فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی دوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق آثار سازنده عقیده به معاد

اختصاصی از فی دوو تحقیق آثار سازنده عقیده به معاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق آثار سازنده عقیده به معاد


تحقیق آثار سازنده عقیده به معاد

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:22

فهرست: آثار سازنده عقیده به معاد

آثار اجتماعى عقیده به معاد

 

1 ـ تعدیل و رهبرى غرائز

 

2 ـ پرورش فضائل اخلاقى

 

3 ـ تأمین عدالت اجتماعى

 

آثار سازنده معاد در قرآن

 

آثار سازنده عقیده به معاد

کتاب: الهیات و معارف اسلامى، ص 437

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانى

عقیده به زندگى پس از مرگ و اعتقاد به کیفر و پاداش اعمال، نقش بزرگى در آرامش روانى و امنیت اجتماعى ما دارد که آرامش روانى، اثر فردى و امنیت اثر اجتماعى آن است، اینک پیرامون آرامش روانى و آثار فردى عقیده به معاد بحث میکنیم.

بشر هر چند در پرتو قدرت صنعت و تکنیک، درهاى فضا را به روى خود گشوده و انسانهائى را به ماه فرستاده و بازگردانیده است و از قلب و کلیه‏هاى مصنوعى به جاى طبیعى آن استفاده کرده است، ولى در برابر این پیروزى چشمگیر علمى، به سکونت خاطر و آرامش روانى که زیر بناى یک زندگى سعادتمندانه را تشکیل میدهد، نه تنها دست نیافته است، بلکه به موازات پیشرفت صنعت و دانشهاى مادى، مشکلات روانى وى افزایش یافته است.

عوامل و مشکلات روانى و ناراحتى‏هاى روحى او یکى و دو تا نیست، ولى موضوعات زیر از علل چشمگیر اضطراب است:

1 ـ مادیگرى بى حد و حساب.

2 ـ شدائد و مصائب.

3 ـ اندیشه مرگ.

اینک هر یک از این سه عامل را به گونه‏اى توضیح میدهیم.

جهان سرمایه‏دارى براى فزونى کالاهاى خود، وسایل ارتباط جمعى را در تمام نقاط جهان، به استخدام خود درآورده است و در اکثر طبقات نسبت به مظاهر مادى، از ویلا و ماشین و تجملات زندگى، اشتهاى کاذبى پدید آورده است که بهیچوجه اشباع نمیگردند، اکثریت مردم روى زمین را گروهى تشکیل میدهند که فضاى روح و روان آنان را اندیشه مادیگرى پر کرده و هدفى جز ثروت اندوزى و بهره‏گیرى مادى و لذائذ جسمانى ندارند.ناگفته پیداست که بسیارى از آرزوهاى انسان جامه عمل نمیپوشد و در نتیجه یکنوع ناراحتى و تشویش روانى بر انسان مسلط میگردد، چه بسا در صورت شدت به صورت یک خوره خطرناک که خورنده اعصاب و آرامش روحى است در میآید.

این یک عامل براى بروز ناراحتى‏ها.

عامل دوم براى ناراحتى‏ها موضوع مصائب و شدائد است.هر فردى در طول زندگى خود، با محرومیتها و شکستها و فقدان عزیزان و بلاهاى زمینى و آسمانى و...روبرو میگردد و فشار هر یک از این عوامل بر روح و روان انسان به اندازه‏اى است که گاهى انسان را به فکر خودکشى و در هم شکستن قفس زندگى میاندازد.

بالاتر از آن، اندیشه فنا و مرگ است که خود عامل سومى براى بروز ناراحتیها میباشد، زیرا هر فردى میداند که پس از اندى، رشته زندگى او گسسته خواهد شد و شربت تلخ و جانکاه مرگ را خواهد نوشید.

اعتقاد به معاد، اثرات نامطلوب این عوامل سه گانه و عوامل دیگرى را که فعلا مجال بازگوئى آنها نیست کاملا خنثى میسازد.زیرا:

اولا در مکتب اعتقاد به خدا و معاد، دنیا و تمام وسائل زندگى آن، ارزش وسیله‏اى دارند، نه هدفى آنها براى انسانها ساخته شده‏اند نه انسان براى آنها، بنابر این دلیل ندارد که انسان در خود چنین اشتهاى کاذبى را پدید آورد و حرص و آز خود را روزافزون سازد سپس گرفتار اثرهاى نامطلوب و واکنش‏هاى روحى آن گردد.

به عبارت دیگر انسان با ایمان، زندگى جهان را معبر و گذرگاهى بیش نمیداند، اگر در این گذرگاه وسیله لذت بیشتر تأمین نگردد، هرگز ناراحت نمیشود و پیوسته به زندگى جاودانى میاندیشد، نه زندگى موقت.

ثانیا مذهب در تعالیم خود، کیفرهاى سخت براى گروه متجاوز و اسراف‏گر و حد و مرزنشناس، تعیین کرده است و اندیشه جزاهاى اخروى، ریشه هر نوع آرزوهاى باطل و گرایشهاى بیحد و حساب را در دماغ انسان میسوزاند و دست انسان را در آلودگى بدنیا در محدوده خاصى آزاد میگذارد و در قلمرو زندگى یک چنین انسان معتقد به معاد، عوامل آزار دهنده کمتر پیدا میشود.

اعتقاد به معاد مشکل مصائب و شدائد را به گونه‏اى روشن حل کرده است زیرا گذشته از اینکه حوادث جهان، نتیجه تقدیر خداوند حکیم است هر نوع صبر و بردبارى در برابر مصائب داراى پاداش بزرگ نیز مى‏باشد و همین پاداش بزرگ مصیبتها را در نظر انسان کوچک و سبک جلوه میدهد.

در مکتب اعتقاد به معاد، عامل سومى، به نام (اندیشه فنا) وجود ندارد و در نظر پیرو این مکتب رشته زندگى پس از مرگ گسسته نمى‏شود، و مرگ دروازه ابدیت و فرشته‏اى که مأمور گرفتن جانها است پاسدار آن میباشد، چیزى که هست انسان باید براى زندگى پس از مرگ، توشه‏اى بیندوزد و از عواملى که مایه ناراحتى در سراى دیگر است بپرهیزد.

آثار اجتماعى عقیده به معاد

اعتقاد به معاد، نه تنها مشکلات روحى و روانى انسانها را میتواند بگشاید، بلکه این عقیده در تعدیل و رهبرى غرائز انسانى، پرورش فضائل اخلاقى، و تأمین عدالت اجتماعى نقش مؤثرى ایفاء میکند.

این سه مطلب از آثار اجتماعى اعتقاد به زندگى پس از مرگ است و هر کدام را به گونه‏اى تشریح میکنیم.

1 ـ تعدیل و رهبرى غرائز

مسئله تعدیل غرائز، مهمترین مسئله در فصول زندگى انسانها، بالاخص طبقه جوان میباشد.مثلا تمایلات جنسى در دختر و پسر در فصل بلوغ، تجلى میکند و در آغاز جوانى، به اوج قدرت میرسد .

درست است که بقاء انسان در گرو اعمال این غریزه است، ولى موضوع قابل توجه این است که غریزه جنسى در برخى از فصول زندگى انسانها، براى خود حد و مرزى نمى‏شناسد.

در این موقع، اعتقاد به معاد و کیفرهاى الهى این غریزه را مهار کرده و دارنده آنرا به صورت انسان وظیفه‏شناس تحویل اجتماع میدهد، و انسانى را پرورش مى‏دهد که در اطاق خلوت، در برابر زن جوان و بسیار زیبا که به او فرمان آماده باش میدهد و میگوید: «هیت لک» آماده باش سرسختانه مقاومت میکند و زن متجاوز را، پند واندرز میدهد و مى‏گوید «معاذالله» بخدا پناه مى‏برم...! (1)

در تاریخ زندگى انسانهاى با ایمان، سرگذشتهاى آموزنده‏اى وجود دارد، که ما را به اهمیت اعتقاد به معاد رهنمون مى‏باشد.

حس غضب و خشم، از نظر قدرت، کمتر از غریزه جنسى نیست، گاهى حس انتقام به اوج خود مى‏رسد و میخواهد هر نوع مانع و رادع را، از پیش پاى خود بردارد.

در این مواقع جز ترس از انتقام الهى، و خوف از دوزخ، چیزى نمیتواند آتش خشم انسانها را خاموش سازد، و همچنین است دیگر غرائز اصیل انسانى.

2 ـ پرورش فضائل اخلاقى

در نهاد ما یک سلسله فضائل اخلاقى وجود دارد که تحت شرایطى پرورش یافته و بارور مى‏گردند .ارشاد و راهنمائى علماء اخلاق، هر چند در پرورش فضائل اخلاقى مؤثر است ولى راهنمائى آنان، از دایره سخن گفتن و مذاکره دوستانه، گام فراتر نمى‏گذارد.

ولى مذهب و اعتقاد به پاداش‏ها و کیفرها، فضیلتهاى اخلاقى را مانند انسان دوستى، ضعیف نوازى، مهربانى به یتیمان، دستگیرى از درماندگان و...در انسان زنده مى‏سازد و از اینجهت دانشمندان، مذهب را پشتوانه اخلاق مى‏دانند.

قرآن مجید با روش خاصى به این نکته اشاره میکند و انکار مبدأ و معاد را مایه کشته شدن عواطف انسانى میداند، تا آنجا که دل او سخت و پرقساوت مى‏گردد و مهربانى و ترحمى نسبت به یتیم و مستمند و بى‏نوا ندارد، چنانکه میفرماید:

ارأیت الذى یکذب بالدین، فذلک الذى یدع الیتیم و لا یحض على طعام المسکین (سوره ماعون آیه 1 ـ 3)

«آیا دیدى کسى را که روز جزا را انکار مى‏کند، او همان کسى است که (با کمال بى‏رحمى)، یتیم را طرد مى‏نماید، و افراد را به اطعام مستمندان دعوت و ترغیب نمى‏نماید.»

3 ـ تأمین عدالت اجتماعى

تزاحم و اصطکاک در منافع، از لوازم اجتماع انسانى است که در آن افراد نیرومندو ناتوان، مستعد و عقب مانده، زندگى میکنند و افراد نیرومند و مستعد پیوسته مى‏خواهند همه چیز را به خود اختصاص دهند، براى ترمیم این قسمت چاره‏اى جز این نیست که قوانینى وضع گردد که حافظ حقوق تمام طبقات باشد، ولى باید توجه داشت که اگر وضع قانون مهم است، اجراء آن از اصل تشریع آن اهمیت بیشترى دارد.

