است و ما باید به خاطر داشته باشیم که مدینه در مقایسه با سایر شهرهای مقدس و مذهبی نزد شیعیان امامی،1 [و به طور کلی] به دلیل داشتن چند ویژگی، متفاوت است:

(نخست آن که:) تاریخ و اهمیت مذهبی این شهر، بستگی کامل به شهر مکه دارد، به این معنا که هر چند زیارت مدینه بخشی از اعمال حج نیست، اما زیارت آن، قبل یا بعد از اعمال حج، مورد اعتنای تمامی مسلمانان است، و در اصل برای شیعیان یک وظیفه مقدس به شمار می آید; 2 این در حالی است که برخی از شهرهای مقدس شیعه، مانند نجف و کربلا در اصل، در اطراف مرقد امامان(علیهم السلام) ساخته شده و نیز برخی از آن ها مانند مدینه، مدت ها پیش از آن که نزد شیعه، شهری مقدس باشد، وجود داشته اند.3 اگر ما اهمیت تقدّس مذهبی شهرها را از دید شیعه، بر اساس شمار امامانی که در آن مدفونند بسنجیم، باید نتیجه بگیریم که شهر مدینه بیشترین اهمیت و محبوبیت را در قیاس با شهرهایی مانند نجف و کربلا دارد; چرا که به عنوان مثال، در هر یک از آنها تنها یک امام دفن شده، اما مدینه (شهر محبوب همه مسلمانان، به دلیل مدفون شدن پیامبر در آن)، قبر چهار امام را در خود جای داده است. وآنها عبارتند از: «حسن بن علی»، «علی زین العابدین»، «محمد باقر» و «جعفر صادق»[(علیهم السلام)]. در آنجا همچنین قبر فاطمه دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله) مادر دو امام; حسن و حسین و یکی از محبوبترین زنان قدسیه در اسلام قرار دارد. همین طور مرقد شمار دیگری از اعضای خاندان پیامبر (اهل البیت) در آنجا     می باشد.4

البته این امر به این صورت، حساسیت بیشتری ایجاد نمی کند، اما اهمیت ویژه ای را مطرح       می سازد که به هر روی، برای زیارت شهرهای مقدس، افراد را به خود جذب می کرد.

روشن است که زیارت مدینه توسط زائران شیعه نسبت به همکیشان سنیِ آنها، عمومیت بیشتری دارد.5 شیعیان امامی همه امامان خود، به جز امام دوازدهم را، که در غیبت است، شهید می دانند. طبیعی است که توقف در برابر مرقد چهار امام در مدینه، عمیق ترین احساسات مذهبی را در آنها ایجاد می کند.

در دوره جدید; یعنی از دهه 1920، اندوه شیعیان زائر قبرستان قدیمی مدینه; یعنی بقیع الغرقد (به اختصار بقیع)6 شدت یافت; چرا که آنها شاهد بودند که حرم امامان در عراق، ایران و حتی بسیاری از مراقد امامزادگان7 با کتیبه ها و تزیینات پر هزینه از طلا و نقره و آیینه و غیره پوشیده شده اند. در چنین حالتی، سادگیِ بیش از حدّ آرامگاه امامان در مدینه، یک ضربه روحی برای آنها بود. این امر، حتی برای زائرانی که آگاهی کافی در باره خرابی مراقد امامان بقیع ـ به دست سعودی ها پس از پیروزیشان در دسامبر 1925 ـ داشتند، صادق بود.

پیش ازاین حوادث نیز مدینه وضعیت متفاوتی با شهرهای مقدس، در شرق; مانند نجف، کربلا، کاظمین و مشهد داشت (سامرا هم تا حدی یک استثنا بود). مدینه هیچ گاه حوزه علمیه شیعی نداشت. گرچه (دانشمندان و واعظان و طلاب از) شیعیان در مدینه و اطراف آن از روزهای نخست دوره اسلامی تاکنون وجود داشتند امّا، هیچ مدرسه ای که قابل مقایسه با مراکز شیعی در عراق و ایران باشد، درآنجا تأسیس نشد.8 همین سخن درباره مکه نیز صادق است. البته این مسأله، نتیجه عمده وضعیت سیاسی بود. به جز چند مورد، مدینه همیشه زیر سلطه قدرت های سنی بوده است. با این همه حکام محلی مانند بسیاری از شرفای هاشمی مکه، به داشتن تمایلات شیعی شناخته شده بودند. شرفای مکّه در نظر بسیاری از نویسندگان شیعه، شیعیانی بودند که به دلایل روشنی، خود را سنی مطرح می کردند. رفتاری که بر اساس اصل «تقیّه» در فقه شیعه مشروع بود. این سخن که همه شرفا گرایش شیعی داشته باشند، جای بحث دارد، با این حال تردیدی نیست که گرایش شیعی در میان برخی از طوایف خاندان هاشمی، بویژه در میان اشراف حسینی مدینه9 وجود داشته است. این حقیقت می تواند روشن سازد که چرا شیعیان آرزو داشتند تابه عنوان مجاور10(برای زندگی و حتی مردن!) در مدینه باشند و معمولاً برای اقامت در مدینه یا حومه آن موفق می شدند. ملامحمد امین استرآبادی (م میان 1033 ـ 1036 / 1623 ـ 1626) که مجدِّد مکتب اخباری میان شیعه است، نمونه ای مشخص می باشد.11

می توان دلیل آورد که ریشه و اساس رشد تشیع از لحاظ تاریخی، به دوران زندگی پیامبر بر     می گردد; زمانی که طایفه وی، بنی هاشم، از موقعیت خاص و عالی مذهبی، که مورد تأیید قرآن هم بود، برخوردار شدند. محروم کردن خاندان او ـ اهل بیت ـ از ارث، بعد از رحلت ایشان، اقدامی بود که سبب برآمدن شیعه; یعنی طرفداران علی بن ابی طالب پسرعمو وداماد پیامبر و درنهایت رهبر هاشمی هاشد.

این در حالی است که نخستین جنبش های طرفدار شیعه علی(علیه السلام) در عراق پدید آمد. در حجاز هم مقاومت علوی (کم و بیش) در برابر امویان و سپس عباسیان به وجود آمد.12 گرچه رشد بعدی تشیع; مانند ظهور شاخه ها و فرقه های مختلف و غیره، در عراق، ایران و مناطق دیگر صورت گرفت، لیکن نباید فراموش کرد که حجاز، بویژه مکه و مدینه، مهد تشیع بوده است. به همین ترتیب، نباید حضور جامعه شیعی (امامی یا زیدی) از همان اوائل دوره اسلامی تا قرن بیستم، مورد غفلت قرار گیرد. اینک این تداوم موضوع پژوهش حاضر است.

در تحقیقات غربی، «نقش مهم شیعیان علی در تاریخ حجاز»، تنها در قرون نخستین اسلامی توسط شماری از مؤلفان مورد توجه قرار گرفته است، و از آن زمان تا دوره اخیر، توجه شایسته ای به آن نشده و حق مطلب ادا نگردیده است.C. Snouck Hurgronje در قرن نوزدهم بویژه در کتاب پیشگامانه خود، در تاریخ مکه، برای نخستین بار توانست دامنه و نیز موفقیت آرزوهای علویان را در حجاز تا دوران عباسی نشان دهد. توجه وی به این مطالب از آن روی بود که به بحث ریشه قدرت اشراف و نیز رشد بعدی شرفای مکه سخت علاقمند بود. با این حال توضیحات وی از نقش اشراف شیعه مدینه در تاریخ حجاز، شامل سلطه آنان بر تمامی منطقه حجاز، محدود به چند اظهار نظر کوتاه ـ گرچه مربوط به مـوضـوع ـ اســت.13

