فرمت فایل : word (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 65 صفحه
مقدمه
ارزش و اهمیت مطالعه دربارة رسول خدا (ص) و اهل بیت علیهم السلام و تربیت آنها، خصوصیات و فضیلتهایشان، ریشة عاطفی و احساسی ندارد، بلکه اجابت امری است که از جانب پروردگار عالم هستی مطرح شده است.
زمانی که به محمدبن عبدالله (ص) وحی کرد که بشریت را از تاریکی های کُفر و شرک برهاند و به سوی نور و ایمان و توحید، هدایت کند و آنگاه که اینچنین به رسول خود امر فرمود:
«برای چیزی اجر و پاداش قرار نمی دهم مگر دوست داشتن اهل بیت» اظهار ارادت و دوستی به معصومین (ع) که در زندگی با دشواریها و سختی ها و شکنجه های فراوان مواجه شدند و صبر پیشه کردند و راز نگه داشتند و جان در طبق اخلاص نهادند، لازم بوده و هست.
در راستای آشنایی با زندگی حضرات معصومین (ع)، به یاری حضرت دوست زندگانی امام دهم – حضرت علی النقی – را هر چند مختصر بررسی می نماییم.
مشخصات معصوم دوازدهم:
امام دهم، حضرت هادی علیه السلام
نام: امام علی (ع)
القاب معروف: هادی، نقی (ع)
کنیه: ابوالحسن سوم (ع)
پدر و مادر: امام جواد (ع) ، سمانه (س)
وقت و محل تولد: 15 ذیحجه سال 212 هجری در روستای صریّا ، نزدیک مدینه
وقت و محل شهادت: سوم رجب سال 254 در سن 41 سالگی در شهر سامرّا بر اثر زهری که بادسة «معتّز» توسط معتمد عباسی، به آن حضرت خوراندند، به شهادت رسید.
مرقد شریف: شهر سامرّا، واقع در عراق
دوران زندگی:
- حدود هشت سال قبل از امامت (از ذیحجه سال 212 تا 220 هـ.ق)
- دوران امامت در زمان خلفای قبل از متوکل، دوازده سال (از سال 220 تا 232 هـ.ق)
- دوران امامت در سخت ترین شرایط، در زمان خلافت پانزده سالة دیکتاتوری متوکل (دهمین خلیفة عباسی) و سپس خلفای بعد که عبارت بودند از: منتصر، المستعین و المعتّز.
آن حضرت حدود 33 سال امامت کرد.
بخش اول
امام هادی علیه السلام از آغاز تولد
تا آغاز خلافت متوکل عباسی
حضرت سمانه مادر امام هادی علیه السلام
حضرت «سمانه» علیه السلام از اهالی مغرب (حدود بین آفریقا و اندلس) بود که دست تقدیر او را به مدینه آورد و همسر امام جواد علیه السلام گردید. این بانوی با کمال، به قدری در راه کمالات و فضایل معنوی، ممتاز بود که او را «سیّده و اُمّ الفضل» (مادر ارزشها) می نامیدند. در زهد و تقوا در عصر خود بی نظیر بود و بیشتر روزهای سال، روزه سنّتی می گرفت.
هنگامی که سمانه با کاروان مغرب، به مدینه آمد و توسط «محمدبن فرج» به خانة امام جواد علیه السلام راه یافت و همسر آن حضرت گردید، امام جواد علیه السلام در شأن او چنین فرمود:
«نام او سمانه است. او بانویی است که به حقّ مرا می شناسد او از بانوان بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نشود و نیرنگ طاغوت عنود به او راه نیابد. او همواره مورد نظر لطف خداوندی است که هرگز خواب ندارد و همطراز مادران افراد صدّیق و صالح است.»
عالم بزرگوار، سید مرتضی در کتاب «عیون المعجزات» ، در شأن حضرت سمانه می نویسد:
«او از بانوانی بود که در مقام عبادت خدا نهایت خشوع و خضوع را داشت و پیوندش با خدا بسیار گرم و تنگاتنگ بود.»
ولادت و نامگذاری امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام در روستای (و به تعبیر دیگر در مزرعة) «صریّا» که در یک فرسخی مدینه قرار داشت و امام کاظم آن را احداث نموده بود، در روز سه شنبه نیمه ذیحجّه دیده به جهان گشود. [1]
امام جواد علیه السلام نام او را «علی» نهاد. هم نام اجداد پاکش امیر مؤمنان علی علیه السلام و علی بن الحسین، امام سجاد و علی بن موسی الرضا علیه السلام و چه نام گذاری شایسته ای. چرا که شجاعت و بلاغت و سخنوری امیر مؤمنان را داشت و در عبادت و تقوا و بندگی همچون سیّد ساجدان بود و در کمالات و سیاست و تدبیر، بسان حضرت رضا بود.
کنیة او را «ابوالحسن» نهاد چرا که یادآور شهامت و صبر ابوالحسن اول امام کاظم علیه السلام بود و علم و حلم ابوالحسن دوم حضرت رضا علیه السلام را داشت.
امام هادی علیه السلام لقب های متعددی مانند: نقی، هادی، امین، طیّب، فقیه، مؤتمن، متوکل، عالم و … داشت، که هر یک از این لقب ها بیانگر یکی از صفات ارزشمند او است و او به طور کامل از آن صفات بهره مند بود. [2]
شباهت به پدر
هنگامی که امام جواد علیه السلام (در سال 202 هـ.ق به دعوت اجباری «معتصم» ، می خواست از مدینه به سوی بغداد حرکت کند، پس از آنکه به جانشینی امام هادی علیه السلام تصریح کرد. او را (که در آن هنگام هفت سال داشت) در آغوش گرفت و فرمود: «چه دوست داری تا از عراق برای تو هدیه و سوغات بیاورم؟»
حضرت هادی علیه السلام عرض کرد: «شمشیری که گویا آتش شعله ور است».