در جامعه‏هاى کنونى، قوه مقننه، قوه قضائیه و قوه مجریه، تا حدودى توانسته‏اند به جامعه نظم و آرامش نسبى، بخشند و در مواقع فوق العاده با تأسیس حکومتهاى پلیسى و نظامى، جلو بسیارى از بى نظمى‏ها را بگیرند.

ولى جان سخن اینجاست که اینگونه نظامات مادى فقط میتوانند به خلافکاریهاى عیان، پایان بخشند ولى از تعدى‏هاى پنهانى که از دید دستگاه قدرت‏هاى قضائى و انتظامى دور است نمى‏توانند جلوگیرى کنند.

گذشته بر این هر گاه خود قدرتهاى سه گانه (مقننه، مجریه، قضائیه) بخواهند از مقام و موقعیت خود سوء استفاده کنند، چه عاملى مى‏تواند جلو تصمیمات آنان را بگیرد، اینجا است که حکومتهاى مادى در گسترش عدالت اجتماعى، کاملا در بن بست قرار گرفته و جز یک موفقیت نسبى چیزى عایدشان نمى‏شود.

ولى در اجتماعى که زیر بناى نظامات آن را، ایمان و ترس از خدا تشکیل دهد این مشکل خود به خود حل است و کیفرهاى جانکاه آن، بهترین ضامن اجراء قوانین است.

نگارنده در سفرى که از ایالات متحده دیدنى به عمل آورد، در مجالس دوستان، از صنایع گسترده و تکنولوژى وسیع و دانشگاههاى بى حد و حساب و امنیت فرد و اجتماعى آمریکا توصیفهاى زیادى مى‏شنید، دوستان غالبا از نقطه نظر خاصى سخن میگفتند، و هدف آنان انتقاد از شرق و شرقى بود که فرسنگها از تمدن درخشان غرب عقب مانده است، نه تمدنى دارند و نه فرهنگ، نه آسایشى دارند و نه امنیت و...

نگارنده در مواقع مناسب از شیوه زندگى غربى انتقاد مى‏کرد و تمدن آنان را یک تمدن ماشینى، نه انسانى میخواند هر چند انتقاد او در ذائقه دوستان تلخ بود.

روزى که ما نیویورک را به عزم قاهره ترک گفتیم فرداى آن روز (چهارشنبه 27 تیر ماه سال 56) حادثه‏اى رخ داد که آب پاکى روى دست آن لاف زنان و گزاف گویان ریخت، و آنان را که پیوسته از امنیت و آسایش و ادب و اخلاق و رعایت حقوق ملت مغرب زمین، سخن میگفتند، رسوا کرد.جرائد جهان و ایران نوشتند:

در خاموشى برق نیویورک که بدون سابقه رخ داد مردم عادى کوچه و بازار این شهر، به مغازه‏ها حمله کردند و در مدت کوتاهى سرمایه‏هاى مغازه‏داران را به غارت بردند و پلیس سه هزار نفر از آنها را دستگیر و بازداشت کرد و موضوع تا چند روز مورد بحث محافل بود.

آیا ملتى پیشرفته‏تر، و صنعتى‏تر از ملت آمریکا داریم؟ آیا این مردم به ظاهر مؤدب و ثروتمند چگونه در فرصت خاصى تمام اصول انسانى و اخلاقى را زیر پا گذاردند و به غارتگرى و تاراج اموال یکدیگر پرداختند؟ !

در آمریکا، صاحبان هتلها و دوستان کرارا به ما اخطار مى‏کردند که در اطاق را از پشت ببندیم و تا افراد را نشناسیم، درب را به روى آنان باز نکنیم.

آیا در مشرق زمین، که معتقدات مذهبى تا حدى به قوت خود باقى است و مردم این سامان، به کیفرها و جزاهاى اخروى معتقد هستند، در خاموشى برق شهر را تاراج میکنند؟ !

متأسفانه هنوز رهبران جهان به ارزش مبانى مذهبى و نقش آن در تأمین عدالت و گسترش امنیت اجتماعى پى نبرده‏اند و تأسف آور آنکه رهبران شرق با داشتن چنین سرمایه عظیم به دنبال روشهاى غربى هستند و هر روز براى رسیدن به امنیت و عدالت اجتماعى نظامات مادى را گسترش داده و به تشکیلات پلیسى خود توسعه میدهند، در صورتیکه هزینه‏هائى را که در این مورد مصرف مینمایند اگر در مورد تحکیم مبانى دینى و گسترش فضائل اخلاقى و ریشه‏کن کردن برنامه‏هاى ضد انسانى مصرف کنند به اهداف انسانى خود زودتر نائل میگردند.

آثار سازنده معاد در قرآن

قرآن در یک آیه، نظریه دو گروه (مادى و الهى) را درباره معاد منعکس میکند، شما در مفاد این دو نظر، دقت کنید، سپس به سؤالى که خواهیم کرد پاسخ بفرمائید

1 ـ قال الذین کفروا لا تاتینا الساعة

.2 قل بلى و ربى لتأتینکم عالم الغیب لا یعزب عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فى کتاب مبین. (سباء ـ آیه 4)

«گروه کفار گفتند که قیامتى نخواهد آمد.»«بگو، سوگند به خدایم رستاخیز خواهد آمد، اوست آگاه از غیب حتى اندازه سنگینى ذره‏اى در آسمانها و زمین و نه از آن کوچکتر و نه از آن بزرگتر نزد او پنهان نیست و همگى در کتاب روشنى مضبوط مى‏باشد.»

من از شما سؤال میکنم کدام یک از این دو مکتب مى‏تواند، به اجراء قوانین و تحکیم عدالت اجتماعى و حفظ حقوق همنوعان کمک کند؟ آیا آن مکتبى که مى‏گوید:

جهان، صاحبى و خدائى دانا، توانا، عادل و دادگر ندارد و پس از مرگ، براى اعمال او حساب و کتابى در کار نیست، با مکتبى که میگوید هر عملى هر چند کوچک باشد، در روز بازپسین، حساب و کتابى خواهد داشت؟

پى‏نوشت‏ها:

.1 سوره انعام آیه 29، و نیز به سوره مومنون آیه 37 مراجعه شود.

.2 سوره یوسف، آیه .22

استدلالهاى قرآن بر امکان معاد

گرچه از آن نظر که ایمان و اعتقاد ما به قیامت از ایمان به قرآن‏و گفتار پیامبران سرچشمه مى‏گیرد لزومى ندارد که درباره قیامت به ذکر برهان و استدلال بپردازیم و یا شواهد و قرائن‏علمى بیاوریم، ولى نظر به اینکه خود قرآن کریم - لااقل براى نزدیک کردن مطلب به اذهان - به ذکر یک سلسله‏استدلالها پرداخته است و خواسته است افکار ما از راه استدلال و به طور مستقیم هم باجریان قیامت آشنا شود، ما به طور اختصار آن استدلالها را ذکر مى‏کنیم.

استدلالهاى قرآن یک سلسله جوابهاست به منکران‏قیامت.این جوابها برخى در مقام بیان این است که مانعى در راه قیامت نیست و در حقیقت پاسخى است به کسانى که‏قیامت را امر ناشدنى فرض مى‏کردند، برخى آیات دیگر یک درجه جلوتر رفته و مى‏گوید در همین جهان چیزهایى شبیه به قیامت‏وجود داشته و دارد و با دیدن چنین چیزها جاى انکار و استبعاد نیست، برخى آیات از این هم یک درجه جلوتر رفته و وجودقیامت را یک امر ضرورى و لازم و نتیجه قطعى خلقت‏حکیمانه جهان دانسته است.بنابر این مجموع آیاتى که در آنها درباره قیامت استدلال شده است‏سه گروه

صفحه : 526

است و به ترتیب ذکر مى‏کنیم.

  1. در سوره یس آیه 78 مى‏گوید: و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظام‏و هى رمیم قل یحییها الذى انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم.

براى ما مثلى آورد و خلقت‏خود را فراموش کرد، گفت این استخوانهاى‏پوسیده را کى زنده مى‏کند؟بگو همان کس که اولین بار آن را ابداع کرد و او به هر مخلوقى آگاه است.

این آیه پاسخ به مردى از کافران است که استخوان‏پوسیده‏اى را در دست گرفته، آمد و آن استخوان را با دست‏خود نرم کرد و به صورت پودر در آورد و سپس آن را در هوامتفرق ساخت، آنگاه گفت چه کسى مى‏تواند این ذرات پراکنده را زنده کند؟ قرآن جواب مى‏دهد همان کس که اولین بار او را آفرید.

انسان گاهى با مقیاس قدرت و توانایى خود، امور را به شدنى وناشدنى تقسیم مى‏کند، وقتى چیزى را ماوراء قدرت و تصور خود دید گمان مى‏برد آن چیز در ذات خود ناشدنى‏است.قرآن مى‏گوید با قیاس به توانایى بشر البته این امر ناشدنى است، ولى با مقایسه با قدرتى که اولین بار حیات‏را در جسم مرده آفرید چطور؟با قیاس به آن قدرت امرى است ممکن و قابل انجام.

آیات زیادى در قرآن کریم آمده که در همه آنها با تکیه به قدرت الهى‏درباره قیامت بحث مى‏کند.مفاد همه این آیات این است که مشیت‏خداى عادل حکیم چنین اقتضا داردکه قیامت وجود داشته باشد و هیچ مانعى در راه این مشیت نیست.همان طور که اولین بار معجزه حیات و خلقت از این مشیت‏سرزد و جهان را و انسان را و حیات را آفرید، بار دیگر در قیامت انسان را زنده مى‏کند.