جهانگرد سویسی J. L. Burckhardt نخستین نویسنده غربی است که جزئیات زیادی را در باره گروه های شیعی سادات حسینی در مدینه و نیز در باره یک جامعه برجسته از شیعه با نام «نخاوله» به دست داده است. او می نویسد: آنها تا وقتی که در نخلستان های خود هستند، عقیده تشیع را اظهار می کنند، اما زمانی که به شهر می آیند خود را سنی معرفی می کنند. اظهارات وی در باره شیعیان مدینه تأثیر قابل توجهی روی شماری از غربیان و حتی مؤلفان مسلمان داشته است. بنابراین سزاست که مطلب وی را به طور کامل در اینجا نقل کنیم. این مطلب در فصلی از کتاب اوست که به ساکنان مدینه اختصاص داده است. وی با یاد از خاندان های اشراف، می نویسد:

«از جمله آنها، خانواده کوچک بنی الحسین ـ از نسل حسین برادر حسن(علیهما السلام) ـ است. گفته می شود که آنها در گذشته در مدینه، بسیار قدرتمند بودند و ریاست بخشی از موقوفات مسجد النبی را داشته و در قرن سیزدهم میلادی (بر اساس گفته سمهودی) امتیاز محافظت از مرقد نبوی را در اختیار داشته اند. در حال حاضر به دوازده خاندان کاهش یافته اند و با این حال، هنوز در ردیف اشراف شهر و از ثروتمندترین ساکنان آن می باشند. آنها بخشی از شهر را در اختیار گرفته و منافع زیادی به دست می آورند. این درآمد بویژه از زائران ایرانی است که به آنجا می آیند. آن ها را ـ عموماً ـ «رافضی» فرقه علوی ایرانی! می خوانند. آنان شعائر مذهبی خود را پنهان انجام می دهند، گرچه در ظاهر خود را سنی نشان می دهند. این خبر، که شایع است و توسط شماری از مردم محترم تأیید می شود، در عین حال قابل تردید است. با این حال بنی الحسین نفوذ قوی در شهر داشته و در ظاهر اعمال مذهبی اکثریت (اهل سنت) را انجام می دادند و به همین دلیل در کار جلب موافقت عناصر متعصّب موفق بوده و از سوی آن ها مورد حمله قرار نمی گرفته اند.

این نکته آشکارا گفته شده که بقایای انصار و بخش بزرگی از اعراب کشاورز که کار اداره باغات و مزارع مجاور شهر را انجام داده و کِشت می کردند، تمایل به چنین گرایش داشتند. اینها، که به «نخاوله» ـ کسانی که در نخلستان ها زندگی می کنند ـ معروفند، شمارشان بسیار زیاد و افراد بسیار رزمجو بودند. نخاوله دست به مقاومت بر ضدّ وهابی ها زدند و همیشه در ستیزهای شهری برتری خود را نسبت به شهرنشینان نشان می دادند.

گفته می شود که آنها از نسل هواخواهان یزید بن معاویه هستند که در سال 60، بعد از حمله به مدینه آن را تصرف و غارت کردند. نخاوله ازدواج درون گروهی داشته و در برابر پیشامدها موضعی عمومی دارند. بسیاری از آنان وقتی در مناطق خود هستند اظهار تشیع می کنند، اما زمانی که به شهر می آیند خود را سنی نشان می دهند. گروهی از آنها در حومه شهر ساکن شده اند و شغل قصابی در انحصار آنهاست. در برخوردها می شنیدم که کسانی از آنها آشکارا خود را رافضی می خواندند، بدون آنکه آن را انکار کنند. در صحرای شرقی، در فاصله سه روزه یا چهار روزه راه از مدینه، یک قبیله بدوی با نام بنی علی زندگی می کنند که همگی مذهب ایرانی ها را دارند. چیزی که مورد حیرت است این که دو نقطه بسیار مقدس مذهبی مسلمانان ارتدوکس [سنی] که یکی به وسیله فرقه زید [زیدیه ]و دیگری به وسیله علوی ها [شیعه امامی ]محاصره شده، بدون آن که کوششی برای اخراج آنها از آنجا صورت گیرد».14

ریچارد بورتون [Richard Burton]که در سال 1852 از مدینه دیدن کـرده، در سفـرنـامـه شخـصـی خــود[Personal Narrative] به نخاوله و بنی حسین اشاره می کند. آگاهی های وی همانند مشاهدات بورکهارت بر نوشته های مؤلفان پس از خود، درباره مدینه، تأثیر داشته است. عین عبارت وی را (البته بدون برخی پاورقی های نسبتا خیالی) می آوریم:

«در آنجا گروهی دیگر هستند که نخاوله نامیده می شوند و بر اساس برخی نقل ها، از نسل انصار هستند، چنان که برخی نقل ها آنها را از نسل یزید می دانند! نظر دوم را نمی توان پذیرفت، چرا که معاویه دشمن خونی علی و فرزندانش بوده که مورد احترام بیش از حد شماری از مردم بوده است. نهایت چیزی که می توانم ثابت کنم این که آنها با شیخَیْن (ابوبکر و عمر) دشمنند، اما کسی بر من روشن نکرد که چرا عثمان را استثنا می کنند، با این که وی (بعد از آن دو نفر) سومین فردِ مبغوض نزد شیعیان است. شمار نخاوله فراوان و مردان رزمجویی هستند، با این حال مردم شهر آنها را تحقیر می کنند، هم به این دلیل که آنها آشکارا خود را رافضی می دانند و هم از آن روی که مرتبت اجتماعی آنها پایین است. آنها به رغم آن که احکام قاضی سنی شهر را می پذیرند، اما روحانیون مخصوص به خود و عقاید ویژه خویش را دارند. آنها ازدواج درون گروهی داشته و مشاغل پستی دارند; از جمله قصابی، رفتگری و زراعت. زنده و مرده آنها (برای نماز) اجازه ورود به حرم پیامبر(صلی الله علیه وآله) داده نمی شود، چنان که جنازه آن ها از خیابان بیرونی که به «باب الجنائز» معروف است، حرکت داده آنها را در مقبره ای اختصاصی خودشان در کنار بقیع، دفن می کنند. سخن گفتن و لباس پوشیدن آنان مانند سایر مردم شهر است، اما عرب ها ادعا می کنند که از چشمان آنها که نشان از خفت آنها دارد، می توانند آنها را بشناسند! بدون شک این سخن در مورد همه آنها، خطاست. گزارش هایی از عادات زشت نخاوله وجود دارد که از برخورد اشتراکی با زنان میان آنها و حجاج ایرانی که به آنجا می آیند حکایت دارد. نیازی به گفتن نیست که این سخن از دهن مخالفان آنها بیرون می آید و نمی تواند باورکردنی باشد. متأسفانه فرصتی برای من پیش نیامد تا با یکی از نخاوله دیداری از نزدیک داشته باشم و آگاهی دقیقی به دست آورم. مسلمانان سنی پرسش از چنین مسائل زشتی را دوست نمی دارند. وقتی کوشش کردم تا از یکی از معاریف ـ یعنی شیخ علاءالدین که از خاندانی کرد است که در مدینه ساکن شده و به بلاد شرقی سفرهایی داشته و بر پنج زبان تسلط دارد ـ حقیقت این مسأله را دریابم، گفت که به هیچ روی با روافض رفت و شدی نداشته است».15

به مانند بورکهارت، بورتون نیز به روشنی میان نخاوله و بنی الحسین تفاوت می گذارد. بر اساس شمارش وی، سادات بنی الحسین در مدینه به تنهایی نود و سه یا نود و چهار خاندان بوده اند. وی در باره آنها می نویسد:

«آنان در گذشته از جمعیت و نفوذ بیشتری برخوردار بوده اند و قرن ها سرپرستی مرقد پیامبر را برعهده داشته اند. ارتزاق آنها از اوقاف و املاکی است که ملکیتشان نسبت به آنها ریشه به زمان پیامبر می برد. شایعات عمومی آنها را متهم می کند که قتل های زیادی را برای جانشینی انجام داده اند. آنها در مدینه بیشتر در حَوْش ابن سعد، خارج از شهر و جنوب باب الجنائز زندگی        می کنند. اما با این همه، هیچ اعتراضی نسبت به زندگی آن ها در داخل شهر وجود ندارد. پس از مردن، جنازه هایشان (برای نماز) به حرم نبوی برده می شود، مشروط بر آن که شهرت به کار بدی نداشته باشد. پس از آن، آنها را در بقیع به خاک می سپارند. دلیل این تسامح نسبت به آنها، از آن رو است که تصور می شود برخی از آنها بر مذهب سنی هستند. حتی رافضی ترین آن ها نیز، مذهب خویش را سخت پنهان می دارد. بیشتر عرب های تحصیل کرده، آنها را مانند ایرانیان بر مذهب علی(علیه السلام) می دانند. به هر روی، کشف حقیقت بسیار دشوار است. من از عقاید اختصاصی آنها چیزی به دست نیاوردم تا آن که یک دوست شیرازی را در بمبئی دیدم. رخسار بنی الحسین اندکی کمتر از بدویان تیره است و در لباس، هنوز از لباس عربی قدیمی که ویژه اشراف است استفاده می کنند; یعنی چفیه ای بر سر می گذارند، با لباسی (عبایی) بلند و آستین های گشاد به طوری که مانند شعبده بازانِ ما اروپایی ها می شوند. آنها این عبا را روی پیراهن سفیدی که از پنبه بافته شده می اندازند و همیشه در ملاء عام، شمشیری به همراه دارند، حتی وقتی که دیگران سلاح خود را در خانه می گذارند».16

تا این اواخر هیچ کوششی از سوی نویسندگان غربی برای ارائـه جزئیـات امارت شیعی (حسینی ها) در مدینه به صورت ریشه ای انجام نشده بود، گرچه Werner Caskal طرحی برای این کار داشت که به دلایلی که بر من روشن نیست، طرح وی که در Max vonOppenheim's Die Beduinen از آن یاد شده، به انجام نرسیده است.17 در این باره تنها دو مقاله از Richard T. Mortel در سال 1991 و 1994 منتشر شد، درست به موازات نوشته Shawn Marmonبا عنوان Eunuchs and Sacred Boundaries inIslamic Society در سال 1995. با این حال، تحقیقات غربی روی مدینه، بویژه جامعه شیعه آن، پیشرفت اساسی نکرد.18

در همین ایام، انتشار سالشمارهای عربی و نیز کارهای شرح حالنگاری دیگر (به صورت کم و بیش انتقادی) و نیز مطالعات مؤلفان عرب در زمینه بررسی جنبه های مختلف تاریخ مدنی ها از صدر اسلام تا گذشته نزدیک، که به طور نامحدودی مواد منابع تاریخی ما را تقویت کرد، قابل توجه است. تازه ترین آنها دو کتاب منتشره در سال 1996 است. هر دو کار مورد توجه نویسنده این سطور، در بهره گیری از آنها در تحقیق حاضر بوده است. این دو کتاب عبارتند از:

«الجواهر الثمینة فی محاسن المدینة»، نوشته محمّد کبریت الحسینی المدنی، تحقیق محمد حسن (...) اسماعیلی الشافعی، 1996، دارالکتب العلمیه.19و دیگری:

«تاریخ امراء المدینة المنورة»، نوشته عارف عبدالغنی، دمشق، 1996، دارالکنان.20

کتاب مفید دیگر در منابع عربی، کتاب جدید الانتشاری است که در باره کتاب های تألیف شده توسط مؤلفان شیعی در شبه جزیره چاپ شده با عنوان: «مجموع المؤلفات الشیعیة فی الجزیرة العربیّة»، حبیب الجامع، بیروت، 1417، مؤسسة البقیع.(192) این کتاب زمانی به دست من رسید که مشغول کارهای نهایی تحقیق حاضر بودم و مجبور شدم خود را به ارجاعات کتابشناسی بالا محدود کنم.

برای بهتر و تکمیل تر شدن کار من، هیچ منبعی از سوی اعضای جامعه شیعه مدینه منتشر نشده (که مورد استفاده ام باشد). بنابر این باید آنها را به عنوان اقلیتی ساکت تلقی کرد، بویژه که اوضاع حاضر، چنین اجازه ای به ما نمی دهد که به صورت میدانی، در باره وضعیت اقتصادی، فرهنگی و... آنان تحقیق کنیم.

به عنوان یک پیش نیاز برای تحقیق بیشتر در باره اشراف حسینی حجاز ـ به طور عموم ـ و شاخه مدنی آن ـ به طور خاص ـ یک چاپ انتقادی از کتاب «زهر الریاض و زلال الحیاض» از ابن شدقم مدنی، می تواند در سطحی عالی مفید باشد. مؤلف آن سید ابوالمکارم حسن بن علی بن شدقم مدنی در سال 942 (1535 ـ 1536) در مدینه متولد شد و در حیدرآباد دکن، در ماه صفر سال 999 (دسامبر 1590) درگذشت. جنازه وی به مدینه انتقال یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.22گفته شده است که وی پیش از آن که شهر خود، مدینه را به سوی هند ترک کند، مانند پدرش، برای مدتی نقیب الاشراف و نیز متولّی موقوفات مرقد پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است. ابن شدقم در متن دست نوشته کتاب «زهر الریاض» در چهار مجلد گرایش شیعی امامی خود را به طور آشکار نشان داده است.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد جامعه شیعه در نخاوله

تحقیق درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى

اختصاصی از فی دوو تحقیق درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى


تحقیق درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى

فرمت فایل : word  (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 35 صفحه

 

 

 

 

 

بخشی از متن :

خداشناسى

1 - نظرى بجهان از راه هستى و واقعیت - ضرورت وجود خدا .
2 - نظرى دیگر از راه ارتباط انسان و جهان - خاتمه فصل وحدانیت خدا .
3 - ذات و صفت .
4 - معنى صفات خداوندى 5 - توضیح بیشترى در معنى صفات 6 - صفات فعل 7 - قضا و قدر 8 - انسان و اختیار

 

1 - نظرى بجهان از راه هستى و واقعیت - ضرورت وجود خدا

درک و شعور انسان که با پیدایش او توأ م است در نخستین گامى که برمیدارد هستى خداى جهان و جهانیان را بر وى روشن میسازد .
زیرا برغم آنان که در هستى خود و در همه چیز اظهار شک و تردید میکنند و جهان هستى را خیال و پندارمینامند ما میدانیم یکفرد انسان در آغازپیدایش خود که با درک و شعور توأ م است , خود و جهان را مییابد یعنى شک ندارد که ( او هست و چیزهاى دیگرى جز او هست ) و تا انسان انسان است این درک و علم در او هست و هیچگونه تردیدى بر نمیدارد و تغییر نمیپذیرد .
این واقعیت و هستى که انسان در برابر سوفسطى و شکاک اثبات میکند ثابت است و هرگز بطلان نمیپذیرد یعنى سخن سوفسطى و شکاک که در حقیقت نفى واقعیت میکند هرگز و هیچگاه درست نیست پس جهان هستى واقعیت ثابتى دربر دارد .
ولى هر یک از این پدیده هاى واقعیت دار که در جهان میبینیم دیر یا زودواقعیت را از دست میدهد و نابود میشود و از اینجا روشن میشود که جهان مشهود و اجزاء آن خودشان عین واقعیت ( که بطلان پذیر نیست ) نیستند بلکه بواقعیتى ثابت تکیه داده با آن واقعیت , واقعیتدار میشوند و بواسطه آن داراى هستى میگردند و تا با آن ارتباط و اتصال دارند با هستى آن هستند و همین که از آن بریدند نابود میشوند  ما این واقعیت ثابت بطلان ناپذیر را ( واجب الوجود ) خدا مینامیم .