سپس امام جواد علیه السلام به پسر دیگرش موسی توجه کرد و فرمود: «تو چه دوست داری تا از عراق برایت به عنوان هدیه بیاورم؟»
موسی عرض کرد: یک اسب برایم بیاور (و به قولی گفت: فرش خانه ای )!
امام جواد علیه السلام فرمود: «ابوالحسن حضرت هادی، به من شباهت دارد و مانند من است ولی موسی به مادرش شباهت دارد.» [3]
در مورد چهرة ظاهری امام هادی علیه السلام نوشته اند: او قامتی معتدل، چهره ای سفید متمایل به سرخی، چشمهایی درشت، ابروانی گشاده، سیمایی شاداب و دلی آرام داشت. و در کتاب فصول المهّمه نقل شده آن حضرت گندمگون بوده. [4]
او همچون پدرانش، قامتی پر شکوه، وقار و هیبتی چشمگیر داشت، به گونه ای که خود به خود حاضران و بینندگان را به خضوع و تعظیم در برابرش فرا می خواند لذا در وصفش این چنین گفته شده است.
«او پاکیزه ترین و خوشبوترین انسانها از نظر روح و روان و راستگوترین لهجه را داشت. از نزدیک نمکین ترین و از دور کاملترین انسانها بود. هر گاه سکوت می کرد هیبت و شکوهش آشکار و چیره می شد و هر گاه سخن می گفت بها و مقامش چشمگیر می گردید. نشانة خاندان رسالت از سیمایش می درخشید، چرا که او میوة درخت رسالت و شاخه ای از باغستان نبوّت و گزیده ای از دودمان پیامبر اکرم (ص) بود.» [5]
آغاز امامت امام هادی و تصریح امام جواد علیه السلام به آن
قبل از آنکه امام هادی علیه السلام به امامت برسد، پدرش امام جواد (ع) در فرصت های مناسب به امامت و جانشینی او تصریح نموده بود. از جمله در آن هنگام که در سال 220 هجری از مدینه به سوی بغداد می رفت، یکی از یارانش به نام «اسماعیل بن مهران« پرسید: «امام بعد از شما کیست؟»
آن حضرت در پاسخ فرمود:
«امر امامت بعد از من، به عهدة پسرم علی (امام هادی) می باشد.» [6]
وصیت امام جواد علیه السلام به امامت امام هادی علیه السلام
هنگامی که امام جواد (ع) بر اثر زهری که به دستور معتصم عباسی به او خوراندند، مسموم و بستری شد، احساس کرد در سفر آخرت قرار گرفته، لذا در مورد جانشین خود وصیّت کرد.
«خیرانی» می گوید: پدرم که خدمتکار خانة امام جواد علیه السلام بود می گفت شخصی به نام «احمدبن محمدبن عیسی» هر شب هنگام سحر به خانة امام جواد علیه السلام می آمد تا از وضع بیماری آن حضرت با خبر گردد. اکنون ماجرا را از زبان پدر خیرانی بشنوید:
«بین امام جواد (ع) و من شخصی (به عنوان رسول) واسطه بود. وقتی او به خانة امام جواد علیه السلام می آمد، احمد (نامبرده) می رفت. روزی من با رسول خلوت کردم، رسول گفت: «آقایت (امام جواد) به تو سلام می رساند و می فرماید:
«من از دنیا می روم و بعد از من، مقام امامت به پسرم علی (امام هادی) می رسد و او بعد از من همان حقّ را بر گردن شما دارد که من بعد از پدرم بر شما داشتم.»
سپس رسول رفت، با اینکه سخن من با او محرمانه بود، احمد (نامبرده) که در گوشه ای پنهان شده بود، سخن ما را شنید و به من گفت: «رسول به تو چه گفت؟» گفتم: سخن خیری گفت.
احمد به من گفت: سخن رسول را شنیدم، آن را از من پنهان مکن (پس آنچه شنیده بود بیان کرد)، من به احمد گفتم: این که سخن محرمانه ما را شنیدی برای تو روا نبود، زیرا خداوند می فرماید: «وَ لا تَجَسَّسُوا» تجسّس نکنید.
اکنون که شنیده ای، این گواهی را پیش خود نگهدار و مکتوم بدار تا هنگامی که به آن گواهی، احتیاج شد، گواهی ده.
هنگامی که صبح شد، من (خیرانی) همان خبر رسول را در ده ورقه نوشته و مُهر کردم و مخفیانه به ده نفر از بزرگان قوم دادم و به هر یک از آنها گفتم: «اگر من قبل از آنکه این ورقه را از شما مطالبه کنم. از دنیا رفتم آن را باز کنید و مضمونش را به اطلاع مردم برسانید.» هنگامی که امام جواد از دنیا رفت، من طبق دعوت «محمدبن فرج» (از اصحاب مورد اطمینان امام رضا و امام جواد و امام هادی) به خانة او رفتیم، دیدیم دوستان در خانة او تشکیل جلسه داده اند.
در آن جلسه، ورقه ها را از آن ده نفر دریافت کردم و نوشتة آن ورقه ها را برای حاضران خواندم. حاضران گفتند: «خوب بود که گواه دیگری نیز می داشتی.» من گفتم: خداوند آن گواه را نیز درست کرد. آن هنگام به ابو جعفر اشعری (همان احمد نامبرده) که در آنجا حاضر بود گفتم: «آنچه از رسول امام شنیدی، اکنون گواهی بده.»
تحقیق جامع و کامل درباره اسلام و اندیشه های آن