  1. گروه دوم آیاتى است که به‏ذکر نمونه مى‏پردازد.این گروه به نوبه خود به دو دسته تقسیم مى‏شود: الف.آیاتى که جریان خاصى را در گذشته شرح‏مى‏دهد که مرده‏اى از نو زنده شده است، مانند آیاتى که در داستان حضرت ابراهیم آمده است که به خداوند گفت:

صفحه : 527

پروردگارا!به من چگونگى زنده کردن مردگان را بنمایان.درپاسخ او گفته شد: مگر به آن ایمان ندارى؟او گفت: چرا، این تقاضا براى این است که قلبم مطمئن گردد.به او گفته‏شد: چهار مرغ را بگیر و سرهاى آنها را ببر و بدنهاى اینها را تکه تکه بکن و هر قسمتى را بر کوهى قرار بده و سپس آن‏مرغها را بخوان، خواهى دید به امر خدا آن مرغها زنده خواهند شد و به سوى تو خواهند آمد.

ب.آیاتى که به یک امر خارق العاده و استثنائى مانندداستان ابراهیم استناد نکرده است، بلکه نظام موجود و مشهود را که همواره زمین و گیاهان در فصل پاییز و زمستان‏مى‏میرند و سپس در بهار زنده مى‏گردند مورد استناد قرار مى‏دهد، مى‏گوید همان طور که مکرر در طول عمر خود مشاهده‏مى‏کنید که زمین پس از طراوت و حیات و شادابى به سوى مردگى و افسردگى مى‏رود و بار دیگر با تغییر فصل شرایط‏عوض مى‏شود و زمین و درختان و گیاهان حیات خود را از سر مى‏گیرند، در نظام کل جهان، جهان رو به خاموشى و سردى‏و افسردگى خواهد رفت، خورشید و ستارگان همه متلاشى و پراکنده خواهند شد، تمام جهان یکسره مى‏میرد، اما این مردن همیشگى‏نیست، بار دیگر همه موجودات جهان زندگى را در وضعى دیگر و با کیفیتى دیگر از سر مى‏گیرند.

توضیح آنکه ما انسانها اکنون در روى زمینى‏زندگى مى‏کنیم که در ظرف سیصد و شصت و پنج روز یک دوره موت و حیات را طى مى‏کند و چون عمر ما معمولا پنجاه و شصت واحیانا تا صد سال و یا بیشتر ادامه مى‏یابد، دهها بار این نظام موت و حیات را مشاهده مى‏کنیم و از این رو از اینکه زمین‏مى‏میرد و حیات خویش را از سر مى‏گیرد تعجب نمى‏کنیم، اما اگر فرض کنیم که عمر ما انسانها برابر بود فقط با چند ماه -آنچنانکه بعضى حشرات چنین‏اند - و فرض کنیم که سواد و خواندن هم نمى‏دانستیم و از طریق نوشته به تاریخ زمین‏و گردشهاى سالانه‏اش آگاه نبودیم، در آن صورت چون خود ما شاهد و ناظر موت زمین و تجدید حیات آن نبودیم هرگز باور نمى‏کردیم‏که زمین مرده بار دیگر زنده شود.مسلما براى یک پشه که در بهار پدید مى‏آید ودر پاییز و زمستان مى‏میرد تصور تجدید حیات یک باغ غیر قابل تصور است.

آیا کرمى که در یک درخت و پشه‏اى که در یک باغ زندگى مى‏کندکه همه دنیاى او همان درخت و همان باغ است، مى‏تواند تصور کند که این درخت و یا این باغ جزء وتابع یک نظام عظیم‏تر است به نام مزرعه و سرنوشتش بسته به سرنوشت آن مزرعه

صفحه : 528

است و باز آن مزرعه به نوبه خود تابع یک نظام دیگراست به نام شهرستان و آن، جزء و تابع نظامى دیگر به نام استان و نظام استان تابع نظام کشور ونظام کشور تابع نظام کلى زمین و نظام زمین تابع نظام خورشیدى؟ ما چه مى‏دانیم، شاید همه منظومه خورشیدى‏ما و همه ستارگان و کهکشانها و هر چه ما آن را به نام نظام طبیعت مى‏شناسیم تابع یک نظام کلى‏تر باشد و همه میلیونهاو میلیاردها سالى که از جریان طبیعت‏سراغ داریم به منزله قسمتى از یک فصل و یا به منزله یک روز از یک فصل از یک‏گردش کلى‏تر باشد و این فصل که فعلا فصل حیات و زندگى است تبدیل به فصلى دیگر خواهد شد که فصل خاموشى و افسردگى‏است و باز آن نظام کلى‏تر که همه منظومه شمسى ما و ستارگان و کهکشانهاجزئى از آن است‏حیات و زندگى را به شکلى دیگر از سر خواهد گرفت.

صفحه : 529

در بهاران سرها پیدا شود هر چه خورده است این زمین رسوا شود بر دمد آن از دهان و از لبش تا پدید آید ضمیر و مذهبش رازها را مى‏کند حق آشکار چون بخواهد رست تخم بد مکار.

و هم او در دیوان شمس مى‏گوید: فرو شدن چو بدیدى بر آمدن بنگر غروب، شمس و قمر را چرا زیان باشد کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست چرا به دانه انسانت این گمان باشد.

آیاتى که به نظام موجودو مشهود موت و حیات استناد کرده زیاد است، از آن جمله: و الله الذى ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقناه‏الى بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور (1) .

خداست آنکه بادها را فرستاد، پس ابرى را پراکنده و دگرگون کرد،سپس آن ابر را به سوى سرزمین مرده‏اى را ندیم، و آنگاه زمین را که مرده بود زنده کردیم، زنده شدن در قیامت نیز چنین است.

و نیز در سوره حج آیات 5 - 7 مى‏فرماید: و ترى الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت وانبتت من کل زوج بهیج.ذلک بان الله هو الحق و انه یحیى الموتى و انه على کل شی‏ءقدیر.و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور.

زمین را مى‏بینیم در حالى که افسرده و مرده و ساکن‏است، اما همینکه باران بر آن فرود آوردیم، به جنبش آید و بر آید و از هر نوع گیاه بهجت افزا برویاند.آن بدان جهت‏است که منحصرا ذات خدا حق است و او مرده‏ها را زنده مى‏کند و او بر همه چیز تواناست و قیامت آمدنى‏است بدون شک، و خداوند آنان را که در قبرها خوابیده‏اند بر مى‏انگیزاند.

.............................................................. 1.فاطر/9.

صفحه : 530

آیات دیگر از این قبیل که قیامت را خارج از نظام موت و حیات‏عالم هستى که نمونه کوچکش را در زمین مى‏بینیم، نمى‏داند فراوان است و ما به همین دو آیه قناعت مى‏کنیم.

تفاوت‏این گروه آیات با گروه اول در این است که تنها به قادر بودن خداوندتکیه نمى‏کند، بلکه نمونه مشابه مى‏آورد که در جهان محسوس، قدرت خداوند به همین صورت تجلى کرده و عمل نموده است.

 

آثار تربیتی اعتقاد به معاد در داستان‌های قرآن(1)

س

همه عقاید دینی در رفتار انسان مؤثر است؛ هر چند تأثیر آنها یکسان نیست. از میان عقاید دینی، اعتقاد به رستاخیز و معاد یکی از نافذترین و مؤثرترین باورها در جهت دادن به رفتار آدمی و تربیت و اصلاح اوست. چنین عقیده‏ای نقش شایانی در پرورش روح انسان دارد و آثار تربیتی شگرفی در زندگی فردی و اجتماعی او به ارمغان می‏آورد، که در اینجا به برخی از این آثار ـ و آن هم تنها از منظر داستان‌های قرآن ـ اشاره می‏کنیم.

 

الف- اصلاح نگرش انسان به دنیا

اعتقاد به معاد، نگرش انسان را به دنیا تغییر داده، دنیا را برای انسان به عنوان ابزاری در جهت نیل به اهداف والای انسانی و رسیدن به یک زندگی جاوید و همیشگی قرار می‏دهد.

بر اساس جهان‏بینی توحیدی، دنیا برای انسان آفریده شده و نه انسان برای دنیا، و شخصیت انسانی بسیار والاتر و گرانبهاتر از آن است که بخواهد خود را به متاع دنیا و جلوه‏های فریبنده آن بفروشد.

یاد قیامت سبب می‏گردد تا نوح علیه‏السلام تسلیم خواسته‏های اشراف و بهانه‏جویانی که خواهان طرد فقرا از اطراف وی بودند، نشود و با قاطعیت در برابر آنها ایستاده بگوید: «من هرگز کسانی را که ایمان آورده‏اند طرد نمی‏کنم؛ چرا که آنها با پروردگار خویش ملاقات خواهند کرد

اعتقاد به معاد، بینش انسان را به عالم هستی وسعت می‏بخشد و او را از تنگنای دنیا به فراخنای جهان باقی پیوند می‏دهد، و همّت او را بلندمرتبه‏تر از آن می‏گرداند که بخواهد به تعلّقات دنیوی و مادّی خشنود شود و بدان رضایت دهد.

آری مؤمنان راستین، این حقیقت را به خوبی دریافته‏اند که کتاب زندگانی بشر سرفصل‌های بی‏شماری دارد، که چند بخش از آن در حیات دنیا حاصل گردیده، امّا فصل‌های مهم و تماشایی آن پس از مرگ و ظهور قیامت آغاز می‏شود.