 

2 - نظرى دیگر از راه ارتباط انسان و جهان

راهى که در فصل گذشته براى اثبات وجود خدا پیموده شد , راهى است بسیار ساده وروشن که انسان با نهاد خدادادى خود آن را میپیماید و هیچگونه پیچ و خم نداردولى بیشتر مردم بواسطه اشتغال مداوم که بمادیات دارند و استغراقى که در لذائذ محسوسه پیدا کرده اند رجوع بنهاد خدادادى و فطرت ساده و بیآلایش برایشان بسیار سخت و سنگین میباشد .
از این روى اسلام که آئین پاک خود را همگانى معرفى میکند و همه را در برابرمقاصد دینى مساوى میداند اثبات وجود خدا را با اینگونه مردم از راه دیگر در میان مینهد و از همان راهى که فطرت ساده را از توجه مردم بدور داشته با ایشان سخن گفته خدا را میشناساند .
قرآن کریم خدا شناسى را از راههاى مختلف بعامه مردم تعلیم میدهد و بیشتر از همه افکارشان را به آفرینش جهان و نظامى که در جهان حکومت میکند معطوف میدارد و به مطالعه آفاق و انفس دعوت مینماید زیرا انسان در زندگى چند روزه خود هر راهى را پیش گیرد و در هر حالى که مستغرق شود از جهان آفرینش و نظامى که در آن حکومت میکند بیرون نخواهد بود و شعور و ادراک وى از تماشاى صحنه شگفت آور آسمان و زمین چشم نخواهد پوشید .
این جهان پهناور هستى که پیش چشم ما است ( چنانکه میدانیم ) هر یک ازاجزاء آن و مجموع آنها پیوسته در معرض تغییر و تبدیل میباشد و هر لحظه در شکل تازه و بیسابقه اى جلوه میکند .
و تحت تأ ثیر قوانین استنثاء ناپذیر لباس تحقق میپوشد و از دورترین کهکشانها گرفته تا کوچکترین ذره اى که اجزاء جهان را تشکیل میدهد هر کدام متضمن نظامى است واضح که با قوانین استثناء ناپذیر خود بطور حیرت انگیزى در جریان میباشدو شعاع عملى خود را از پستترین وضع بسوى کاملترین حالات سوق میدهد و به هدف کمال میرساند .
و بالاتر از نظامهاى خصوصى نظامهاى عمومیتر و بالاخره نظام همگانى جهانى که اجزاء بیرون از شمار جهان را بهمدیگر ربط میدهد و نظامهاى جزئى را بهم میپیوندد و درجریان مداوم خود هرگز استثناء نمیپذیرد و اختلال برنمیدارد .
نظام آفرینش اگر انسانى را مثلا در زمین جاى میدهد ساختمان وجودش را طورى ترکیب میکند که با محیط زندگى خود سازش کند و محیط زندگى ویرا طورى ترتیب میدهد که مانند دایه اى با مهر و عطوفت بپرورشش پرداخته آفتاب و ماه وستارگان و آب و خاک و شب و روز و فصول سال و ابر و باد و باران و گنجینه هاى زیر زمینى و روى زمین و بالاخره همه سرمایه نیروى خود را در راه آسایش و آرامش خاطر وى گذاشته بکار میبندد .
ما چنین ارتباط و سازشى را میان هر پدیده و میان همسایگان دور و نزدیک و خانه اى که در آن زندگى میکند مییابیم .
اینگونه پیوستگى و بهم بستگى در تجهیزات داخلى هر یک از پدیده هاى جهان نیز پیدا است .
آفرینش اگر براى انسان نان داده براى تحصیل آن پاى و براى گرفتن آن دست و براى خوردن آن دهان وبراى جویدن آن دندان داده است و آن را با یک رشته وسائلیکه مانند حلقه هاى زنجیر بهم پیوسته اندبهدف کمالى این آفریده ( بقاء و کمال ) مرتبط ساخته است .
دانشمندان جهان تردید ندارند که روابط بیپایان که در اثر تلاش علمى چندین هزارساله خود بدست آورده اند طلیعه ناچیزى است که از اسرار آفرینش که دنباله هاى تمام نشدنى بدنبال خود دارد و هر معلوم تازه اى مجهولات بیشمارى را به بشر اخطار میکند .
آیا میتوان گفت این جهان پهناور هستى که سرتاسر اجزاء آن جدا جدا و در حال وحدت و اتصال با استحکام و اتفاق حیرت انگیز خود از یک علم و قدرت نامتناهى حکایت میکند , آفریدگارى نداشته و بیجهت و سبب بوجود آمده است ؟ آیا این نظامهاى جزئى و کلى و بالاخره نظام همگانى جهانى که با ایجاد رابطه هاى محکم و بیشمار جهان را یکواحد بزرگ قرار داده و با قوانین استثناء ناپذیر و دقیق خود در جریان است همه و همه بدون نقشه و بحسب اتفاق و تصادف بوده ؟ 

 البته فردى که هر حادثه و پدیده اى را بعلت و سببى نسبت میدهد و گاهى براى پیدا کردن سببى مجهول روزگارها با بحث و کوشش میگذراند و دنبال پیروزى علمى میگردد فردى که با مشاهده چند آجر که با نظم و ترتیب روى هم چیده شده نسبت آنرا بیک علم و قدرتى میدهد و اتفاق و تصادف را نفى کرده بوجود نقشه و هدفى قضاوت مینماید هرگز حاضر نخواهد شد جهان را بیسبب پیدایش , یا نظام جهان را اتفاقى و تصادفى فرض کند .
پس جهان با نظامى که در آن حکومت میکند آفریده آفریدگار بزرگى است که با علم و قدرت و بیپایان خود آن را بوجود آورده و بسوى هدفى سوق میدهد و اسباب جزئیه که حوادث جزئیه را در جهان بوجود میآورند همه بالاخره باو منتهى میشوند و از هر سوى تحت تخسیر و تدبیر وى میباشند هر چیزى در هستى خود نیازمند باوست و او بچیزى نیازمند نیست و از هیچ علت و شرطى سرچشمه نمیگیرد .

 

وحدانیت خد

 

هر واقعیتى را از واقعیتهاى جهان فرض کنیم واقعیتى است محدود یعنى بنا بفرض و تقدیرى (فرض وجود سبب و شرط) هستى را دارا است و بنا بفرض و تقدیرى (فرض عدم سبب و شرط) منفى است و در حقیقت وجودش مرزى دارد که در بیرون آن مرز یافت نمیشود تنها خدا است که هیچ حد و نهایتى براى وى فرض نمیتوان کرد , زیرا واقعیت وى مطلق است و بهر تقدیرموجود میباشد و بهیچ سبب و شرطى مرتبط و نیازمند نیست .
روشن است که در مورد امر نامحدود و نامتناهى نمیتوان عدد فرض نمود زیرا هر دوم که فرض شود غیر از اولى خواهد بود و در نتیجه هر دو محدود و متناهى خواهند بود و بواقعیت همدیگر مرز خواهند زد چنانکه اگر حجمى را مثلا نامحدود و نامتناهى فرض کنیم در برابر آن حجمى دیگر نمتیوان فرض کرد و اگر هم فرض کنیم دومى همان اولى خواهد بود پس خدا یگانه است و شریک وجود ندارد .