ژان ژاک روسو در یکی از پندهای حکیمانه خود به فرزندش امیل می‏گوید:

«من که می‏دانم فناپذیر هستم چرا در این جهان برای خود بستگی‌هایی ایجاد کنم؟ در این جهان که همه چیز تغییر می‏کند، همه چیز می‏گذرد و خود من هم به زودی نابود می‏شوم، دلبستگی به چه دردم می‏خورد؟... پس اگر می‏خواهی خوشبخت و عاقل زندگی کنی قلب خود را فقط به زیبایی‌های فناناپذیر وابسته نما، سعی کن خواسته‏هایت محدود و وظیفه‏ات مقدّم بر همه چیز باشد، فقط چیزهایی را طلب کن که با قانون اخلاق مغایر نباشد، به خودت عادت بده که همه چیز را بدون ناراحتی از دست بدهی و بدون اجازه وجدان هیچ چیز را قبول ننما، در این صورت حتما خوشبخت خواهی شد و به هیچ یک از چیزهای زمینی دلبستگی شدید پیدا نخواهی کرد.»(1)

قرآن کریم در قالب داستان‌های خود تابلوهایی زیبا ترسیم نموده که در آنها عظمت انسان‌های بلندهمّتی را به تصویر کشیده که هیچ گاه در برابر تمنیات و تعلّقات دنیوی زانو نزدند، و فریفته جلوه‏های فریبای دنیا نشدند؛ از جمله:

1ـ ساحران فرعون، همانان که پاداش‌های مادی فرعون و سکنا گزیدن در جوار او تمام آمال و آرزوهای آنان را تشکیل می‏داد، به ناگاه ایمان به خدا چنان تحوّلی در روح و جان آنها ایجاد کرد که تمام دنیا و جلوه‏های زودگذر آن در پیش چشمشان خوار و خفیف به نظر می‏رسید و از این‏رو در برابر تهدیدهای فرعون به قتل، قاطعانه می‏گویند:

«هیچ مانعی ندارد و هیچ‏گونه زیانی از این کار به ما نخواهد رسید، هر کار می‏خواهی بکن، ما به سوی پروردگارمان باز می‏گردیم.» «قَالُوا لاَ ضَیرَ اِنَّـآ اِلی رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»(2)

حضرت شعیب علیه‏السلام در برابر قوم خود که در سنگلاخ شرک و بت‏پرستی سرگردان بودند و نه تنها بت که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را هم می‏پرستیدند، و برای کسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و کم‏فروشی و خلافکاری‌های دیگری آلوده شده بودند، یاد قیامت را به آنها گوشزد می‏نماید و ایشان را از عذاب فراگیر الهی بیم می‏دهد، تا شاید به‏ خود آیند و از مفاسد اقتصادی خود دست شویند .

تو با این کار نه تنها چیزی از ما کم نمی‏کنی، بلکه ما را به لقای معشوق حقیقی و معبود واقعی می‏رسانی. آن روز این تهدیدها در ما اثر می‏گذاشت که ما خویشتن را نمی‏شناختیم، با خدای خود آشنا نبودیم و راه حق را گم کرده و در بیابان زندگی سرگردان بودیم، اما امروز گم شده خود را یافته‏ایم، هر کار می‏توانی بکن!(3)

آری، ایمان به خدا و اعتقاد به حیات جاودان و اندیشه رجوع به پیشگاه حق، آنان را چنان منقلب ساخته بود، که دیگر مرگ در نظر آنان فنا نبود، بلکه وسیله‏ای بود برای حضور یافتن نزد محبوب.

ایمان به معاد، چهره وحشت‏انگیز مرگ را که همیشه به صورت کابوسی بر افکار انسان‌ها سنگینی داشته و آرامش را از آنها سلب کرده دگرگون می‏سازد و آن را از مفهوم فنا و نیستی به دریچه‏ای به سوی جهان بقا تغییر می‏دهد.(4)

گفت حمزه چون که من بودم جوان                     مرگ می‏دیدم وداع این جهان

سوی مردن کس به رغبت کی رود                     پیش اژدها برهنه کی شود

لیک از نور محمّد من کنون                                نیستم این شهر فانی را زبون

آن که مردن پیش چشمش تَهلُکه‏ست                امر «لا تُلقوا» بگیرد او به دست

و آن که مردن پیش او شد فتح باب                    «سارعوا» آید مر او را در خطاب(5)

2ـ همسر فرعون نیز با آن که غرق در یک زندگی مرفّه و تجمّلاتی بود، امّا زرق و برق دستگاه فرعونی او را نفریفت و او که دلش به نور ایمان روشن بود، از تمام تعلّقات دنیوی دست شست و از تنگنای آن قصرها به فراخنای بهشت چشم گشود و چنین دعا کرد و گفت:

«پروردگار من، خانه‏ای برایم در جوارت در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کارهایش رهایی بخش

«... رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ...»(6)

آری «همسر فرعون جوار رحمت پروردگارش را خواسته، خواسته است تا با خدا نزدیک باشد و این نزدیکی با خدا را بر نزدیکی با فرعون ترجیح داده، با این که نزدیکی به فرعون همه لذّات را در پی داشته، در دربار او آنچه را که دل آرزو می‏کرده یافت می‏شده و حتی آنچه که آرزوی یک انسان بدان نمی‏رسیده، در آنجا یافت می‏شده، پس معلوم می‏شود همسر فرعون چشم از تمامی لذّات زندگی دنیا دوخته بود، آن هم نه به خاطر این که دستش به آنها نمی‏رسیده، بلکه در عین این که همه لذّات برایش فراهم بوده، مع ذلک از آنها چشم پوشیده و به کراماتی که نزد خداست و به قرب خدا دل بسته بود و به غیب ایمان آورده و در برابر ایمان خود استقامت ورزیده تا از دنیا رفته است.»(7)

 

ب ـ کنترل غرایز و شهوات

تا زمانی که انسان در این دنیا استقرار دارد دلش از تمنّا و خواهش‌ها باز نمی‏ایستد، امّا وقتی در پرتو ایمان به غیب و اعتقاد به سرای باقی دریافت که فرصت دنیا بسیار محدود و بهره آن نیز بسی ناچیز است، و حتی در قلمرویی که به دست می‏آید نمی‏توان آن را برای همیشه حفظ کرد و خوشی‌ها و لذایذ واقعی نیز در همین ایام کوتاه خلاصه نمی‏شود، دیگر نه هر دم امواج خواسته‏های بی‏پایان بر دلش استیلا می‏یابد که خود را به همه چیز وابسته کند و موجب انهدام خویشتن گردد و نه از این که بیش از حد از نعمت‌ها و ثروت‌های دنیا برخوردار نشده، آزرده خاطر می‏شود.

«در زندگی دنیا هم آرزوهای بلند و هم یأس‌های عمیق در کمین انسان نشسته‏اند و هر دو کشنده‏اند و هر دو تهدیدکننده زندگی‏اند، و آنچه هر دو را در بند می‏کند، یاد مرگ است. یاد مرگ هم بر «آمال» و هم بر «آلام» که هر دو بی‏حد جلوه می‏کنند، حد می‏زند و آنها را آن‏چنان که هستند کوچک نشان می‏دهد و تاب و طاقت آدمی را افزایش می‏دهد و او را بر ادامه زندگی قادر می‏سازد.»(8)

ژان ژاک روسو در یکی از پندهای حکیمانه خود به فرزندش امیل می‏گوید: «من که می‏دانم فناپذیر هستم چرا در این جهان برای خود بستگی‌هایی ایجاد کنم؟ در این جهان که همه چیز تغییر می‏کند، همه چیز می‏گذرد و خود من هم به زودی نابود می‏شوم، دلبستگی به چه دردم می‏خورد؟... پس اگر می‏خواهی خوشبخت و عاقل زندگی کنی قلب خود را فقط به زیبایی‌های فناناپذیر وابسته نما.

امیرمؤمنان علی علیه‏السلام یاد مرگ را اصلاحگر انسان و تربیت‏کننده روح بشر می‏خواند و می‏فرماید:

«الا فاذکروا هادم اللَّذات و منغِّص الشهوات و قاطع الأُمنیات عند المساوَرةِ لِلاَْعمالِ القبیحة»(9)؛ به هنگام تصمیم بر کارهای زشت، مرگ را که نابودکننده لذت‌ها و مکدرکننده شهوت و قطع ‏کننده آرزوهاست به یاد آورید.

داستان‌های قرآن نیز از این تأثیر نافذ و مؤثر ایمان به معاد حکایت دارند؛ از جمله:

1ـ مؤمن آل فرعون قوم خود را که سخت فریفته دنیا بودند و همین امر آنها را به انواع ستم‌ها و بیدادگری‌ها آلوده ساخته بود، نصیحت کرده آنها را به ناپایداری زندگی دنیا و ابدی بودن سرای آخرت متوجّه می‏سازد و می‏گوید:

«ای قوم من! (به این دنیا دل نبندید که) این زندگی دنیا متاع زودگذری است و آخرت سرای همیشگی و ابدی است.» «یا قَوْمِ اِنَّمَا هذِهِ الْحَیوةُ الدُّنْیا مَتَاعٌ وَ اِنَّ الاْخِرَةَ هِی دَارُ الْقَرَارِ.»(10)

یعنی گیرم که با هزار مکر و فسون ما پیروز شویم و حقّ را پشت سر اندازیم، دست به انواع ظلم و ستم دراز کنیم، و دامان ما به خون‌های بی‏گناهان آغشته شود، مگر عمر ما در این جهان چه اندازه خواهد بود؟ این چند روز عمر به سرعت می‏گذرد و چنگال مرگ گریبان همه را می‏گیرد و از فراز قصرهای با شکوه به زیر خاک می‏کشاند. قرارگاه زندگی ما جای دیگر است.(11)

آری، آنجا که آدمی می‏بیند به نسیمی دفتر ایامش بر هم می‏خورد و تمام اموالش در کمتر از ساعتی نابود می‏شود و یا سیل، زلزله و صاعقه‏ای همه چیز را بر باد می‏دهد و سلامتی او نیز با گلوگیر شدن یک جرعه آب چنان به خطر می‏افتد که مرگ را با چشم خود می‏بیند، چه جای آن است که بخواهد به جلوه‏های فریبای دنیا و جاه و جلال آن مغرور شود، و سوار بر مرکب سرکش غرور صحنه اجتماع را جولانگاه خود قرار دهد.

2ـ قرآن کریم از گروهی افراد با ایمان یاد می‏کند که در برابر انسان‌های فریفته ثروت و آنان که جاه و جلال و زرق و برق زندگی قارون چشمانشان را خیره کرده بود و آرزوی لحظه‏ای زندگی همچون وی را در دل می‏پروراندند، می‏گفتند:

«وای بر شما! چه می‏گویید، ثواب و پاداش الهی برای کسانی که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام می‏دهند بهتر است.» «... وَیلَکُمْ ثَوَابُ الله‏ِ خَیرٌ لِمَنْ امَنَ وَ عَمِلَ صَالِحا ...»(12)

آری ایمان به معاد چنان افق فکری آنها را وسعت بخشیده بود که به ثروت سرشار قارون و حشمت و جلال او به چشم تحقیر می‏نگریستند و این جلوه‏های فریبنده و زودگذر را در برابر ثواب و پاداش الهی هیچ می‏انگاشتند.

3ـ حضرت شعیب علیه‏السلام در برابر قوم خود که در سنگلاخ شرک و بت‏پرستی سرگردان بودند و نه تنها بت که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را هم می‏پرستیدند، و برای کسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و کم‏فروشی و خلافکاری‌های دیگری آلوده شده بودند، یاد قیامت را به آنها گوشزد می‏نماید و ایشان را از عذاب فراگیر الهی بیم می‏دهد، تا شاید به‏ خود آیند و از مفاسد اقتصادی خود دست شویند:

«... وَ لاَ تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزَانَ اِنِّی اَریکُمْ بِخَیرٍ وَ اِنِّی اَخَافُ عَلَیکُمْ عَذَابَ یوْمٍ مُّحیطٍ»(13)؛ «ای قوم من! ... پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشی نزنید). من شما را در خیر و خوبی می‏بینم و از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم

 

ج ـ شهامت و شجاعت

اعتقاد و باور به معاد چنان تحوّل عظیمی در روح و اندیشه انسان ایجاد می‏کند که نه تنها از فشارهایی که در طریق انجام مسئولیت‌ها بر او وارد می‏آید رنجی نمی‏برد، بلکه از آن استقبال می‏کند و همچون کوه در برابر حوادث می‏ایستد و در برابر بی‏عدالتی‌ها تسلیم نمی‏شود و مطمئن است کوچک‏ترین

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق آثار سازنده عقیده به معاد

اثبات معاد از طریق توحید

اختصاصی از فی دوو اثبات معاد از طریق توحید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

اثبات معاد از طریق توحید


اثبات معاد از طریق توحید

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:16

         اثبات معاد از طریق توحید

این چند تعبیر در قرآن آمده است. در خلقت، باطل در کار نیست، حق است، این آسمان و زمین به حق آفریده شده‏اند نه به باطل. ما که خلق کننده هستیم در خلق عالم لاعب یعنی بازی کنند نبوده‏ایم. «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون‏» ۳ (باز کلمه «عبث‏» آمده است) شما خیال کرده‏اید که مرجوع نمی‏شوید پس عبث آفریده شده‏اید؟ این چند کلمه همه در مورد قیامت آمده، یعنی قرآن این طور می‏گوید که اگر قیامتی نباشد معنایش این است که هستی بر باطل است، هستی بازیچه است، هستی بیهودگی است. اما در اینجا کلمه «لاعب‏» آمده است: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین‏» .

اینجا باید مطلبی را توضیح بدهیم. به چه می‏گویند «بازی‏»؟ این کلمه «لعب‏» باید روشن بشود تا بعد مطلب آیه قرآن روشن بشود. بچه - یا بزرگ که معمولا بازی بیشتر کار کودک است - در می‏آید مشغول بازی می‏شود. کاری را شروع می‏کند. مثلا می‏آید اتاقک می‏سازد، شتر یا اسب درست می‏کند. بازی‏اش که تمام می‏شود خرابش می‏کند می‏رود. باز دفعه دیگر همان را درست می‏کند. شما اگر درست در کار این بچه دقت کنید که چه هدفی در این کارش نهفته است، هیچ هدفی، هیچ حکمتی در کار خود آن بچه پیدا نمی‏کنید; یعنی اثری واقعا بر آن مترتب باشد، هرگز اثری بر آن مترتب نیست. فرض کنید می‏روند فوتبال بازی می‏کنند. چندین بار توپ از این طرف می‏رود آن طرف و از آن طرف می‏رود این طرف، به این دروازه وارد می‏شود، به آن دروازه وارد می‏شود. شما از نظر نفس کار در نظر بگیرید، به روح آن بچه کار نداشته باشید، به خود کار توجه کنید.

حالا این توپ به این دروازه برود یا به آن دروازه، چه اثری بر این کار مترتب است؟ هیچ. البته هر لعبی - اگر دقت کنید - لعب نسبی است‏یعنی از نظر آن کار بازیچه است، ولی این بچه چرا این کار را می‏کند؟ او در عالم خیال خودش به هدفی می‏رسد. فقط از نظر خیال این بچه (یا بزرگ) بازی نیست; یعنی از این راه قوه خیال او به هدف و مقصد خیالی خودش می‏رسد.

مثال دیگری عرض می‏کنم. فلاسفه بحثی دارند در باب لعب و لهو و این جور چیزها. اغلب ما عادتهایی داریم که نوعی عبث و لعب است. یک کسی عادتش این است که انگشتانش را می‏شکند، دیگری عادتش این است که با تسبیح بازی کند، یکی با انگشترش بازی می‏کند، یکی با محاسنش بازی می‏کند. اگر از کسی که این بازی را می‏کند بپرسید این کار را برای چه می‏کنی؟ می‏گوید هیچ چیز. راست است، خود این کار برای «هیچ چیز» صورت می‏گیرد یعنی در این کار «هیچ چیز» است. اما نیرویی در این هست که می‏خواهد خودش را به جایی برساند، یعنی قوه خیال و واهمه او با همین «هیچ چیز» تفنیی می‏کند، ولی خود کار «هیچ چیز» است. حالا می‏آییم سراغ کار حکیمانه. کارهایی که ما انجام می‏دهیم که اینها را «حکیمانه‏» تلقی می‏کنیم بعد می‏بینید همین کارهای حکیمانه ما از یک نظر حکیمانه است و از یک نظر همه کارهایی حکیمانه دنیا لعب است (انما الحیوة الدنیا لعب و لهو) ۴

 

چطور؟ کار حکیمانه چگونه است؟ مثلا می‏آییم در زمینی خانه‏ای می‏سازیم دارای هال، مهمانخانه، آشپزخانه، حمام و ... هر که از ما بپرسد این کار را برای چه می‏کنی، دیگر نمی‏گوییم «هیچ چیز» ، می‏گوییم معلوم است، می‏خواهم زندگی کنم، انسان که می‏خواهد زندگی کند جا لازم دارد. چرا این طور می‏سازی؟ آدم مهمان برایش می‏آید، مهمانخانه می‏خواهد، حمام می‏خواهد، ... اینجا این کار شکل حکیمانه به خودش می‏گیرد، یعنی روی یک نقشه عقلانی و روی اثر و فایده‏ای که بر این کار برای آن شخص مترتب است صورت می‏گیرد. اینجا دیگر «خیال‏» این کار را نکرده، «عقل‏» این کار را کرده است و چون هدف درستی از این کار دارد، ما این کار را «حکیمانه‏» می‏گوییم. باز هم این کار حکیمانه نسبت‏به «کننده‏» حکیمانه است، از نظر کسی که این کار را می‏کند و از نظر انتساب این کار به شخصی که این کار را انجام می‏دهد حکیمانه است، ولی از نظر مجموع آجرها و سنگها و کچها و آهنهایی که در این خانه به کار رفته چطور؟ یعنی اگر ما خودمان را مجزا کنیم و توجهی به اینها بکنیم، برای اینها چه کار حکیمانه‏ای صورت گرفته؟ از نظر این آجرها که قبلا خاک بود و هنوز در کوره نرفته بود و به صورت آجر در نیامده بود و امروز به صورت آجر در آمده و جرم این دیوار را تشکیل می‏دهد چگونه است؟ یعنی اگر او به جای ما باشد و اگر او شاعر به ذات خودش باشد، برای او فرق نمی‏کند، باز برای او کاری است لعب; یعنی از نظر طبیعت و ذات آن اشیاء لعب است.

از نظر کننده، این کار حکیمانه است نه از نظر خود آن کار. به تعبیر دیگر ما با این کار خودمان این در و دیوار را به کمال خودشان سوق نداده‏ایم، اینها را در خدمت منفعت‏خودمان قرار داده‏ایم. اگر کار ما کار درستی باشد، یعنی اگر ما در نظام عالم حق داشته باشیم - که چنین حقی هم داریم - که این اشیاء را در خدمت‏خودمان قرار بدهیم از نظر خودمان به سوی کمالی حرکت کرده‏ایم و کار حکیمانه انجام داده‏ایم اما این اشیاء را به سوی کمال خودشان سوق نداده‏ایم.

مثال دیگر ذکر می‏کنیم درست در جهت عکس این مثال: پدر و مادری با یکدیگر زندگی می‏کنند، عمل زناشویی انجام می‏دهند و بچه‏ای پیدا می‏شود. اینجا قضیه بر عکس است. از نظر اینها که یک لذت موقت و آنی نصیبشان شده چیز دیگری است. ولی نتیجه‏ای به دست آمده که اینها در واقع آن را انجام نمی‏دهند بلکه مسخرند برای انجام دادن آن; یعنی این کار مقدمه پیدایش یک موجود است، زمینه پیدایش یک موجود را فراهم می‏کند که وجودش از نقص شروع می‏شود و به کمال منتهی می‏گردد; یعنی از نظر آن بچه‏ای که به وجود می‏آید، اینها زمینه را فراهم کردند که موجودی از نقص به کمال برسد. این خیلی فرق دارد با ساختمانی که شخصی می‏سازد.
یا یک نفر کشاورز که می‏آید بذری را در زمین می‏پاشد مقصد او مقصد خاصی است ولی بالاخره کار او در مسیر خلقت قرار می‏گیرد، یعنی او با کار خودش یک دانه گندم را تبدیل به یک بوته گندم می‏کند، یک شاخه را تبدیل به یک درخت می‏کند. ولی اینجا 1% آن به او مربوط است، 99% آن به او مربوط نیست، به دستگاه خلقت مربوط است: «ا فرایتم ما تمنون ا انتم تخلقونه ام نحن الخالقون‏»
 ۵ ، «افر اتم ما تحرثون ا انتم تزرعونه ام نحن الزارعون‏» ۶ . اگر اشیاء را از آن جهت که با خدا نسبت دارند به خدا نسبت‏بدهیم، هیچ فعلی از افعال خدا شبیه ساختن خانه برای انسان نیست. اگر کمی شبیه باشد - که شبیه بودن هم تعبیر درستی نیست - شبیه عمل کشاورز است، یعنی خداوند هر چه را که خلق می‏کند خلق کردن او عبارت است از رساندن اشیاء به کمال لایق خودشان. حال نهایت امر در خلقت چیست؟ آیا نهایت امر نیستی است؟ یعنی هستی برای نیستی است؟ پایان هستی نیستی مطلق است؟ یا پایان هستی، هستی است؟ پایان هستی رسیدن به حق مطلق و رفتن به سوی حق مطلق است؟ اگر کسی گمان کند که خدا این عالم را خلق کرده، بعد هم معدوم می‏کند، درست همان کرا بچه می‏شود که اتاقک را درست می‏کند و بعد خراب می‏کند، دائما درست می‏کند و دائما معدوم می‏شود، و چون در این شکل دیگر چیزی وجود ندارد، مگر اینکه فرض کنیم خدا - العیاذ بالله - مثل بچه‏ای است که می‏خواهد تفنن کند، او را یک موجود متفنن بدانیم که برای تفنن خودش کار بیهوده‏ای را انجام می‏دهد، موجود می‏کند معدوم می‏کند، موجود می‏کند معدوم می‏کند، یعنی اشیاء غایت ندارند، تمام و متمم ندارند، به سوی کمال خودشان نمی‏روند.