 

3 - ذات و صفت

اگر انسانى را مثلا مورد بررسى عقلى قرار دهیم خواهیم دید ذاتى دارد که همان انسانیت شخصى اوست و صفاتى نیز همراه دارد که ذاتش با آنها شناخته میشود مانند اینکه زاده فلان شخص است و پسر فلان کسى است دانا است و توانا است و بلند قامت و زیبا است یا خلاف این صفات را دارد .
این صفات اگرچه برخى از آنها مانند صفت اولى ودومى هرگز ازذات جدا نمیشوند وبرخى مانند دانائى و توانائى امکان جدائى و تغییر را دارند ولى در هر حال همگى غیر از ذات و همچنین هریک از آنها غیر از دیگرى میباشد .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره اعتقادات اسلامى از نظر شیعه دوازده امامى

دانلود تحقیق اختلاف نظر شیعه و سنی

اختصاصی از فی دوو دانلود تحقیق اختلاف نظر شیعه و سنی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق اختلاف نظر شیعه و سنی


دانلود تحقیق اختلاف نظر شیعه و سنی

 

مشخصات این فایل
عنوان: اختلاف نظر شیعه و سنی
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 181

این مقاله درمورد اختلاف نظر شیعه و سنی می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله اختلاف نظر شیعه و سنی می خوانید :

ایراد به رسـول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
(وَمِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ) (التوبة:58)
(و از آنها کسی است که طعنه میزند تو را در تقسیم اموال صدقه و اگر از آن مال به آنها بدهی راضی می شوند و اگر ندهی ناگهان خشم گیرند )
این صفات منافقان بوده و هست و نشیندم اهل تشیع هم بگویند که حضرت ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم به پیامبر درتقسیم غنایم ایراد می گرفتند بلکه به گواهی قرآن و تاریخ آنها خود در راه خدا انفاق می کردند خصوصاً حضرت عثمان رضی الله عنه در اینکار گل سرسبد و سر آمد دیگران بودند .
پس این صفت منافقین نیز با اخلاق صحابه تطابق ندارد بلکه فرق بین زمین تا آسمان است .
ذلیل هستند
(یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ) (المنافقون:8)      می گویند هنگامیکه به شهر برگردیم پس حتماً عزیزان و بزرگان ذلیلان و خواران را از شهر بیرون می کنند و (اما) برای خدا و پیامبرش و مؤمنین است عزت و بزرگی ولی منافقان نمی دانند .
کیست که نداند در مدینه عزیز ترین مردم اصحاب بودند در آن شهر پادشاهی کردند و حکم و قضاوت بدستشان بود. و ذلیل ترین مردم منافقان و یاران عبدالله بن ابی بودند حتی پسرش با او مخالف بود پس این صفت هم با اخلاق صحابه همخوانی ندارد . زیرا آنها درعصر خود عزیز بودند و بنظرم تا امروز نیز چون آنها عزیزان و قدرتمندی ، پیدا نشد .
به جنگ رومیان نرفتند.
(فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَکَرِهُوا أَنْ یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَلْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (التوبة:82:81 )
(شاد شدند عقب ماندگان به نشستن خود ضد رسول خدا صلی الله علیه و سلم و نپسندیدند که جهاد کنند به مال و جانشان در راه خدا و گفتند بیرون نروید درگرمی ! بگو آتش جهنم گرمیش شدید تر است اگر دریابند . پس که باید کم بخندند و زیاد بگریند به سزای آنچه که عمل میکردند.)
این آیه در باره جنگ روم است منافقین به جنگ تبوک نرفتند در حالیکه در آن 30000 شمشیر زن مسلمان و از جمله اصحاب کبار مغبوض عالمان شیعه شرکت داشتند پس نباید آنها را منافق بدانیم زیرا خدا منافقین را وصف کرده و مومنان را نیز این طور وصف می کند .
(لَکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) (التوبة:89:88)
(اما پیامبر و ( کسانیکه با اویند از مومنان ) با مال و جانهایشان جهاد کردند آنها برایشان نیکی ها و خیرات است. و آنها رستگارند، خداوند آماده کرده است برایشان بهشتهای که در زیرآنها رود ها جاریست جاودان در آن بمانند و آن رستگاری بزرگ است .)
در خانه اگرکس است یک حرف بس است دلیل واضح آمدکه رفتار منافقین با آنچه که از کردار صحابه شنیده ایم منافات دارد . و حتی در یک مورد نیز نه فقط تطابق ندارد بلکه برعکس است . این بار در این گفتار ما فقط از قرآن دلیل آوردیم. و سخن الله را گواه گرفتیم اما کسی که هوای نفسانی خود را پیروی می کند می تواند همچنان در عقیده خود پا فشاری کند که منظور از منافقین مدینه همانا صحابه بودند. ما با او نمی توانیم بحث کنیم ولی در نهایت اینرا عموماً بخوانند گان خود می گوییم .که اگر انسان بدون منطق بخواهد از قرآن چیزی را ثابت کند متأسفانه براحتی میتواند آنچه را که می خواهد استنباط نماید اینکه فلان می گوید چون در قران آمده ( وفى المدینه منافقون ) پس صحابه منافقند مانند آن دو نفری است که ادعای پیامبری کردند یکی نامش بود نصرالله و دیگری فتح الله مردم پرسیدند دلیل نبوت شما چیست ؟ گفتند قرآن ! پرسیدند ( چطور؟) جواب دادند. درقرآن نوشته ( اذا جاء نصرالله و الفتح )

(و ما که نصرالله و فتح الله باشیم آمده ایم پس پیغمبریم )
تهمت و افترای نفاق بر صحابه نیز همسان استدلال فتح الله و نصرالله است .
جنگ بین صحابه
نکته ای که بسیاری از برادران اهل تشیع را به اشتباه میاندازد این است که حتی یک خطا را حاضر نیستند به صحابه ببخشند وگمان دارند که آنها باید همه کارهایشان خوب باشد و اتفاقاً همین عقیده را در مورد علی رضی الله عنه دارند . آنها می پندارند که علی معصوم بوده است .
ما هرگز عقیده نداریم که صحابه منجمله علی رضی الله عنه معصوم بوده اند بلکه معتقدیم از بعضی از صحابه کارهای خطایی سر زده است ما  داریم صحابه ای را که در جنگ بدر حاضر بوده اما برای حفظ خانه اش حمله پیامبر به مکه را به کفارگزارش داده وقتی رازش برملا شد پیامبراز او پرسید . ( آیا کافر شدی ؟) گفت ( نه یا رسول خدا ایمان به خدا و رسولش دارم. تنها این تدبیری بود برای حفظ خانواده ام در مکه ) عمر رضی الله عنه اجازه خواست تا او را بکشد اما پیامبر گفت صحابه بدری را خدا بخشیده است . یا داریم صحابه ای که از جنگ فرار کرده مثل حضرت عثمان رضی الله عنه ولی خدا او را صریحاً بخشیده است و امثال اینها من با توجه به طرز تلقی عالمان مذهب شیعه ، میدانم که حالا نفس را حتی می کشند و می گویند ( پدر آمرزیده آخر که خودت قضاوت ما را کردی ! و حرف ما را زدی )
نه من قضاوت شما را نکردم من حرف خودم را زدم حرف ما این است که غیر از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) بقیه انسانها در معرض خطا هستند ممکن است گناه کنند ممکن است فتوای غلط بدهند. ولی صرف این امکان ،نباید ما را وادار کند که همه گناهان را به همه اصحاب نسبت دهیم .
گفتم این اشتباه عظیم عالمان مذهب تشیع است. آنها غلو می کنند و می گویند که کسی که رهبر است دیگرحتی یک گناه صغیره یا کبیره نباید بکند و بر این اساس ائمه خود را به خداوند متصل کردند و آنها را عقل کل و آگاه به تمام علوم و دانای غیب نیز می دانند حتی می گویند علم آنها لدنی است یعنی کسب نکرده اند بلکه خدا به آنها داده است آنها کار را به جای رساندند که حتی امام دهم خود را ( که 8 ساله بوده ) ازپیغمبری چون ابراهیم یا موسی یا عیسی بهتر میدانند خوب به چنین افرادی که بچه 8 ساله را از ابراهیم خلیل الله بهتر می دانند اول باید این نکته را فهماند که انسان معصوم از خطا در جهان در صورتی می تواند وجود داشته باشد که به وحی متصل باشد حتی حضرت محمد صلی الله علیه و سلم وحی به کمک ایشان نمی آمد دچار خطا می شدند مثلاً.
روزی حضرت عمر رضی الله عنه وارد اتاق شد و دید حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) و ابوبکر نشسته اند دارند گریه می کنند عمر متعجب شد و گفت برایم بگویید که چه چیز شما را به گریه آورده تا من هم همراه شما گریه کنم بعد معلوم شد که علت گریه نزول آیه های بوده که در آن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) مورد عتاب قرار گرفته که چرا تصمیم به آزادی اسیرها دارد این پیشنهاد ابوبکر بود این تصمیم مورد پسند الله (جل جلا له) نبوده است خداوند (جل جلاله) می فرماید .
(لَوْلا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ) سورة الانفال آیة 68
اگر نبود حکم خدا که پیشی گرفته پس لمس میکرد شما را به خاطر آنچه که گرفتید عذابی عظیم .
وطبیعی است که رسول خدا فوراً تصمیم خود را مطابق اراده الهی تغییر دادند .
خوب جایی که پیغمبر خدا مناسب ترین شخص به مقام رهبری بود زیرا خدا او را از بین همه مردم برای فرستادن آخرین پیام خود انتخاب کرد آری وقتی شایسته ترین فرد اگر وحی به کمکش نمی آمد امکان اتخاذ تصمیمات غلط از او میرفت پس دیگر از ابوبکر عمر عثمان و علی رضی الله عنهم چطور انتظار داشته باشیم که در تصمیمات خود و در افعال خود حتی یک بار هم به خطا نروند ؟
گفتیم شیعه برای حل این مشکل علی و ائمه دیگر خود را متصل به وحی دانسته اند ولی چون قرآن فرموده است .
محمد خاتم انبیاء است آنها برای آنکه مواجه به این ایراد نشوند نحوء اتصال علی و ائمه با خدا را اسماً تغییر دادند و شکل آن البته دست نخورده است یعنی آمدند گفتند علی بواسطه الهام با خدا تماس داشت و برای آنکه کسی با آنها نگوید چرا نام وحی را الهام گذاشتید آمدند و گفتند که وحی و الهام فرق دارند در وحی پیامبر فرشته را میدید و در الهام على فرشته را نمى دید و فقط صدایش را می شنید .
عاقل هم میداند که دیدن فرشته چندان اهمیتی ندارد. اصل و مقصود فهم است مهم ارتباط با الله به روش پیامبران است و چون علی پیامبر نبوده این نسبت نا روا که علی از آن بیزار است را نباید به او نسبت داد و نباید نام وحی را الهام گذاشت و قانون من در آوردی درست کرد .
وحی یعنی نزول کلام الهی بواسطه فرشته یا بی واسطه فرشته کما آنکه خداوند مستقیماً با موسی صحبت کرد و فرشته ای در کار نبود اما باز می گویم که به موسی وحی نازل شد و مثل عالمان شیعه لغت دیگری را برای این عمل ارتباط الهی بشر اختراع نمی کنیم و کلامی که بر محمد بواسطه فرشته قابل رویت نازل شده باز نامش وحی است وکلامی که به علی بواسطه فرشته غیر قابل روئیت نازل شده باز نامش وحی است با بازی کلمات نمی توان کلاه شرعی درست کرد .
پس اگر محمد را آخرین پیامبر بدانیم دیگرنمی توانیم قبول کنیم امام 8 ساله از پیامبری چون موسی علیه الصلاة و السلام که مستقیماً با خدا در ارتباط بوده بر ترباشد .