اما به دلیل اینکه خداوند متعال حکیم است و لا عب و بیهوده کار نیست‏باید بدانیم وجهه تمام این هستیها یک هستی دائم لا یزال لا یزول است، یعنی عالم بقا. اگر عالم بقایی نبود و عالم فقط عالم فنا بود هستی لعب بود، ولی این عالم فنا جدا از عالم بقا نیست، رویه‏ای از عالم بقاست. همه چیز یک وجهه «بقایی‏» دارد حتی همین زمین و زمان ما. «یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار» ۷ هر چیزی یک وجهه زمانی دارد و یک وجهه دهری: «ما عندکم ینفد و ما عند الله باق‏» اشیاء نسبت‏به شما فانی هستند و نسبت‏به خداوند باقی. این است که می‏گوید اگر بقایی نباشد و اگر ابدیتی نباشد و اگر معادی نباشد و اگر بازگشت‏به خدا نباشد (دیگر در بازگشت‏به خدا نیستی معنی ندارد; در بازگشت‏به هستی مطلق که نمی‏تواند نیستی وجود داشته باشد) و اگر هستی همین یک رویه نیستی را ی‏داشت‏یک چیز لغو بیهوده‏ای بود، اما این چنین نیست.

 این است که استدلال می‏کند بر قیامت‏به دلیل اینکه ما که زمین و آسمان را باطل نیافریده‏ایم (باطل یعنی بی غایت و بی هدف)، ما که بازیگر نبودیم که مثل بچه‏ها بخواهیم بازی کنیم یک چیزی را خلق کنیم، ما که بیهوده کار نیستیم. گفتیم اینجا از راه توحید استدلال بر معاد است; یعنی اگر کسی خدا را بشناسد به عنوان یک موجود کامل الذات، به عنوان یک موجود منزه از لعب و عبث و فعل باطل (خودش حق است، فعلش هم حق است) و به عنوان یک موجود حکیم، آن وقت می‏داند که قیامت و عالم بقا نمی‏تواند نباشد. این است که می‏فرماید: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین‏» .

این در جواب آنها بود که گفتند: «ان هی الا موتتنا الاولی و ما نحن بمنشرین‏» جز همین یک مرگی که ما به چشم خودمان می‏بینیم مرگ دیگری و طبعا حیاث بعد از مرگ و حیات بعد از آن مرگ دوم (احییتنا اثنتین) ۸ وجود ندارد، تو چرا این حرفها را می‏زنی که روزی خواهد آمد که عده‏ای می‏گویند خدایا ما را دوبار میراندی، دوبار زنده کردی، در دنیا میراندی آوردی به برزخ، در برزخ میراندی شد قیامت; این دو مرحله موت و دو مرحله - بلکه سه مرحله - حیات یعنی چه؟ به اینها بگو «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین‏» این حرف شما انکار معاد نیست، انکار توحید است. ولی آنها خودشان را به خدا معتقد نشان می‏دادند. به دلیل اینکه خدایی هست قیامت هم هست. در آیات آخر سوره آل عمران می‏خوانیم:

ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب × الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا ۹

این است که عالم برای یک مسلمان واقعی تنها آینه توحید نیست، آینه معاد هم هست. «ربنا ما خلقت هذا باطلا» بعد «سبحانک فقنا عذاب النار» . به دنبال آن فورا مساله قیامت و جهنم و اینها را مطرح می‏کند: «ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار» ۱۰ . اینکه اینها وقتی که به عالم نگاه می‏کنند می‏گویند پروردگارا تو عالم را باطل و بیهوده نیافریدی، یعنی از نظام عالم، حقیقت می‏بینند و در حقیقت، حاقه را می‏بینند که عین متن حق و حقیقت است. این است که اگر دنیا را از آخرت مجزا کنیم جز یک لعب و بازی و بازیچه چیز دیگری نیست و برای اهل دنیا کارهای حکیمانه‏شان هم بازی است. آیه «انما الحوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد» ۱۱ همین مطلب را بیان می‏کند. مولوی داستان خوبی در تفسیر این آیه دارد; می‏گوید:

کودکان هر چند در بازی خوشند                  شب کسان شان سوی خانه می‏کشند

شب شد و شد گرم بازی طفل خرد                      دزد ناگاهش لباس و کفش برد

آنچنان سرگرم به این کار بیهوده خودش هست که آنچه برایش لازم می‏آید - که کفش و لباس است - اساسا از یادش می‏رود.

شب شد و بازی و او شد بی مدد                            رو ندارد که سوی خدا رود

بعد می‏گوید: «نی شنیدی انما الدنیا لعب‏» حکایت همین است.

«ما خلقناهما الا بالحق و لکن اکثرهم لا یعلمون‏» . اول کلمه «لاعب‏» را آورد; اینجا نقطه مقابل لا عب، «حق‏» را ذکر می‏کند. خیر، آسمانها و زمین (مجموع آسمانها و زمین چون عالم علوی و سفلی است‏به صیغه تثنیه آورده شده. نفرمود «ما خلقناهن‏» چون آسمانها جمع است، بلکه به اعتبار اینکه همه آسمانها و زمین مجموع عالم علوی و سفلی را تشکیل می‏دهد به صورت تثنیه ذکر می‏کند) ما این دو را - آسمان و زمین را - نیافریدیم الا بالحق. این «ب‏» در «بالحق‏» را در اصطلاح ادبی «باء ملابست‏» می‏گویند.

در تعبیر فارسی این طور باید بگوییم: مگر توام با حق. حق توام با اینهاست. نه صرفا می‏گوید برای حق، اصلا حق توام با اینهاست. از ذات حق جز حق صادر نمی‏شود، از ذات حق باطل صادر نمی‏شود «و لکن اکثرهم لا یعلمون‏» ولی اکثر این مردم اینها را نمی‏فهمند و نمی‏دانند.

«ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین‏» . از عناوینی که قرآن به قیامت داده است کلمه «یوم الفصل‏» است. فصل یعنی جدایی، البته نه جدایی به معنی فراق، جدایی به معنی ممتاز ساختن. عالم ما عالم امتزاج و اختلاط و ترکیب است، نور و ظلمت در اینجا با یکدیگر مخلوط هستند; سعادت و شقاوت، سعید و شقی در سرنوشت‏یکدیگر مؤثرند; سعید در سرنوشت‏شقی مؤثر است، شقی در سرنوشت‏سعید ممکن است مؤثر واقع بشود; ولی وقتی که آنجا رفتند دیگر عالم، عالم بدن نیست، عالم اضداد نیست، عالم ترکیب نیست، آنجا دیگر عالم امتیاز و جدایی است. در اینجا اگر انسان با عطر فروش بنشیند معطر می‏شود و به قول فردوسی اگر با آدم ذغالی و ذغال فروش هم بنشیند سیاه می‏شود، البته این تمثیل است، یعنی بودن با صالحان در انسان اثر می‏گذارد، بودن با صالحان هم در انسان اثر می‏گذارد، عالم عالم تاثر و تاثر است:

صحبت صالح تو را صالح کند                  صحبت طالح تو را طالح کند

می‏رود از سینه‏ها در سینه‏ها                     از ره پنهان صلاح و کینه‏ها

به همین معنا ما می‏گوییم این عالم عالم اسباب است، یعنی این عوامل اثر می‏گذارد. همین قدر که انسان از این دنیا رفت‏به آن دنیا، تقطعت منه الاسباب، تمام این عوامل مؤثر که یا در جهت‏خوبی اثر می‏گذاشت‏یا در جهت‏بدی، از او جدا می‏شوند و انسان تحت تاثیر هیچ عاملی قرار نمی‏گیرد مگر عامل باطن خودش و باطن اعمال خودش ۱۲ . آنچا دیگر طبعا نیکان از بدان جدا می‏شوند (و امتازوا الیوم ایها المجرمون). با اینکه آنجا به یک معنا روز جمع است، اولین و آخرین با هم جمع می‏شوند، یعنی معیت پیدا می‏کنند، یعنی آن جدایی که مثلا مردم این زمان با مردم ده قرن پیش و مردم صد قرن بعد داشتند از میان می‏رود، ولی آن ارتباط و آن تاثیر و تاثری که به موجب آن با مردم همزمان و هم مکان خودشان مجموعا یک واحد مرکب اجتماعی را به وجود می‏آورند به کلی از بین می‏رود و لهذا هم روز جمع است و هم روز فرق، از یک نظر جمع است و از نظر دیگر فرق و امتیاز. این است که تعبیر می‏فرماید: «ان یوم الفصل‏» . تعبیر تعجیبی است! «ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین‏» . میقات یعنی وعده‏گاه. در اصل در مورد وعده‏گاه زمانی گفته می‏شود واحیانا در مورد وعده‏گاه مکانی، که میقاتهای حج را که ما «میقات‏» می‏گوییم برای این است که در واقع وعده‏گاه مسلمین است که بیایند در آنجا محرم بشوند.

این تعبیر قرآن هم تعبیر عجیبی است: یوم الفصل وعده‏گاه عمومی همه مردم است. گویی نظیر آنچه قرآن در باب توحید می‏گوید:

«و اذ اخذ ربک من بنی ادم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست‏بربکم قالوا بلی‏» یعنی در عمق فطرت همه مردم توحید هست و مردم در عمق فطرتشان بلی را به زبان تکوین گفته‏اند، همچنین در عمق فطرت مردم چنین میعادگاهی وجود دارد. یک وقت هست مردم می‏آیند جمع می‏شوند در جایی که اصلا انتظارش را نداشته‏اند، ولی یک وقت مردم در جایی می‏آیند جمع می‏شوند که وعده‏گاه است; البت هرمه مردم که ایمان نداشتند ولی وعده‏گاه همه مردم است چون در عمق فطرت همه مردم این مطلب هست که دنیا عبث نیست، باطل نیست، لعب نیست، بالاخره به جایی خواهد رسید که این سرگشتگیها همه به پایان برسد.

«ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین‏» قیامت میقات و وعده‏گاه عموم مردم است. در کلمه «یوم الفصل‏» عرض کردیم که اسباب منقطع و بریده می‏شود، اینجا هم باز همان مطلب را ذکر می‏کند، مخصوصا اسبابی را ذکر می‏کند که مردم طمع می‏بندند: «یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون‏» آن روزی که هیچ دوستی برای هیچ دوستی سود نمی‏تواند داشته باشد، هیچ دوستی نمی‏تواند دوست‏خودش را بی نیاز کند و به او کمک برساند.

کلمه «ولی‏» و «مولی‏» موارد استعمال زیادی دارد و از آن جمله مواردی است که تقریبا در دو جهت ضد است. (از ماده «ولی‏» است.) دو نفر که با یکدیگر مصاحب باشند، به هم نزدیک باشند، به هم مرتبط و متصل باشند، گاهی به اینها «مولی‏» می‏گویند به اعتبار اینکه هم پیمان و نزدیک هستند. وقتی هم پیمان می‏شوند این مولای اوست، او مولای این، یعنی به هم نزدیک‏اند. و گاهی «مولی‏» می‏گویند ولی از این دو نفر به یکی می‏گویند «مولی‏» یعنی حامی، پناه دهنده، به دیگر می‏گویند «مولی‏» یعنی واقع در حت‏حمایت او و کسی که دیگری دارد از او حمایت می‏کند. لهذا ما به امیر المؤمنین می‏گوییم «مولای‏» ، درباره خودمان می‏گوییم: «انا مولیک‏» ، در زیارتها هست.

به ایشان می‏گوییم: «مولی کل مؤمن و مؤمنة‏» یا می‏گوییم: «حضرت مولی چنین فرموده‏» . گاهی هم در دعاها می‏گوییم: «او مولاست‏برای ما» یعنی در تحت تصرف او هستیم. اینجا می‏فرماید: «یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا» روزی که هیچ مولایی، هیچ حامی‏ای از کسی که تحت ‏حمایتش است نمی‏تواند حمایت کند و سودی به او برساند. «و لا هم ینصرون‏» و نه کمک می‏شوند. می‏خواهد بگوید که نه کسی می‏تواند صد در صد نجات دهنده شخص دیگر باشد و نه کسی می‏تواند کمک برساند، یعنی خود او چیزی داشته باشد ولی دیگر می‏آید مدیی به او می‏رساند، مثل اینکه در جلسه امتحان یک وقت هست کسی هیچ چیزی ندارد، دیگری همه را به او می‏رساند، یک وقت نه، کمی بلد است، چند کلمه‏ای هم که بلد نیست دیگری به او می‏گوید. هیچ اینها وجود ندارد «الا من رحم الله‏» . این جمله استثنای از «و لا هم ینصرون‏» است: مگر کسی که مورد رحمت الهی قرار بگیرد.

مفسرین گفته‏اند این خودش از ادله شفاعت است. از «یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا» استثنا نشده. این طور نیست که یک کسی به دلیل اینکه مولی است، از کسی که حت‏حمایت اوست پشتیبانی کند و بدون اینکه در این شخص هیچ گونه لیاقتی باشد، همه کارهایش را او بکند، چون در شفاعت هم ما «الا من ارتضی‏» داریم، یعنی شرط دارد.

اما «نصرت‏» یعنی کمک کردن، عنایت کردن، که این همان معنای مغفرت و رحمت پروردگار از مجرای شفیع است، ...! ۱۳ این همان نصرت الهی است. آن بازی‏ای که ما می‏گوییم اسمشان حضرت مولی است و بعد ما می‏شویم بچه درویش و یدگر همه کارها را مولی کرده، آن وجود ندارد. اما کمک هست و گفتیم زمینه کمک این است که همیشه در جایی است که شخص لیاقتی دارد، اعانتی به او می‏شود; و معنی شفاعت این است.

درحدیثی هست، شخصی به نام زید شحام گفت در خدمت‏حضرت صادق علیه السلام بودیم، همین آیه خوانده شد: «یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون الا من رحم الله‏» حضرت فرمود: «من رحم الله‏» ما هستیم (به اعتبار شفاعت کردن نه به اعتبار شفاعت‏شدن) ۱۴ .

«انه هو العزیز الرحیم‏» خدا عزیز و غالب است و مهربان است. از آن جهت که عزیز و غالب است کسی نمی‏تواند از او فرار کند، ولی از آن جهت که رحیم است، افرادی که لیاقتی داشته باشند نصرت و رحمت الهی و شفاعت اولیاء الهی شامل حال آنها می‏شود.


پی‏نوشتها
1- دخان / 38-42.

2- دخان / 34 و 35.

3- مؤمنون / 115.

4- محمد / 36.

5- واقعه / 58 و 59.

6- واقعه / 63 و 64.

7- ابراهیم / 48.

8- غافر / 11.

9- آل عمران / 190 و 191.

10- آل عمران / 192.

11- حدید / 20.

12- این کلمه در نوار نامفهوم بود.

13- حدود سه کلمه در نوار نامفهوم است.

14- بحار الانوار، ج 24 / ص 205 (باب 54، روایت 3).

 


دانلود با لینک مستقیم


اثبات معاد از طریق توحید

تحقیق آماده درس اندیشه اسلامی 1با موضوع اعتقاد به معاد و موانع گسترش آن 9 صفحه word

اختصاصی از فی دوو تحقیق آماده درس اندیشه اسلامی 1با موضوع اعتقاد به معاد و موانع گسترش آن 9 صفحه word دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق آماده درس اندیشه اسلامی 1با موضوع اعتقاد به معاد و موانع گسترش آن 9 صفحه word


تحقیق آماده درس اندیشه اسلامی 1با موضوع  اعتقاد به معاد و موانع گسترش آن 9 صفحه word

 

 

 

 

 

 

عناوین این تحقیق عبارتند از :

1ـ فرهنگ حاکم در دوران معاصر

2ـ تعارض آخرت خواهى و دنیاگرایى

3ـ عدم تبیین دقیق معارف اسلامى در زمینه معاد

4ـ تعارض رفتار و گفتار برخى از معتقدان به معاد

5ـ هواى نفس و امیال شیطانى

راهکارهاى گسترش و تعمیق اعتقاد به معاد

1ـ حاکمیت فرهنگ دینى و نفى فرهنگ بیگانه

2ـ بیدارى و پیرایش فطرت ها

 

 

 

 برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق آماده درس اندیشه اسلامی 1با موضوع اعتقاد به معاد و موانع گسترش آن 9 صفحه word

تحقیق درس اندیشه اسلامی 1 با عنوان معاد یا بازگشت [به حق]» در دیدگاه ملاصدرا و اقتضائات آن برای اخلاق دیوید بورل 9 صفحه word

اختصاصی از فی دوو تحقیق درس اندیشه اسلامی 1 با عنوان معاد یا بازگشت [به حق]» در دیدگاه ملاصدرا و اقتضائات آن برای اخلاق دیوید بورل 9 صفحه word دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درس اندیشه اسلامی 1 با عنوان معاد یا بازگشت [به حق]» در دیدگاه ملاصدرا و اقتضائات آن برای اخلاق دیوید بورل 9 صفحه word


تحقیق درس اندیشه اسلامی 1 با عنوان  معاد یا بازگشت [به حق]» در دیدگاه ملاصدرا و اقتضائات آن برای اخلاق دیوید بورل 9 صفحه word

 

 

 

 

 

در این تحقیق می خوانیم:

 

اخلاق، به عنوان رشته‌ای که به شیوه‌ای هنجاری به رفتار انسان می‌پردازد، در معرض تفسیرهای نظری گوناگونی است. با این حال، پیش‌فرض اصلی آن آزادی (اختیار) انسان است: پیش‌فرضی که ارسطو به طور خلاصه از آن به شایستگی ما برای دریافت ستایش یا سرزنش تعبیر می‌کند. بدین معنا که عمل به گونه درست ـ فارغ از اینکه چه تفسیری از آن داشته باشیم ـ هدف رفتار اخلاقی است نمی‌تواند صرفاً‌ به معنای انجام آنچه که طبیعت اقتضا می‌کند باشد (آن‌هم یا به معنای انجام آنچه که غرایز ما اقتضا می‌کند، یا آنچه که هر کس انجام می‌دهد). بنابراین، پیش‌فرض رفتار اخلاقی، وجود هنجارهایی است. همین‌جاست که معمولاً‌ بحث و نزاع اندیشمندان آغاز می‌شود: شأن و مقام چه کسی هنجارها را پایه‌ریزی می‌کند؟ با این حال در جهانی که ویژگی‌های مهم و برجسته آن منعکس‌کننده حکمت و فرزانگی خالقی بی‌همتاست، نمی‌توان خودِ طبیعت را به عنوان راهنمونی به رفتار درست، نادیده گرفت. در واقع، این همان دیدگاه ملاصدراست که در بحث از صدور/تجلی از «خدای واحد»، که همان خلقت باشد، پایه‌ریزی و در مسیر بازگشت انسان به «واحد(حق)» تثبیت می‌شود. بدین ترتیب، نمی‌توان هیچ گونه تفکیکِ ساده «باید» از «هست» را بر اساس الگوی خلقت تأیید کرد. ملاصدرا در قالب این الگو به تبیین آن در مرحله آغاز و نیز در مرحله بازگشت آن می‌پردازد که این مقاله در صدد توضیح آن است.
من درصدد بیان سیر و توسعه اندیشه‌های اندیشمندان اسلامی‌ از اندلس تا مرکز شرق مدیترانه، با محوریت سه اندیشمند بزرگ جهان اسلام، سهروردی (1191ـ1154م)، ابن‌عربی (م 1240م) و ملاصدرا (1640 ـ 1572) هستم. همه این اندیشمندان به وضوح وامدار ابن‌سینا هستند، با این حال،‌ هر کدام از آنها تلاش کرده‌اند که برای تبیین رابطه خالق و مخلوق شیوة فلسفی خاص خود در روند پژوهش را در پیش گیرند. از این رو، هر چند برنامة پژوهشی آنها، خواه به‌صورت فردی یا جمعی، به وضوح مسائل کلامی را در دسترس ما قرار می‌دهد، اما هر یک از آنها از برخی دغدغه‌های فلسفی نیز به‌عنوان فرعی از آن وظیفه محوری و اصلی استقبال کرده‌اند: سهروردی به معرفت‌شناسی، ابن‌عربی به یافتن راه‌های شرح و بیان آن رابطة منحصر به‌فرد و ملاصدرا به طرح مجموعه‌ای از مسائل فلسفی در حوزه و قلمرو وجود، به‌عنوان چیزی که از «وجود واحد» ناشی می‌شود می‌پردازد.