دیگرنمی توانیم ادعا کنیم انسانی بعد از او عقل کل و خالی از خطاء و اشتباه بوده است .
و باید بپذیریم که امکان دارد از اولیاء الله نیز خطا های سرزند منتهی تفاوت آنها بامردم عادی این است که آنها هر وقت که متوجه خطای خود شدند توبه می کنند
و استغفار می طلبند و اگر فتوای غلطی دادند از حرف خود . برمی گردند ! و صحابه نیز استثناء از این قانون نبودند .
ان سخنان مقدمه ای است برای جواب به این سوال که چرا اصحاب با یکدیگر جنگیدند .
خداوند در قرآن می فرماید .
(وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ) (الحجرات:9)
(اگر دو گروهی از مومنان با هم جنگ کردند آن دو را آشتی دهید پس اگر یکی بر دیگری ظلم و زور گوئی کرد با زیاد رو و زورگو جنگ کنید تا به حکم خدا رجوع کند و وقتی به حکم خدا رجوع کرد پس بین آن در گروه بعدل اصلاح کنید .)
از ظاهر آیه بر می آید که امکان دارد دوگروه با هم جنگ کنند در حالیکه هر دو طرف مومن باشند و امکان دارد مومنی به مومن دیگر زور بگوید البته این به آن معنی نیست که حالا هر جا دیدیم دو گروه بنام مسلمان باهم می جنگند هر دو را ما مسلمان بدانیم یا یک طرف را بدانیم ! نه ماباید تحقیق کنیم پس بیایید روابط بین صحابه را ذره بین ببریم .
(گفتیم صحابه معصوم نبودند و به حکم این گاهی کار آنها به مرافعه و دعوا می رسید و آنها شکایت به رسول خدا می بردند وتسلیم فرمان او بودند کار در زمان ابوبکر و عمر و عثمان برهمین منوال بود البته گاهی می شد که صحابه از رهبریت ناراضی می شدند یا رهبر از افراد زیر دست ناراضی می شد اما جریان بر اساس قانون قرآن رول عادی خود را طی می کرد مثلاً عمر خالد را دوست نمیداشت و از ابوبکر خواست که او را برکنار کند .
اما ابوبکر سلیقه دیگری داشت وقتی عمر خلیفه شد خالد را کنار زد اما خالد قهر نکرد چون یک سرباز عادی به جهاد ادامه داد . وقتی عثمان خلیفه شد حضرت علی نسبت به بعضی از امور ایراد های به ایشان داشتند و حضرت عثمان نمی پذیرفتند .
اما علی شورش نکرد انقلاب نکرد توطئه گری نکرد بلکه حتی پسرانش نگهبان امیری بودند که علی بهرحال از سیاست وکشور داری او ناراضی بود اولین فتنه را کسانی بوجود آوردند که صحابه نبودند او باشانی از مصر خلیفه سوم را شهید کردند و خلیفه در حالیکه قدرت دفاع داشت دست به شمشیر نبرد و اجازه نداد احدی دست به شمشیر ببرد و غلط یا درست، این فتوای ایشان بود. اما پس از مرگ ایشان صحابه ای که از عمل مصریان اوباش به خشم آمده بودند دیگر مانعی برای دست بردن به شمشیر ندیدند. و هرکس به گوشه ای رفت تانیرویی جمع کند و اوباشان را گوشمالی دهد .
ناگفته نگذاریم که پس از شهادت خلیفه سوم اصحاب و منجمله شورشیان که مسلط برشهر شده بودند با علی بیعت کردند علی براساس فتوای خود تصمیم گرفت کارها را یکی یکى اصلاح کند چون معاویه حاکم شام زیر بار بیعت نمی رفت لذا علی سزا دادن قاتلان عثمان را به آن دلیل و به یک دلیل مهم تربه عقب انداخت دلیل مهمتر این بود که علی نیروی کافی برای مقابله با آنها را نداشت نیروهای صادق پراگنده شد بودند .
و شیرازه کارها از هم گسیخته بود و برای بنظم در آوردن امور احتیاج به زمان بود. اینجا اختلاف بین صحابه شروع شد حضرت عایشه و طلحه زبیر اصرار بر مجازات فوری قاتلان عثمان داشتند و نیروی گرد آوردند تا بزعم خود قاتلان را بکشند آنها سرجنگ به حضرت علی را نداشتند وقتی دو لشکر روبرو شدند کار به مذاکره کشید اما فتنه گران که در هر دو طرف بودند شبانه جنگ را شروع کردند و کنترول از دست صحابه خارج شد . و آتش جنگ با پیروزی حضرت علی موقتاً خاموش شد طلحه شهید شده بود زبیر هم ، و عایشه اسیرعلی بود . و از دو طرف کشته های مسلمانان زمین را فرش کرده بود . از رفتار علی ما پی می بریم که دعوای صحابه یک دعوای فقه ای بوده و برسر امور دنیوی نبوده است حضرت به قاتل زبیرکه خبرمرگ او را بهمراه شمشیرش آورده بود تا مژدگانی بگیرد مژده به جهنم داد و گفت ( از پبامبر شنیدم قاتل زبیرجهنمی است) و مردغضبناک شد و بعد جز و خوارج گشت و بدرک واصل شد .
حضرت به پسرطلحه گفت امیدوارم خدا مرا با پدر تو مشمول این آیات گرداند.
(إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ادْخُلُوهَا بِسَلامٍ آمِنِینَ وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ)(الحجر-45 -46- 47) ( بدرستیکه پرهیزگاران در باغ ها و چشمه ها باشند داخل شوید در آن بهشت ها سلامتی و بدون خوف و بیرون کشیم از دلهایشان کینه را ، برادر یکدیگر شده برروی تختهای مقابل یکدیگر( نشسته ) .
حضرت جسد کشتگان، اعم ازسپاه موافق یا مخالف را یکجا قرار داد و برآنها نماز جنازه خواند حد اقل شیعه معتقد است که کسی که علی برایش مغفرت بطلبد بهشتی است .
فتنه گران ازسپاه علی خواستند اموال مسلمانان منهزم شده را به یغما برند علی منع کرد و از میان لشکر علی آنهایی که بعدها خوارج شدند گفتند (مالشان را حرام کردی و خونشان را حلال ) اما علی همچنان معتقد بود که این فتنه ای است که بین اهل قبله رخ داده .
این رفتار علی بود با آنهایی که مردند علی نمی توانست کاری پیش از این برایشان بکند اما با عایشه همسر رسول خدا بعنوان محارب خدا و رسولش رفتار نکرد او را زندانی ننمود و تحت نظر نگرفت نه او را بلکه باهیچ مسلمان دیگری چنین نکرد. به حضرت عایشه نزدیک شد و سلام کرد جواب شنید برای او استغفار طلبید عایشه نیز برایش استغفار خواست پس امر کرد .
زنان لباس مردانه بپوشند و حرم رسول خدا را با احترام به مدینه برگردانند و علی هرگز از منبر برای کوبیدن عایشه استفاده نکرد علی هرگز نگفت که طلحه وزبیر به بهشت نمی روند علی بر اتفاق افتاده افسوس میخورد همچنان که عایشه چنین می کرد ما اگر راست می گوییم باید چون علی باشیم اگر علی عایشه را فحش داد ما هم بدهیم .
چرا بعضی ها از علی هم داغ ترند درست مثل خوارج که می خواستند مال کشته شده گان را نیز بگیرند .
در جنگ بین صحابه شکی نیست که حضرت علی محق تر بودند چونکه ایشان جز وصحابه کبار و عشره مبشره محسوب می شدند و بهرحال به خلافت انتخاب شده بودند ونقطه ضعفی نداشتند .
ولی مخالفان هم برای مخالفت خود دلایلى شرعی داشتند آنها به بعضی از اطرافیان علی معترض بودند و ایراد آنها هم درست بود زیرا
درمیان سپاهیان علی افرادی بودند که صفات منافقین را داشتند یعنی در جنگها خرابکاری میکردند و دست به فتنه میزدند .همانها درشبی که فردایش قرار بود برای جلو گیری از جنگ بین حضرت علی و حضرت طلحه و زبیر مذاکره شود آتش فتنه را روشن کردند و شبانه به سپاه مخالف زدند و باعث به شهادت رسیدن طلحه و زبیر شدند همانها بعدها درجنگ صفین وقتی حضرت علی در آستانه پیروزی قرار داشت و به کمک معاویه شتافتند وعلی را درمحاصره گرفتند و او را مجبور کردند که تن به صلح دهد تا مبادا سر زمین اسلامی یکپار چه شود و دو باره فتوحات خارجی ادامه یابد باز همانها بعد از صفین چون دیدند علی مصمم است سر زمین اسلامی را اگر به مذاکره نشد بازور یکپارچه کند از در مخالفت با او در آمدند و علی را کافر دانستند و شروع کردند به کشتن مخلصین .
و در نهایت علی مجبور شد به خون خواهی یک صحابه مظلوم به یاران سابق خود حمله کند و4000 نفر را درنهروان بکشد ولی یکی ازآنهای که جان در برده بود بلاخره موفق به شهید کردن حضرت علی شد .

اما علی قبل ازشهادت درنهایت باکشتن 4000 نفر از یاران سابق خود در جنگ نهروان کاری را کرد که طلحه و زبیر و عایشه و دیگران قبلاً خواستار آن بودند اگرعلی فرصت می داشت بیش از این دست به پاکسازی میزد اما چه میشود کرد که بشرمعصوم نیست و لو آنکه صحابی باشد یاران دیگر پیامبر سلیقه جداگانه ای داشتند و علی فرصت نیافت و شد آنچه که نباید میشد .
اما اینها را نباید بهانه کرد و طرف دیگر را کافر گفت زیرا اولاً آنها مخالف علی نبودند و ثانیاً على آنها را کافرنمیدانست .
و تازه این هیچ ربطی به عمر و ابوبکر و عثمان که پیشتر درگذاشته بودند ندارد و باز اصلاً ربطی به مسئله جانشینی پیامبر ندارد توجه کنید حتی فرد مخلص چون ابو موسی اشعری که در رکاب آن حضرت می جنگید درجنگ صفین وقتی کار به حکمیت رسید با آنکه نماینده و مورد اعتماد حضرت علی بود صلاح اسلام را در این دید که حضرت علی ومعاویه هردوکنار شوند وصحابه دیگری خلیفه گردد اگر ابو موسی معتقد بود که علی ازطرف خدا به این مقام رسیده است کی به خود چنین جرئتی میداد .
امروز عالمان شیعه حضرت ابو موسی اشعری را پیر مردی خرفت میدانند اما این طور نیست جای نشنیده ام که حضرت علی در انتخاب ابو موسی تحت فشار بوده باشد او خود ابو موسی را به نمایندگی انتخاب کرد پس حتماً به تقوی و عقل او اطمینان داشت .
و آنگهی کار ابو موسی بهتر ازکار امام حسن بود اگر او علی را خلع کرد معاویه را نیز برکنار نمود ویاما امام حسن خود را برکنار کرد و حکومت معاویه را پذیرفت پس بر ابوموسی ایرادی نیست همچنان که برامام حسن شماتتی نیست هدف آن دو بزرگوار یکپارچه کردن کشوراسلامی بود .
از بحث دور نشویم مقصودم این بود که دعوای بین صحابه ربطی به آنچه که مذهب شیعه شالوده اش را برآن قرار داده ندارد و نباید از این رخداد تاریخی سوء استفاده کرد .
دوستدار اهل بیت کیست ؟
عالمان مذهب تشیع کتب زیادی در باره اهل بیت نوشته اند . آنها دوستی آل علی را از افتخارات بلکه بزرگترین افتخار خویش می شمارند .
بیایید ببینیم تاچه حد در این ادعا صادقند .
نخست باید اهل بیت را شناخت! از نظر آنها اهل بیت در درجه اول یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین و در مرحله بعدی فرزندان آنها بخصوص از نسل حسین .
اما این تقسیم بندی نادرست است در حوزه و دایره ( اهل بیت ) اشخاص زیر نیز شاملند .
1ـ زنان پیامبریاهل بیت یعنی اهل خانه و دوستدار پیامبر باید خود بنگرد که در خانه ایشان چه کسانی زندگی میکردند .
در خانه پیامبر همسران و دختران ایشان می زیستند دختران شوهر کردند و رفتند و ماندند زنهایشان . و قانون زندگی این است که در خانه هر مردی بلأخره فقط زن باقی می ماند خواهر و دختر و مادر درخانه های خود میباشند یا میروند البته اگر مردی فوت کند آنوقت زنش نیز شاید به خانه مردی دیگری رود اما در مورد حضرت محمد صلی الله علیه و سلم زنانشان نه فقط درحیات بلکه پس از رحلت آن حضرت نیز در خانه ایشان ماندند و تا آخر عمرنه شوهری دیگر اختیار کردند نه به خانه ای دیگری رفتند حالا اگر کسی چون کبک سر خود را در برف فرو برد و از حقایق بگریزد در اصل حقیقت ، تغییری پیدا نمی شود .
الله (جل و علا) درقرآن هرجا که حکم اهل بیت را آورده اکثراً قصدش زن و همسر بوده است قصه لوط را بخوانید در قصه ابراهیم و نوح و هرماجرای دیگری که ذکر از آل لوط و آل ابراهیم شد مقصود همسرهم بوده است مثلاً دقت کنید .
(قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِینَ) (الحجر:58 :60) (فرشتگان گفتند ) بدرستی که ما فرستاده شدیم بسوی قوم گنه کار تابر آنها عذاب نازل کنیم جز آل لوط بدرستیکه ما همه آنها را نجات میدهیم مگر زنش را که مقررکردیم با باز ماندگان باشد )
اگرزن از اهل بیت نبود دلیلی برای آن توضیح اضافه و استثناء کردن زن نمىتوان یافت.
در ماجرای حضرت ابراهیم وقتی که فرشتگان بدیدن ایشان آمدند مسئله اهل بیت و شمولیت همسر در آن بطور برجسته نمایان است.
فرشتگان وقتی به دیدن ابراهیم آمدند که حضرت در خانه محل اقامت خویش فرزندی نداشت خانواده او در آنجا متشکل بود از ایشان و ساره، فرشتگان آنگاه که قصه خود را بیان کردند در پی آن افزودند ( ای ابراهیم تو را بشارت میدهیم به فرزند ) زنش یعنی زن حضرت ابراهیم (علی الصلاه والسلام )این حرفها را که شنید تعجب کرد و فرشتگان گفتند.
(قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ) (هود:73)
(فرشتگان گفتند ای زن آیا از امر و حکم خدا تعجب می کنی بخشایش و برکات او بر شما اهل خانه است و بدرستیکه او ستوده و بزرگوار است.)
پس از آیه معلوم می شود که منظور از اهل بیت ( زن و همسر) است زیرا در خانه ابراهیم غیر از زن و شوهر کسی دیگر نبود و علاوه بر این مخاطب آیه نیز همسر پیامبر است.
(قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ) (هود:73)
(ای زن آیا تو از کار خدا تعجب می کنی ؟ )
( اتعجبین ) (یعنی ای زن تو تعجب می کنی اگر مقصود ابراهیم بود باید می فرمود)
(اتعجب ) زیرا پسوند (ی) و(ن) در عربی برای زن است.
با این تفاصیل دیگر چرا عالمان شیعه زنان پیامبر را از اهل بیت نمی داند آیا قرآن را قبول ندارند مسلماً دارند پس چرا این عقیده عجیب و غریب و متضاد را باور دارند. این آیه معروف را حتماً شنیده اید .
(إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) (الأحزاب:33) ( بدرستی که خدا اراده دارد تا حتماً از شما اهل بیت پلیدی را دورکند و شما را کاملاً پاک کند .)
....

بخشی از فهرست مطالب مقاله اختلاف نظر شیعه و سنی

علی به حق بوده و مخالفان او اشتباه کردند
چرا حضرت علی رضی الله عنه سکوت کرد؟
افراط‌ و تفریط‌ شیعیان در مورد اهل‌ بیت‌
مسئله‌ امامت‌
تحقیق و تحلیلی پیرامون حدیث ارث [1]
عصمت‌ ائمه و غلو در مورد آن‌
متعه یا ازدواج‌ موقت‌
افزودن أشهد أن‌ علیاً ولی‌ الله در اذان‌
توسط‌ شیعیان‌
فضیلت و برتری صحابه  
مهدی‌ موعود یا امام‌ دوازدهم‌ شیعیان‌
آیا شیعیان‌ می‌توانند غیر مسلمانان‌ را به‌ اسلام دعوت‌ کنند؟
موقف تشیع از یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم
زیارت‌ قبور ائمه‌
منافق وفرصت ها
حضرت علی رضی الله عنه چرا سکوت کرد؟
انگیزه غاصبان چی بود؟
صحابه و زمان انحراف
چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) جانشینی برنگزید؟
چرا عجله کردند؟
قرآن و مخالفان صحابه
خرابکاری می کنند
ایراد به رسـول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
جنگ بین صحابه
دوستدار اهل بیت کیست ؟
داستان تهمت به حضرت عایشه
دختران پیامبر
زندگی حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه
بدون اعتقاد به صحابه ایمان کامل نمی شود:

 

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق اختلاف نظر شیعه و سنی

دانلود مقاله کامل درباره تاریخچه شیعه و علل سقوط بنی امیه

اختصاصی از فی دوو دانلود مقاله کامل درباره تاریخچه شیعه و علل سقوط بنی امیه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره تاریخچه شیعه و علل سقوط بنی امیه


دانلود مقاله کامل درباره تاریخچه شیعه و علل سقوط بنی امیه

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :26

 

فهرست مطالب :

شیعه در لغت و اصطلاح ...............................................................................  1

وجه تسمیه ..............................................................................................  2

تاریخ پیدایش تشیّع ..................................................................................  3

تاریخ تحول فقه شیعه ................................................................................  5

پیوند فقه و اجتهاد .....................................................................................  7

سیر فقه و فرهنگ در تاریخ اسلام .................................................................  8

مکتب متکلمان .........................................................................................  10

وضع اجتماعی عراق ...................................................................................  12

پیروان شیخ طوسی ....................................................................................  16

ظهور صفویه .............................................................................................  19

مکتب وحید بهبهانی ..................................................................................  20

 مکتب شیخ انصاری ...................................................................................  21

منابع ......................................................................................................  23

 

تاریخچه‌ شیعه

اطلاق شیعه بر دوستان و پیروان علی ـ علیه السلام ـ، نخست، از طرف پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ صورت گرفته است. این مطلب، در احادیث متعددی که از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است.

  • شیعه در لغت و اصطلاح

شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می‌شود، یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر. و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می‌شود که به خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ معتقدند، و بر این عقیده‌اند که امام و جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از طریق نصّ شرعی تعیین می‌شود، و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است.

اطلاق شیعه بر دوستان و پیروان علی ـ علیه السلام ـ، نخست، از طرف پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ صورت گرفته است. این مطلب، در احادیث متعددی که از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است. چنان که سیوطی از جابر بن عبدالله انصاری و ابن عباس و علی ـ علیه السلام ـ روایت کرده که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در تفسیر آیه‌ی «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریّهٔ» (بیّنه / ۷) اشاره به علی ـ علیه السلام ـ کرده و فرموده‌اند: «تو و شیعیانت» روز قیامت، رستگار خواهید بود.

در تاریخ شیعه، فرقه‌هایی پدید آمده است، که بسیاری از آن‌ها منقرض شده‌اند، و بحث درباره‌ی آن‌ها فایده‌ی چندانی ندارد. فرقه‌های اصلی شیعه که هم اکنون نیز موجودند عبارتند از: شیعه‌ی اثنا عشریه، شیعه‌ی زندیّه، و شیعه‌ی اسماعیلیه، درباره‌ی ‌هر یک از آن‌ها در فصلی جداگانه، به اختصار بحث خواهیم کرد. موضوع بحث در این فصل، شیعه‌ی اثنا عشریه است.

 

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره تاریخچه شیعه و علل سقوط بنی امیه