 

برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درس اندیشه اسلامی 1 با عنوان معاد یا بازگشت [به حق]» در دیدگاه ملاصدرا و اقتضائات آن برای اخلاق دیوید بورل 9 صفحه word

معاد در قرآن و روایات

اختصاصی از فی دوو معاد در قرآن و روایات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

معاد در قرآن و روایات


معاد در قرآن و روایات

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات64

 

در این مبحث بر آنیم تا پاره ای از مسایل زندگی اخروی و صحنه هایی را که قرآن و روایات برای انسان پس از رستاخیر ترسیم می کند، مورد بررسی قرار دهیم.

تأکید قرآن بر معاد

دعوت به معاد باوری یکی از ویژگی های ادیان الهی است. قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی و هدایت کننده ی بشر به سوی عالم نور و رها کننده ی وی از همه ی پلیدی ها و ظلمت ها و تصدیق کننده ی کتب آسمانی پیشین درباره ی رجوع انسان به سوی خداوند به تفصیل سخن گفته است. بی شک پس از دعوت به توحید، مقوله ای به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. شواهد ذیل می تواند اهمیّت معاد را از دیدگاه قرآن کریم نشان دهد:

الف ـ کثرت آیاتی که زندگی آدمی را در برزخ و قیامت توضیح میدهد.

ب ـ معاد باوری از ارکان ایمان است زیرا در کنار ایمان به خداوند قرار گرفته است:

«ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله والیوم الآخر.»(بقره / 232)

و انکار آن در ردیف انکار خداوند واقع شده است:

«قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الآخر.» (توبه / 29)

و از این روست که دعوت مردم به معاد در سرلوحه ی برنامه ی انبیا بوده است:

«یا معشر الجنّ والانس الم یأتکم رسل منکم یقصّون علیکم آیاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا.» (انعام / 130)

ج ـ خداوند به پیامبر دستور می دهد که بر وقوع قیامت قسم یادکند:

«و یستنبؤنک احقّ هو، قل ای وربّی انّه لحقّ.» (یونس / 53)

«زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا، قل بلی وربّی لتبعثنّ.» (تغابن / 7)

د ـ عبث بودن خلقت در صورت منتفی بودن معاد:

«أفحسبتم انّما خلقناکم عبثا وانّکم الینا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)

استدلال قرآن بر معاد

قرآن کریم، در عین آنکه ایمان به معاد را ضروری می شمارد، در مواردی نیز به استدلال بر معاد می پردازد و این مطلب گواه بر منافات نداشتن مقوله های ایمانی با تعقل و خردورزی است. این استدلال ها مبتنی بر خداشناسی است و معادشناسی بدون خداشناسی صحیح و مصون از خطا به انجام نمی رسد. بر این اساس، اسما و صفات ثبوتی خداوند چون حکمت، قدرت، صدق و... یا صفات سلبی هم چون امتناع لهو و ظلم از خداوند، می تواند دلیلی عقلی بر تحقق معاد باشد. بنابراین اصل معاد هم از راه درونْ دینی و هم از راه برونْ دینی (که گاه با هدایت متون دینی به مواد و مقدمات لازم به انجام می رسد) قابل اثبات است. در اینجا به اختصار پاره ای از استدلال های قرآن بر معاد را که مبتنی بر حکمت و عدل الهی است یادآور می شویم:

الف ـ قرآن بقا و جاودانگی و رجوع به سوی خداوند را توجیه کننده ی خلقت آسمان و زمین می داند و حذف معاد را موجب عبث و بیهودگی خلقت عالم می شمارد، در حالی که هم خالق حقّ است و هم خلقت او، و باطل به هیچ روی به طبیعت حق راهی ندارد.

«و ما خلقنا السّموات والارض وما بینهما لاعبین. ما خلقناهما الاّ بالحقّ ولکنّ اکثرهم لایعلمون.» (دخان / 39 ـ 38)

«وما خلقنا السموات والارض وما بینهما الاّ بالحقّ وانّ السّاعة لاتیة.»(حجر / 85)

لعب به افعالی گفته می شود که غایت آن ها خیالی است، نه واقعی; هم چون افعال کودکان که صرفاً از توهم و خیال کودکانه ناشی می شود. و چون افعال لعب صاحب خود را از اعمال واقعی یعنی اعمالی که غایت حقیقی دارند، باز می دارد، از مصادیق لهو به شمار می روند. بر اساس آیه ی یاد شده اگر خلقت عالم، غایتی نداشته باشد و رو به عدم و نیستی برود، وجودش عبث و بیهوده می شود و خداوند منزه از کار عبث و بیهوده است.

خداوند بسیاری از امور را به وجدان و بنیاد اخلاقی آدمی سپرده است، تا خود داوری کرده حق را دریابد. چگونه می توان پذیرفت که انسان عاقلی کاری را انجام دهد و هیچ هدف و مقصدی از آن نداشته باشد. چیزی را بسازد که می خواهد نابودش کند. و یا وقتی از او می پرسند چرا کاری را انجام می دهد توجیهی نداشته باشد. حال که چنین است، خداوند ما را به وجدانمان ارجاع می دهد. شما آدمیان چگونه می توانید کار خداوندی را که علم و قدرتش مطلق و بی نهایت است، عبث و بیهوده تلقی کنید. انکار معاد خلقت خداوند را عبث و بیهوده می نمایاند. پس کل نظام مخلوقات باقی و برقرار خواهد بود.

درباره ی ضرورت معاد و جاودانگی آدمی و ملازمه ی نفی معاد با عبث و بیهودگی آمده است:

«أفحسبتم انّما خلقناکم عبثا و انّکم الینا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)

بنابراین، یا توجیه کننده ی خلقت آسمان ها و زمین و از جمله انسان، بازگشت به سوی خداوند و جاودانگی است و یا توجیه کننده ی خلقت آسمان و زمین، وجود انسان و توجیه گر وجود انسانی جاودانگی اوست. اما به نظر می رسد که نظریه ی اول را شواهد بیش تری تأیید می کند. فی المثل، از پاره ای آیات چنین به دست می آید که همه ی حیوانات از جاودانگی شخصی برخوردارند، هر چند به تفصیل در کیفیت زندگی اخروی آن ها سخن نرفته است:

«وما من دابَّة فی الارض ولا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالکم ما فرّطنا فی الکتاب من شیء ثمّ الی ربّهم یحشرون.» (انعام / 38)

بر اساس این آیه، همان طور که در دنیا حیوانات در بسیاری از جنبه های حیاتی هم چون دفع ضرر، جلب منفعت ،و جنبه های اخلاقی مانند حیله گری، جرأت، جبن و... باآدمی شباهت دارد، در جاودانگی و حشر به سوی خداوند نیز چنین اند. شاهد دیگر بر این سخن آیه ی «و اذا العشار عطّلت. واذا الوحوش حشرت» (تکویر / 5 ـ 4)است.

هم چنین آیاتی بر این معنا دلالت دارد که سنگ ها، بت ها و همه ی مخلوقاتی که شریک خدا پنداشته می شدند در قیامت حاضر و به جهنم ریخته می شوند و آسمان و زمین با نظام دیگری بر پا خواهد شد. همه ی این شواهد حکایت از جاودانگی همه ی موجودات و منتفی بودن نابودی و اضمحلال آن ها می کند. بنابراین اگر انعدام موجودی مستلزم عبث بودن خلقت آن است، هیچ موجودی از میان نخواهد رفت و با انتقال از دنیا به چهره ی اخروی در قیامت حاضر خواهد بود.

ب ـ قرآن کریم حذف معاد را مستلزم ظلم و بی عدالتی می شمارد و چون ظلم منتفی است، پس معاد به ضرورت ثابت و محقق است.

دو دلیل یاد شده را می توان از آیه ی بیست و دوم سوره ی جاثیه دریافت:

«وخلق الله السموات والارض بالحقّ و لتجزی کلّ نفس بما کسبت وهم لایظلمون. {جاثیه / 22}

بر این اساس، خلقت آسمان و زمین برای آن است که طاعت پاس داشته شود و به معصیت و ناپاکی کیفر عادلانه داده شود. عدل الهی به پادارنده ی عالمی است که در آن هر انسانی جزای عمل خویش را بازیابد و چون دنیا نه از نظر وجودی می تواند چنان عالمی باشد و نه از نظر تجربی چنین عالمی است، پس عالمی جز دنیا در کار است و آن سرای آخرت است. پس انکار کنندگان آخرت و بدکاران چه بد گمان می کنند که زندگی و مرگ آنان مانند زندگی و مرگ مؤمنان و درست کاران است:

«ام حسب الذین اجترحوا السّیّئات ان نجعلهم کالّذین امنوا وعملوا الصالحات سواء محیاهم ومماتهم، ساء مایحکمون.» (جاثیه / 21)

«افنجعل المسلمین کالمجرمین. ما لکم کیف تحکمون.» (قلم / 36 ـ 35)

از این رو قرآن کریم به آدمیان هشدار می دهد که به عاقبت کار مجرمان بیندیشند و در زمین سیاحت کنند و دریابند که خداوند چگونه مجرمان را به سبب اعمالشان در دنیا مجازات می کند. پس در نظام هستی ظلم و ناپاکی بی جزا نمی ماند و چون هر ظلمی در دنیا کیفر و هر نیکی و طاعتی پاداش داده نمی شود، پس وجود عالم آخرت ضروری و لازم است; بنابراین آیاتی که بشر را به سیاحت در زمین فرا می خواند، او را به سوی نوعی دلیل تجربی بر جزای اعمال در نظام هستی سوق می دهد:

«قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین.» (نمل / 69)



دانلود با لینک مستقیم


معاد در قرآن و روایات